مناظره

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۳۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

اصول مناظره

برای بحث و مناظره بین هر دو طرف که بر سر مسأله یا مسایلی در اسلام اختلاف دارند باید اصول و قوانینی مراعات شود. عمدۀ این اصول عبارتند از:

قصد قربت

وقتی انسان مسلمان مکلف است به این که در اصول اعتقادات تحقیق کند تا اعتقادات او از روی تقلید نباشد، پس این تکلیف شرعی و کاری الهی است. بنابراین باید برای خدا و به قصد قربت به او باشد و هیچ گونه هوس و غرض در کار وجود نداشته باشد.

ادب در کلام

در مناظره و گفتگوی علمی رعایت ادب در کلام و متانت و تواضع در برخورد ضروری است و همواره روش علمای ما این گونه بوده است. کتاب‌های ایشان شاهد این مدعاست.

پرهیز از تعصبات

کنار گذاشتن تعصبات بی‌مورد و تبعیت از دلیل و برهان در سلامت بحث و روشن شدن واقعیت نقشی اساسی دارد.

رعایت امانت در نقل قول‌ها

اقتضای آداب اسلامی و اخلاق انسانی آن است که فرد در نقل قول‌ها جانب امانت را مراعات کند و از تحریف مطالب بپرهیزد تا حقایق آشکار گردد. گاهی دیده می‌شود طرف بحث به این اصول پایبند نیست. یعنی ادب را رعایت نمی‌کند، با تعصب و جانبدارانه بحث می‌کند، از ارائه دلائلی که بر ما حجت است امتناع و فقط به مطالب مورد قبول خود تکیه می‌کند، دست به تحریف مطالب می‌زند[۱]، و بحث را از موضوع اصلی آن منحرف می‌کند. در این حال نیز رعایت ادب و پرهیز از تعصبات ضروری است اما تحریفات را باید گوشزد کرد و از انحراف بحث لازم است پیش‌گیری نمود.[۲]

عدم خروج از موضوع بحث

وقتی دربارۀ موضوعی بحث می‌شود، باید محوریت آن موضوع تا آخر بحث حفظ گردد. در بسیاری از موارد مشاهده می‌شود که وقتی طرف مقابل با مشکلی مواجه شد، از موضوع خارج می‌شود یعنی یا موضوع دیگری را مطرح می‌کند و یا به حاشیه می‌پردازد. در این مواقع نباید به تبعیت از وی، موضوع اصلی را رها کرد و به دنبال او رفت بلکه باید او را به موضوع اصلی بازگرداند. معمولا در مناظره پیرامون موضوعی که در مورد آن بحث می‌شود، مطالعه و تفکر شده است. چنان چه طرف مناظره از بحث در اطراف موضوع عاجز و ناتوان گردد ممکن است بحث را به موضوع دیگری منحرف کند. اگر ما در موضوع جدید آمادگی نداشته باشیم، بحث به سود وی خاتمه خواهد یافت. مسلما اقتضای انصاف آن است که هیچ یک از طرفین به هنگام مناظره از محور اصلی بحث منحرف نگردند. کسی که قادر به ادامه مناظره در موضوع مورد بحث نیست، اگر انصاف داشته باشد باید در مقابل حقیقت تسلیم شود و چنان چه تمایلی به پذیرش واقعیت نداشته باشد، ادب اقتضا می‌کند که حداقل بحث را متوقف و برای تحقیق بیشتر مهلت، طلب کند. در هر صورت انحراف از محور اصلی بحث امری ناپسند و خلاف انصاف و ادب است و باید از آن پیش‌گیری کرد.[۳]

استدلال به آن چه نزد طرف بحث حجیت دارد

نکتۀ دیگری که تحت عنوان «اصول مناظره» بدان اشاره رفت: استدلال به اموری است که طرف بحث آنها را حجت بداند، احتجاج به معنای اخذ به حجت است بنابراین در مناظره باید حجت برای طرف مقابل تمام شود تا وی به پذیرش مقتضای احتجاج مجبور گردد. روشن است که نه تنها کتب معتبر ما مورد قبول اهل سنت نیست بلکه آنان به امامت الهی و عصمت ائمه اهل بیت(ع) نیز معتقد نیستند. در نتیجه در بحث با آنها احتجاج به روایات کتاب کافی و دیگر کتب حدیثی شیعه خلاف قاعده است. همچنین شیعیان هیچ یک از کتاب‌ها و رجال اهل سنت را معتبر نمی‌دانند پس احتجاج سنی در مقابل شیعه به این منابع خلاف قاعده بوده و اثری نخواهد داشت. بنابراین برای پیشبرد بحث باید دو طرف، اولا به یک حجت مشترک استدلال و احتجاج کنند و آن عبارت است از قرآن مجید که هم شیعیان قرآن را حجت می‌دانند و هم اهل سنت به حجیت آن اعتقاد دارند، بنابراین قرآن مجید یک حجت مشترک است که در بحث مورد استناد هر دو طرف قرار می‌گیرد و به آن احتجاج می‌شود. براهین عقلی مورد اتفاق نیز حجت دیگری است که از سوی طرفین مناظره مورد قبول است. اما معمولا هیچ یک از این دو حجت به تنهایی در مناظره و احتجاج کفایت نمی‌کنند. به عنوان مثال وقتی به آیه‌ای استدلال کنیم باید شأن نزول آن را نیز بیان کنیم برای بیان شأن نزول ناگزیر از مراجعه به سنت هستیم.

همچنین قواعد عقلی، آنها همیشه کبرای قضیه هستند و برای دستیابی به صغرای قضایا نیز باید به سنت مراجعه کرد. به عنوان مثال قاعدۀ «قبح تقدم مفضول بر فاضل» -یک قاعدۀ عقلی مورد قبول همۀ عقلای عالم می‌باشد و حتی ابن تیمیه که در بین اهل سنت پرچمدار تعصب است و بسیاری از قضایای عقلی و تاریخی و حدیثی مسلم و ثابت را انکار می‌کند، این قاعده را به عنوان یک قاعدۀ عقلی مسلم پذیرفته است[۴] - نیاز به صغری دارد و اثبات آن نیز به سنت نیازمند است. بنابراین چنان چه بخواهیم برای خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) به این قاعده استناد کنیم باید وجه افضلیت امیرالمؤمنین را اثبات کنیم. برای این کار نیز یا باید شاهدی از قرآن ارائه کنیم و یا به شواهد منقول از سنت مورد قبول طرف مقابل استناد نماییم. چنان چه جهت شناخت ملاک افضلیت به قرآن استناد و بر اساس آیه شریفۀ  وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا [۵]جهاد را به عنوان یکی از ملاک‌های افضلیت عنوان کنیم، برای اثبات این که امیرالمؤمنین(ع) دارای این ملاک است و دیگری این ملاک را ندارد باید به سنت مورد قبول اهل سنت احتجاج کنیم. بر اساس آیات قرآن کریم ایمان و علم نیز از ملاک‌های افضلیت هستند. خدای تعالی می‌فرماید:  يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ [۶].

بر اساس این آیه اعلم، افضل از غیر اعلم است و به حکم عقل تقدم مفضول بر فاضل قبیح است اما برای اثبات اعلمیت و در نتیجه افضلیت امیرالمؤمنین(ع) استناد به منابع مورد قبول اهل سنت صغرای افضلیت را برای آنان تمام می‌کند؛ لذا اگر ما در این باره-مثلا-به حدیث «‌أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» که در منابع اهل سنت آمده است[۷] استناد کنیم در اعلمیت امیرالمؤمنین(ع) حجت بر ایشان تمام خواهد شد. پس وقتی صغری با ادلۀ مورد قبول اهل سنت روشن شد و کبری هم یک قاعدۀ عقلی بود باید به افضلیت امیرالمؤمنین اعتراف کنند و اگر افضلیت را پذیرفتند ناچار باید به خلافت بلافصل آن حضرت اقرار نمایند. نتیجه این که ما در مناظره ناگزیر از استناد به سنت مورد قبول اهل تسنن هستیم. بنابراین لازم است که از منابع و کتب حدیثی آنان اطلاع داشته باشیم تا اگر به عنوان مثال به حدیث غدیر استدلال کردیم این حدیث را از منابع آنها نقل کنیم همچنین لازم است از کتب و مبانی رجالی آنان و ضوابط جرح و تعدیل شناخت داشته باشیم تا در صورت مناقشه در صحت سند حدیث، بتوانیم آن را بر اساس کتب و مبانی رجالی خودشان تصحیح کنیم.

ابن حزم اندلسی می‌گوید: لا معنى لاحتجاجنا عليهم برواياتنا فهم لا يصدقونا، ولا معنى لاحتجاجهم علينا برواياتهم فنحن لا نصدقها، وانما يجب أن يحتج الخصوم بعضهم على بعض بما يصدقه الذي تقام عليه الحجة به[۸]؛ معنا ندارد که [در برابر شیعیان] به روایات خودمان احتجاج کنیم؛ زیرا آنها ما را تصدیق نمی‌کنند. [همچنین] معنا ندارد که آنان به روایاتشان [که] ما تصدیق نمی‌کنیم، احتجاح کنند. بلکه واجب است، طرفین نزاع، آن چه را که طرف مقابل تصدیق می‌کند به عنوان حجت، برای او اقامه کنند. این سخن خوبی است و با قواعد مناظره و احتجاج سازگاری دارد. در مناظره و مباحثه لازم است طرفین گفتگو به این قاعده ملتزم باشند. در مقام استدلال، شیعه باید به روایات معتبر نزد اهل سنت مثل روایات صحاح سته و امثال آنها استدلال کند و اهل سنت نیز باید به کتب معتبر شیعه مانند کتب اربعه استدلال نماید.[۹]

منابع

پانویس

  1. برای مثال: در برخی کتب، حدیث «‌أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» به نقل از سنن ترمذی روایت شده است. ر.ک: تاریخ الخلفاء، ج۱، ص۱۵۰، الصواعق المحرقة، ج۱، ص۳۵۷، اما در کتاب سنن ترمذی که در دسترس می‌باشد این حدیث موجود نیست. همچنین از مسند احمد بن حنبل که در دسترس می‌باشد، حدیث سفینه حذف شده است در صورتی که این حدیث در منابع به روایت از مسند احمد بن حنبل نیز نقل شده است. ر.ک: مشکاة المصابیح، ج۳، ص۳۴۸، حدیث ۶۱۷۴.
  2. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۳۵.
  3. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۳۶.
  4. منهاج السنه، ج۶، ص۳۳۷.
  5. «مؤمنان جهادگریز که آسیب دیده نباشند با جهادگران در راه خداوند به جان و مال، برابر نیستند، خداوند جهادگران به جان و مال را بر جهادگریزان به پایگاهی (والا) برتری بخشیده و به همگان وعده نیکو داده است و خداوند جهادگران را بر جهادگریزان به پاداشی سترگ، برتری بخشیده است» سوره نساء، آیه ۹۵.
  6. «ای مؤمنان! چون در نشست‌ها به شما گویند جا باز کنید، باز کنید تا خداوند برایتان (در بهشت) جا باز کند و چون گویند: برخیزید، برخیزید تا خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۱.
  7. ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۷-۱۳۸ حدیث ۴۶۳۷-۴۶۳۹، الصواعق المحرقة، ج۱، ص۸۶، تاریخ بغداد، ج۴، ص۳۴۸: ۲۱۸۶ و ۷/۱۷۲: ۳۶۱۳ و ۱۱/۲۰۴: ۵۹۰۸.
  8. الفصل، ج۴، ص۷۸.
  9. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۳۷.