ظلم در لغت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ظلم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

واژه ظلم، یک مفهوم عام و قابل انطباق بر مصادیق متعدد است که می‌توان آن را در همه ابعاد زندگی بشر اعم از جوارحی و جوانحی ملاحظه کرد. هر رفتار یا گفتاری که انسان را از مسیر حق به سوی باطل سوق دهد و از حدود الهی خارج کند، مصداقی از مصادیق ظلم خواهد بود. ظلم در ارتباط با خود انسان، خداوند و جهان خلقت، چه با طبیعت و یا سایر افراد همنوع، قابل ارزیابی می‌باشد و در واقع انواع و مصادیق ظلم در حوزه فردی و اجتماعی می‌تواند جاری و ساری باشد که تقریبا همه ابعاد و شئون زندگی بشر را شامل می‌شود.

با توجه به معنای ظلم که همان خروج از حدود و معیارهای مطلوب الهی است، نقض این حدود در همه ابعاد و روابط انسان چه در ارتباط با خدا، ارتباط با خود و یا ارتباط با دیگران و طبیعت، ستم به آنها نیز محسوب می‌شود. این تجاوز از حدود الهی، منجر به دور شدن انسان از هدف خلقت[۱] و رشد نکردنِ در مراتب بندگی خداست. بنابراین همه این ستم‌ها، ظلم به نفس قلمداد می‌شود ﴿مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۲]) و ضرر اصلی‌اش به خود فرد برمی‌گردد ﴿لَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۳])؛ زیرا انسان با هر بار ستم کردن به خویش از بهشت دورتر شده و برخی از ستم‌ها مانند شرک و تکذیب رسل الهی و امثال آن موجبات حرام شدن بهشت الهی را بر خود فراهم می‌آورد «وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‏ إِذْ حَرَمُوهَا الْجَنَّةَ»)[۴]. حدودی را که خداوند برای بشر قرار داده است یا در ارتباط با ذات باری‌تعالی است که به نحوه ارتباط انسان با خالق مربوط می‌شود، یا حدود الهی بیانگر نحوه تعامل انسان با خودش می‌باشد و یا این حدود، نشانگر نحوه ارتباط و رفتار فرد با سایر افراد می‌باشد. همچنین خداوند برای ارتباط صحیح انسان‌ها با طبیعت، حدودی را معین نموده است. «قَالَ الصَّادِقُ(ع): أُصُولُ الْمُعَامَلَاتِ تَقَعُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ مُعَامَلَةُ اللَّهِ وَ مُعَامَلَةُ النَّفْسِ وَ مُعَامَلَةُ الْخَلْقِ وَ مُعَامَلَةُ الدُّنْيَا»[۵][۶].

ظلم اسم مصدر ظَلَم، در لغت به سه معنی استعمال شده است:

  1. قراردادن چیزی در غیر جای مناسب خودش[۷]؛ از این باب است که عرب می‌گوید هرکس به پدرش شبیه باشد ظلم نکرده است؛ یعنی شباهت را در غیر موضعش قرار نداده است[۸]؛ و می‌گوید آن کس که گرگ بچراند، ظلم کرده است؛ یعنی رعایت و چوپانی را در غیر جای مناسبش قرار داده است[۹]. در مقابلِ ظلم به این معنی، عدل به معنی نهادن هر چیزی در جای مناسب خود قرار دارد...
  2. تجاوز از حد[۱۰]؛ به این معنی است که قرآن کریم گناهان را ظلم می‌نامد چون گناه تجاوز از حد الاهی است و از این باب است که هرکس بدون انحراف به چپ و راست در راهی پیش رود، عرب درباره او می‌گوید ظلم نکرده است[۱۱]. و باز از همین باب است که برخی کتب لغت[۱۲] تصرف در ملک و حق دیگری را ظلم نامیده‌اند.
  3. کم‌کردن[۱۳]؛ ظلم به این معنی در قرآن کریم به کار رفته است. می‌فرماید: ﴿كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا[۱۴]. صاحب معجم مقائیس تنها معنی اول را برای ظلم ذکر کرده است[۱۵] و ظاهر این اکتفا، این است که معانی دیگر، معنی اصلی این واژه نیستند، بلکه از معانی مجازی آن یا از فروع معنی اولند. ...در صورتی که واژه ظلم در آیه یا روایتی همراه با قرینه‌ای آمده باشد، بدیهی است که معنی آن، با توجه به قرینه همراهش تعیین می‌شود؛ ولی در صورتی که بدون قرینه به کار رود، بر شایع‌ترین معنی خود که همان ظلم رفتاری است حمل می‌شود[۱۶]

ظلم در لغت[۱۷] و اصطلاح[۱۸] به قرار دادن چیزی در غیر جایگاه اصلی آن گفته می‌شود. این معنا، ریشه قرآنی و روایی دارد و به طور مستقیم، تعریف آن در روایات آمده است. «عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قَالَ‌: الظُّلْمُ وَضْعُ الشَّيْ‏ءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ»[۱۹]. امام صادق(ع) فرمودند: ظلم، قرار دادن چیزی در غیر جایگاه خودش است.

ظلم در امور مباح

در واقع ظلم، تجاوز از حدّ و حدودی است که خالقِ هستی، آن را در همه چیز و در همه عرصه‌ها برای بشر تعیین کرده است[۲۰] و هر کس هر عنوانی را از حدّ و جایگاه خودش خارج کند، ظلم نموده است. با توجه به این معنای ظلم است که وقتی در قرآن، ستم به اولیای الهی نسبت داده می‌شود با مقام عصمت آنها منافات نخواهد داشت؛ زیرا هر ظلمی (خارج نمودن چیزی از جایگاه خودش) گناه نیست و عقوبت اخروی ندارد و چه بسا ترک اولویت شده و شخص، اولویتِ کاری را تشخیص نداده یا به آن اولویت عمل نکرده و پیامدهای ناخوشایندی برای خویش رقم زده است. مثل داستان حضرت موسی که وقتی وارد مصر شد و به واسطه درگیری، قتل یکی از دشمنان خدا اتفاق افتاد[۲۱]، به خداوند عرضه داشت: خدایا، من به خودم ظلم کردم ﴿ظَلَمْتُ نَفْسِي)[۲۲]. معنای این سخن، چنین خواهد شد: خدایا خودم را در جایگاهی قرار دادم «إِنِّي وَضَعْتُ نَفْسِي غَيْرَ مَوْضِعِهَا») که اگر آنجا نمی‌رفتم «بِدُخُولِي هَذَا الْمَدِينَةَ») این پیشامد اتفاق نمی‌افتاد. موسی بعد از کشتن مردی از فرعونیان و ایجاد حساسیت دشمنان، به ترک اولویت پی برد و به ظلم خود به خویش اعتراف نمود ﴿ظَلَمْتُ نَفْسِي). درنتیجه از خداوند، غفران‌طلبید ﴿فَاغْفِرْ لِي) و از شهر خارج شد[۲۳]. در اینجا معنای غفران نیز متناسب با ظلم شکل می‌گیرد که خدایا مرا مورد غفران قرار بده ﴿فَاغْفِرْ لِي)؛ یعنی من را از دشمنانت بپوشان «أَيْ اسْتُرْنِي مِنْ أَعْدَائِكَ»)[۲۴]. «قَالَ الرِّضَا(ع): إِنَّ مُوسَى دَخَلَ مَدِينَةً مِنْ مَدَائِنِ فِرْعَوْنَ‏... فَقَالَ الْمَأْمُونُ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ مُوسَى ﴿رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي[۲۵] قَالَ يَقُولُ إِنِّي وَضَعْتُ نَفْسِي غَيْرَ مَوْضِعِهَا بِدُخُولِي هَذَا الْمَدِينَةَ فَاغْفِرْ لِي أَيْ اسْتُرْنِي مِنْ أَعْدَائِكَ لِئَلَّا يَظْفَرُوا بِي فَيَقْتُلُونِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»[۲۶]. حضرت رضا(ع) فرمودند: موسی به یکی از شهرهای فرعون وارد شد... مأمون گفت: پس معنای این گفته موسی چیست‌؟ "خداوندا! من به خودم ظلم کردم، مرا بیامرز". حضرت فرمود: منظورش این است که من با وارد شدن به این شهر، خود را در شرایطی قرار دادم که نباید در آن شرایط قرار می‌دادم، ﴿فَاغْفِرْ لِي؛ یعنی مرا از دشمنانت بپوشان تا به من دست نیابند و مرا نکشند، خداوند نیز او را آمرزید (و یا طبق آنچه در اینجا آمده، او را پوشانید)؛ زیرا او پوشاننده، آمرزنده و مهربان است.

ظلم در امور مباح مطابق معنای لغوی

بنابراین اگر فعلی در جایگاه خودش انجام نگیرد، همان معنای لغوی واژه ظلم خواهد بود که گاهی به امور مباح و عادی که انسان آن را به نحو شایسته و مطلوب انجام ندهد، اطلاق می‌شود[۲۷]؛ مانند افراط و تفریط و خروج از اعتدال در امور مختلف زندگی از جمله زیاده‌روی در تفریحات، ورزش و... که اثرهای وضعی (زمینه‌سازی غفلت از خداوند و یا کارهای واجب دیگر) را به دنبال خواهد داشت.

ظلم در امور مستحب و مکروه مطابق معنای لغوی

گاهی نیز ظلم به اموری گفته می‌شود که دستورهای الهی شامل حال آنها شده است؛ ولی در صورت سرپیچی از آن دستورها، عقوبت اخروی متوجه انسان نخواهد شد و فقط اثر وضعی خواهد داشت (عمل به مستحبات و نهی از مکروهات)[۲۸] از جمله خوردن از میوه درخت ممنوعه به وسیله حضرت آدم و حوا که هرچند سرپیچی از دستورهای الهی بود و آنان ظلم[۲۹] نمودند[۳۰]؛ ولی گناهی مرتکب نشدند و عقوبت اخروی به دنبال نداشت و به عصمتشان خللی وارد نشد[۳۱]. بنابراین هیچ‌کدام از این دو نوع لغزش، موجب گناه و عقوبت اخروی نمی‌شود؛ بلکه فقط اثرات وضعی ﴿فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ) چنین اعمالی که مطابق با تعریف لغوی ظلم است (قرار دادن چیزی در غیر جایگاه خودش) باقی خواهد ماند. ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ[۳۲].

ظلم در امور واجب و حرام همان معنای اصطلاحی

برخی از دستورها و حدود الهی، اگر از طرف انسان مراعات نشوند، علاوه بر اینکه ظلم است، گناه نیز محسوب می‌شود و عقوبت اخروی و مجازات[۳۳] را در پی دارند. بنابراین هرگونه تجاوز از حدودی که خداوند برای بشر و روابط وی ترسیم کرده و تبعیت از آنها را لازم و واجب شمرده است، ظلم اصطلاحی قلمداد می‌شود؛ ازاین‌رو هر انسانی که در رفتار و گفتار به جای طاعت الهی، معصیت کرده و از حدود الهی تجاوز کرده باشد، ظالم خوانده می‌شود. ﴿مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۳۴][۳۵].

ظلم

عدل و ظلم در مقابل هم قرار دارند، به گونه‌ای که این دو هیچ‌گاه با هم در یک جا جمع نمی‌شوند. ظلم به معنای ستم و بیداد[۳۶] دارای دو معنی اصلی است؛ تاریکی و سیاهی و چیزی را در غیر موضوع خود نهادن[۳۷]. همان طور که شخص در تاریکی چیزی را نمی‌بیند، کسی که ستم می‌کند هم گویی در تاریکی فرو رفته، نمی‌تواند حقیقت را درک کند[۳۸]. در مفردات آمده است که نزد اکثر اندیشوران و اهل لغت، ظلم، قراردادن اشیا در غیر جایگاه اختصاصی خود می‌باشد، حال به کاستی باشد یا زیادت[۳۹]. در لسان العرب نیز بر همین معنا تأکید شده است[۴۰]. «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» نیز این تعریف را با قید «از روی تعدی و ستم»، کامل کرده است[۴۱]. این مفهوم هنگامی که به عرصه سیاسی وارد می‌شود، به معنای تجاوز به حقوق سیاسی- اجتماعی دیگران است که دارای ابعاد گوناگونی می‌باشد. در این گستره، قدرتمند هنگامی که خلاف دستورهای خداوند و پیامبران و حقوق شهروندان حرکت کند، ظلم کرده است.[۴۲]

اعتداء

در اصل لغت «اعتداء» که «عدو» باشد، معنای تعدی در امر وجود دارد، اینکه فرد در امری که سزاوار است تا به آن بسنده کند، از حد بگذراند و «تعدی»، ستم آشکار است[۴۳]. راغب می‌گوید در «عدو»، تجاوز و ناهماهنگی است و اعْتِدَاء به معنای تجاوز از حق و حد است، مانند این قول خداوند که می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ...[۴۴] و در آیه‌ای دیگر بیان می‌دارد: ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۴۵]. در همین حوزه معنایی آمده است: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ[۴۶]

و در این آیه که فرمود: ﴿فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ[۴۷]. عدوان نیز در همین گستره معنایی است که امری ممنوع می‌باشد[۴۸]: ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ[۴۹]. پس به هر کدام از این معانی یا واژگان برگرفته از آن، که مراجعه می‌کنیم، می‌توانیم نوعی از ناعدالتی و مرحله‌ای از تجاوز به حقوق دیگران را بیابیم که نمود بارز آن در امور سیاسی- اجتماعی است.[۵۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  2. «هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بی‌گمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.
  3. «و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
  4. طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج۱، ص۲۵۴.
  5. منسوب به امام صادق(ع)، مصباح الشریعة، ص۵.
  6. آزادی، علی رضا، ظلم‌شناسی با تکیه بر آیات و روایات
  7. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۳۷؛ فیومی، مصباح المنیر، ص۳۸۶؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
  8. بغدادی، خزانة الادب، ج۴، ص۱۱۴؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  9. زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸؛ جوهری صحاح اللغة، ج۵، ص۱۹۹۷.
  10. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۳۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۱۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  11. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
  12. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۱۶۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۷.
  13. زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  14. «هر دو باغستان میوه خویش را می‌آورد و از آن چیزی کم نمی‌نهاد و ما در میان آن دو (باغستان) جویباری روانه ساخته بودیم» سوره کهف، آیه ۳۳.
  15. ابن‌فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۳، ص۴۶۸.
  16. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص94، 95.
  17. ظلم به عنوان مصدر عربی به دو معنای اصلی آمده است: ۱. تاریکی و سیاهی؛ ۲. چیزی را از ستم در غیر موضع خود نهادن. «ظلم: الظاء و اللام و الميم أصلانِ صحيحان، أحدهما خلافُ الضِّياء و النور، و الآخر وَضْع الشَّيء غيرَ موضعه تعدِّياً. فالأوّل الظُّلمة، والجمع ظلمات. و الظَّلام: اسم الظلمة؛ و قد أظلَمَ المكان إظلاماً» (ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۴۶۸)؛ البته معنای دوم، ارتباط تنگاتنگی با معنای اول نیز دارد؛ چنان‌که شخصی در تاریکی، چیزی را نمی‌تواند ببیند، هر انسانی هم که در حال ستم باشد، مانند این است که در تاریکی است و نمی‌تواند حقیقت اطراف خود را درک کند و اشیا را نمی‌تواند سر جای خود قرار دهد.
  18. راغب اصفهانی درباره معنای اصطلاحی ظلم چنین گفته است: ظلم، قرار دادن چیزی در غیر جایگاه اختصاصی و مناسب خودش است به کم کردن باشد یا زیاد کردن، به تغییر زمان باشد یا تغییر مکان (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص۵۳۷).
  19. ابن‌بابويه، الخصال، ج۱، ص۳۰۴-۳۱۰؛ مجلسى، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰.
  20. «قَالَ النَّبِيُّ(ص): إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ حَدّاً وَ جَعَلَ عَلَى كُلِّ مَنْ تَعَدَّى حَدّاً مِنْ حُدُودِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَدّاً...» (کلینی، الکافی (ط - الإسلامیه)، ج۷، ص۱۷۴)؛ رسول خدا(ص) فرمودند: همانا خداوند برای هر چیزی حدّی معیّن کرده و برای کسی که از حدود الهی تجاوز کند حدّی را قرار داده است.
  21. ﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ «و هنگام بی‌خبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار می‌کردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است که او دشمن گمراه‌کننده آشکاری است» سوره قصص، آیه ۱۵.
  22. ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «گفت: پروردگارا! من به خویش ستم کردم، مرا بیامرز! و (خداوند) او را آمرزید که اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره قصص، آیه ۱۶.
  23. ﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ * فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «و مردی از دورترین جای شهر شتابان آمد؛ گفت: ای موسی! سرکردگان (شهر) در کار تو همدل شده‌اند تا تو را بکشند پس (از شهر) بیرون رو که من از خیرخواهان توام * آنگاه (موسی) از آن (شهر) هراسان در حالی که (هر سو را) پاس می‌داشت، بیرون رفت، گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش» سوره قصص، آیه ۲۰-۲۱.
  24. جریان حضرت یونس را نیز می‌توان از این سنخ دانست. ﴿ وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام * آنگاه او را پاسخ گفتیم و او را از اندوه رهاندیم و بدین‌گونه مؤمنان را می‌رهانیم» سوره انبیاء، آیه ۸۷-۸۸.
  25. «پروردگارا! من به خویش ستم کردم، مرا بیامرز!» سوره قصص، آیه ۱۶.
  26. ابن‌بابويه، عيون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۹۸.
  27. البته این که حضرات معصومین(ع) نسبت به خویش، تعبیر «ظالم» و... داشته‌اند فقط در مقام و جایگاه پرستش خدای یگانه است؛ یعنی چون از یک سوی عظمت و کبریاییِ بی انتهای خداوند را می‌بینند و او را شایسته بهترین‌ها و شایسته‌ترین عبادت‌ها می‌دانند و از سوی دیگر بندگی و عبادات خویش را - هر اندازه که باشند - در مقابل این بی انتها، حقیر و اندک می‌دانند لذا معتقدند هرچه که بندگی کنند باز هم حقّ آن را کما هو اهله (آنگونه که شایسته اوست) ادا نکرده‌اند؛ و به کنه و عمق بی انتهای عبادت الهی نخواهند رسید و نسبت به بر آوردن شکر نعمات الهی و وصول به جوار حضرت حق همیشه مقصرند. مانند فرزندی که هر چه قدر خدمت و اطاعت و احترام به والدین کند باز هم نمی‌تواند محبت‌ها و دلسوزی‌های آنها را جبران کند و حقّ آنها را ادا کند. در حقیقت همین که عملی در حد و جایگاه مطلوب خود انجام نمی‌گیرد به نوعی مرحله و مرتبه‌ای از ظلم محسوب می‌شود که با معنای لغوی آن مطابقت دارد. «قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَتَّكِلِ الْعَامِلُونَ عَلَى أَعْمَالِهِمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا لِثَوَابِي فَإِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَ أَتْعَبُوا أَنْفُسَهُمْ أَعْمَارَهُمْ فِي عِبَادَتِي كَانُوا مُقَصِّرِينَ غَيْرَ بَالِغِينَ فِي عِبَادَتِهِمْ كُنْهَ عِبَادَتِي فِيمَا يَطْلُبُونَ عِنْدِي مِنْ كَرَامَتِي وَ النَّعِيمِ فِي جَنَّاتِي وَ رَفِيعِ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى فِي جِوَارِي وَ لَكِنْ بِرَحْمَتِي فَلْيَثِقُوا وَ فَضْلِي فَلْيَرْجُوا وَ إِلَى حُسْنِ الظَّنِّ بِي فَلْيَطْمَئِنُّوا فَإِنَّ رَحْمَتِي عِنْدَ ذَلِكَ تُدْرِكُهُمْ...» (کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۲، ص۷۱)؛ خداوند فرموده است: کسانی که برای رسیدن به ثواب، عملی انجام می‌دهند، نباید به اعمالی که انجام می‌دهند تکیه کنند، زیرا ایشان اگر در تمام عمر خویش کوشش کنند و در راه عبادتم خود را به زحمت اندازند، باز مقصر باشند و در عبادت خود به کنه و عمق بندگیم نرسند نسبت بآنچه از من طلب می‌کنند، که آن مطلوب کرامت و نعمت در بهشت و رفعت به درجات عالی در جوار من باشد، ولی تنها به رحمتم باید اعتماد کنند.... «كَانَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلِ [امام كاظم](ع) يَقُولُ وَ هُوَ سَاجِدٌ... لَا تَجْعَلْ عَوَاقِبَ أَعْمَالِي حَسْرَةً وَ ارْضَ عَنِّي فَإِنَّ مَغْفِرَتَكَ لِلظَّالِمِينَ وَ أَنَا مِنَ الظَّالِمِينَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَضُرُّكَ...» (طوسی، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج۲، ص۷۹۹)؛ امام کاظم(ع) همیشه در حال سجده (به خداوند) عرضه می‌داشتند: پایان کارهایم را حسرت قرار نده و از من راضی باش. همانا بخشش تو برای ظالمان است و من نیز از ظالمانم، خداوندا، بر من ببخش آنچه را که برای تو ضرری ندارد....
  28. مانند کسی که اگر نماز شب نخواند مورد بازخواست خدا قرار نمی‌گیرد؛ ولی چون بر خلاف مطلوب و مصلحتش عمل نموده است، اثر وضعی خودش را خواهد داشت و از رشد معنوی در این زمینه محروم خواهد شد و یا کسی که شب ایستاده آب بخورد - که مکروه است - مورد مؤاخذه خداوند قرار نمی‌گیرد؛ ولی اثر وضعی بر بدن او خواهد داشت.
  29. هر چند این ظلم در روی زمین اتفاق نیفتاده و در عالم دیگری بوده است؛ ولی با توجه به اینکه حکم و دستورهای الهی در زمین و آسمان تفاوتی نداشته و در اصل تکلیف آوردن به گردن مخلوقات یکسان و مساوی است؛ ازاین‌رو در اصل ظلم و سرپیچی از فرمان الهی تفاوتی نمی‌کند. قرینه دیگر برای تفاوت نداشتنِ اصل تکلیف در روی زمین و عالم دیگر این است که توبه لغزش حضرت آدم بر روی زمین انجام شده است. ارتباط بین لغزش در عالم بالا و توبه در روی زمین، نشانگر مساوی بودن اصل تکلیف است. «قَالَ عَلِيٌّ(ع): إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ ۲۵۲۷ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِينَ» (شریف الرضی، نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۲۸۷)؛ امام علی(ع) فرمودند: امر و فرمان خداوند در حقّ آسمانیان و زمینیان مساوی است و بین خداوند و احدی از بندگانش سازش خاصّی وجود ندارد تا به خاطر آن، آنچه را بر جهانیان حرام کرده، بر او مباح کند. ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ «آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۳۷.
  30. ﴿ وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ «و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید * شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت» سوره بقره، آیه ۳۵-۳۶.
  31. این نوع خطاها گناه محسوب نمی‌شود و منافاتی با عصمت انبیای الهی ندارد بلکه خطاهای مذکور و مانند آن را خداوند به خاطر معبود دانسته نشدن انبیاء از طرف برخی پیروان آنان ومشتبه نگشتن مقام الوهیت و نبوت در افعال آنان قرار داده است. «قَالَ عَلِيٌّ(ع): أَمَّا هَفَوَاتُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مَا بَيَّنَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ وُقُوعُ الْكِنَايَةِ عَنْ أَسْمَاءِ مَنِ اجْتَرَمَ أَعْظَمَ مِمَّا اجْتَرَمَتْهُ الْأَنْبِيَاءُ مِمَّنْ شَهِدَ الْكِتَابُ بِظُلْمِهِمْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَدَلِّ الدَّلَائِلِ عَلَى حِكْمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَاهِرَةِ وَ قُدْرَتِهِ الْقَاهِرَةِ وَ عِزَّتِهِ الظَّاهِرَةِ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ بَرَاهِينَ الْأَنْبِيَاءِ تَكْبُرُ فِي صُدُورِ أُمَمِهِمْ وَ أَنَّ مِنْهُمْ مَنْ‏ يَتَّخِذُ بَعْضَهُمْ إِلَهاً كَالَّذِي كَانَ مِنَ النَّصَارَى فِي ابْنِ مَرْيَمَ فَذَكَرَهَا دَلَالَةً عَلَى تَخَلُّفِهِمْ عَنِ الْكَمَالِ الَّذِي تَفَرَّدَ بِهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِهِ فِي صِفَةِ عِيسَى حَيْثُ قَالَ فِيهِ وَ فِي أُمِّهِ ﴿كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ يَعْنِي أَنَّ مَنْ أَكَلَ الطَّعَامَ كَانَ لَهُ ثُفْلٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ ثُفْلٌ فَهُوَ بَعِيدٌ مِمَّا ادَّعَتْهُ النَّصَارَى لِابْنِ مَرْيَمَ وَ لَمْ يُكَنِّ عَنْ أَسْمَاءِ الْأَنْبِيَاءِ تَجَبُّراً وَ تَعَزُّزاً بَلْ تَعْرِيفاً لِأَهْلِ الِاسْتِبْصَارِ» (طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج۱، ص۲۴۹)؛ امام علی(ع) فرمودند: امّا لغزش و خطاهای انبیا که در قرآن مذکور است، و نیز خطایای افرادی که به ظاهر جرمشان از انبیا بزرگتر است ولی بصورت ضمیر و مکتوب از آنان نام برده شد، همه و همه از بهترین دلائل بر حکمت خیره‌کننده خداوند عزّ و جلّ‌، و قدرت قاهره و عزّت ظاهره او است، زیرا حضرت حق، نیک به این نکته واقف بود که براهین انبیا در قلب و سینه‌های امّت‌های ایشان بسیار بزرگ و اعجاب آور بود، به همین خاطر برخی مردم انبیا را به خدایی عبادت کنند، مانند کار نصاری نسبت به عیسی بن مریم، به همین جهت این اشارات را دلیل بر تخلّف ایشان از کمالی قرار داده که معبود نشوند، آیا این آیه را در وصف عیسی که درباره او و مادرش آمده نشنیده‌ای که: ﴿کَانَا یَأْکُلَانِ الطَّعَامَ، یعنی هر که غذا تناول کند ناگزیر از دفع است، و هر که دفع کند از مقامی که نصاری برای عیسی قائلند دور است، پس نام انبیا را از سر تجبّر و تعزّز در پرده نگفت، بلکه صریحاً برای أهل تفکّر بیان فرمود.
  32. «شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت» سوره بقره، آیه ۳۶.
  33. ﴿سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ «به زودی در دل کافران بیم خواهیم افکند زیرا برای خداوند چیزی را شریک قرار می‌دهند که (خداوند) حجّتی بر آن فرو نفرستاده است و سرای آنان دوزخ است و سرای ستمکاران، بد (جایگاهی) است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۱؛ ﴿قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا «گفت: امّا آن کس که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز گردانده می‌شود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد» سوره کهف، آیه ۸۷.
  34. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  35. آزادی، علی رضا، ظلم‌شناسی با تکیه بر آیات و روایات
  36. احمد سیاح، فرهنگ جامع، ج۴، ص۵۵.
  37. محمد قریب، فرهنگ لغات قرآن، ج۱، ص۷۱۳.
  38. غیاث‌الدین محمد رامپوری، غیاث اللغات، ص۵۶۹.
  39. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۷.
  40. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
  41. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۷، ص۱۷۰.
  42. سیدباقری، سید کاظم، عدالت سیاسی در قرآن کریم، ص ۵۵.
  43. خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۲۱۳.
  44. «و هر کس با خداوند و فرستاده او نافرمانی ورزد و از حدود او فراتر رود.».. سوره نساء، آیه ۱۴.
  45. «اینها احکام خداوند است از آنها تجاوز نکنید و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  46. «بلکه گروهی تجاوزکارید» سوره شعراء، آیه ۱۶۶.
  47. «پس هر کس بر شما ستم روا داشت همان‌گونه که با شما ستم روا داشته است با وی ستم روا دارید» سوره بقره، آیه ۱۹۴.
  48. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۵۳.
  49. «و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید» سوره مائده، آیه ۲.
  50. سیدباقری، سید کاظم، عدالت سیاسی در قرآن کریم، ص ۵۷.