هابیل و قابیل
مقدمه
- هابیل و قابیل نام دو فرزند از پسران حضرت آدم (ع) که مادرشان "حوا" بود.
- هابیل به چوپانی پرداخت و قابیل به کشاورزی. وقتی هر دو مأمور شدند که به درگاه خداوند قربانی کنند، هابیل یکی از بهترین گوسفندانش را به قربانگاه برد، اما قابیل از بدترین کِشت و محصول خود. خداوند قربانی هابیل را قبول کرد، اما قربانی قابل قبول نشد. این بود که قابیل به برادرش حسد ورزید و او را کشت و با الهام از کلاغی که کلاغ دیگر را زیر خاک کرد، جسد برادرش هابیل را دفن کرد. این اولین خونریزی در میان بشر بود.
- از قابیل همیشه به عنوان جنایتکار یاد میشود و از هابیل به عنوان مظهر مظلومیت. خداوند در قرآن به ماجرای این دو برادر اشاره کرده است: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَى أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ﴾[۱][۲].
اختلاف اصلی هابیل و قابیل
- نخستین اختلافی که در جامعه بشر رخ داد، بر سر "فرمانروایی" و "ولایتامری" بوده است؛ در ماجرای هابیل و قابیل، روایات صحیحهای وجود دارد که بیان میکند اختلاف اصلی بر سر ولایت امر بوده است[۳].[۴].
- قابیل با آگاهی از اینکه حضرت آدم (ع) از سوی خدای متعال مأمور شده هابیل را "ولی امر" بعد از خود کند، به او حسد ورزید و او را کشت. بعضی گفتهاند نزاع هابیل و قابیل بر سرِ دختر بوده است؛ به این صورت که یک دختر جنیه و یک دختر انسیه وجود داشته و پس از قرعه مشخص شد دختر زیبا رو به نام هابیل در آمد. آنگاه قابیل حسادت ورزید و برادرش را کشت[۵]. این توجیهات، اعتباری ندارد[۶]، بلکه جنگ و نزاع بر ولایتامری بعد از حضرت آدم بوده است[۷].
- بیشک، تا مسأله ولایت حل نشود هیچ مسألهای در اسلام حل نخواهد شد؛ نهتنها از نظر عملی و در صحنۀ میدانی، مشکلات حل نخواهد شد، بلکه در صحنۀ نظر و اعتقاد نیز اگر مسئلۀ ولایت امر و صاحبان امر در جامعه اسلامی مشخص نشود، هیچ مسألهای حل نخواهد شد و آتش اختلاف و تفرقه دامنگیر همه چیز خواهد بود[۸].
- قرآن کریم میفرماید: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ﴾[۹]. تمام اسلام "شریعة الامر" است و چیزی غیر از این نیست. این شریعة الأمر صاحب الامرش همان ولیّ الأمر است؛ بدین رو اگر در تشخیص ولی امر اشتباهی صورت بگیرد، نتیجهاش خطای نظری در تشخیص اسلام است و به دنبال آن، این خطای راهبردی به حیطۀ عمل خواهد رسید[۱۰].
قتل هابیل
مطابق روایات اهل بیت، علت قتل هابیل همان مسئله جانشینی حضرت آدم بود؛ زیرا وقتی قابیل دید که حضرت آدم برادرش هابیل را به این مقام برگزیده، به وی حسادت برد تا آنجا که در صدد قتل او برآمد؛ نه آنکه (طبق نظر اهل سنت) به خاطر همسر هابیل، به وی رشک برد و او را به قتل رسانید. در حدیثی که مجلسی در بحار از معاویة بن عمار از امام صادق(ع) روایت کرده، آن حضرت داستان را اینگونه بیان فرمود: «خداوند به آدم وحی کرد: اسم اعظم من و میراث نبوت واسمایی را که به تو تعلیم کردهام و هر آنچه مردم بدان احتیاج دارند همه را به هابیل بسپار. آدم نیز چنین کرد. و چون قابیل مطّلع شد خشمناک گشته، نزد آدم آمد و گفت: پدر جان مگر من از وی بزرگتر و بدین منصب شایستهتر نیستم؟ آدم فرمود: ای فرزند! این کار به دست خداست و او هر که را بخواهد به این منصب میرساند و خداوند او را مخصوص این منصب قرار داد اگر چه تو از وی بزرگتر هستی. اگر میخواهید صدق گفتار مرا بدانید هر کدام یک قربانی به درگاه خداوند ببرید و قربانی هر یک قبول شد، او شایستهتر از آن دیگری است. نشانه پذیرفته شدن (قبول قربانی) در آن وقت، آن بود که آتشی میآمد و قربانی را میخورد. قابیل وهابیل – چنانکه خداوند در قرآن بیان فرموده - به درگاه خدا قربانی آوردند، به این ترتیب که - بر طبق برخی از روایات - چون قابیل دارای زراعت بود، برای قربانی خویش مقداری از گندمهای بیارزش و نامرغوب خود را جدا کرد و به درگاه خداوند برد، ولی هابیل که گوسفنددار بود، یکی از بهترین قوچها و گوسفندان چاق و فربه خود را جدا کرد و برای قربانی برد. در این هنگام آتش بیامد و قربانی هابیل را خورد و قربانی قابیل را فرا نگرفت. شیطان نزد قابیل آمد و به وی گفت: این پیش آمد در حال حاضر برای تو اهمیت ندارد، چون تو و هابیل برادر هستید، اما بعدها که از شما دو نفر فرزندان و نسلی به وجود آید، فرزندان هابیل به فرزندان تو فخر فروشی کرده و به آنها خواهند گفت که ما فرزندان کسی هستیم که قربانی قبول شد، ولی قربانی پدر شما قبول نشد. اگر تو هابیل را بکشی، پدرت ناچار خواهد شد تا منصب او را به تو واگذار کند. بدین ترتیب قابیل را وادار کرد تا برادرش هابیل را به قتل برساند»[۱۱].
خدای سبحان در قرآن کریم ماجرا را چنین بیان فرموده است: «و خبر دو فرزند آدم را بر ایشان بخوان، آن دم که قربانی بردند و از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. او (به آن دیگری که قربانی قبول شده بود) گفت که تو را خواهم کشت! و آن دیگری در جواب گفت: «این مربوط به من نبود، بلکه قبولی قربانی به دست خداست و او هم از پرهیزگاران میپذیرد». و به دنبال آن ادامه داد: «اگر تو هم دست به سوی من دراز کنی که مرا به قتل برسانی، من برای کشتن دست به سوی تو دراز نمیکنم که من از پروردگار جهانیان میترسم». «من میخواهم تا خود دچار گناه نگردم و گناه کشتن من و مخالفت تو هر دو به خودت بازگردد و از دوزخیان گردی و البته کیفر ستم کاران همین است»[۱۲].
قابیل تصمیم بر کشتن برادر گرفت و نیروی عقل و خرد، عواطف برادری، ترس از خدا و رعایت حقوق پدر و مادر، هیچ کدام نتوانست جلوی توفان خشمی را که کانونش همان صفت نکوهیده و زشت حسد بود، بگیرد. سرانجام در صدد برآمد تا هر چه زودتر تصمیم خود را عملی سازد. به همین منظور در پی فرصتی میگشت تا این که وقتی هابیل سرگرم کار - یا به گفته طبری - برای چرای گوسفندان خود در کوهی به خواب رفته بود، سنگی را بر سر او کوفت و بدین ترتیب او را کشت. آری این صفت نفرتانگیز چه جنایتها که در دنیا نکرده و چه خونهای به ناحقی که نریخته و چه خانمانها را که بر باد نداده است. حسد نه فقط موجب به هم ریختن نظام اجتماع و به خاک و خون کشیدن محسودان میگردد، بلکه خود شخص حسود را نیز دقیقهای راحت و آسوده نمیگذارد و لذت زندگی را از کام او میبرد و پیوسته او را در آتش حسادت میسوزاند و گوشت و استخوانش را آب میکند و اگر او را به حال خود واگذارند هم چنان زبانه کشد تا بالاخره حسود را وادار کند عملی را در خارج انجام داده و دچار کیفر آن گردد یا در همان آتش خانمان برانداز حسد بسوزد و تار و پودش بر باد رود. خدای بزرگ به دنبال این موضوع میگوید: «نفس (سرکش) قابیل درباره کشتن برادرش مطیع و رام او گردید و (سرانجام) او را کشت و از زبان کاران گردید»[۱۳]. بدین ترتیب قابیل اولین خون به ناحق را در روی زمین ریخت و چندان طولی هم نکشید که پشیمان گردید. و با این کار خشمش فرو نشست و انتقام خود را از برادر گرفت، اما نمیدانست چگونه جسد بیجان برادر را بپوشاند و از انظار ناپدید کند. چندی آن را به دوش کشید و به این طرف و آن طرف برد، ولی فکری به خاطرش نرسید و سرانجام خسته و کوفته شد. به تدریج که ندای وجدان او را به جرم جنایتی که کرده بود، به باد ملامت گرفت و شروع به سرزنش او کرد.
خستگی جسمی از یک طرف و شکنجههای وجدانی - که معمولاً گریبانگیر افراد جنایتکار را میگیرد- از سوی دیگر او را تحت فشار قرار داد و به سختی از کرده خویش پشیمان شد، چنانچه خدای تعالی در دنبال این ماجرا فرمود: ﴿فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ﴾[۱۴]. اما خدای تعالی به خاطر رعایت احترام آن بدن پاک، و تعلیم نسل آدمیان، کلاغی را معلمش ساخت؛ زیرا به گفته بعضی: بر اثر آن سبک سری، قابلیت وحی و الهام را هم نداشت و به همین دلیل بایست برای دفن جسد برادر از زاغ تعلیم میگرفت. به هر صورت خدای تعالی دو زاغ را فرستاد و آنها در پیش روی قابیل به نزاع برخاسته و یکی، دیگری را کشت و سپس با چنگال و پاهای خود گودالی حفر کرد و لاشه آن را در آن گودال انداخته و روی آن خاک ریخت و پنهانش کرد. در این جا بود که قابیل فریاد زد: «وای بر من که از این زاغ ناتوانتر هستم!»[۱۵] و به دنبال آن کشته برادر را دفن کرد و به سوی پدر بازگشت. حضرت آدم که دید هابیل با وی نیست، پرسید: هابیل چه شد؟ وی در پاسخ پدر گفت: مگر مرا به نگهبانی او گماشته بودی که اکنون سراغش را از من میگیری؟ آدم(ع) روی سابقه عداوتی که قابیل به هابیل داشت، احساس کرد که اتفاقی افتاده و پس از جست و جو و اطلاع از قبولی قربانی هابیل، به یقین دانست که قابیل او را کشته است. طبق برخی از نقلها، آدم ابوالبشر از قتل هابیل به شدت متأثر شد و چهل شبانه روز در مرگ او گریست تا خداوند بر او وحی کرد که من به جای هابیل، پسر دیگری به تو خواهم داد. پس از آن حوّا حامله شد و پسر پاک و زیبایی زایید که نامش را «شیث» یا «هبة اللّه» یعنی بخشش خدا، نامید چون او را بدو بخشیده بود و چنان که برخی گفتهاند: شیث لفظی عبری و هبة اللّه معنای عربی آن است[۱۶]. شیث بزرگ شد و طبق دستور خداوند، آدم او را وصی خودگردانید و اسرار نبوت را به وی سپرده، مختصات انبیا را نزد او گذارد و درباره دفن و کفن خود به او سفارش کرد و گفت: چون من از دنیا رفتم مرا غسل بده و کفن کن و بر من نماز بگذار و بدنم را در تابوتی بنه و تو نیز هنگام مرگ آنچه به تو آموختم و نزدت گذاشتم به بهترین فرزندانت بسپار. عمر حضرت آدم را به اختلاف روایات ۹۳۰، ۹۳۶، ۱۰۰۰، ۱۰۲۰ و ۱۰۴۰ سال گفتهاند[۱۷]. و هنگامی که از دنیا رفت، بدن او را در تابوتی گذارده و در غار کوه ابوقبیس دفن کردند تا وقتی که نوح پس از توفان بیامد و آن تابوت را با خود برداشت و در کشتی نهاده به کوفه برد و در غری (شهر نجف کنونی) به خاک سپرد. چنان که در زیارت نامه امیرمؤمنان(ع) میخوانیم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ»؛ سلام بر تو و بر آدم و نوح که در کنار تو خفته و قبرشان در کنار قبر تو است.[۱۸]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانییی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:بیگمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد. اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمیکنم تا تو را بکشم؛ که من از خداوند، پروردگار جهانیان میهراسم. من میخواهم که تو با گناه من و گناه خود (نزد خداوند) بازگردی تا از دمسازان آتش باشی و این کیفر ستمگران است. نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت و از زیانکاران شد خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را میکاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد؛ سوره مائده، آیه:۲۷-۳۱.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۷.
- ↑ در روایت، امام صادق (ع) از کسانی که گفتهاند نزاع فرزندان آدم (ع) در مورد ازدواج و انتخاب همسر بوده به شدت برآشفته شده و به راوی فرموده است: «أَمَا تَسْتَحْيِي أَنْ تَرْوِيَ هَذَا عَلَى نَبِيِّ اللَّهِ آدَمَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَفِيمَ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ فَقَالَ: فِي الْوَصِيَّةِ ثُمَّ قَالَ لِي: يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى آدَمَ أَنْ يَدْفَعَ الْوَصِيَّةَ وَ اِسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ إِلَى هَابِيلَ، وَ كَانَ قَابِيلُ أَكْبَرَ مِنْهُ، فَبَلَغَ ذَلِكَ قَابِيلَ فَغَضِبَ فَقَالَ: أَنَا أَوْلَى بِالْكَرَامَةِ وَ الْوَصِيَّةِ فَأَمَرَهُمَا أَنْ يُقَرِّبَا قُرْبَاناً بِوَحْيٍ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ فَفَعَلاَ، فَقَبِلَ اللَّهُ قُرْبَانَ هَابِيلَ فَحَسَدَهُ قَابِيلُ فَقَتَلَهُ»، «آيا شرم نمیکنی كه چنين چيزى را به پیامبر خدا آدم نسبت میدهى؟»، گفتم: «پس، از روی چه قابیل، هابیل را کشت؟» فرمود: «بهسبب وصیّت». آنگاه فرمود: «ای سلیمان! همانا خداوند تبارکوتعالی به آدم (ع) وحی فرمود تا وصیّت و اسم اعظم الهی را به هابیل دهد؛ حال آنکه قابیل بزرگتر بود». این سخن به قابیل رسید و خشمگین گشت و گفت: من به کرامت و وصیّت سزاوارترم. پس آدم به فرمان خداوند ایشان را امر کرد تا قربانی پیشکش کنند و چنین کردند و خدا قربانی هابیل را پذیرفت و قابیل نیز رشک ورزید و او را کشت». عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج۱، ص۳۱۲؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، الصافی، ج۲، ص۲۸.
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ احتمال میرود منشأ این تحلیلهای نادرست، برخی روایات معتبر یا نامعتبر باشد؛ از جمله: «عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَى آدَمَ حَوْرَاءَ مِنَ الْجَنَّةِ فَزَوَّجَهَا أَحَدَ اِبْنَيْهِ وَ تَزَوَّجَ الْآخَرُ اِبْنَةَ الْجَانِّ»، «از برید بن معاویۀ عجلی روایت کرده که امام باقر (ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی حوریّهای از بهشت فرو فرستاد و آدم او را بیکی از پسران خود تزویج کرد، و فرزند دیگرش را دختری از بنی جانّ تزویج نمود». ابنبابویه (صدوق)، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۳۸۲. در روایتی دیگر نیز آمده است: «فَلَمَّا أَدْرَكَ قَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَظْهَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ جِنِّيَّةً مِنْ وُلْدِ الْجَانِّ يُقَالُ لَهَا جُهَانَةُ فِي صُورَةِ إِنْسِيَّةٍ فَلَمَّا رَآهَا قَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ جُهَانَةَ مِنْ قَابِيلَ فَزَوَّجَهَا مِنْ قَابِيلَ ثُمَّ وُلِدَ لآِدَمَ هَابِيلُ فَلَمَّا أَدْرَكَ هَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَى آدَمَ حَوْرَاءَ وَاِسْمُهَا تُرْكُ الْحَوْرَاءِ فَلَمَّا رَآهَا هَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ تُرْكاً مِنْ هَابِيلَ»، «چون قابیل به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، دختری از فرزندان جنّیان را که جهانه نام داشت، به شکل یک انسان ظاهر و آشکار کرد؛ به محض آنکه نگاه قابیل به او افتاد، مهر او نیز به دلش افتاد، پس خداوند به آدم (ع) وحی فرستاد که جهانه را به عقد قابیل در آور و آدم چنین کرد. پس از آن، هابیل به دنیا آمد و چون به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، حوری بهشتی را که ترک نام داشت، بهسوی آدم و به زمین فرستاد؛ بهمحض آنکه نگاه هابیل به او افتاد، مهر و او به دلش افتاد، پس خداوند به آدم وحی فرستاد که ترک را به عقد هابیل در آور». مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۲۲۶.
- ↑ مقصود این است که نزاع هابیل و قابیل بر سر دختر نبوده، بلکه بر سر ولایت الله بعد از آدم بوده، اما اینکه هابیل یا قابیل با چه کسی و چگونه ازدواج کردهاند سخنی دیگر است که موضوع بحث ما در اینجا نیست.
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «سپس تو را بر شریعتی از امر برگماشتیم» سوره جاثیه، آیه ۱۸.
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۲۷ و ۲۲۸.
- ↑ ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ * لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ * إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ﴾ «و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانییی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت: بیگمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد * اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمیکنم تا تو را بکشم؛ که من از خداوند، پروردگار جهانیان میهراسم * من میخواهم که تو با گناه من و گناه خود (نزد خداوند) بازگردی تا از دمسازان آتش باشی و این کیفر ستمگران است» سوره مائده، آیه ۲۷-۲۹.
- ↑ ﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ «نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت و از زیانکاران شد» سوره مائده، آیه ۳۰.
- ↑ «و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.
- ↑ ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ﴾ «خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را میکاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.
- ↑ تفسیر قمی، ص۱۵۳؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص۶۲.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۹۸؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۶۱ به بعد.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۶.