آیه میثاق در تفسیر و علوم قرآنی

مقدمه

از آنجا که در آیه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ[۱] از میثاق خدا با انسان‌ها سخن گفته شده به آن آیه میثاق گفته می‌شود.

"ذرّیّه" از ریشه "ذ - ر - ر" در لغت به معنی مورچه‌های کوچک یا ذرات غبار که در شعاع آفتاب دیده می‌شوند، آمده است[۲]. ذریّه در اصل به معنی فرزندان کوچک و کم سن و سال است، ولی غالباً به همه فرزندان گفته می‌شود. درباره ریشه اصلی این لغت احتمالات متعددی داده شده است. بعضی آن را از "ذرء" به معنی آفرینش می‌دانند. بنابرین مفهوم اصلی ذریّه با مفهوم مخلوق و آفریده شده برابر است. بسیاری دیگر، آن را از "ذرّ" به معنی موجودات بسیار کوچک همانند ذرات غبار و مورچه‌های بسیار ریز دانسته‌اند؛ از این نظر که فرزندانانسان نیز در ابتداء از نطفه بسیار کوچکی آغاز حیات می‌کنند. سومین احتمال که درباره آن داده شده این است که از ماده "ذرو" به معنی پراکنده ساختن گرفته شده و اینکه فرزندان انسان را ذرّیّه گفته‌اند به خاطر آن است که آنها پس از تکثیر مثل به هر سو در روی زمین پراکنده می‌شوند[۳]. ریشه ذرّیّه به معنی فرزندان سی بار در قرآن به کار رفته است.

در این آیه از پیمانی که اجمالاً از فرزندان آدم گرفته شده سخن به میان می‌آید، اما توضیحی درباره جزئیات این پیمان در متن آیه نیامده است؛ اما مفسران با تکیه به روایات گوناگونی که ذیل این آیات در منابع اسلامی نقل شده نظراتی دارند که از همه مهمتر دو دیدگاه است:

دیدگاه اول: هنگامی که آدم آفریده شد، فرزندان آینده او تا آخرین فرد بشر از پشت او و پشت فرزندان او به صورت ذراتی کوچک بیرون آمدند و ارواح به این ذرات تعلق گرفت و آنها دارای عقل و شعور کافی برای شنیدن سخن و پاسخ گفتن بودند. در این هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد: ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ همگی در پاسخ گفتند: ﴿بَلَى شَهِدْنَا. سپس همه این ذرات دوباره به صلب آدم و پدران خود بازگشتند و به همین جهت این عالم را عالم ذر و این پیمان را پیمان ﴿أَلَسْت مینامند. بر اساس این دیدگاه، پیمان مزبور یک پیمان تشریعی و قرارداد خودآگاه در میان انسان‌ها و پروردگارشان بوده است[۴].

این تفسیر دارای اشکالات فراوان است:

  1. در متن آیات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است نه خود آدم ﴿مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ؛ در حالی که در روایات مربوط به تفسیر اول از خارج شدن ذریه از پشت خود آدم سخن می‌گوید. البته این اشکال قابل دفع است. به این بیان که از صلب آدم فرزندان او و از پشت فرزندان آدم فرزندان آنها تا آخرین انسان‌ها خارج شد و بر این اساس اسناد آن به حضرت آدم و بنی‌آدم هر دو صحیح است.
  2. اگر این پیمان با خود آگاهی کافی و عقل و شعور گرفته شده چگونه است که همگان آن را فراموش کرده‌اند و هیچ کس آن را به خاطر نمی‌آورد؟ در حالی که فاصله آن نسبت به زمان ما بیش از فاصله این جهان با جهان دیگر و رستاخیز نیست. این نکته هنگامی برجسته می‌شود که در آیات متعددی از قرآن می‌خوانیم افراد انسان (اعم از بهشتیان و دوزخیان) در قیامت سرگذشت‌های دنیا را فراموش نکرده و به خوبی آنها را کاملاً به یاد دارند، پس این فراموشی عمومی در مورد عالم ذر به هیچ‌وجه قابل توجیه نیست.
  3. هدف از چنین پیمانی چه بوده است؟ اگر هدف این بوده که با یادآوری چنین پیمانی انسان‌ها در آینده، در راه حق گام نهند و جز راه خداشناسی نپویند باید گفت چنین هدفی به هیچ وجه از آن، نتیجه گرفته نمی‌شود؛ زیرا همه آن را فراموش کرده‌اند و بنابراین، چنین پیمانی، لغو و بیهوده به نظر میرسد.
  4. اعتقاد به وجود چنین جهانی در واقع مستلزم قبول یک نوع تناسخ است؛ زیرا مطابق این تفسیر باید پذیرفت که روح انسان قبل از تولد فعلی او یک بار دیگر در این جهان گام گذارده است. و پس از طی دورانی کوتاه یا طولانی از این جهان بازگشته است و به این ترتیب بسیاری از اشکالات تناسخ متوجه آن خواهد شد[۵].

فخر رازی در تفسیر خود از دیدگاه اول دفاع نموده و گفته است آیه دلالت می‌کند. بر این که ذریّه را از صلب بنی‌آدم خارج نمود و روایت دلالت می‌کند که از صلب آدم اخراج نمود و بین این دو منافات نیست و به هر دو ملتزم می‌شویم تا به قدر ممکن آیه و روایات را حفظ کنیم و نتیجه این که فرزندان آدم از پشت او و سپس فرزندان از پشت پدران خود به ترتیب خارج شدند[۶].

دیدگاه دوم: منظور از این عالم و این پیمان همان عالم استعدادها و پیمان فطرت و تکوین و آفرینش است. به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتی بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگی برای حقیقت توحید به آنها داده است. به این معنا که هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهی به صورت یک حس درون ذاتی به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خودشان به صورت یک حقیقت خودآگاه! بنابراین همه افراد بشر دارای روح توحیدند و سؤالی که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخی که آنها داده‌اند نیز به همین زبان است. این‌گونه تعبیرها در گفتگوهای روزانه نیز کم نیست؛ مثلاً می‌گوییم: رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ درون یا می‌گوییم: چشمان به هم ریخته او می‌گوید دیشب به خواب نرفته است. در قرآن مجید نیز تعبیر سخن گفتن در مورد زبان حال بیان شده است، مانند: ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ[۷]. هیچ یک از ایرادهای دیدگاه اول بر این دیدگاه وارد نیست؛ زیرا پیمان مزبور یک پیمان فطری بوده که الان هم هر کسی در درون جان خود آثار آن را می‌یابد و حتی طبق تحقیقات روانشناسان اخیر، حس مذهبی یکی از احساسات اصیل روان ناخودآگاه انسانی است و همین حس است که بشر را در طول تاریخ به سوی خداشناسی رهنمون بوده و با وجود این فطرت، هیچ‌گاه نمی‌تواند به این عذر که پدران ما بت‌پرست بودند، توسل جوید ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[۸]. تنها اشکال مهمی که متوجه تفسیر دوم می‌شود این است که سؤال و جواب در آن جنبه کنایی به خود می‌گیرد، ولی با توجه به آنچه در بالا اشاره کردیم که این‌گونه تعبیرات در زبان عرب و همه زبان‌ها وجود دارد، این اشکال مهم نخواهد بود[۹].

روایات فراوانی در زمینه عالم ذر نقل شده است؛ برخی از این روایات در کتاب شریف کافی گزارش شده است. در صحاح اهل تسنن نیز، برخی از آنها آمده است. از آن جمله فرمایش امام صادق (ع) است که بعضی از قریش به رسول خدا (ص) عرض کردند: به چه چیزی بر انبیا سبقت گرفتید و تو در آخر آنان و به عنوان خاتم آنان مبعوث شدی؟ پیامبر فرمود: من اولین فردی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و اولین فردی بودم که جواب دادم وقتی که خدا میثاق گرفت و گفت: ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ. پس من اولین پیامبری بودم که بلی گفتم و در اقرار به خدا بر همه آنان سبقت گرفتم[۱۰]. این روایت با دیدگاه اول تناسب دارد. عبدالله سنان از امام جعفر صادق (ع) روایت کرده است که گفت: از آن حضرت درباره آیه: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا سؤال کردم که این فطرت چیست؟ فرمود: آن فطرت، اسلام است که خدا ایشان را بر آن آفرید در هنگامی که از ایشان پیمان بر توحید و یگانگی گرفت و فرمود: ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ آنان گفتند: ﴿بَلَى شَهِدْنَا و در آن پیمان، مؤمن و کافر داخل بودند[۱۱]. این روایت بیشتر با دیدگاه دوم تناسب دارد. لکن تعداد روایاتی که بر نظر اول دلالت دارد بیشتر است.

در تفسیر نمونه در مورد روایات چنین مینویسد: در تفسیر برهان ۳۷ روایت و در تفسیر نور الثقلین ۳۰ روایت در ذیل آیات فوق نقل شده که قسمتی از آن مشترک و قسمتی از آن متفاوت است و با توجه به تفاوت آنها شاید در مجموع از ۴۰ روایت نیز متجاوز باشند. به هرحال، اگر روایات را درست گروه‌بندی و تجزیه و تحلیل کنیم و اسناد و محتوای آنها را بررسی نماییم، خواهیم دید که نمی‌توان روی آنها به عنوان یک روایت معتبر تا چه رسد به عنوان یک روایت متواتر تکیه کرد. بسیاری از این روایات از زراره و تعدادی از صالح بن سهل و تعدادی از ابوبصیر و تعدادی از جابر و تعدادی از عبدالله سنان می‌باشد. روشن است که هر گاه شخص واحد روایات متعددی به یک مضمون نقل کند همه در حکم یک روایت محسوب می‌شود. با توجه به این موضوع تعداد روایات فوق از آن عدد کثیری که در ابتدا به نظر می‌رسد تنزل مینماید و از ۱۰ الی ۲۰ روایت تجاوز نمی‌کند. از نظر مضمون و دلالت نیز، مفاهیم آنها کاملاً با هم مختلف است. بعضی موافق تفسیر اول و برخی موافق تفسیر دوم است و تعدادی نیز، با هیچ کدام سازگار نیست، مثلاً روایاتی را که زراره نقل کرده است و ذیل شماره ۳ و ۴ و ۸ و ۱۱ و ۲۸ و ۲۹ در تفسیر برهان ذیل آیات مورد بحث نقل شده موافق تفسیر اول است و آنچه در روایات عبدالله بن سنان که ذیل شماره ۷ و ۱۲ در همان تفسیر برهان ذکر شده اشاره به تفسیر دوم می‌کند. برخی از این روایات مبهم و پاره‌ای از آنها تعبیراتی دارد که جز به صورت کنایه و به اصطلاح در شکل سمبلیک مفهوم نیست مانند روایت ۱۸ و ۲۳ که از ابوسعید خدری و عبدالله کلبی در همان تفسیر نقل شده است. در پاره‌ای از روایات مزبور تنها اشاره به ارواح بنی آدم شده (مانند روایت مفضل که تحت شماره ۲۰ ذکر شده است). به علاوه روایات فوق بعضی دارای سند معتبر و بعضی فاقد سند می‌باشند. بنابرین و با توجه به متعارض بودن روایات فوق نمی‌توانیم روی آنها به عنوان یک مدرک معتبر تکیه کنیم و یا لااقل همان‌گونه که بزرگان علماء در این قبیل موارد می‌گویند علم و فهم این روایات را باید به صاحبان آنها واگذاریم و از هر گونه قضاوت پیرامون آنها خودداری کنیم. در این صورت ما میمانیم و متن آیاتی که در قرآن آمده است و همان‌گونه که گفتیم تفسیر دوم با آیات سازگارتر است[۱۲]. با توجه به آنچه گذشت دیدگاه دوم با متن آیه سازگارتر و موافق با برخی از روایات است و بزرگان از مفسران با آن موافق هستند.[۱۳]

منابع

پانویس

  1. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زاده‌های آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی می‌دهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
  2. العین، ج۸، ص۱۷۵؛ معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۳۴۳؛ مفردات، ص۳۲۶؛ قاموس قرآن، ج۳، ص۱۲.
  3. مفردات، ص۳۲۷؛ تفسیر نمونه، ج۷، ص۵.
  4. اطیب البیان، ج۶، ص۲۵؛ تفسیر کوثر، ج۴، ص۲۷۶.
  5. تفسیر نمونه، ج۷، ص۹؛ مجمع البیان، ج۴، ص۷۶۵؛ المیزان، ج۸، ص۳۰۷.
  6. التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۴۰۲.
  7. «سپس به آسمان رو آورد که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.
  8. «بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.
  9. تفسیر نمونه، ج۷، ص۶؛ المیزان، ج۸، ص۳۰۷؛ الکشاف، ج۲، ص۱۷۶؛ رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۱۱۴؛ المسائل السرویة، ص۴۷؛ الصافی، ج۲، ص۲۵۱.
  10. الکافی، ج۱، ص۴۴۱.
  11. الکافی، ج۲، ص۱۳.
  12. تفسیر نمونه، ج۷، ص۱۰.
  13. سرمدی، محمود، مقاله «آیه میثاق»، دانشنامه معاصر قرآن کریم