دوران امیرالامرایی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

پیدایش منصب امیرالامرایی که تحولی عظیم در نظام اداری و سیاسی دستگاه خلافت عباسی ایجاد کرد، حاصل نابه‌سامانی و فسادی بود که در سازمان اداری و تشکیلات دولتی عباسیان و به دنبال سلطه شوم ترکان بر دستگاه خلافت به وجود آمد. چنانکه دانستیم یکی از عوامل مهم پیروزی و اقتدار عباسیان، وجود دولتمردان و کارگزاران با کفایت و شایسته‌ای نظیر ابوسلمه، ابومسلم خاندان برمک و خاندان سهل بود؛ اما از اواسط قرن سوم هجری، که اقتدار خلفای عباسی به دنبال استیلای ترکان دچار زوال گردید، مناصب مهم دولتی را گروهی نالایق و ناتوان اشغال کردند. بدین‌سان، بیشتر وزرا و کارگزاران دولت به جای آنکه حامی و پشتیبان خلافت باشند، موجب خطر و مایه تهدید آن شدند؛ زیرا پس از آنکه خلفای بی‌کفایت عباسی برای تأمین مخارج فراوان مجالس عیش و بزم و پرداخت باج‌های گزاف به سرداران خویش، اموال و دارایی عمال و وزرا را مصادره کردند، مناصب دولتی در معرض خرید و فروش و مزایده قرار گرفت[۱]. از آن پس، کسانی که متولی این پست‌های حساس می‌شدند، جز به اندوختن ثروت و چپاول مردم نمی‌اندیشیدند. به استناد برخی روایات، در این دوره بسیاری از کارگزاران بنی‌عباس از پیش، رشوه‌ای به خلیفه می‌پرداختند و منصب وزارت یا دیگر مناصب دولتی را از وی می‌خریدند[۲]. چنین وزرا و کارگزارانی هیچ کس را به کار نمی‌گماشتند، جز آنکه رشوه‌ای از وی گرفته باشند؛ همچنان‌که آن افراد نیز آنچه می‌پرداختند از طریق مالیات‌های مضاعف و سنگین، از مردم ستمدیده می‌گرفتند. برای مثال، به ستمگری‌های علی بن عیسی بن ماهان اشاره می‌کنیم که در تمام مدت حکومت دیرپای خویش با زورگویی و ستمگری در خراسان حکمرانی کرد و با آنکه بهره‌کشی‌های ظالمانه‌اش اعتراض همگان را برانگیخته بود، هارون الرشید همچنان از او حمایت می‌کرد؛ زیرا علی بن عیسی علاوه بر آنکه خزانه خود را از این چپاول‌ها می‌انباشت، مبالغ فراوانی برای خلیفه و دیگر دولتمردان بانفوذ دربار ارسال می‌کرد و بدین ترتیب، جواز ستمگری خود را دریافت می‌نمود.

پیدایش منصب امیرالامرایی را بیش از هر چیز، باید حاصل تباه شدن منصب وزارت دانست. نگاهی اجمالی به کارنامه وزیران دستگاه خلافت عباسی در دوره سلطه ترکان، خاصه از زمان خلافت مقتدر (۲۹۵-۳۲۰ق) به بعد، نشان می‌دهد که چگونه این منصب مهم بازیچه دست خلفا و سوداگران مناصب حکومتی قرار گرفته بود. یکی از این وزیران، علی بن فرات است که سه بار در زمان مقتدر به وزارت رسید[۳] و جمعاً شش سال وزارت کرد و پس از معزول شدن، میلیون‌ها دینار زر نقد داشت که همه را از مصادره اموال مردم و از محل فروش پست‌های دولتی به دست آورده بود[۴]. یکی دیگر از این وزیران، محمد بن عبیدالله خاقانی]] است. وی مردی کوته فکر و عامی بود و به سبب نادانی و سفاهتش، ملعبه و مضحکه کسان شده بود. وی به‌سرعت عزل و نصب می‌کرد؛ چنانکه در یک روز، نظارت شهر کوفه را به نوزده کس داد و از هر کدام رشوه‌ای گرفت[۵]. بنابر روایت عریب بن سعد، خاقانی در مدت یازده روز، یازده بار عامل بادوریا را عوض کرد[۶]. دیگر، حامد بن عباس است که به سال ۳۰۶ق. در سن هشتاد سالگی به وزارت رسید؛ اما از امور اداری اطلاعی نداشت و علی بن عیسی را به نیابت خود برگزیده بود و از این‌رو ملعبه شاعران بود[۷]. یکی دیگر از وزرای قرن چهارم، ابوالعباس خصیبی است که در تمام دوران وزارتش شبانه روز مست بود. به گفته ابوعلی مسکویه، خصیبی در هشیاری نیز مار بود و حالی برای کار نداشت و امور مهم را به دیوان‌ها واگذاشته بود و فقط فهرست کوتاهی از نامه‌های خیلی مهم را بررسی می‌کرد و دیگر کارها را به ابوالفرج اسرائیل نصرانی سپرده بود و او به سلیقه خود دستور می‌داد و متهورانه اموال مردم را مصادره می‌کرد[۸]. از آنچه گذشت در می‌یابیم که تنها صفت مشترک وزرای اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری، که حساس‌ترین دور خلافت عباسی است، خیانت‌کاری و تاراج بیت‌المال و مصادره اموال مردم ستمدیده بود. با این حال، زندگی بیشتر وزیران همواره در دغدغه و پریشانی می‌گذشت؛ زیرا نه فقط خلفا آنان را مصادره می‌کردند، بلکه لشکریان، خصوصاً سپاه ترک، مکرر می‌شوریدند و اموال آنها را غارت می‌کردند و به جای مستمری و ارزاق و مواجب خویش - که معمولاً به سبب دست درازی خلفا و وزرا به تأخیر می‌افتاد - بر می‌داشتند. بدین‌گونه، چون خزانه بیت‌المال و اموال وزیران همواره عرصه تجاوز و تطاول خلیفه و کارگزاران بود، چیزی باقی نمی‌ماند تا شکم‌های گرسنه لشکریان را که بیشترشان غلامان حریص ترک بودند سیر کند. در چنین اوضاعی هر امیری که سپاهیان را راضی می‌کرد، می‌توانست آنان را مانند حربه‌ای قاطع بر ضد دستگاه خلافت به کار اندازد و قدرت خلیفه و دولتمردانش را محدود کند.

حاصل این آشفتگی در دارالخلافه این بود که امیرانی در نواحی دوردستی نظیر خراسان و ماوراءالنهر و شمال افریقا قدرت یابند و با ایجاد نظم و امنیت، توجه و رضایت عامه را جلب کنند و داعیه‌دار استقلال شوند و از پشتیبانی مردم برخوردار گردند. گروهی از اقطاع داران نیز توانستند در حوزه ولایت خویش در نتیجه ضعف بنیه مالی و سیاسی دستگاه خلافت، قدرت واقعی را به دست گیرند و به بهانه پرداخت مواجب و مستمری لشکریان مقیم در حوزه امارت خود، ولی در واقع با هدف کسب پشتیبانی و حمایت سپاه خود، از ارسال مالیات به دارالخلافه سرباز زنند و به‌تدریج، داعیه استقلال یابند. خصوصاً، در ولایاتی که از مرکز خلافت دور‌تر بود اقطاع داران آسان‌تر می‌توانستند از فرمان خلیفه گردن کشند؛ زیرا اولاً، خود را از سخط و انتقام خلیفه در امان می‌دیدند؛ ثانیاً، دستگاه خلافت را فاقد آن مایه توان مالی می‌دیدند که بتواند سپاه قدرتمندی به دفع آنان گسیل کند. بنابراین، در عهد خلافت راضی (۳۲۹-۳۳۲ق). از امپراتوری پهناور عباسی، جز بغداد و اطراف آن، چیزی برای خلیفه باقی نمانده بود[۹] و دیگر نواحی، میان امیران قدرتمند و اقطاع‌داران بزرگی که داعیه‌دار استقلال بودند تقسیم گردید.

راضی چون اوضاع را چنین دید، به گمان خود در صدد برآمد تا با پدید آوردن منصب امیرالامرایی که صاحب آن، دارای قدرت و اختیاری افزون‌تر بود، سازمان اداری دستگاه خلافت را سامان بخشد؛ زیرا در زمان خلافت کوتاه او نیز وزیران پی در پی عزل و نصب می‌شدند و بعضی از آنان برای رسیدن به آن مقام، مبالغی گزاف می‌پرداختند. چنانکه ابن مقله وقتی برای بار سوم به وزارت رسید، پانصد هزار دینار به راضی رشوه داد[۱۰]، اما وزارتش نپایید؛ زیرا سپاهیان بشوریدند و فتنه‌هایی برپا شد که به عزل وی انجامید و راضی وزارت را به عبدالرحمن بن عیسی داد. لیکن، کار عبدالرحمن نیز رو به پریشانی نهاد و چندان طول نکشید و از وزارت استعفا کرد و خلیفه، این بار، وزارت را به محمد بن قاسم کرخی داد. وی مردی ضعیف و بی‌کفایت بود و همواره از بیم آزار سپاهیان متواری می‌شد؛ از این‌رو راضی وزارت را به سلیمان بن مخلد داد. سلیمان نیز کاری از پیش نبرد؛ زیرا سرداران سپاه، خصوصاً فرماندهان ترک، جسارت بسیار یافته بودند و به هر بهانه‌ای می‌شوریدند و خانه وزیر و خزانه او را غارت می‌کردند. چون اوضاع چنین آشفته شد، راضی تصمیم خود را عملی ساخت و برای نخستین بار، مقام امیرالامرایی را به ابن رائق واگذار کرد.[۱۱].

  1. نک: صاحبی نخجوانی، هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف در تواریخ خلفا و وزرای ایشان، ص۲۰۵.
  2. الفخری، ص۲۸۰.
  3. الفخری، ص۲۶۵.
  4. نک: تحفة الامراء فی تاریخ الوزراء، ص۱۱۷ و ۱۳۳ و ۱۳۴ و ۱۳۹.
  5. تجارب السلف، ص۲۰۵.
  6. قرطبی، عریب بن سعد، صلة تاریخ الطبری، ص۳۹؛ و قس: تجارب الأمم، ج۱، ص۲۳.
  7. تجارب الامم، ج۱، ص۵۹؛ الفخری، ص۲۶۸.
  8. تجارب الامم، ج۱، ص۱۴۳- ۱۴۴.
  9. الکامل، ج۸، ص۳۲۳-۳۲۴.
  10. تاریخ الاسلام، ج۳، ص۲۷.
  11. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۱۵۳.