بعثت پیامبر خاتم
بِعثَت پیامبر خاتم به برگزیده شدن حضرت محمد (ص) به پیامبری و آغاز رسالت او به عنوان آخرین پیامبر الهی اشاره دارد. حضرت محمد (ص) در سال چهلم عامالفیل در سن چهل سالگی و در غار حراء به پیامبری برگزیده شد. شیعیان بیست و هفتم ماه رجب را روز بعثت پیامبر خاتم دانسته و این روز را به عنوان عید مبعث گرامی میدارند.
معناشناسی
"بعثت" در لغت بهمعنای برانگیختن[۱]، چیزی را به طرفی سوق دادن[۲] و فرستادن به تنهایی[۳] است و در اصطلاح بهمعنای فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند برای فراخواندن دیگران به سوی هدایت و کمال شایسته انسانی است[۴][۵]
فلسفه بعثت
درباره فلسفه بعثت در آیات و روایات به موارد متعددی اشاره شده است که برخی از آنها عبارتند از:
ادله قرآنی
در سوره جمعه فلسفه بعثت اینچنین آمده است: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۶]. خداوند در این آیه، فلسفه بعثت را تزکیه و تعلیم برای رهانیدن از گمراهی دانسته است.
ادله روایی
در برخی از روایات نیز رسول خدا (ص) به فلسفه بعثت اشاره کرده است: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[۷]؛ حضرت در این حدیث، فلسفه بعثت را تکمیل مکارم اخلاقی ذکر کرده است.
در حدیثی دیگر نیز میفرماید: "همانا من فرستاده خدایم، شما را دعوت میکنم. پرستش خدای تنها و رها کردن پرستش بتهایی که سود نمیدهند، زیانی ندارند، نمیآفریند و روزی نمیدهند و زنده نمیکنند و نمیمیرانند"[۸]. حضرت در این روایت، فلسفه بعثت را دعوت به توحید و ترک عبادت بتها میداند. اولین سخن رسول خدا (ص) با کسانی که آنها را به دین اسلام دعوت میکرد، سخن از توحید بود: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[۹][۱۰]
بعثت پیامبر خاتم
برانگیخته شدن رسول خدا (ص) به مقام رسالت، یکی از مهمترین حوادث تاریخ بشر و از نعمتهای بزرگ الهی است که خداوند به سبب اعطای این نعمت، بر بندگانش منت نهاده است: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۱۱][۱۲]
پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) در چهل سالگی، از سوی خداوند به پیامبری برانگیخته شد و نخستین بار، بر فراز کوه حرا در شهر مکّه، آیات سوره "اقرأ" بر آن حضرت فرود آمد. جبرئیل، یکی از فرشتگان بزرگ خداوند، قرآن را بر آن حضرت نازل کرد. این حادثه مهمّ که آغاز پیامبری حضرت محمد (ص) بود، در روز ۲۷ ماه رجب سال چهلم عام الفیل بود. بعثت پیامبر اسلام، که به آن "مبعث" هم میگویند، یکی از روزهای فرخنده و از اعیاد بزرگ اسلامی است و مسلمانان جهان این روز را جشن گرفته، شادمانی میکنند. حضرت محمد (ص)، آخرین پیامبران است و پس از او هیچ کس به پیامبری برانگیخته نشده است و دین او، دینی کامل، جهانی و همیشگی است[۱۳].
آغاز بعثت
حضرت محمد (ص) هر سال، یک ماه در غار حراء معتکف میشد و به عبادت خداوند میپرداخت[۱۴]. آن حضرت چهل سال داشت که در مکه و غار حراء به رسالت مبعوث شد[۱۵]. اهل سنت، آغاز بعثت را رمضان[۱۶] و شیعیان ۲۷ رجب[۱۷] ذکر کردهاند.
اولین آیاتی که جبرئیل بر آن حضرت نازل کرد، آیات ابتدایی سوره علق است. ابن هشام آورده است: "رسول خدا (ص) عادت داشت هر سال یک ماه در غار حرا معتکف میشد. در این یک ماه، آن حضرت، غار حراء را اختیار میکرد و مستمندان و مساکینی را که در آنجا نزدش میرفتند اطعام میفرمود. چون آن یک ماه پایان مییافت به شهر مکه باز میگشت، ابتدا به کنار کعبه میرفت و هفت بار یا بیشتر دور آن طواف میکرد؛ سپس به خانه خویش میرفت. تا سالی که حضرت در آن به رسالت مبعوث شد؛ طبق معمول همه ساله، در ماه رمضان برای اعتکاف و عبادت همراه اهل خانه خود به سوی حراء کوچ کرد و همچنان تا شبی که خدای تعالی او را به رسالت مبعوث کرد، مشغول عبادت بود. در آن شب، جبرئیل بر او نازل شد. در اینجا خود رسول خدا (ص) ادامه داستان را چنین نقل میفرماید: "هنگامی که من خوابیده بودم دیدم، جبرئیل، پارچهای از دیبا که در آن کتابی (و یا نامهای) بود نزد من آورد و گفت: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ جبرئیل مرا گرفت و چنان فشاری داد که پنداشتم مرگم فرا رسیده است. سپس مرا رها ساخت و گفت: بخوان، گفتم: چه بخوانم؟ دوباره مرا فشاری داد... (و همچنان تا سه بار) و هر بار میگفتم: چه بخوانم؟ بلکه او دست از من بدارد، در این بار گفت: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[۱۸].رسول خدا (ص) میفرماید: "پس من این آیات را خواندم و جبرئیل رفت، من... دیدم گویا در قلبم کتابی نقش بسته است؛ پس، از غار بیرون آمدم تا وسط کوه رسیدم، آوازی از بالای سرم شنیدم که میگفت: ای محمّد! تو پیغمبر خدایی و من جبرئیلم"[۱۹][۲۰]
وضعیت عمومی اعراب زمان بعثت
جامعه عربستان پیش از بعثت رسول خدا (ص) جامعه جاهلی محسوب میشد. جهل و فساد، این جامعه را فرا گرفته بود. بتپرستی در بین مردم رواج داشت: ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا﴾[۲۱]. زنده به گور کردن دختران از رسوم ناپسندی بود که در بین آنها دیده میشد[۲۲] و اصولاً زن را موجودی پست و کمارزش میدانستند. اعمال حج به شیوهای نادرست همراه با سوت، کف و احیانا طواف عریان انجام میشد[۲۳]. خرافات در میان آنها رواج داشت[۲۴]. قتل و خونریزی، مایه مباهات ایشان بود. خداوند به دشمنیهای میان آنها در سوره آل عمران آیه ۱۰۳ اشاره کرده است[۲۵].
حضرت علی (ع) در خطبههای متعددی، این وضعیت را به خوبی ترسیم کرده است. آن حضرت در نود و پنجمین خطبه از نهجالبلاغه میفرماید: "خدا، پیامبر اسلام را هنگامی مبعوث فرمود که مردم در سرگردانی بودند، در فتنهها به سر میبردند و هوا و هوس بر آنها چیره میشد؛ خودبزرگبینی و تکبر، آنها را به لغزشهای فراوان میکشاند، نادانیهای جهالت، پست و خوارشان میکرد..."[۲۶] و در خطبه دوم درباره وضعیت زمان بعثت میفرماید: "... هدایت، فراموش شده بود و در عوض، گمراهی و نابینایی همه جا در حال شیوع بود، پرستش خدای رحمان معصیت شمرده میشد، شیطان را یاری میکردند؛ در حالی که ایمان بدون یار و یاور مانده بود. این در حالی است که مردم در فتنههایی گرفتارند که با پای خویش، آنان را لگدمال میکردند... در سرزمینی که دانشمندانش به اجبار لب فرو میبستند و جاهلانش گرامی شمرده میشدند[۲۷]. در چنین زمانی بود که خداوند با بعثت آخرین فرستاده خویش، بشر را از جهالت، گمراهی، فساد و تعصبهای بیجا نجات داد و راه سعادت را به آنها آموخت[۲۸].
آغاز وحی
پیغمبر اکرم(ص) به کوه «حرا» رفته بود جبرئیل آمد و گفت: ای محمد بخوان! پیامبر(ص) فرمود: من قرائت کننده نیستم. جبرئیل او را در آغوش گرفت و فشرد، و بار دیگر گفت: بخوان! پیامبر(ص) همان جواب را تکرار کرد، بار دوم نیز جبرئیل این کار را کرد و همان جواب را شنید، و در سومین بار گفت: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ﴾[۲۹]. این سخن را گفت و از دیدۀ پیامبر(ص) پنهان شد. رسول خدا(ص) که با دریافت نخستین اشعۀ وحی سخت خسته شده بود به سراغ خدیجه آمد، و فرمود: «مرا بپوشانید و جامهای بر من بیفکنید تا استراحت کنم». «طبرسی» در «مجمع البیان» نیز نقل میکند که رسول خدا(ص) به خدیجه فرمود هنگامی که تنها میشوم ندایی میشنوم (و نگرانم!). خدیجه عرض کرد: خداوند جز خیر دربارۀ تو کاری نخواهد کرد،؛ چراکه به خدا سوگند تو امانت را ادا میکنی، صلۀ رحم بجا میآوری، در سخن گفتن راستگو هستی.
«خدیجه» میگوید: بعد از این ماجرا ما به سراغ «ورقة بن نوفل» رفتیم (او از آگاهان عرب و عموزاده خدیجه بود) «رسول الله(ص) آنچه را دیده بود برای «ورقه» بیان کرد، «ورقه» گفت: هنگامی که آن منادی به سراغ تو میآید دقت کن ببین چه میشنوی؟ سپس برای من نقل کن. پیامبر(ص) در خلوتگاه خود این را شنید که میگوید: ای محمد بگو: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ - تا – ﴿وَلَا الضَّالِّينَ﴾[۳۰]، و بگو: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، سپس حضرت به سراغ ورقه آمد و مطلب را برای او بازگو کرد. «ورقه» گفت: «بشارت بر تو، باز هم بشارت بر تو، من گواهی میدهم تو همان هستی که «عیسی بن مریم» بشارت داده است! و تو شریعتی همچون «موسی» داری تو پیامبر مرسلی، و به زودی بعد از این روز مأمور به جهاد میشوی و اگر من آن روز را درک کنم در کنار تو جهاد خواهم کرد!». هنگامی که «ورقه» از دنیا رفت رسول خدا(ص) فرمود: «من این روحانی را در بهشت (بهشت برزخی) دیدم در حالی که لباس حریر بر تن داشت؛ زیرا او به من ایمان آورد و مرا تصدیق کرده[۳۱].[۳۲]
منابع
پانویس
- ↑ جبران مسعود، الرائد، ج۱، ص۳۸۸؛ دو واژه بعث و بعثت مصدر فعل بعث یبعث میباشند.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۱۳۲.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۱۱۶.
- ↑ ابوالفضل داورپناه، انور العرفان، ج۲، ص۸۳.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۸۶؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۵۹؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۴۳.
- ↑ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ شیخ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸؛ محدث نوری، المستدرک علی الوسیله، ج۱۱، ص۱۸۷؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۳۹۸.
- ↑ «إنی رسول الله أدعوکم إلی عبادة الله وحده و ترک عبادة الأصنام التی لا تنفع و لا تضر و لا تخلق و لا ترزق و لاتحیی و لاتمیت»؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۳۹۰.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۸۹.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۸۶.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۴۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۳۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۳-۲۹۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۴۹؛ شیخ طوسی، التهذیب، ج۴، ص۳۰۴.
- ↑ «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است همان که با قلم آموزش داد به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۳۷.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۸۷-۱۸۸.
- ↑ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۰۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۹؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۲، ص۲۸۳-۲۸۴؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۰۵.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ ﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ﴾ «و نعمتهای خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دلهای شما را الفت داد» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ نهجالبلاغه، ص۴۴.
- ↑ نهجالبلاغه، ص۴۴.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۹۰.
- ↑ «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید» سوره علق، آیه ۱.
- ↑ «و نه راه گمراهان» سوره فاتحه، آیه ۷.
- ↑ البته در بعضی از کلمات مفسرین، یا کتب تاریخ، مطالب ناموزونی دربارۀ این فصل از زندگی پیغمبر اکرم(ص) به چشم میخورد که مسلماً از احادیث مجعول و اسرائیلیات است، مثل اینکه پیغمبر بعد از ماجرای نخستین نزول وحی بسیار ناراحت شد و از این ترسید که القائات شیطانی باشد! یا چند بار تصمیم گرفت خود را از کوه به زیر پرتاب کند! و امثال این لاطائلات که نه با مقام شامخ نبوت سازگار است، نه با آنچه در تاریخ از عقل و درایت فوقالعاده پیامبر(ص) و مدیریت و شکیبایی و تسلط بر نفس و اعتماد او ثبت شده است. به نظر میرسد اینگونه روایات ضعیف و رکیک ساخته و پرداخته دشمنان اسلام است و خواستهاند هم اسلام را زیر سؤال برند و هم شخص پیغمبر اکرم(ص) را.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۴۱.