امام

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۱۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

  • امام به معنای: پیشوا[۱]، پیشرو، و رهبر است[۲].
  • در این باره، تعدادی از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

واژه‌شناسی لغوی

  • «امام» به معنای «پیشوا»، «پیشرو»[۳]، «مقتدا»، «قیّم»، «مصلح»، «الگو»، «راه اصلی» و «راهنما» است[۴] کسی یا چیزی که مورد پیروی واقع می‌گردد، انسان باشد یا کتاب یا چیزی دیگر، به حق باشد یا بر باطل [۵] امام است [۶]ریشه این واژه «ا ـ م ـ م» و به معنای قصد[۷] یا قصد با توجه خاص و این معنا در همه مشتقات آن محفوظ است[۸].
  • امام کسی است که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد، گرچه با اختلاف موارد و قصدکنندگان و جهات و اعتبارات، گوناگون می‌شود؛ مانند: امام جمعه و جماعت، امام هدایت و امام ضلالت [۹]، بر این اساس دیگر معانی این واژه و مشتقات آن از لوازم معنای ریشه است[۱۰].
  • امام، فرد یا چیزی است که به او اقتدا می‌شود. در کتاب‌های لغت برای امام مصادیقی برشمرده شده است که عبارت اند از: قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام(ص)، جانشین پیامبر(ص)، امام در نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او پیروی می‌شود [۱۱][۱۲].
  • واژه امام بر زن و مرد اطلاق می‌شود و جمع آن «ائمه» و «ایمّه» است[۱۳].
  • اِمامَت‌، در لغت‌ به‌ معنای‌ پیشوایی‌ و رهبری‌ و در اصطلاح‌ به‌ معنای‌ مقامی‌ که‌ دارنده آن‌ (= امام) ریاست‌ امور دینی‌ و سیاسی‌ مسلمانان‌ را برعهده‌ دارد. درباره معنای‌ امامت‌، حدود وظایف‌ امام(ع) و چگونگی‌ انتخاب‌ او، عقاید مختلفی‌ در میان‌ مسلمانان‌ وجود دارد[۱۴].
  • با تأمّل در آنچه لغت‌شناسان در ریشه‌یابی کلمه «امام» و «امامت» ذکر کرده‌اند، می‌توان به این نتیجه رسید که: اوّلاً: ریشه‌های متفاوت آنها، معنایی نزدیک به هم دارند و بیانگر یک واقعیت‌اند و آن، این که رهبریِ جامعه، در حقیقت، اصل و اساس جامعه است که مردم از او پیروی می‌کنند و در امور خود، به سراغ او می‌روند. ثانیاً: واژه «امام» و «امامت»، تنها برای انسان به کار نمی‌رود‌؛ بلکه هر چیزی که اساس و مبدأ حرکت چیز دیگری قرار گیرد چه انسان باشد و چه چیز دیگر، چه حق باشد و چه باطل امام محسوب می‌گردد[۱۵]

امام در اصطلاح

  • امامت به معنای ریاست عمومی فردی خاص بر امور دین و دنیای مردم در دنیا بالاصاله یا به جانشینی از پیامبر(ص) است، زیرا امامت دارای شؤونی همچون رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی و مرجعیت دینی و تبیین و تفسیر وحی و ولایت باطنی و معنوی است که از این جهت امام(ع) حجت خدا در زمان، ولیّ الله، انسان کاملِ حامل معنویت کلی انسانیت و قطب است [۱۶].
  • به گفته بیشتر مفسران، امامت در قرآن با معنای لغوی آن هماهنگ است و امام(ع) کسی است که به او اقتدا کنند و او را الگو و سرمشق خود قرار دهند [۱۷]؛ خواه عادل و راه یافته باشد و خواه باطل و گمراه [۱۸][۱۹].
  • مجموع تعریف‌هایی که متکلمان اسلامی برای امامت بیان کرده‌اند دو دسته است: تعریف‌های عام که نبوت را نیز در برمی‌گیرد و تعریف‌های خاصی که شامل نبوت نمی‌شود. عبارت: « الإمام الذی له الریاسة العامة فی الدین والدنیا جمیعاً‏» [۲۰] و عبارت‌های دیگری همانند آن تعریف‌های عام امامت می‌باشد[۲۱]. در این تعریف‌ها به خلافت یا نیابت از پیامبر(ص) اشاره نشده است، بدین جهت، نبوت را نیز شامل می‌شود، ولی دسته دوم، تعریف‌هایی است که قید خلافت یا نیابت از پیامبر(ص) در آنها آمده است و بدین جهت شامل نبوت نمی‌شود. دو نمونه از این تعریف‌ها به قرار ذیل است[۲۲].:
  • «رهبری امت اسلامی» پس از پیامبر(ص) هم «خلافت» نامیده می‌شود و هم «امامت»؛ چنان که کسی که عهده‌دار این مقام می‌شود هم «خلیفه» نام دارد و هم «امام». از آن جهت که مردم باید از او پیروی کنند و او پیشوای آنان است، امام(ع) نامیده می‌شود‌، و از آن جهت که رهبری او به عنوان جانشینی از پیامبر(ص) است، خلیفه نام دارد. بر این اساس، امام در شریعت اسلامی خلیفة الرسول است. در اینکه آیا می‌توان او را خلیفة اللّه نیز نامید دو قول است، برخی آن را جایز دانسته و برخی دیگر آن را مجاز نشمرده‌اند[۲۳][۲۴].
  • برخی از متکلمان قید بالأصالة فی دار التکلیف؛ رهبری اصالی در سرای تکلیف و عبارت‌هایی همانند آن را به تعریف امامت افزوده‌اند[۲۵] مقصود آنان این است که رهبری امام اگر چه نسبت به پیامبر(ص) نیابی است، ولی نسبت به کسانی که در سرای تکلیف هستند و از دنیا نرفته‌اند اصالی است. بر این اساس تعریف امامت کسانی را که از طرف امام نیابت دارند، هر چند گستره رهبری آنان عمومیت داشته باشد، شامل نخواهد شد، زیرا رهبری آنان نیابی است، نه اصالی[۲۶].

امام در قرآن

  • لفظ «امامت» در قرآن به‌کار نرفته؛ ولی واژه «امام(ع)» به صورت مفرد و جمع در ۱۲ مورد استعمال شده است که برخی از آنها و نیز آیات متعدد دیگر به موضوع امامت ارتباط دارد. آیات مربوط گاهی به پیشوایی بر حق بالاصاله: ﴿﴿ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا [۲۷]، ﴿﴿ وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا [۲۸] و گاهی به پیشوایی به حق به نحو جانشینی:﴿﴿ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ [۲۹] و گاهی به پیشوایی باطل: ﴿﴿ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ [۳۰] و گاهی به مفهوم جامع میان پیشوایی بر حق و باطل:﴿﴿ يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ [۳۱] اشاره دارد[۳۲].
  • در قرآن و احادیث اسلامی، کلمه «امام»، فی الجمله در معنای لغویِ آن به کار رفته است؛ یعنی هر چیزی که مورد پیروی واقع شود اعم از انسان و غیر انسان، مانند: ﴿﴿ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً [۳۳] حق مانند: ﴿﴿ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا [۳۴] و باطل مانند: ﴿﴿ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ [۳۵]؛ ولی غالبا این واژه به پیشوایان حق و کسانی که به بالاترین نقطه قلّه انسانیت صعود کرده‌اند، اطلاق می‌گردد و استعمال آن در معنای لغوی، اندک است و نیز استعمال آن در «امامان آتش»، به لحاظ نشان دادن نقطه نهاییِ انحطاط انسان، در مقابل نقطه اوج تکامل اوست. به هر حال، آیات و احادیثی که در این جا تحت عنوان «امامت» خواهند آمد، اختصاص به امامت امامان حق دارند[۳۶]

امام در حدیث

  • در روایات اهل بیت(ع) از امامت به عنوان خلافة اللّه و خلافة الرسول یاد شده است:« الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ‏ وَ خِلَافَةُ الرَّسُول‏‏»[۳۷][۳۸].
  • از احادیثی که در شأن نزول آیه إکمال دین ﴿﴿ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي[۳۹] روایت شده است نیز جایگاه بالای امامت به دست می آید. مطابق این روایات، آیه مزبور ناظر به واقعه غدیر خم است که پیامبر(ص) به فرمان خداوند، علی(ع) را به عنوان پیشوای امت اسلامی پس از خود معرفی کرد [۴۰] بر این اساس، امامت آموزه‌ای اسلامی است که دین اسلام با آن به کمال مطلوب خود رسیده است؛ چنان که آیه تبلیغ﴿﴿ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ [۴۱] نیز بیانگر این مطلب است، زیرا مطابق این آیه و با توجه به روایات شأن نزول آن، امامت علی(ع) از چنان جایگاهی برخوردار بوده است که اگر پیامبر(ص) آن را ابلاغ نمی‌کرد، گویی رسالت الهی خویش را ابلاغ نکرده است [۴۲][۴۳].
  • مفاد آیه: ﴿﴿ يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً [۴۴] این است که روز قیامت هر گروه و جمعیتی با نام پیشوایشان مورد خطاب قرار می‌گیرند؛ چنان که در حدیثی که شیعه و اهل سنت از امام رضا(ع) روایت کرده‌اند، آمده است که روز قیامت هر گروهی را با نام کتاب آسمانی و سنت پیامبر و امام زمان آنها فرا می‌خوانند [۴۵] از آیه و حدیث یاد شده نیز می‌توان به اهمیت مسئله امامت پی‌برد[۴۶].
  • امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: امامان(ع)، رهبران و راهنمایان خداوند بر بندگان او هستند و کسی داخل بهشت نخواهد شد، مگر این که آنان را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند، و کسی داخل دوزخ نخواهد شد، مگر این که آنان را انکار کند و آنان نیز او را انکار نمایند[۴۷] ابن ابوالحدید این سخن امام(ع) را ناظر به آیه پیشین سوره اسراء دانسته و گفته است حدیث: « مَنْ‏ مَاتَ‏ بِغَيْرِ إِمَامٍ‏ مَاتَ‏ مِيتَةً جَاهِلِيَّة» نیز بیانگر همین مطلب است. بر این اساس، امامان(ع) در قیامت پیروان خود را می‌شناسند هر چند در دنیا آنان را ندیده باشند[۴۸][۴۹].
  • در احادیث متعددی از امامان اهل بیت(ع) روایت شده که نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ارکان اسلام به شمار می‌روند و در این میان ولایت از جایگاه برتری برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آنها می‌باشد [۵۰][۵۱].

جایگاه امام

امام یا خلیفه

ضرورت وجود امام

  • می‌توان گفت وجوب امامت مورد اجماع مسلمانان است، زیرا دیدگاه مخالف در این باره شاذّ بوده و قابل اعتنا نیست، اما درباره این که وجوب امامت عقلی است یا نقلی، و واجب علی اللّه است یا واجب علی الناس، دیدگاه‌ها مختلف است. شیعه امامیه امامت را واجب علی اللّه می‌داند؛ از نظر آنان امامت از مصادیق لطف الهی است و لطف بر خداوند واجب است [۵۲] یعنی مقتضای حکمت خداوند است. کسی آن را بر خدا واجب نکرده است، بلکه خداوند به مقتضای حکمت خود آن را بر خود واجب کرده است؛ چنان که خداوند هدایت را بر خود واجب می‌داند:﴿﴿ إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى [۵۳]. گروهی از زیدیه و کیسانیه نیز درباره امامت طرفدار وجوب علی اللّه بوده‌اند [۵۴]. معتزله، اشاعره، ماتریدیه، اباضیه و گروهی از زیدیه امامت را واجب علی الناس دانسته‌اند. عده‌ای از معتزله وجوب امامت را عقلی و دیگران وجوب آن را نقلی شمرده‌اند [۵۵][۵۶].
  • از هشام بن عمر فوطی و ابوبکر اصمّ دو تن از متکلمان معتزله به عنوان منکران وجوب امامت یاد شده است. البته مخالفت آن دو نیز مشروط است. هشام وجوب امامت را به حاکم بودن عدل در جامعه اسلامی‌ مشروط کرده و ابوبکر اصم عکس آن را شرط وجوب امامت دانسته است[۵۷].
  • از دو فرقه محکّمه و نجدات از فرقه‌های خوارج نیز به عنوان منکران وجوب امامت یاد شده است [۵۸][۵۹].
  • یکی از دلایل وجوب امامت آیه اولی الأمر [۶۰] است، زیرا این آیه اطاعت از اولی الأمر را بر مؤمنان واجب کرده است، و وجوب اطاعت از اولی الأمر بدون تحقق آن امکان پذیر نیست، بر این اساس وجود امام واجب خواهد بود [۶۱]، دلیل دیگر بر وجوب امامت، حدیث من مات است، زیرا مطابق این حدیث هر کس بدون شناخت امام زمان خود از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است: « مَنْ‏ مَاتَ‏ وَ لَمْ‏ يَعْرِفْ‏ إِمَامَ‏ زَمَانِهِ‏ مَاتَ‏ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»[۶۲][۶۳].
  • عده‌ای از متکلمان اسلامی‌ حدیث مزبور را دلیل وجوب امامت دانسته‌اند، زیرا مطابق این حدیث، معرفت امام در هر زمانی یک تکلیف شرعی است، لازمه آن این است که هیچ‌گاه زمان از امام خالی نباشد [۶۴][۶۵].
  • عده‌ای از متکلمان، سیره مسلمانان را دلیل وجوب امامت شمرده‌اند، زیرا از سیره مسلمانان روشن می‌شود که آنان وجوب امامت را امری مسلم و تردید ناپذیر تلقی کرده‌اند. اختلاف آنان مربوط به مصداق امامت بوده است، نه اصل امامت [۶۶] ابوعلی و ابوهاشم جُبّایی و برخی دیگر به اجماع صحابه بر وجوب امامت استدلال کرده‌اند[۶۷][۶۸].
  • برخی از متکلمان به لزوم اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی‌ بر وجوب امامت استدلال کرده‌اند، زیرا تحقق این امور که مطلوب شارع است، بدون امام امکان پذیر نیست [۶۹]. وجوب دفع ضررهای بزرگ از دیگر دلایل متکلمان بر وجوب امامت است، زیرا بدیهی است که اگر در جامعه رهبری دانا و توانا وجود داشته باشد زمینه‌های رشد و صلاح مردم فراهم خواهد بود و اگر وجود نداشته باشد، عکس آن رخ خواهد داد، و در نتیجه، از نبود امام زیان بزرگی به جامعه وارد می‌شود، و دفع چنین زیان‌هایی در شریعت واجب است. بنابراین، وجود امام واجب خواهد بود[۷۰][۷۱].

امام غایت خلقت است

نصب امام

راه تعیین امام

  • یکی از مباحث کلی امامت، بحث درباره راه تعیین امام است. این بحث بر این پایه استوار است که داشتن صلاحیت برای امامت برای تحقق و تعین یافتن امامت در فردی خاص کافی نیست، بلکه تحقق و تعیین امامت در او نیازمند عامل دیگری است که متکلمان آن را راه ثبوت امامت یا راه تعیین امام نامیده‌اند [۷۲] در این که تعیین امامت در فردی خاص با نص شرعی ثابت می‌شود، اختلافی وجود ندارد، ولی در این که آیا نص در امامت وجود دارد یا نه، دیدگاه‌ها متفاوت است.

ضرورت و استمرار وجود امام

  • وجود امام(ع) در هر عصر و زمان و در هر جامعه‌ای برای هدایت انسانها به سوی کمال و برقراری نظم در جامعه ضرورت دارد[۷۳]: ﴿﴿ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ [۷۴] روایات تفسیری این آیه نیز این حقیقت را تأیید می‌کند که امامی زنده تا روز قیامت در میان انسانها حضور دارد[۷۵]؛ همچنین براساس روایاتی درباره سوره قدر، در شب قدر هر سال تا روز قیامت، فرشتگان بر امام(ع) آن زمان نازل می‌شوند و این سوره دلیل روشنی بر وجود امام(ع) در همه زمانهاست [۷۶][۷۷].

ویژگی‌های امام

بایستگی‌های امام

شؤون امام

امام(ع) در نظام آفرینش دارای شؤون گوناگونی است که عمدتاً به دو بخش تکوینی و تشریعی تقسیم می‌شود.

شؤون تکوینی امام

امام واسطه فیض بین خدا و خلق است و افزون بر اینکه با وساطت خویش وجود و استمرار وجودی آفریدگان را تضمین می‌کند، کمالات وجودی آنها را نیز از قوه به فعلیت می‌رساند، چنان که برخی هدایت را در آیات ﴿﴿ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ [۷۸]) و ﴿﴿ وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا [۷۹] ایصال به مطلوب دانسته‌اند که نوعی تصرف تکوینیِ امام(ع) در نفوس انسانهاست که آنان را در مسیر کمال قرار می‌دهد، به‌گونه‌ای که ایشان از موقفی به موقف دیگر انتقال می‌یابند، بنابراین، مقصود از امر در دو آیه مزبور امر اعتباری تشریعی نیست، بلکه فیضهای معنوی و مقامهای باطنی است که مؤمنان با اعمال نیک خود به سوی آنها هدایت می‌شوند و امام(ع) اولاً و بالذات از آنها برخوردار است و از او به دیگران می‌رسد، به همین دلیل امامت در قرآن به هدایت تبیین شده است [۸۰] و بر همین اساس، مقصود از وحی در آیه ۷۳ سوره انبیاء وحی تشریعی نیست، بلکه وحی تکوینی است که در پرتو آن، امام(ع) فاعل خیرات است و با خدا و خلق رابطه برقرار می‌کند. در واقع امامان(ع) مؤیّد به روح القدس و دارای طهارت و مسدّد به نیروی ربّانی هستند که آنان را به‌کارهای خیر فرا می‌خواند [۸۱] البته برخی استفاده هدایت تکوینی از آیات فوق را بدون شاهد دانسته‌اند[۸۲]

شؤون تشریعی امام

با توجه به اینکه کار امام(ع) ایصال به مطلوب است برخی گفته‌اند: برای تحقق این امر امام(ع) باید برنامه الهی را محقق سازد و این هدف با تشکیل حکومت و اجرای احکام الهی و تربیت و پرورش نفوس انسانها در ظاهر و باطن تأمین می‌شود [۸۳]، براین اساس افزون بر وساطت باطنی، امام(ع) در بخش تشریع، برنامه الهی را به مرحله اجرا درمی‌آورد؛ خواه از طریق تشکیل حکومت عدل باشد یا بدون آن. آنها در این مرحله عهده‌دار تربیت مردم و اجرای احکام الهی و پرورش دهنده انسانها و به وجود آورنده محیطی پاک، منزه و انسانی هستند [۸۴][۸۵]. روایات نیز به بیان آثار و شؤون امامت پرداخته است؛ از جمله در حدیثی از امام علی بن موسی‌الرضا(ع) آمده است که امامت همان منزلت انبیاء و وراثت اوصیا، و خلافت خدا و رسول(ص)، زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت اساس بالنده اسلام و شاخه بلند آن است. با امام(ع) نماز و زکات و روزه و حج و جهاد کامل می‌شود، اموال بیت المال و انفاق به نیازمندان فراوان می‌گردد. اجرای حدود و احکام و حفظ مرزها و جوانب کشور صورت می‌گیرد، امام(ع) حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام می‌شمارد و با حکمت و اندرز نیکو و دلیل رسا و محکم آدمیان را به راه پروردگار خویش فرا می‌خواند، امام(ع) به‌سان خورشید درخشانی است که با نور آن جهان روشن می‌شود، ستاره روشنی است که در دل تاریکیها انسانها را هدایت می‌کند، امام(ع) امین خدا در میان آفریدگان و حجت خدا بر بندگان و مدافع حریم الهی است [۸۶][۸۷].

با توجه به اینکه تنها خداست که به وجود زمینه‌ها و ویژگیهای امامت در شخصی به طور کامل علم دارد، تنها او می‌تواند امام(ع) را نصب و جعل کند، ازاین‌رو براساس تعالیم مذهب شیعه امامیه، انتخاب مردم در تعیین امام(ع) هیچ نقش و اعتباری ندارد[۸۸].

مسئولیت‌های امام (مناصب امام)

  1. مرجعیت دینی؛
  2. رهبری اجتماع (ولایت امر)؛
  3. ولایت باطنی.

نقل شریعت

حفظ شریعت

تبیین معارف دینی

امامان دوازده‌گانه

فرق ميان نبى و امام

برخی مفسران در فرق بین امام(ع) و نبی(ص) گفته‌اند: گرچه پیامبر(ص) و امام(ع) هر دو هدایتگرند، هدایت پیامبر(ص) فقط «راهنمایی» و به معنای نشان دادن راه است؛ اما هدایت امامان «راهبری» به معنای رساندن به مقصود است[۸۹] با این همه گفتنی است که در رویکرد مطالب پیشگفته بین امامت و مُلک خلط شده و گویا گمان شده امام(ع) و مَلِک یکی است، از این رو از آیاتی که به مُلک مربوط می‌شود در بیان امامت استفاده شده است؛ ولی واقع امر این‌گونه نیست، زیرا امامت ریاست عامه در امر دین و دنیاست؛ ولی مُلک منصبی اجرایی در امر حکومت است که گاهی امام(ع) خود آن را بر عهده می‌گیرد؛ مانند حضرت ابراهیم(ع)، پیامبر اکرم(ص) و امام علی بن ابی‌طالب(ع) و گاهی به اذن خدا و با توجه به ملاکهای خاص، دیگری را به جای خود منصوب می‌کند؛ مانند نصب طالوت[۹۰].

افضلیت امام

افضلیت اخروی امام

  • جهت اثبات برتری امام در برخورداری از پاداش اخروی به وجوه ذیل استدلال شده است[۹۱]:
  • ۱. عصمت امام و افضلیت: امام رهبری امت اسلامی‌ را در همه امور دینی برعهده دارد، مقتضای عمومیت امامت و افضلیت امام بر مأموم این است که او در همه شئون رهبری از جمله عبادت بر دیگران برتری داشته باشد، و چون امام صفت عصمت دارد از عالی ترین درجه اخلاص در اعمال از جمله در عبادت نیز برخوردار خواهد بود، لازمه برتری در عبادت و اخلاص در آن برتری در استحقاق پاداش اخروی است[۹۲][۹۳].
  • ۲. تکلیف سنگین تر و پاداش بیشتر: امام در همه تکالیف دینی با دیگر مکلفان شریک است، ولی تکلیف ویژه ای نیز دارد، چرا که او لطف است در حق دیگران و مسئولیت هدایت آنان را در عالی ترین سطوح برعهده دارد. پرداختن به این مسئولیت عظیم، مجاهدت ویژه ای لازم دارد. به مقتضای افضل الأعمال أحمزها اما در برخورداری از پاداش الهی شایستگی بیشتری خواهد داشت. حاصل آن که تکلیف بیشتر و سنگین تری که برعهده امام گذاشته شده است، مقتضی استحقاق پاداش اخروی بیشتری خواهد بود[۹۴][۹۵].
  • ۳. حجت بودن امام و افضلیت: امامت ادامه نبوت است و به جز آوردن شریعت، با نبوت تفاوتی ندارد، چنان که در برخورداری از عصمت و سایر کمالات با پیامبر یک سان است، از آنجا که پیامبر(ص) بر دیگران برتری داشته و از پاداش بیشتری برخوردار است، امام نیز چنین است[۹۶][۹۷].
  • ۴. تعظیم ویژه امام و افضلیت: امام به خاطر افضلیت در کمالات نفسانی و برخورداری از مقام عصمت، شایسته تعظیم و تکریم ویژه ای است که او را کاملاً از دیگران ممتاز می‌سازد. تعظیم و تکریم نوعی از پاداش الهی است، بنابراین امام از برترین پاداش برخوردار است[۹۸][۹۹].
  • ممکن است گفته شود: تعظیم و تکریم آن گاه پاداش به شمار می‌رود که از سوی خداوند و در آخرت باشد در حالی که تکریم مورد بحث از طرف مؤمنان و مربوط به دنیاست. در پاسخ می‌توان گفت تعظیم امام اگر چه از سوی مؤمنان و وظیفه آنهاست ولی به دستور خداوند صورت می‌گیرد و پاداش الهی در دنیا نیز می‌تواند بروز و نمود داشته باشد آن چه به آخرت اختصاص دارد پاداش کامل و بی نقص است که از هرگونه سختی و رنجی پیراسته است چنان که قرآن کریم درباره مجاهدان راه حقّ می‌فرماید: خداوند پاداش دنیا و پاداش نیک آخرت را به آنان عطا کرد و خداوند نیکوکاران را دوست دارد[۱۰۰][۱۰۱].
  • دیدگاه دوم درباره افضلیت امام مربوط به قاضی ابوبکر باقلانی از متکلّمان برجسته اشاعره است، وی بر این باور است که افضلیت یکی از ویژگی‌های لازم برای امام است، مگر آن که نصب افضل به موانعی برخورد کند که در آن صورت نصب مفضول به امامت جایز خواهد بود[۱۰۲][۱۰۳].
  • ایشان درباره مطلب نخست به روایاتی استدلال کرده است که بر افضلیت امام در نماز جماعت دلالت می‌کند، آن گاه به دلیل اولویت و این که امامت امت در کلیه امور دینی و دنیوی بر امامت در نماز جماعت برتری دارد، بر لزوم افضلیت امام استدلال کرده است. برخی از روایات مورد استدلال ایشان عبارتند از:برترین فرد یک قوم بر آنها امامت می‌کند[۱۰۴]. امامان شما شفیعان شما نزد خداوند هستند، پس بهترین خود را بر خویش مقدم دارید، کسی که بر قومی‌پیشی جوید با این که می‌داند برتر از وی در میان آن قوم یافت می‌شود، به خدا، پیامبر او و مسلمانان خیانت کرده است[۱۰۵][۱۰۶].
  • دلیل دیگر ابوبکر باقلانی بر لزوم افضلیت امام این است که صحابه در انتخاب امام، افضلیت را ملاک و مبنای خویش برگزیده بودند و اختلاف میان آنان در مصداق افضل بود نه در معیار افضلیت[۱۰۷][۱۰۸].
  • ابوبکر باقلانی سپس برای مطلب دوم چنین استدلال کرده است که هدف از نصب امام مبارزه با دشمنان، حمایت از کیان اسلام، اجرای حدود و استیفای حقوق است، پس هرگاه با برگزیدن افضل به عنوان امام، ترس آن باشد که هرج و مرج، رخ دهد، از امام پیروی نشود، احکام تعطیل گردد و دشمنان به کشور اسلامی‌ طمع ورزند، این امر دلیل خوبی برای مسلمانان خواهد بود که از افضل به مفضول عدول کنند. گواه این مطلب آن است که عمر خلافت پس از خویش را به شورای شش نفره واگذار کرد با این که می‌دانست برخی از آنان بر دیگران برتری دارند[۱۰۹][۱۱۰].
  • در بررسی نظریه ابوبکر باقلانی باید گفت که بخش اوّل نظریه وی لزوم افضلیت امام درست است اما استدلالی که آورده است مدعای وی را اثبات نمی‌کند، زیرا افضلیت در نماز جماعت شرط صحت نماز نیست بلکه شرط کمال و اولویت آن است. بنابراین، استناد به این روایت‌ها برای افضلیت در امامت کلی جامعه تنها اولویت آن را اثبات می‌کند نه لزوم افضلیت را. اما استدلال به عمل صحابه برای کسانی که امامت را امری انتخابی دانسته و عمل صحابه را حجت شرعی می‌دانندـ چنان که اهل سنت بر این عقیده‌اند مقبول خواهد بود به شرط این که ثابت شود صحابه در گزینش امام لزوم افضلیت را معیار کار خود قرار داده‌اند[۱۱۱].
  • درباره بخش دوم از دیدگاه وی باید گفت بر مبنای عقیده شیعه چنان اشکالی پیش نخواهد آمد، زیرا طبق دیدگاه شیعه امام از سوی خداوند برگزیده می‌شود و بر همه مسلمانان واجب است که او را بشناسند و از وی اطاعت کنند. حال اگر مردم با امام منصوب از سوی خداوند بیعت نکردند در آن صورت طبق مبنای اهل سنت امامت مفضول مشروعیت خواهد داشت. اما بر مبنای عقیده شیعه، مشروعیتِ امامت مفضول در گرو آن است که امام افضل آن را تأیید کند از آن جا که امامت یک ضرورت اجتماعی اجتناب ناپذیر است و نبود امام مفاسد بزرگتری از انتخاب امامت غیر افضل به دنبال دارد، امام منصوب از جانب خداوند برای دفع مفاسد یاد شده، امامت مفضول را تأیید می‌کند. البته با تأیید امامت مفضول از جانب امام افضل، قبح فاعلی امامت مفضول و آنان که وی را به امامت برگزیده‌اند از بین نمی‌رود ولی اعمالی که حاکمیت انجام می‌دهد و همکاری مردم با آن تا جایی که ضوابط اسلامی‌ رعایت می‌شود مشروعیت خواهد داشت، این مشروعیت نه به جهت رأی و خواست افراد، بلکه در حقیقت به دلیل تأیید مشروط امام منصوب از سوی خداوند است[۱۱۲].

لزوم وجود دائمی امام(ع)

  • امام باقر(ع):"اگر زمین، لحظه‌ای از امام خالی بماند، اهل خود را فروخواهد برد چون دریایی که با موجش، اهلش را مضطرف و بی قرار سازد، در موج اضطراب افتند". بنابراین تا هنگام رستاخیز، زمین از وجود حجت الهی خالی نخواهد بود[۱۱۳].

دلایل وجوب و ضرورت امام(ع)

    1. ادله نقلی محض که به صورت مستقیم و روشن، از ظواهر دینی استفاده می‌شود.
    2. ادله عقلی محض که همه مقدمات آنها، از اصول عقلی تشکیل می‌شود.
    3. ادله عقلی – نقلی.
  • الف) آیه اولی الامر:[۱۱۴] وجوب اطاعت از اولی الامر در این آیه مقتضی وجوب تحقق آن است. شاید اشکال شود که وجوب اطاعت از اولی الامر، مسئله‌ای است که مشروط شده به وجود ایشان؛ مانند وجوب زکات دادن که دال بر وجوب کسب مال نیست. پاسخ: از قرینه سیاق، که ﴿﴿وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ بر رسول، عطف شده است و نبوت، امری است قطعی، وجوب اولی الامر به دست. و همانگونه که نصب و تعیین پیامبر، فعل خداوند است، نصب و تعیین امام نیز، "علی الله" است. کلمه ﴿﴿مِنكُمْ بعد از ﴿﴿وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ نمی‌تواند به معنای وجوب "علی الناس" باشد، زیرا درباره نبوت نیز کلمۀ "مِنْ‏ أَنْفُسِهِمْ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" آمده است. مقصود از این‌گونه تعابیر، این است که پیامبر و امام، از جنس بشرند.
  • ب) حدیث " مَنْ‏ مَاتَ‏ وَ لَمْ‏ يَعْرِفْ‏ إِمَامَ‏ زَمَانِهِ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏": در این حدیث، معرفت امام، به عنوان یک تکلیف دینی، بر هر مسلمانی واجب شده تا آنجا که نشناختن او، اصل ایمان را خدشه‌دار می‌سازد و چنین حکم قطعی، مستلزم آن است که زمان، هیچ گاه از امام خالی نباشد.
  • ج) سیره مسلمانان: مسلمانان صدر اسلام، وجوب امامت را امری مسلم می‌دانستند. از این رو، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، بی‌درنگ، به این مسئله پرداختند. و آنان که شرکت نکرده بودند، دلایل دیگری داشتند. اختلاف میان صحابه درباره امامت، مربوط به مصداق آن بود نه وجوب آن. متکلمان معتزلی نیز به اجماع صحابه، بر وجوب امامت استدلال کرده‌اند اما سیره مسلمانان یا اجماع صحابه بر وجوب امامت، دلیل شرعی مستقلی به شمار نمی‌رود.
  • د) اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی: اجرای حدود و حفظ اسلام و مسلمین، بدون وجود امام با کفایت امکان پذیر نیست پس نصب امام واجب خواهد بود. اگر کسی مثال بزند: وجوب حج، مشروط به استطاعت است ولی تحصیل استطاعت، بر مکلف واجب نیست، بلکه هرگاه "شرط" یعنی اجرای حدود تحقق یافت، مشروط "امامت" هم واجب خواهد بود. پاسخ می‌گوییم: نماز بر مکلف واجب است، ولی انجام دادن آن، مشروط به داشتن طهارت است، وجوب اجرای حدود و حفظ ثغور اسلام و دفاع از کیان اسلام و امت اسلامی، نسبت به وجود امام، از این قبیل است، یعنی شارع مقدس، امور یاد شده را از مسلمانان خواسته است "مانند نماز" ولی تحقق این خواست شارع، مشروط به وجود امام با کفایت است "مانند وضو" اموری که تحقق آنها منوط به وجود امام است:
    1. جمع آراء بر امور اجتماعی مانند جهاد.
    2. جلوگیری از هرج و مرج اجتماعی.
    3. اجرای حدود الهی.
    4. قضاوت[۱۱۵].
  • ل) وجوب دفع ضررهای عظیم: امامت در بردارنده منافع عظیم اجتماعی است که نادیده گرفتن آنها، زیان‌های بزرگی در پی دارد؛ صغری: أنا نعلم أنّ الخلق اذا کان لهم رئیس قاهر، کان حالهم فی الاحتراز عن المفاسد أثّمُّ ممّا اذا لم یکن لهم هذا الرئیس. کبری: إنّ دفع الضرر عن النفس واجبٌ. اشکال تقریر یاد شده این است که رهبری امام را در امور دنیا و دین شامل نمی‌شود. پاسخ: تعدّد رهبری در مناطق مختلف، به اختلاف و نزاع می‌انجامد، و با اختصاص امامت به امور دنیوی، مصالح دینی که مهم‌ترین مقصود شارع است، تأمین نخواهد شد. این دلیل، از ادّله عقلی محض است و وجوب امامت طبق این دلیل، وجوب نفسی است و نه غیری و مقدمی[۱۱۶].
  • م) قاعده لطف و وجوب امامت: "لطف" عبارت است از: فعلی که مکلفان را به سوی اطاعت برمی‌انگیزد اما به سرحّد الجاء و اجبار نمی‌رسد؛ بر این اساس، ممکن است مکلف از لطف، استفاده مطلوب را نکند، قاعده لطف، یکی از نتایج و فروع قاعده حسن و قبح عقلی است. هرگاه در جامعه‌ای رهبری با کفایت و تدبیر وجود داشته باشد که از ظلم و تباهی جلوگیری می‌کند و از فضلیت و عدالت دفاع می‌نماید، شرایط اجتماعی برای بسط فضائل و ارزش‌ها فراهم تر خواهد بود و مردم از ستمگری و پلیدی می‌گزینند و این مطلب چیزی جز لطف نیست.
  • نتیجه؛ اینکه امامت و رهبری، لطف خداوند در حق مکلفان است و مقتضای حکمت الاهی این است که مکلفان را از آن محروم نسازد[۱۱۷].

نیاز امت به امام(ع)

  • پیامبر گرامی اسلام، وظایفی بر عهده داشتند:
  • الف) تفسیر آیات قرآن.
  • ب) بیان احکام فردی و اجتماعی.
  • ج) پاسخگویی شبهات.
  • د) جلوگیری از وقوع تحریف.
  • واقعیت‌های تاریخی حاکی از تداوم این نیازها در جامعه اسلامی بود:
    1. اختلاف شدید در تفسیر قرآن و در احکام عملی؛
    2. هجوم شبهات و شیوع احادیث مجعول.
  • حال، احتمال نخست آن است که خداوند امر مسلمانان را با علم به ناتوانی‌شان به خودشان واگذار کرده باشد که چنین نقض غرضی از سوی حکیم، ممتنع است.
  • احتمال دوم آن که خداوند، شخص شایسته‌ای را به عنوان جانشین پیامبر تعیین کند. که اقتضای حکمت الهی احتمال دوم است[۱۱۸].
  • نقش امامان شیعه در توسعه معارف دینی و اعتلای فضایل اخلاقی در جامعه اسلامی را نمی‌توان نادیده گرفت. پاره‌ای از این فواید:
    1. در هیچ عصری، حتی دانشمندان احساس بی‌نیازی از امامان نکرده‌اند. همچنین در بخش شریعت اسلامی و فروعات احکام نیز نقش امامان آشکار است و برخی از سر سلسلۀ مذاهب فقهی اهل سنت، خود از شاگردان امامان شیعه‌اند.
    2. امامان به عنوان اسوه‌های معنوی و اخلاقی، نقش بسزایی در تربیت اخلاقی مؤمنان داشته‌اند.
    3. به برکت حضور امامان، مکتب فکری و سیاسی شیعه شکل گرفته، شکوفا شد. در دوران امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در جامعه شیعی برای سازماندهی امور شیعیان، وکیلان و سفیرانی تعیین شد که دستورات اجتماعی را هم به مردم می‌رساندند. البته امام بر مبنای "تقیه" بیشتر در پی حفظ این گروه و تقویت بنیان‌های فکری این مکتب بودند. وجود تشکیلاتی که در این دوران میان امام و امت نقش نایبان را ایفا می‎نمود، حکومت وقت را نگران می‌کرد. بعد از امام هشتم، "امامت در سن کودکی" به عنوان امتحان سختی مطرح می‌گردد و ارتباط ظاهری امام با مردم کمتر می‌شود و مردم فقط با نایبان مورد اعتماد ایشان ارتباط داشتند[۱۱۹].

اهمیت و ضرورت امامت در مکتب امامیه

  • از نظر امامیه، وجوب امامت "وجوب کلامی" است یعنی "وجوب علی الله" نه یک مسئله فقهی، یعنی "وجوب علی الناس". به عبارتی خداوند متعال به مقتضای صفات کمال و جمالش، نصب امام را بر خود واجب می‌کند:"إِنَ‏ عَلَيْنا لَلْهُدى‏‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۱۲۰].

ادلۀ اینکه امامت، یک اصلی دینی است

  • اولاً: اهداف و اغراضی که با نبوت حاصل می‌شد، با امامت حقه نیز به دست می‌آید پس همانطور که نبوت از اصول دین است، امامت هم چنین می‌باشد.
  • ثانیاً: با امامت، اساس شریعت، حفظ می‌شود و نظام اجتماعی، قوام می‌یابد.
  • ثالثاً: زندگی بدون معرفت، در واقع زندگی جاهلانه است و نه حیات طیبه‌ای که ادیان، ارمغان‌آور آن هستند. حضرت رسول:" مَنْ‏ مَاتَ‏ وَ لَمْ‏ يَعْرِفْ‏ إِمَامَ‏ زَمَانِهِ‏ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۱۲۱].
  • اولین دلیل: امام و واسطه فیض:هدف عالی انسان، نیل به کمالات ماورای طبیعت و اتصال به عالم غیب و تخلق به "اخلاق الله" است. طریق وصول به این کمال، همان "صراط مستقیم" است. کسی می‌تواند رهبر رهروان طریق مستقیم باشد که خود، این مسیر را پیموده و لازم است همواره در میان انسان‌ها چنین فرد برگزیده‌ای وجود داشته باشد تا واسطه فیض میان عالم ربوبی و نوع انسانی گردد؛ چنین فرد برگزیده‌ای، در اصطلاح شرع، امام نامیده می‌شود. پس امام، مجرای فیوض الهی و واسطه بین انسان و عالم غیب است. فلاسفه بزرگ، همچون ابن سینا، در الهیات شفا و... خالی نماندن عالم را از وجود امام که با مضمون احادث و استمرار فیض و قواعد عقلی دیگر، موافق است با صراحت پذیرفته‌اند[۱۲۲].
  • دومین دلیل: جهان هستی، وابسته به وجود امام: وابستگی هستی و بقای سایر ممکنات به وجود امام هم از طریق عقل، قابل اثبات است و هم از طریق نقل.
  • دو دلیل عقلی:همه ممکنات، این استعداد را ندارند که بدون واسطه، تلقی فیض نمایند، قصور خودشان مانع از رسیدن فیض به طور مستقیم است لذا "امام" که در جنبه "{{عربی|اندازه=150%|" ﴿﴿ یلی الربّی و یلی الخلقی‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"" کامل است، واسطه ایصال برکات می‌باشد، همان‌طور که نبی اکرم(ص) در دریافت وحی واسطه است برای مردم.
  • ادله نقلی: ابو حمزه ثمالی می‌گوید:" به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا ممکن است زمین، بدون امام بماند؟ فرمود: اگر زمین، بدون امام بماند، حتماً فرو می‌ریزد". نسبت به وابستگی جهان هستی به وجود امام، در زیارت جامعه کبیره چنین آمده:
    1. " بِكُمْ‏ فَتَحَ‏ اللَّهُ‏ وَ بِكُمْ‏ يَخْتِمُ اللَّهُ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛
    2. " بِكُمْ‏ يُنَزِّلُ‏ الْغَيْثَ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛
    3. {" بِكُمْ‏ يُمْسِكُ‏ السَّماءَ أَنْ‏ تَقَعَ‏ عَلَى‏ الْأَرْضِ‏ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏".
  • بنابراین، تا هنگام رستاخیز، آسمان و زمین از برکت وجود آن بزرگواران که حجج الهی در روی زمین هستند، برپاست و به خاطر ایشان قوای جاذبه در آنها حکفرماست.
  • سومین دلیل: امام، قطب امت:امامت به عنون هسته مرکزی خلاقت و نگه‌دارنده، نظم دهنده و کنترل کننده حرکت‌های انحرافی، نقش محوریت را در امت خواهد داشت. امام، قطب امت و قلب اجتماع است.
  • امام علی(ع) در خطبه ۱۱۸، در پاسخ به بهانه‌گیری‌های عده‌ای که می‌گفتند: "امام باید شخصاً در جنگ شرکت کند" می‌فرمایند: برای من در موقعیت امامت، هیچ شایسته نیست، شهر و بیت المال و مالیات و دستگاه قضایی را به حال خودش بگذارم و به دشمن حمله برم و رشته کارها را از دست بدهم. موقعیت من، همچون محور آهنین سنگ آسیاب است. من باید در جایگاه خود ثابت باشم که اگر از مرکزیت جامعه بیرون آمدم، حرکت‌ها متوقف و بی‌هدف و دچار اضطراب و آشفتگی می‌گردد".
  • عدم حضور امام در مسائل جاری و دور بودنش از مجاری امور، موجب می‌شود که زمینه برای رشد حرکت‌های انحرافی و عوامل فرصت طلب، آماده و گسیختگی و بی‌نظمی و آشوبهای جبران ناپذیری دامنگیر امت می‌گردد[۱۲۳].
  • چهارمین دلیل: تجلی توحید در نظام امامت: هدف اصلی از انگیختن پیامبران و فرود وحی، برپا داشتن دادگری در میان مردم سات. دادگری واقعی، وقتی است که حکومت از آن خدا باشد، نه انسان. خداوند، انسان کامل و شایسته را به عنوان پیامبر انتخاب می‌کند تا پیامبر حاکمیت خداوند را در زمین جاری سازد و پس از پیامبر، امام حاکم است.
  • نظام امامت و ولایت باید از جانب خدا ؟؟؟؟ شود تا حکومت، شرعی و اطاعت از اوامرش، واجب باشد. در این نظام امامت است که عقیده توحید، و حکومت واحد جهانی و همیشه نو و مترقیِ اسلام، محقق می‌شود.
  • نتیجه آنکه امامت هم مثل نبوت، به نصب و جعل الهی می‌باشد، در نظام امام است که عقیده توحید، متجلی و ظاهر می‌شود.
  • پنجمین دلیل: بقای اسلام: رسیدن انسان به کمال، اختیاری است پس لازم است که مسیر کمال را بشناسد اما قوای عقل و ادراک او محدود است لذا نیاز به وحی دارد و این وحی باید از تحریف، حراست گردد پس وجود امام برای حراست از وحی و حفظ اسلام ضروری است.
  • به عبارت دیگر، به اتفاق جمیع فرق اسلامی، دین اسلام، جاودانی و همگانی است و دینی که دارای چنین ویژگی‌ای باشد، نیازمند حافظی قابل اطمینان است تا آن را بی‌کم و کاست به اعصار بعدی منتقل کند.
  • حافظ شرع، می‌تواند کتاب، سنت مقطوعه، اجماع، قیاس، خبر واحد و یا معصوم باشد.
  • قرآن نیازمند به حافظ از تحریف است و تفاصیل شریعت در آن نیامده، سنت مقطوعه و اجماع هم تا شریعت را پوشش نمی‌دهند، خبر واحد و قیاس هم محل بحث و سوال است پس فقط شخص معصوم باقی می‌ماند[۱۲۴].
  • با تقسیم عقلی می‌توان مطلب پیشین را به صورت قطعی بیان کرد:
  • حافظ شرع یا:
  • قطعی نیست
  • اگر غیر معتبر باشد مثل قیاس: "إن الظن لا یغضی من الحق شیئاً‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏".
  • اگر ظن معتبر باشد مثل خبر واحد محل سوال است.
  • قطعی است.
  • نیاز به بیان دارد مثل قرآن که گرچه قطعی الصدور است اما تفصیل شریعت در آن نیامده.
  • خودش مبیِّن است که یا:
  • مثل خبر متواتر و اجماع در همه مسائل وجود ندارد
  • یا مثل امام معصوم(ع) در همه جا قابل استفاده است که ثبت المطلوب.
  • ششمین دلیل: امامت، نظام امت: امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید:"خداوند، امامت را برای نظام اجتماع و امت، واجب کرده و اطاعت امام را به منظور بزرگداشت مقام امامت، فریضه قرار داده است".

امام علی(ع) دقیقاً معنای نظام را روشن می‌کند و می‌فرماید:"زمامدار، رشته‌ای است که دانه‌های پراکنده یک جامعه را تحت نظام ویژه‌ای در می‌آورد و آنها را به هم پیوند می‌دهد. وقتی که این نخ، پاره شود، دانه‌ها پراکنده می‌شوند و هر یک به سویی می‌روند"

  • هفتمین دلیل: امام تنها عامل تربیت معنوی: امامت از نظر شیعه، مرتبه و شأن دیگری دارد که اوج مفهوم امامت است. پیشوایان اسلام، پیوسته اساس و ایده خویش را بر تربیت معنوی انسان‌ها قرار می‌دهند. حقیقتِ جوهرِ والای انسانی چنان لطیف و دقیق است که جز به چشم روشن بین، نمی‌آید. در این جهت، رهبری لازم است که مصون از خطا و بر مقام بلند معنوی ایستاده باشد. این رهبری، پس از پیامبر اکرم(ص) از شؤون امامت و ولایت است[۱۲۵].
  • هشتمین دلیل: قاعده لطف حضور امام منصوب از جانب خدا، زمینه را برای روی آوردن مردمان به اطاعت الهی آماده‌تر می‌سازد و به حکم عقل چنین لطفی بر خداوند لازم است[۱۲۶].
  • استدلال به قاعده لطف، توسط اشاعره و معتزله مورد مناقشه قرار گرفته است:
  • اشکال اول؛ صاحب مواقف: بر فرض که لطف بر خداوند، لازم باشد، لطف، تنها با امام ظاهر و قاهر، حاصل می‌شود، در حالی که شیعه، نصب چنین امامی را واجب نمی‌دانند.

علامه حلی در پاسخ اشکال می‌گوید: لطف بودن امامت، منوط به تمام بودن امور سه گانه زیر است:

    1. خلق کردن امام و تجهیز وی به قدرت، علم و نص بر اسم و نصب آن.
    2. قبول امامت و تحمل آن.
    3. نصرت امام و دفاع از حریم امامت و قبول اوامر و نواهی او.
  • امر اول، بر خداوند لازم است که انجام شده است. امر دوم، بر امام واجب است و انجام شده، امر سوم بر امت واجب است که متأسفانه زیر بار مسئولیت آن نرفته‌اند. بنابراین، عدم تمکن امام از اعمال امامت به خاطر تقصیر امت است[۱۲۷].
  • ثانیاً، غیبت امام، به معنای محرومیت مردم از همه کمالات امام نیست[۱۲۸].
  • اشکل دوم؛ لطف بودن امامت، مشتمل بر تسلسل، تسلسل محال است، اگر [[امامتهه، لطف باشد، از دو حال بیرون نیست: یا برای همه لطف است و یا برای بعضی. فرض دوم باطل است زیرا اگر [[امامته] برای بعضی لطف باشد، مسلماً آن بعض، غیر معصوم هستند پس اگر برهه‌ای، همه مردم معصوم باشند، دیگر امام برای آنها لطف نیست پس احتمال دارد که بعضی زمان‌ها از امام خالی باشد که بر خلاف رأی شیعه است. فرض اول هم صحیح نیست چون مشتمل بر تسلسل است زیرا امام هم یکی از مکلفان است پس باید امام داشته باشد و هلّم جرّاً...
  • پاسخ این است که علت احتیاج به امام، احتمال خطا در مکلفان است، پس اگر امام مصون از خطا باشد نیاز به امام دیگر نخواهد داشت تا تسلسل لازم آید[۱۲۹].
  • اشکال سوم؛ برخی از امامیه، استدلال به قاعده لطف را کافی نمی‌دانند و می‌گویند: عقول آدمیان از ادراک غوامض الطاف الهی در حق بندگان، قاصر است.
  • پاسخ: لطفی که در میان متکلمان، مطلح است، به معنای مقرِّب و مبعِّد بودن است و بی‌گمان، لطف به این معنا، هیچ‌گونه سختی در ادراک ندارد.
  • اشکال چهارم؛ حدالطف الهی تا کجاست؟ این اشکال، بر کبرای قاعده لطف است.
  • جواب: اگر فعلی تمام شرایط لطف را دارا باشد صدورش بر خداوند متعال واجب است و اگر برخی از افعال الهی انجام نمی‌گیرد معلوم است که مصداق لطف نیست.
  • اشکال پنجم؛ مصالح مترتب بر امامت، مصالح دنیوی، همچون عدالت است در حالی که قاعده لطف به مصالح دینی مربوط است.
  • پاسخ: عدالت از مهمترین مصالح دنیوی و اخروی و دینی است که بدون وجود امام معصوم تحقق پذیر نیست.
  • اشکال ششم: امامت برای همه افراد بشر لطف نیست و برخی مکلفان از ترس امام به تکالیف عمل می‌کنند.
  • جواب: اولاً، این گونه اشکال‌ها بر لطف بودن نبوت وارد می‌باشد. ثانیاً، نبوت و امامت، زمینه‌ساز هدایت برای نوع انسان است. ثانیاً، عمل کرد مکلفان از باب ترس از امام، منافاتی با آخرت‌گرایی ندارد[۱۳۰].
  • نهمین دلیل: قاعده امکان اشرف: ملاصدرا در کتاب شرح اصول کافی چنین استدلال می‌آورد:
  • در تمام مراتب وجود، لازم است، ممکن اشرف، مقدم بر ممکن اخس باشد. از این رو، هرگاه ممکن اخس، موجود شده باشد، باید مقدم بر آن، ممکن اشرف، وجود یافته باشد.
  • نوع نبی و امام عالی و اشرف از سایر انواع انسانی است لذا از نظر رتبه وجودی مقدم بر سایر انواع خواهد بود. پس نوع نبی و امام، مقدم بر سایر انواع انسانی در رتبه وجودی است.
  • مقدمه دوم، همان قاعده امکان اشرف است که ثابت شده است، اما مقدمه اول باید اثبات شود که آیا نوع نبی و امام، نوع عالی و شریف است یا نه؟
  • از نظر منشأ روحانی، انسان‌ها تحت انواع مختلف قرار دارند و آیه شریفه ﴿﴿ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ [۱۳۱] ناظر به نشاة اولی است نه دوم. بنابراین نوع نبی و امام، اشرف از سایر انواع انسانی است.
  • نقد: قاعده امکان اشرف، تنها در ابداعیات که وجودشان به ماده قابله و استعداد نیاز ندارد، جاری است، نه در وجودهای زمانی و مادی.
  • پاسخ: حکم انواع و طبایع کلیه، ذاتاً همانند ابداعیات است چرا که نیاز نوع طبیعی به استعداد، ذاتی نیست بلکه عرضی است به دیگر سخن، نوعیت نوع، به ماده نیست هر چند که برای وجود در عالم مادی خارجی، نیاز به ماده دارد[۱۳۲].
  • دهمین دلیل: اتمام حجت: یکی از اهداف بعثت پیامبران، اتمام حجت است از این رو خداوند با فرستادن پیامبران و کتب آسمانی، اتمام حجت می‌کند، تا مبادا در قیامت و هنگام حساب‌رسی بگویند: ما نمی‌دانستیم. همین اتمام حجت، که فرستادن پیامبران را ایجاب می‌کند، عیناً اقتضاء دارد که پس از گذشت پیامبر اکرم(ص)، کسی که در اوصاف کمال، مانند او باشد، به جای وی گماشته شود تا مردم، به او مراجعه نمایند و از نعمت وجود حجت بی‌بهره نشوند[۱۳۳].
  • یازدهمین دلیل: نیاز شرع به مفسر: مقدمه اول: نبی اکرم، خاتم پیامبران است و احکام ایشان، برای همیشه باقی است. مقدمه دوم: قرآن کریم، معجزه جاویدان پیامبر اسلام است و برای همیشه نشانگر طریق سعادت و کمال خواهد بود. مقدمه سوم: آیات قرآن کریم، نیازمند تبیین و توضیح است و یکی از وظایف رسول اکرم نیز همین بود. مقدمه چهارم: بدون تردید، در حیات رسول اکرم تبیین احکام و معارف اسلامی و تفسیر و توضیح آیات قرآنی، به گونه‌ای که مردم را بی‌نیاز کند، انجام نشد.
  • حال در اینجا لازم است تا مرجعی باشد که بتواند احکام و دستورات نازل شده توسط خداوند به واسطه رسول اکرم را برای مردم تبیین کند زیرا تا وقتی که معارف آسمانی، برای مردم، ناشناخته باقی بماند، نمی‌تواند مورد استفاده آنها قرار گیرد و این با حکمت الهی سازگار نیست[۱۳۴].

وجوب شناخت امام زمان(ع)

  • شناخت امام(ع)، اساس خداشناسی: در حقیقت بدون معرفت امام، شناخت خدای متعال میسور نیست. حضرت امام حسین(ع): معرفت خدا این است که مردم هر عصر و زمان، امام و رهبر دوران خود را شناسایی کرده، فرمان برداری و پیروی او را واجب بدانند[۱۳۵].
  • عدم شناخت امام موجب گمراهی: امام صادق(ع) راز صلاح و اصلاح زمین و اهل آن را وابسته به وجود امام معصوم می‌داند و مهمترین نیاز هر مسلمان را شناخت امام و رهبر دینی بیان می‌فرماید.

[۱۳۶].

ضرورت امامت در مذهب اسماعیلیه

  • فاضل مقداد ایشان امامت را بر خداوند واجب می‌دانند تا معرفت خداوند را به بشر تعلیم دهد. ولی محقق طوسی گفته: اسماعیلیه، به "وجوب علی الله" اعتقاد ندارند و به حسن و قبح عقلی معتقد نیستند، لکن معرفت خدا را واجب می‌دانند و بر این عقیده‌اند که این معرفت از دو راه حاصل می‌شود: تفکر عقلی و تعلیم امام. بنابراین نسبت وجود امام با وجود خداوند، نسبت مظهر و ظهور است و چون این تجلی و ظهور، مقتضای کمال و جمال ذاتی و صفاتی خداوند است بنابراین امامت وجوب من الله خواهد بود.

ضرورت امامت در مذهب زیدیه

  • زیدیه، تنها ۳ امام اول را به صورت خاص به امامت منصوب می‌دانند و دیگر امامان، منصوب به نصب عام‌ند. یعنی هر یک از فرزندان فاطمه زهرا(س) که عالم و زاهد و شجاع باشد و قیام کند و مردم را به مبارزه با ستمگران دعوت کند، امام خواهد بود و وجوب امامت، وجوب عقلی، علَی الله خواهد بود.

ضرورت امامت در معتزله

  • اکثریت قاطع معتزله، امامت را واجب می‌دانند برخی از معتزله، وجوب امامت را عقلی و دیگران، وجوب آن را نقلی دانسته‌اند. معتزله می‌گویند: به حکم عقل، باید امام، کسی باشد که به عامل کنترل جامعه، یعنی قوانین جزایی در جامعه تحقق ببخشد تا مردم سراغ دوست، و نه دشمن بروند. ضمناً عقول مردم علاوه بر عدم قدرت درک مصالح دنیوی در شناخت مصالح اخروی هم ناتواند پس مردم به امامانی نیازمندند که تمام مصالح دنیوی و اخروی آنها را بشناسند. لازمه وجود چنین امامی، این است که امام، ولایت تشریعی هم داشته باشد و این مطلب با امامت به معنای اهل سنت سازگاری ندارد[۱۳۷].
  • در هر حال، وجوب امامت از نظر آنان، "وجوب علی الناس" است. معتزلیان می‌گویند: نصب امام، موجب دفع ضرر از نفس است و دفع ضرر از نفس، عقلاً واجب است. اما برای تمام بودن صغرای قیاس، باید ثابت کنیم که ترک نصب امام، موجب ضرر است. و اگر ضرر، قطعی نباشد، ضرر احتمالی هست و دفع ضرر احتمالی همچون ضرر قطعی، لازم و واجب است.
  • نقد دلیل معتزله:
    1. قاضی عبدالجبار از بزرگان معتزله در شرح الاصول الخمسه، امامت و ضرورت نصب آن را بر مردم، شرعی می‌داند و می‌گوید: اگر علم به ضرروت وجود امام، به حکم عقل باشد، نیاز به آن نیز باید در عقلیات باشد، در حالی که نیاز به امام تنها در اجرای احکام شرعیه است، پس نمی‌تواند به حکم عقل باشد.
    2. وجوب اختیار یک شیء و دفع ضرر به وسیلۀ آن، فرع بر معرفت به آن شیء است، پس باید اولاً، امام را به وسیله اوصافی که در شرع برای او تعیین شده است، شناخت و آنگاه گفت: اختیار آن برای امت، واجب است و از آن جا که شایستگی امام برای امامت، نه محسوس است و نه بدیهی، پس امت، قادر بر شناسایی آن نخواهند بود و قدرت اختیار آن را نیز نخواهند داشت[۱۳۸].

ضرورت امامت نزد خوارج

  • برخی از متکلمان، اعتقاد به عدم وجوب امامت را، به طور مطلق به خوارج نسبت داده‌اند و برخی به جماعتی از خوارج نسبت داده‌اند. تنها فرقه‌ای که امروز از فرقه‌های خوارج باقی مانده است، فرقه "اباضیه" است و آنان هم به وجوب امامت اعتقاد دارند.

ضرورت امامت نزد اشاعره

  • اشاعره، وجوب امامت را "وجوب علی الناس" و "نقلی" می‌دانند چون به حسن و قبح عقلی اعتقاد ندارند.
  • ادله اشاعره بر ضرورت امامت:
  • ۱. اجماع: عمده‌ترین دلیل آنان، اجماع صحابه و دیگران بر این امر است. می‌گویند: آنگاه که ابوبکر گفت: باید برای جانشینی پیامبر فردی انتخاب شود هیچ کس نگفت که نیازی به امام نداریم و همه لزوم جانشینی را تایید کردند. پس از صحابه، امت اسلام نیز به عمل آنان، مهر تایید زد و از طرفی در حدیث آمده:" لا تجتمع‏ أمّتي‏ على‏ الضلالة‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"
  • نقد دلیل اجماع:
  • اول) این اجماع با هیچ یک از معانی معتبر اجماع در نزد اهل سنت، سازگاری ندارد؛ چرا که اجماع از نظر اهل سنت یکی از موارد ذیل است:
    1. اتفاق کل.
    2. اتفاق اهل حل و عقد.
    3. اتفاق مردم مدینه.
    4. اتفاق اعاظم علمای اسلام.
  • در سقیفه، اجماع به هیچ یک از معانی فوق، حاصل نشد. زیرا علی(ع) و حضرت زهرا(س) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و .... سعد بن عباده و جمعی از صحابه بزرگ مانند سلمان فارسی و ابوذر و مقداد و عمار و... که از بزرگان اهل حل و عقد، از اعاظم علمای اسلام به شمار می‌آمدند، در سقیفه حضور نداشتند[۱۳۹].
  • دوم) استدلال به اجماع، مشتمل بر مغاطلۀ "اخذ ما لیس بعلة علة‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" است زیرا اجماع مزبور، اخص از مدعاست. چرا که مدعا، اصل وجوب شرعی نصب امام به طور عام است، اما دلیل، اجماعی است که بر یکی از مصادیق مدعا صورت گرفته است.
  • سوم) ایراد دیگر این است که این اجماع در صورتی معتبر است که مستند به یک دلیل شرعی باشد.
  • صحابه با چه دلیلی بر وجوب نصب امام، بر مردم اجماع نمودند؟
  • ادله شرعی، غیر از اجماع در نزد اهل سنت، کتاب و سنت و قیاس است نه آیات قرآن، دال بر وجوب نصب امام بر مردم است و نه قیاس. در میان سنت پیامبر نیز سخنی که دلالت بر لزوم انتخاب امام بر مردم کند وجود ندارد. بنابراین، اجماع صحابه، هیچ‌گونه دلیل و مدرک شرعی نداشته است و نمی‌توان آن را دلیل وجوب شرعی نصب امام به شمار آورد. و از طرفی در موضوعی بدین اهمیت، اگر دلیل شرعی وجود داشت، قطعاً متواتر نقل می‌شد و چون نقل نشده، کاشف از عدم دلیل است.
  • ۲. نصب امام، مقدمۀ واجبات مطلق: دلیل دیگر بر ضرورت شرعی نصب امام بر مردم این است که نصب امام، مقدمۀ واجبات مطلق است "صغری" و مقدمات واجب مطلق، واجب است "کبری".
  • نتیجه: پس نصب امام، واجب است.

بیان صغری: شارع مقدس، به اجرای حدود و... و پاسداری از کیان اسلام، امر فرموده و امور یاد شده بدون امام، قابل اجرا نیست، پس نصب امام مقدمه واجبات مطلق است[۱۴۰].

  • کبری قابل مناقشه است زیرا علمای علم اصول گفته‌اند: در وجوب مقدمه، دو احتمال عمده وجود دارد: اول اینکه وجوب مقدمه، عقلی باشد یا اینکه وجوبش غیری باشد.
  • هیچ یک از این دو احتمال، با مذاق اشعری سازگاری ندارد، زیرا وجوب غیری متوقف بر ثبوت ملازمه بین احکام شرعی و عقلی است که مورد قبول اشعریان نیست و وجوب عقلی مقدمه هم با اندیشه اشعری منافات دارد[۱۴۱].
  • ۳. دلیل غزالی: او می‌گوید (در کتاب الاقتصاد): شایسته نیست گمان شود که لزوم نصب امام، به حکم عقل است، بلکه ضرورت آن، شرعی است و آنگاه، چنین استدلال می‌کند: نظام امر دین، قطعاً مقصود شارع است و نظام امر دین، حاصل نخواهد شد، مگر به وسیله امام مطاع؛ پس نصب [[امامهه شرعاً واجب است.
  • نقد دلیل غزالی: برهان غزالی، بیان دیگری از برهان قبلی است زیرا مفاد مقدمه دوم آن، این است که نصب امام، مقدمه نظام امور دینی است و گذشت که وجوب مقدمه، به حکم عقل است نه شرع.
  • ۴. برهان ماوردی: استدلال ماوردی در الاحکام السلطانیة، برای اثبات ضرورت امامت: اگر امامت واجب نبود، صحابه در سقیفه بر سر تعیین شخص امام، نزاع نمی‌کردند، لکن نزاع کرده‌اند، پس اصل امامت، واجب بوده است. سپس می‌افزاید: وجوب امامت شرعی است نه عقلی. زیرا با عقل، نمی‌شود وجوب، حرمت، حلیت یا اباحۀ اشیاء را فهمید. این مطلب، مبتنی بر مبانی فکری اشاعره است که بین احکام عقلی و شرعی، ملازمه وجود ندارد و حال آنکه مخالفان اشاعره، این ملازمه را قبول دارند.
  • ۵. دلیل فخر رازی: وی برای وجوب شرعی امامت، چنین استدلال می‌کند: نصب امام، موجب دفع ضرر از نفس است و دفع ضرر از نفس، واجب است؛ پس نصب امام، واجب است.
  • نقد دلیل: خواجه نصیر الدین طوسی می‌گوید: مقدمه اول قیاس مذکور، از باب حسن و قبح عقلی است که رازی آن را قبول ندارد و مقدمۀ دوم آن، چنان وضوح عقلی دارد که نیازی به اجماع نیست[۱۴۲].

۶. حدیث " مَنْ‏ مَاتَ‏ وَ لَمْ‏ يَعْرِفْ‏ إِمَامَ‏ زَمَانِهِ‏ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏": معرفت امام، به حکم حدیث فوق، شرعاً واجب است و از آن جا که معرفت، فرع بر حصول و تعیین است، باید گفت که تعیین و انتخاب امام، شرعاً بر مردم واجب است.

  • تفتازانی در مقام اعتراض می‌گوید: بنابر حدیثی، رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: "خلافت بعد از من، سی سال است و بعد از آن، به سلطنت گزنده تبدیل می‌گردد".
  • لازمۀ دو حدیث فوق، این است که پس از خلفای راشدین، زمان و مکان، از امام، خالی شود و همه امت، عاصی گردند و مردمانشان، مردن جاهلیت باشد.
  • ملاصدرا در شرح اصول کافی می‌نویسد: بر فرض که دلیل یاد شده، تمام باشد، مفاد آن، صرفاً وجوب معرفت امام است نه وجوب نصب آن[۱۴۳].

ضرورت امامت نزد ماتریدیه

  • ماتریدیه با اشاعره همداستان‌اند و دلیل عقلی خالص –مستقلات عقلیه- را بر وجوب امامت قبول ندارند.

ضروت امامت نزد وهابیت

  • محور بحث‌های کلامی وهابیت، مسئله توحید و شرک است و مسائل دیگر، نهایتاً در حد اشاره و به اجماع مطرح شده است. از بعضی عبارات ایشان بر می‌آید که وجوب امامت و خلافت، وجوب عقلی و نقلی است. از یک سو یک نیاز اجتماعی است که عقل به روشنی آن را درک می‌کند و از سوی دیگر، مورد اهتمام شریعت اسلام است[۱۴۴].

وظایف امام

  • از منظر امامیه
    1. در امور اجتماعی امام باید مردم را به وحدت و هماهنگی سوق دهد.
    2. برای جلوگیری از اختلال در نظم اجتماعی به امام نیاز است.
    3. یکی از اهداف امامت، اجرای حدود اسلامی است.
    4. یکی از وظایف امام این است که امر قضای اسلامی را رهبری کند.
    5. امام با تشکیل قوای انتظامی و تعیین فرماندهان شایسته، امنیت داخل و مرزهای کشور اسلامی را حفظ ‌می‌کند.
    6. رهبر جامعه اسلامی باید تدبیری بیاندیشد که حقوق مستمندان پرداخت گردد.
    7. باید پیشوایی معصوم، در میان مردم باشد که احکام اسلامی را در وقایع جدید بیان کند.
    8. حفظ شریعت اسلامی، از تحریف و تغییر[۱۴۵].
  • از منظر علمای اهل سنت:
  • دانشمندان اهل سنت، وظایف امام را به مدیریت جامعه دینی منحصر کرده‌اند:
    1. تأمین عدالت اجتماعی؛
    2. تأمین امنیت عمومی؛
    3. پاسداری از مرزهای جامعه اسلامی؛
    4. توسعه و گسترش اسلام در جهان؛
  • و همچنین تأمین ارزاق عمومی، گسترش بهداشت و درمان، توسعه آموزش‌های همگانی، نظارت بر داد و ستد و به طور کلی، ارتباط‌های عمومی جامعه. لذا بر این اساس امام در بسیاری از شؤون و مسائل دیگر از جمله آموزش و کسب معارف و احکام اسلامی، فاقد نقش می‌گردد. در نتیجه رابطه امت با امام در میان اهل سنت چنین نیست که امت برای تهذیب نفس و کسب فضائل اخلاقی، امام را به عنوان اسوه و نمونه عینی تخلق قرار دهند که عاری از هرگونه خطا و گناه است[۱۴۶].
  • در جهان بینی اسلامی، حیات دنیوی، مقدمه حیات معنوی است اما فلسفه نهایی امامت، سعادت اخروی است. تنها مسئله مورد اختلاف میان شیعه و دیگران درباره اهداف امامت، تبیین آن بخش از معارف و احکام است که در نص یا ظاهر قرآن و سنت پیامبر(ص) وارد نشده است[۱۴۷].

شرط معجزه یا کرامت

  • بنا به نظر شیعه، امام از جانب خدا منصوب می‌گردد و نص صریح پیغمبر، بر امامت او، مهر صحت می‌نهد، ولی اگر همه مردم از نص آگاهی پیدا نکنند و یا بعضی آن حمل بر وجوه مختلف نمایند، امام، معجزه‌ای را ظاهر و آشکار می‌کند تا حجت را بر مردم تمام نماید[۱۴۸].

شرط منصوص بودن

روش‌های تعیین امام نزد مذاهب اسلامی

  • اگر امام، نقش پیامبر گونه داشته باشد و رسالت وی، مانند رسالت انبیاء تلقی گردد، تعیین فرد به منصب امامت باید مبنی بر نص دینی یا انتصاب الهی باشد.
  • قاضی القضات ماوردی:"امامت برای امت، از راه گزینش صاحب نظران و معتمدان امت و از راه انتصاب به وسیله امام پیشین حاصل می‌شود".
  • قاضی القضات ابویعلی:"امامت با اعمال زور و قدرت نیز حاصل می‌شود و نیاز به گزینش و عقد ندارد و هر کسی که به خدا ایمان دارد، جایز نیست که چنین امامی را پیشوای خود نداند".
  • امام الحرمین جُوینی:"در عقد امامت، اتفاق آرا شرط نیست، زیرا ابوبکر، بدون اتفاق آراء، به امامت رسید".
  • ابوبکر بن عربی:"برای تشکیل امامت، موافقت یکی دو نفر از صاحب نظران، کافی است".
  • شیخ قرطبی در تفسیر آیه ﴿﴿ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً[۱۴۹] می‌نویسد: "اگر یک نفر از صاحب نظران و معتمدان مردم هم امام را تعیین و معرفی کند، کافی است و انتخاب او بر دیگران، واجب است زیرا عمر در سقیفه بنی ساعده، یک تنه عقد بیعت با ابوبکر نبست؛ ابوبکر، عمر را به جانشینی انتخاب کرد پس، بنابر قول قاضی عضد‌الدین ایجی: با یکی از سه فرایند زیر، منصب امامت برای فرد، تعیّن می‌یابد:
    1. نص رسول خدا(ص).
    2. نص امام(ع) پیشین.
    3. بیعت ارباب حل و عقد.
  • با همه اختلافات نظری که میان علمای اهل سنت هست، مخلص کلام آن است که امام، فردی است برخاسته از این جامعه که علم و آگاهی و عدالت و پیراستگی او، در سطح خود امت است و یک فرد برخاسته از جانب خدا نیست[۱۵۰].

نتیجه

  • امام در نگاه شیعی، وظایف پیامبر اکرم(ص)، و اجرای احکام دین خدا را بر عهده دارد. و شرط اول برای وصول به این مقام، استقامت بر عبودیت است[۱۵۱].
  • یقین، شرط دوم برای رسیدن به این منزلت است؛ در این مرحله، جهل به ساحت وجودی او را نمی‌یابد و همراه با طهارتت و عصمت است. بی‌تردید گناه که نتیجۀ نداشتن معرفت و یقینی شهودی است، از چنین انسانی صادر نخواهد شد.
  • انسان بهره‌مند از این علم، می‌تواند در عالَم تصرف کند چنان که به فرمان امام درخت حرکت می‌کند؛ عصا به سخن می‌آید و بیمار شفا می‌یابد...
  • فردی که توانست تخت ملکه سبأ را حاضر کند، از "علم کتاب" بهره‌ای داشت. اما درباره امامان نیز این تعبیر وارد شده که آنان دارای "علم الکتاب"‌اند. پیداست که داشتن بهره‌ای از کتاب با علم کتاب، فاصله بسیار دارد.
  • امامان بر انسان‌ها نیز ناظر و چیره‌اند و مومنان، دل در گروه ارتباط معنوی با ایشان دارند. این مقام، همان مرتبۀ ولایت باطنی امام است که جدا از دستور العمل‌هایی که از این بزرگان صادر شده، به طور خاص چراغ راه مومنان می‌شوند و آنها را از تنگنا بیرون می‌آورند.
  • هیچ عصر و زمانی از یک ولی کامل خالی نیست و ما در اغلب زیارت‌ها که می‌خوانیم، معتقدیم که امام دارای چنین روح کلی است[۱۵۲].
  • در هر حال، امامت یک منصب و مقام الهی است؛ همان طور که مقام نبوت، یک مقام و منصب الهی است و خداوند متعال باید پیامبر را تعیین کند همچنین هرگز فردی از طریق انتخاب مردم یا اهل حل و عقد و دایره شورا به مقام امامت نمی‌رسد[۱۵۳].

منابع

مصداق های امام

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع امام

پانویس

  1. فرهنگ فارسی، ج۱، ص۳۴۶ ـ ۳۴۷، «امامت».
  2. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۱۹.
  3. فرهنگ فارسی، ج۱، ص۳۴۶ ـ ۳۴۷، «امامت».
  4. لسان العرب، ج ۱، ص ۲۱۳ ـ ۲۱۵، «امم».
  5. مفردات، ص ۸۷ ، «ام».
  6. المنجد، ص ۱۷، «ام».
  7. لسان العرب، ج ۱، ص ۲۱۲.
  8. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۱۹.
  9. التحقیق، ج ۱، ص ۱۳۶ ـ ۱۳۷، «أمّ».
  10. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۱۹.
  11. معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۱ ـ ۳۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ فرهنگ عمید، ص۱۸.
  12. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  13. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۰.
  14. دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص.۳۹۱۰
  15. دانشنامه قرآن و حدیث، محمد محمدی ری‌شهری، ج ۱۰، ص۲۱۳ - ۲۱۴.
  16. شیعه در اسلام، ص ۱۰۹ ـ ۱۲۴، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۱ ـ ۸۵۴ ، «امامت».
  17. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۳۶ ـ ۷۳۷؛ مج ۹، ج۱۵، ص۱۵۹؛ التبیان، ج۶، ص۵۰۴ ؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۴۴.
  18. مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۲ ، «امامت».
  19. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۰.
  20. امام کسی که دارای رهبری عمومی در مسائل دینی و دنیوی است؛ التعریفات، ص۲۸.
  21. قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶)
  22. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  23. مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۱.
  24. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  25. رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴؛ تلخیص المحصل، ص۴۲۶؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵
  26. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  27. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۳.
  28. برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم؛ سوره سجده، آیه: ۲۴.
  29. و زمامدارانی که از شمایند؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  30. و زمامدارانی که از شمایند؛ سوره قصص، آیه: ۴۱.
  31. روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم؛ سوره اسراء، آیه: ۷۱.
  32. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۱.
  33. و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است؛ سوره هود، آیه: ۱۷.
  34. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۳.
  35. و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند؛ سوره قصص، آیه: ۴۱.
  36. دانشنامه قرآن و حدیث، محمد محمدی ری‌شهری، ج ۱۰، ص۲۱۳ - ۲۱۴.
  37. اصول کافی، ج۱، ص۱۵۵.
  38. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  39. امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم؛ سوره مائده، آیه: ۳.
  40. (الغدیر، ج۱، ص۲۳۰ـ ۲۳۶؛ غایة المرام، ج۳، ص۳۲۸ـ ۳۴۰.
  41. ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ سوره مائده، آیه: ۶۷.
  42. الغدیر، ج۱، ص۲۱۴ـ ۲۲۳؛ غایة المرام، ج۳، ص۳۲۰ـ ۳۲۷.
  43. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  44. روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم آنگاه کسانی که کارنامه‌شان را به دست راست آنان دهند، آن را می‌خوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد؛ سوره اسراء، آیه: ۷۱.
  45. مجمع البیان، ج۳، ص۴۳۰.
  46. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  47. نهج البلاغه، خطبه ۲۵۲
  48. شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۲۵.
  49. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  50. اصول کافی، ج۲ ، ص۱۶، ح۵و ۸.
  51. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  52. تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  53. بی‌گمان آنچه بر ما مقرّر است رهنمود است؛ سوره لیل، آیه: ۱۲.
  54. قواعد العقاید، ص۱۱۰.
  55. قواعدالعقائد، ص۱۱۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۵؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۶؛ کشف المراد، ص۲۹۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.
  56. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  57. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  58. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۶؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۷؛ الملل والنحل، ج۱، ص۱۱۶.
  59. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  60. سوره نساء آیه ۵۹.
  61. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  62. بحارالأنوار، ج۲۳، ص۷۶ـ ۹۵؛ اثبات الوصیه، ج۱، ص۱۱۲ـ ۱۱۵؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۵۰ و ۲۰۴، احادیث ۲۵۹ و ۴۰۳؛ مسند احمد بن حنبل، ج۱۲، ص۲۷۷؛ ج۱۳، ص ۱۸۸، احادیث ۱۵۶۳۶ و ۱۶۸۱۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۲۵.
  63. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  64. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹؛ شرح الفقه الأکبر، ص۱۷۹؛ النبراس، ص۵۱۴؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  65. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  66. شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص۱۱۰؛ نهایة الاقدام، ص۴۷۹؛ غایة المرام، ص۳۶۴.
  67. المغنی فی أبواب التوحید والعدل، الإمامة، ج۱، ص۴۷.
  68. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  69. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۶؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ غایة المرام فی علم الکلام، ص۳۶۶؛ الألفین، ص۷ـ۸.
  70. تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  71. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  72. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۵۶؛ گوهر مراد، ص۴۷۷.
  73. المیزان، ج ۱۳، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶.
  74. تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد؛ سوره رعد، آیه: ۷.
  75. الكافى، ج ۱، ص ۱۹۱ ـ ۱۹۲.
  76. نورالثقلين، ج ۵ ، ص ۶۱۹ ـ ۶۴۲ .
  77. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۵.
  78. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۳.
  79. برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم؛ سوره سجده، آیه: ۲۴.
  80. الميزان، ج۱، ص۲۷۲ ـ ۲۷۵؛ ج۱۴، ص۳۰۴ ـ ۳۰۵.
  81. الميزان، ج‌۱۴، ص‌۳۰۵.
  82. منشور جاويد، ج ۵، ص ۲۴۱.
  83. پيام قرآن، ج ۹، ص ۳۰.
  84. نمونه، ج ۱۳، ص ۴۵۵.
  85. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۱.
  86. الكافى، ج ۱، ص ۲۰۰.
  87. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۱.
  88. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۲.
  89. الميزان، ج ۱، ص ۲۷۲.
  90. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۵.
  91. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  92. الذخیرة فی علم الکلام، ص ۴۳۴؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۲۸۶ و المسلک فی اصول الدین، ص ۲۰۶.
  93. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  94. المسلک فی اصول الدین، ص ۲۰۵.
  95. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  96. الذخیرة فی علم الکلام، ص ۴۳۵ و المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۲۸۶.
  97. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  98. تقریب المعارف، ص ۱۰۱.
  99. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  100. سوره آل عمران، آیه:۱۴۸.
  101. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  102. تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص ۴۷۱.
  103. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  104. " يؤم‏ القوم‏ أفضلهم‏ ".
  105. تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص ۴۷۴.
  106. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  107. تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص ۴۷۴ـ ۴۷۵.
  108. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  109. تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص ۴۷۱.
  110. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  111. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  112. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۵۷.
  113. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۸۹.
  114. ﴿﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ؛ ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  115. ر.ک. علی ربانی گلپایگانی، کلام تطبیقی، ج۲، ص:۱۹۷ - ۲۰۳.
  116. ر.ک. علی ربانی گلپایگانی، کلام تطبیقی، ج۲، ص:۲۰۶.
  117. ر.ک. علی ربانی گلپایگانی، کلام تطبیقی، ج۲، ص:۲۰۶ - ۲۰۸.
  118. ر.ک. محمد سعیدی مهر، همکار، معارف اسلامی، ج۲، ص:۱۳۷ - ۱۳۸.
  119. ر.ک. محمد سعیدی مهر، همکار، معارف اسلامی، ج۲، ص:۱۲۳ - ۱۲۶.
  120. ر.ک. علی ربانی گلپایگانی، کلام تطبیقی، ج۲، ص:۱۹۱.
  121. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۷۷.
  122. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۸۵.
  123. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۸۷ - ۹۲.
  124. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۴۴.
  125. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۹۹.
  126. ر.ک. محمد سعیدی مهر، همکار، معارف اسلامی، ج۲، ص:۱۲۷.
  127. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۳۹.
  128. ر.ک. عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص: ۳۵۶.
  129. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۴۱ -۱ ۱۴۵.
  130. ر.ک. عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص: ۳۵۳ - ۳۵۴.
  131. جز این نیست که من هم بشری چون شمایم؛ سوره کهف، آیه:۱۱۰.
  132. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۴۱.
  133. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۴۷.
  134. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۴۷.
  135. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۸۵.
  136. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۹۴ - ۹۸.
  137. ر.ک. عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص: ۴۳۲ - ۴۳۳.
  138. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۳۶ - ۱۳۸.
  139. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۲۷.
  140. ر.ک. عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص: ۳۴۳.
  141. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۲۹ - ۱۳۲.
  142. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۳۲ - ۱۳۴.
  143. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۳۵.
  144. ر.ک. علی ربانی گلپایگانی، کلام تطبیقی، ج۲، ص:۱۹۲ - ۱۹۷.
  145. ر.ک. علی ربانی گلپایگانی، کلام تطبیقی، ج۲، ص:۲۱۳.
  146. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۶۶.
  147. ر.ک. علی ربانی گلپایگانی، کلام تطبیقی، ج۲، ص:۲۱۴.
  148. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۱۶۹.
  149. می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم؛ سوره بقره، آیه:۳۰.
  150. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۷۱ - ۷۶.
  151. سوره احقاف، آیه:۳۵.
  152. ر.ک. محمد سعیدی مهر، همکار، معارف اسلامی، ج۲، ص:۱۱۷ - ۱۲۰.
  153. جمعی از نویسندگان،امامت‌پژوهی، ص:۷۸.