توس

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

توس، به عنوان یکی از شهرهای استان خراسان بزرگ، در محدود شمال شرقی ایران قرار دارد که در طول تاریخ بستر حوادث مختلفی بود. در کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب آمده است: توس ناحیه‌ای است در خراسان و اندر او شهرک‌هاست چون فوقان و نوقان مرقد مبارک علی بن موسی الرضا (ع) است و از آنجا مردان به زیارت شوند و همان‌جا گور هارون الرشید است[۱].

ابن بطوطه، مورخ قرن ۸، در سال ۷۳۴ هجری قمری خراسان را سیاحت کرده و توس را شهر بزرگی از خراسان گفته است[۲]. در وجه تسمیه توس آمده: جمشید پادشاه پیشدادی در این ناحیه شهری بنا کرد و چون آن شهر ویران گشت، بار دیگر توس، پسر نوذر، در همان محل شهری بنا کرد و نامش را توس نهاد. توس مشتمل بر دهات و روستاها و چمن زارها و مراتع و باغ‌ها و مزارع بود. پس از ظهور اسلام و تصرف خراسان به دست مسلمانان و با تحریف در کلمات، توس به طوس تبدیل شد[۳].

حکیم ابو القاسم فردوسی، در شاهنامه خویش، بنیانگذار شهر توس را توس پسر نوذر می‌داند[۴]. از تاریخ این شهر در قبل از اسلام، به جز افسانه‌ای چند، آگاهی چندانی در دست نیست. ولی با توجه به اسناد موجود، می‌توان حدس زد که این شهر در اواخر حکومت ساسانیان، یکی از مرزداری‌های سر راه گرگان و نیشابور به مرو و بلخ، و از ولایت‌های مشهور در خراسان بزرگ بوده است[۵].

به گفته تاریخ نویسان، هنگامی‌که «یزدگرد سوم» از برابر سپاهیان مسلمانان گریخت، به خراسان روی آورد. سپاه مسلمانان به فرماندهی «احنف بن قیس» که مأمور فتح خراسان بودند، وی را تعقیب کردند. یزدگرد که آنان را به دنبال خویش یافت، راهی توس شد تا از «کنارنگ» (مرزبان توس) پناه بخواهد، اما کنارنگ با این بهانه که از یک سو، توس گنجایش موکب بزرگ پادشاهی را ندارد، و از سوی دیگر، پناه دادن به پادشاه، امکان یورش سپاه مسلمانان را افزایش می‌دهد، یزدگرد را از توس راهی مرو کرد. حاکم مرو نیز در آغاز به استقبال یزدگرد شتافت، اما سرانجام از او رخ برتافت و آخرین شاه ساسانی در سال ۳۱ هجری به دست آسیابانی در مرو کشته شد[۶].

کنارنگ توس هم که حاکمی سودجو و عافیت طلب بود، با احساس خطر از سپاه مسلمانان، طی نامه‌ای از «عبد الله بن عامر»، امان خواست و عهد کرد که اگر پیشنهاد او پذیرفته شود، در فتح نیشابور مسلمانان را یاری خواهد داد. پس چنین کرد و به امارت نیشابور دست یافت. با این ترفند، کنارنگیان، به رغم فتح خراسان، هم‌چنان نفوذ خود را در خطه توس حفظ کردند و تا پایان عصر اموی و چیرگی سپاه ابومسلم در سال ۱۲۹ هجری، در آنجا ماندند و تنها پس از یورش سرداران ابومسلم بود که آنجا را رها ساختند.

از تاریخ توس در دوران امویان نیز خبر چندانی در دست نیست. تنها باید از مهاجرت و اقامت و درگذشت «خواجه ربیع بن خثیم» از یاران ابن مسعود صحابی یاد کرد که در حدود سال‌های ۳۵ هجری راهی خراسان شد و در نوغان اقامت گزید و در سال ۶۱ هجری، در همان‌جا رحلت کرد و مدفون گردید[۷].

در دوره عباسیان، گرچه فرمانداران خراسان از جانب حکومت مرکزی برگزیده می‌شدند، اما کفایتی این والیان و جنبش‌هایی که در گوشه و کنار این خطه رخ می‌داد، گاه مردم را چنان بر می‌آشفت که خواهان برکناری ایشان می‌شدند. از جمله در سال‌های پایانی قرن دوم، آن زمان که علی بن عیسی والی خراسان بود، فتنه و آشوب تا آن اندازه در خراسان بالا گرفت که هارون الرشید در سال ۱۹۲ هجری خود برای سرکوب شورش، رهسپار ولایات شرقی شد هر چند موفق به سرکوب فتنه گردید، اما به دلیل بیماری در سال ۱۹۳ هجری در توس در گذشت و توسط مأمون، در تالار بزرگ کاخی که در باغ منسوب به حمید بن قحطبه قرار داشت، به خاک سپرده شد[۸]. با خلافت مأمون، او مقر حکومت را به خراسان و مرو کشاند و با دعوت امام رضا (ع) به خراسان، تاریخ جدیدی بر خراسان و شهر توس باز شد. با شهادت امام رضا (ع) در سال ۲۰۳ هجری قمری، و مدفون شدن ایشان در قبه هارونی، توس مورد توجه شیعیان قرار گرفت.

سال‌ها بعد از این رخداد مهم و با به قدرت رسیدن دولت سامانی، شخصیت‌های برجسته چون ابو منصور عبد الرزاق توسی، فردوسی، دقیقی خواجه نظام الملک توسی و غزالی، در توس، درخشیدند این از رویدادهای مهم فرهنگی عهد سامانی بود. با روی کار آمدن غزنویان، توس تنها به یک مرکز سیاسی - نظامی رسمی تبدیل شد و وضع نابسامانی به خود دید و این راه نشیب در دوران سلجوقیان که متعصب و بیگانه با مذهب شیعه بودند، ادامه یافت و در آن زمان شهر نیشابور میزبان بزرگان و مشاهیر گردید. بعد از این تحولات، توس حمله غزها و مغولان را به خود دید و تا مدت یک قرن و نیم ویران ماند تا این که در نیمه‌های قرن هفتم در متون تاریخی، از اوضاع تاریخی و فرهنگی توس سخن به میان آمد. شهر توس بعد از حمله مغول درباره قد علم کرده بود که با حمله تیمور و ویرانی ضربه بزرگی بر آن وارد شد. میرانشاه تیموری از سرهای مردم توس مناره‌ای بر دروازه شهر ساخت و تمام اموال مردم را غارت کرد. با روی کار آمدن صفویان و دولت‌های بعد از آن، توس و بخصوص بارگاه امام (ع) رو به آبادی نهاد و با توسعه شهر و ایجاد راه‌ها و بازارها، نام توس به تاریخ پیوست و شهر مشهد شکل گرفت[۹].[۱۰]

منابع

پانویس

  1. حدود العالم من المشرق الی المغرب.
  2. سفرنامه ابن بطوطه.
  3. مطلع الشمس، ج۱، ص۱۹۱ و ۱۹۲.
  4. شاهنامه فردوسی.
  5. توس شهر خفته در تاریخ، ص۲۸.
  6. تاریخ آستان قدس رضوی، ج۱، ص۱۱؛ تاریخ شهر مشهد، ص۱۴.
  7. البلدان، ص۵۳؛ تاریخ مشهد الرضا (ع)، ص۲۸ و ۲۹.
  8. تاریخ آستان قدس رضوی، ج۱، ص۲۸ تا ۳۰؛ تاریخ مشهد الرضا (ع)، ص۵۷ و ۵۸.
  9. تاریخ شهر مشهد، ص۱۴؛ جغرافیای تاریخی خراسان، برگرفته از صفحات ۵۴ تا ۵۹.
  10. محمدی، حسین، رضانامه ص۱۹۰.