ابو سلمه مخزومی در قرآن
مقدمه
ابوسلمه، از قبیله قریش و تیره بنیمخزوم، مادرش "برّه" دختر عبدالمطّلب بن هاشم (عمه رسولخدا) بود[۱]. او، پیامبر و حمزه، با هم برادر رضاعی بودند؛ زیرا ثویبه کنیز ابولهب، آنها را شیر داده بود [۲].
وی را یازدهمین مسلمان دانستهاند[۳]. گفتهاند: با گروهی خدمت رسول خدا رسید و پیامبر، اسلام را بر آنها عرضه و آیاتی از قرآن را بر آنان قرائت کرد و مسلمان شدند[۴]. ابوسلمه، یکیاز هفده نفر قریشی بود که هنگام بعثت، نوشتن میدانست[۵]. او و همسرش ام سلمه که پس از شهادت شوهرش، افتخار همسری پیامبر (ص) را یافت، از نخستین مسلمانانی بودند که به حبشه مهاجرت کردند[۶]. در بازگشت، در پناه داییاش ابوطالب وارد مکّه شد[۷]. چون از آزار و اذیّت مشرکان قریش درامان نماند، پس از آنکه فهمید گروهی از مردم مدینه، ایمان آوردهاند، به آنجا هجرت کرد. او را نخستین صحابی دانستهاند که یک سال پیش از بیعت عقبه، به مدینه مهاجرت کرد[۸]. دربین راه، مردانی از تیره بنیمغیره، همسرش امّسلمه را که از آن قبیله بود و افرادی از بنیعبدالاسد، فرزندش سَلَمه را که در دامان مادر بود، از روی تعصّب قبیلهای، از او جدا کردند و مانع رفتن آنان با ابوسلمه شدند؛ ولی آنان پس از نزدیک یک سال دوری و تحمّل مشکلات، توانستند خود را به مدینه رسانده، به ابوسلمه ملحق شوند[۹].
پیامبر (ص) پس از هجرت، بین او و سعد بن خیثمه عقد اخوّت بست[۱۰]. وی افتخار حضور در جنگ بدر[۱۱] و جانشینی پیامبر در مدینه در غزوه ذیالعشیره را داشته است[۱۲]. در جنگ اُحد، مجروح[۱۳] و با همان حال، در غزوه حمراءالاسد نیز با پیامبر (ص) همراه شد. پس از یک ماه که زخم بازوی خود را مداوا کرد و به ظاهر بهبود یافت، پیامبر، وی را به فرماندهی گروهی صد وپنجاه نفری برگزید و ضمن سفارش به تقوا و خیر، به سوی قَطَن (سرزمین بنیاسد) فرستاد[۱۴]. هنگام بازگشت از این سریّه، بر اثر جراحتی که در جنگ اُحد برداشته بود، در روزهای پایانی ماه جمادیالآخر چهارم هجری از دنیا رفت و در مدینه دفن شد [۱۵].
گفته شده که هنگام مرگش دعا کرد: خداوند جانشین خوبی برای او در خانوادهاش قرار دهد. و نیز گفتهاند: درواپسین لحظات حیاتش، پیامبر بر بالین وی حاضر شد. برای او دعا کرد و پس از مفارقت روح از بدنش، چشمان او را برهم نهاد[۱۶]. طبری مینویسد: پیامبر در نماز بر جنازه او نُه تکبیر گفت، و در پاسخ کسانیکه پنداشتند برای پیامبر (ص) سهو یا نسیانی رخ داده، فرمود: اگر بر «ابیسلمه» هزار تکبیر هم گفته شود، سزاوار آن است[۱۷][۱۸]
ابوسلمه در شأن نزول
ذیل چندین آیه از ابوسلمه یاد شده که شأن نزولِ آنها بوده است:
- بنابه گزارش بلنسی آیه ﴿مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا﴾[۱۹] در شأن ابوسلمه مؤمن نازل شده است[۲۰].
- قرطبی در سبب نزول آیه ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ﴾[۲۱] مینویسد: با درگذشت عثمان بن مظعون و ابوسلمه در مدینه، بعضی از مسلمانان، شهادت در راه خدا را (برای مهاجران) برتر از مرگ طبیعی میدانستند که در پی آن، این آیه نازل شد و آنان را برابر قرار داد.[۲۲]
- از سوی برخی، مقصود از ﴿مَنْ يَأْتِي آمِنًا﴾[۲۳] ابوسلمه دانسته شده است: ﴿أَفَمَنْ يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[۲۴][۲۵] جز این، در ذیل چند آیه از ابو سلمه مؤمن و برادر کافرش اسود بن عبدالاسد در مقابل هم یاد شده است. گویا این گروه از مفسّران درصدد برآمدهاند با ذکر نام آن دو در ذیل این آیات که نوعی تقابل میان کافر و مؤمن را بیان میکند، نمونهای از این تقابل را در صدراسلام نشان دهند.
فراء در معانی القرآن میگوید: آیات ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيَهْ إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسَابِيَهْ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الأَيَّامِ الْخَالِيَةِ﴾ [۲۶] در شأن ابوسلمه نازل شد. و سیزده آیه بعد از آن در شأن اسود برادر وی فرود آمد[۲۷]. این شأن نزول را سمرقندی نیز از ابنعبّاس[۲۸] و قرطبی از ضحاک و مقاتل[۲۹] نقل کرده است.
به نقل از ابنعبّاس، آیات ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا وَيَنقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاء ظَهْرِهِ فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُورًا وَيَصْلَى سَعِيرًا إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن يَحُورَ ﴾ [۳۰] نیز در شأن ابوسلمه و برادرش دانسته شده است[۳۱]. در تفسیر قمی همین شأن نزول به نقل از امام باقر (ع) دیده میشود[۳۲].
ذیل آیات ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلا رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعًا كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا وَفَجَّرْنَا خِلالَهُمَا نَهَرًا وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالا وَأَعَزُّ نَفَرًا ﴾[۳۳] در کنار چند نظر درباره شأن نزول آن، از ابنعبّاس و کلبی نقل است که این آیات در شأن ابوسلمه و برادرش اسود نازل شده است.[۳۴]. این آیات که تا آیه ۴۳ یک سیاق دارد، تمثیلی از حال دو برادر است که یکی از آن دو دارای دو باغ پر ثمر بوده و در حالی که خود را نیرومندتر و ثروتمندتر از رفیقش میدانسته، به این پندار رسیده است که هر آنچه دارد، زوالناپذیر است و همین پندار، سبب انکار قیامت و کفر وی شده، نصایح برادرش در او بیاثر میماند. آنگاه که خداوند، همه آنچه را به او داده میگیرد، به شدّت پشیمان شده، آرزو میکند که ای کاش به پروردگارش شرک نمیورزید! قرطبی در ذیل آیه پیشین از سوره کهف، به نقل از ثعلبی و قشیری مینویسد: ﴿قَائِلٌ ﴾ و ﴿قَرِينٌ﴾ در آیه ﴿قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ﴾[۳۵] وی مینویسد: هر یک از این دو برادر، چهار هزار دینار به ارث برده بود. یکی از آن دو همه داراییاش را در راه خدا انفاق کرد و آنگاه از برادرش خیری خواست و او ـ چنان که ادامه آیات اشاره دارد ـ در مقابل درخواست برادرش به توبیخ وی و اینکه چرا از تصدیقکنندگان و ایمان دارندگان به معاد است، پرداخت[۳۶][۳۷]
منابع
پانویس
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۱؛ انسابالاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۳.
- ↑ سیرهابنهشام، ج ۳، ص ۹۶؛ انسابالاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۲.
- ↑ الاستیعاب، ج ۳، ص ۷۱.
- ↑ اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۴۸.
- ↑ العِقدالفرید، ج ۴، ص ۱۴۹.
- ↑ سیره ابنهشام، ج ۱، ص ۳۲۶.
- ↑ سیره ابنهشام، ج ۱، ص ۳۶۹.
- ↑ سیره ابنهشام، ج ۲، ص ۴۶۸؛ تاریخ طبری، ج۱، ص ۵۶۵.
- ↑ سیره ابنهشام، ج ۲، ص ۴۶۹.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۱.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۱۵۵؛ الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۷؛ سیره ابنهشام، ج ۲، ص ۵۹۸.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۳۴۰؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۳.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۳ و ۳۴۰.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۳۴۳؛ الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۲.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص ۱۸۲ و ۱۸۳؛ انسابالاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۳.
- ↑ خراسانی، محمد، مقاله «ابو سلمه مخزومی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱، ص 690-691.
- ↑ «هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
- ↑ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۱۲۹.
- ↑ «و آنان که در راه خداوند هجرت گزیدند سپس کشته شدند یا درگذشتند خداوند به آنان روزی نیکویی خواهد داد و بیگمان خداوند بهترین روزیدهندگان است به یقین آنان را به جایگاهی که آن را میپسندند در میآورد و بیگمان خداوند بردباری داناست» سوره حج، آیه ۵۸-۵۹.
- ↑ قرطبی، ج ۱۲، ص ۵۹.
- ↑ «آنکه در امن و امان میآید» سوره فصلت، آیه ۴۰.
- ↑ «آیا آن کس که در روز رستخیز در آتش افکنده میشود بهتر است یا آنکه در امن و امان میآید؟» سوره فصلت، آیه ۴۰.
- ↑ قرطبی، ج ۱۵، ص ۲۳۹.
- ↑ «امّا آنکه کارنامهاش به دست راست وی داده شود میگوید: بگیرید کارنامه مرا بخوانید! بیگمان میدانستم که با حساب خویش روبهرو خواهم شد. و او در زندگانی پسندیدهای به سر خواهد برد. در بهشتی فرازین، که میوههایش در دسترس است. بخورید و بیاشامید! گواراتان باد برای آنچه در روزهای گذشته انجام دادهاید»؛ سوره حاقه، آیه: ۱۹-۲۴.
- ↑ معانی القرآن، ج ۳، ص ۱۸۲.
- ↑ سمرقندی، ج ۳، ص ۳۹۹.
- ↑ قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۷۵.
- ↑ «اما آن کس که کارنامهاش را به دست راست وی دهند، به زودی با حسابی آسان به حساب او رسیدگی میشود، و شادان نزد خانوادهاش باز میگردد، و اما آنکه کارنامهاش را از پس پشت وی به او دهند، به زودی (به لابه)، مرگ (خود) را فرا میخواند، و بر آتشی افروخته درمیآید. بیگمان، او در میان خانوادهاش شادان بود، او میپنداشت هرگز (به پیشگاه خداوند) باز نمیگردد» سوره انشقاق، آیه: ۷- ۱۴.
- ↑ قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۷۸ و ۱۷۹.
- ↑ قمی، ج ۲، ص ۴۴۰.
- ↑ «و برای آنان دو مردی را مثل آور که برای یکی از آن دو، دو باغستان انگور برآوردیم و گرداگرد هر دو (باغستان) خرمابن و در میان آنها کشتزار نهادیم هر دو باغستان میوه خویش را میآورد و از آن چیزی کم نمینهاد و ما در میان آن دو (باغستان) جویباری روانه ساخته بودیم و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو میکرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۲-۳۴.
- ↑ قرطبی، ج ۱۰، ص ۲۵۹.
- ↑ «گویندهای از ایشان میگوید: همانا مرا همدمی بود» سوره صافات، آیه ۵۱.
- ↑ قرطبی، ج ۱۰، ص ۲۵۹.
- ↑ خراسانی، محمد، مقاله «ابو سلمه مخزومی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱، ص 691-693.