مقدمه

عشق یا دوستی به معنای یاری، رفاقت و محبّت[۱] و نیز به معنای آشنایی توأم با مهر و محبّت آمده است[۲]. محبت همان دوست داشتن و اراده و میل به سوی چیزی هست که این اراده یا دلیل لذت بردن و یا فایده و یا کمال و فضیلت هست و اگر این محبت که در وجود و فطرت تمام موجودات -به ویژه انسان- نهاده شده، در مسیر اصلی و حقیقی خود قرار گیرد، می‌تواند انسان را به کمال برساند[۳].

انسان‌ها نسبت به هم عشق می‌ورزند و به همدیگر محبت می‌کنند. محبت به‌معنای دوست داشتن، عامل پیوند‌دهنده قلب‌ها به یکدیگر است. دین اسلام، دین محبت و دوستی ورزیدن است. امام علی (ع) در معرفی اسلام می‌فرماید: اسلام دین خدای یکتایی است که آن را برای شناساندن خود و رشد انسان‌ها برگزیده و پایه‌های آن را بر محبت خویش استوار ساخته است[۴].

امام علی (ع) به نقل از پیامبر اکرم (ص)، اساس سنت پیامبر را محبت می‌داند. محبت کردن از ویژگی‌های اولیا خداست. در سیره ائمه معصومین (ع) محبت کردن بی‌دریغ به مردمان، موضعی آشکار است. امام علی (ع) در معرفی اهل بیت (ع) یکی از خصوصیات آنان را رحمت و محبت بر مردمان یاد می‌کند[۵]. محبت کردن سبب پیوند دل‌ها و ایجاد انس و الفت بین انسان‌هاست[۶]. انسان‌ها در سایه محبت به یکدیگر زمینه تأثیر از یکدیگر را ایجاد می‌کنند و دوستی در جامعه‌های مختلف انسانی شکل می‌گیرد. انسان به هر چه محبت ورزد، خود را شبیه و نزدیک به آن می‌گرداند. دوستان از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند و نقش الگو را برای هم ایفا می‌کنند. دوستان از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند و نقش الگو را برای هم ایفا می‌کنند. برانگیختن دوستی، فضایل و خوبی‌ها و عشق به کمال انسانی با سرشت آدمی درآمیخته است. از این‌رو اگر انسان‌ها شناخت و محبت اولیای خاص خدا را در دل بپرورانند، این جهت‌گیری و الگوپذیری می‌تواند زمینه‌ساز ایجاد کمال در آن‌ها شود.

امام علی (ع) خوش‌بخت‌ترین مردم را کسی می‌داند که فضل و برتری اهل بیت (ع) را بر دیگران بشناسد و به‌وسیله آنان به خدا تقرب جوید، محبتش را برای آنان خالص گرداند و بدانچه سنت و روش آنان است عمل کند و از آنچه مورد نهی آنان است، بپرهیزد. محبتی که زمینه‌ساز تأثیرپذیری است، به سعادت با ضلالت انسان‌ها می‌انجامد. اگر آدمی محبت را به‌جا خرج کند، بهره آن را خواهد گرفت. از این‌رو امام فرمود کسی که ما را دوست دارد، باید به عمل ما عمل کند و پارسایی را همچون پیراهنی بر تن پوشد. آشکار است که این‌چنین پیروی ضامن اصلاح و سعادتمندی آدمی است[۷].

رابطه محبت با زیارت

آنکه عشق و شوق داشته باشد، به زیارت هم می‌رود. برای عاشقِ شائق، نه تنها خودِ محبوب، جالب و جاذب است، بلکه هر چیزی هم که به‌گونه‌ای رنگ تعلّق و رایحه انتساب به او را داشته باشد، مطلوب و جاذبه دار است و دلداده را به سوی خود می‌کشد. در زیارت چنین است. چگونه می‌شود که عاشق خدا و دوستدار پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و محبّ صالحین و صدیقین و شهدا و اولیاءالله، شوق دیدار خانه خدا و بیت الله و مزار و مرقد و خانه و شهر و دیار معشوق را نداشته باشد و شیفته دیدار کعبه و مدینه و مزار ائمه و قبور صالحین و شهرهای خاطره آمیز و شوق‌انگیزی که ریشه در فرهنگ دینی ما دارد نباشد؟!به گفته مرحوم علامه امینی:"اگر مدینه منوره، حرم محترم الهی شمرده شده و در سنت نبوی، برای مدینه و خاکش و اهلش و مدفونین آنجا ارزش‌های فراوان بیان شده است، به خاطر همان انتساب به خدا و پیامبر(ص) است و بر مبنای همین اصل، هر چیز دیگری هم که نوعی تعلق و انتساب به پیامبران و اوصیاء و اولیای الهی و صدیقین و شهدا و افراد مؤمن دارد ارزش پیدا می‌کند و شرافت می‌یابد..."[۸].

زیارت، می‌تواند نمودی از احساس شوق درونی انسان باشد. نشانی از محبّت و دلیلی بر عشق و علامتی از تعلق خاطر باشد. زیارت، زبانِ علاقه و ترجمان وابستگی قلبی است. برای عاشق، حتی خانه‌ای که روزی معشوق در آن ساکن بوده، کوچه‌ای که روزی دلبر از آن گذشته، زمینی که بر آن قدم نهاده، شهری که روزی در آنجا می‌زیسته، سنگی که دست محبوب به آن خورده، لباسی که بر اندام او بوده، کفشی که در پایش بوده، دلربا و جاذب است، دوست داشتنی و شوق انگیز است.

در زیارت و مزار، مسأله در ظاهرِ سنگ و چوب و آجر و آهن و ضریح و ساختمانِ مزار و گنبد و گلدسته و رواق و... خلاصه نمی‌شود، تا به زیارت و بوسیدن و تقدیس اینها اشکال شود، بلکه نقش عمده با آن محبت و شناخت و معنویت و عشقی نهفته است که در ورای اینهاست که حتی به اینها، معنی و جهت و قداست و حرمت بخشیده است. وقتی قلب، در گرو یک عشق بود، صاحبِ آن دل، از نام و یاد و لباس و دستمال و کفش و کوچه و شهر محبوب، خوشش می‌آید و لذت می‌برد و همه اینها برایش جاذبه دارد و در هر یک از اینها عکس رخ یار را می‌بیند. با محبت وافر و علاقه و احساسی که به حضرت محمد(ص) داریم، اگر با خبر شویم که در جایی ردّپایی و نشانی از آن حضرت باقی است، آیا شوق دیدنش را نخواهیم داشت؟ «مقام ابراهیم» در مسجدالحرام، برای حاجی چرا آنقدر خاطره به همراه دارد؟ جز این است که سنگی است که حضرت ابراهیم در بالا بردنِ دیواره کعبه، به کمک پسرش اسماعیل، آن را زیر پا می‌گذاشته است و جای قدم او بر سنگ باقی است؟! می‌بینم که وادی زیارت، وادی عشق و علاقه و عرفان است.

در قلمرو دل، گاهی پای عقل هم می‌لنگد و وقتی عشق فرمان می‌دهد، عقل چاره‌ای جز تسلیم و فرمانبرداری ندارد. مرحوم علامه امینی نقل می‌کند که:"... فقیه و ادیب بزرگوار اهل سنت، تاج الدین فاکهانی (وفات ۷۳۹) به دمشق رفت و در آنجا به قصد زیارت کفش پیامبر(ص) که در "دارالحدیث الأشرفیّه" است رفت. وقتی کفش را دید، افتاد و شروع به بوسیدن کرد و صورتش را بر آن می‌مالید و اشک شوق از دیدگانش جاری بود و شعری به این مضمون را می‌خواند: اگر به مجنون گفته شود: لیلی و وصال و دیدار او را می‌خواهی، یا دنیا را و آنچه در آن است؟ او در جواب خواهد گفت: غباری از خاک کفش لیلی، برایم محبوب‌تر و برای دردهای من شفا بخش‌تر است..."[۹].

آری؛ وقتی عشق در کار باشد، خاکِ رهِ دوست را باید سرمه چشم نمود و برای عاشق، آنچه ارزشمند است، محبوب و دیدار او و هر چیزی است که منتسب به اوست. برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب جهان و هرچه در آن است از تو، یار ازمن این یک طرف قضیه است، که محبت، انسان را به زیارت وا می‌دارد. سوی دیگر قضیه آن است که زیارت، محبت و شناخت می‌آورد و از آن جهت، عاملی سازنده و تربیت کننده است[۱۰].

رابطه عشق با زیارت

شوق، انسان راکد را حرکت می‌بخشد و ساکن را «مهاجر» می‌کند و «عافیت طلب» را بادیه پیما می‌سازد. برای تحلیل زیارت، نباید خیلی سراغ برهان علمی رفت «راه علمی»، فقط می‌‌تواند روشنگر باشد، ولی راه معنی و دل و عشق، هم روشنی است و هم گرمابخش. بخصوص اگر عشق راستین به خدا باشد که معشوق کامل و محبوب مطلق است و پیوند با او، سوزنده و سازنده است. به فرموده امیرالمؤمنین(ع) «حُبُّ اللهِ نارٌ لا تمرّ عَلی شَی ءٍ الّا احْتَرقَ وَ نُورُ اللهِ لا یَطّلِعُ عَلی شَی ءٍ إلّا أَضاءَ»[۱۱]. محبت خدا آتشی است سوزان و نور خدا، فروغی است روشنگر». می‌بینیم که در بیان امام، محبت هم سوزاننده و هم روشنی بخش معرّفی شده است. «پرورده فیضِ نگاه»، از آتشی شعله‌ور است که بیان کردنی نیست. به گفته اقبال: «سخن از تاب و تبِ شعله، به خس نتوان گفت»....و به قول «امرسن»: «یک قلب می‌تواند هزار سال فکر خود را به کار برد، لکن به قدر آنچه عشق، یک روز یاد می‌دهد، کسب نتواند کرد»[۱۲].

عشق، معلم انسان است. عشق، معمار عالم است. عشق، آباد کننده دل است. «عشق، وسیله ای است که تمام دردسرهای کوچک را به یک دردسر بزرگ تبدیل می‌کند». عشق، تحمل را می‌افزاید. داغ محبت خدا و رسول را بر سینه داشتن، همراه است با رنج‌ها و مشقت‌هایی که در راه این محبت است. مگر می‌توان از دشت‌ها به سوی خانه و دیار محبوب، گذر کرد و تیغ بیابان و خار مغیلان را در پای ندید؟! شیعه علی بودن، همراه است با محرومیت چشیدن‌ها و سختی کشیدن‌ها و بلاها و محنت ها. این خصیصه عشق است... و صد البته که همه اینها در راهِ «دوستی»، روا و شیرین است، و «هرچه از دوست می‌رسد نیکوست». بعضی‌ها خدمت ائمه می‌رسیدند و ابراز می‌کردند که: ما، شما اهل بیت را دوست می‌داریم و آنان پاسخ می‌دادند که: پس آماده سختی باشید و تن پوشی از فقر و بلا برای خود آماده سازید:«مَنْ أَحَبّنا أَهلَ البیتِ فلیُعِدَّ لِلْفَقرِ- أوْ لِلْبَلاءِ- جِلباباً»[۱۳]. به قول معروف: «البَلاء لِلولاء».

دلداده محبت خدا و اولیای خدا، سر بر کف می‌نهد و در کوی دوست می‌رود و راضی است به هرچه که او بپسندد. چه راحت، چه رنج، چه غم و چه شادی. عشق، نوازش‌هایی در صورتِ «بلاء»، و رحمت‌هایی به صورتِ «رنج» به دنبال دارد که برای عاشق، سازنده و کمال آور است و خود، نشانه توجه و عنایتِ محبوب به محبّ است. اگر با دیگرانش بود مِیْلی چرا جام مرا بشکست لیلی؟ در یک کلمه، جوهر ناب زندگی، و روح حیات، عشق و محبت است و زندگی بی‌محبت، خشک و سرد و بی‌روح است. منتها باید محبوب‌ها و معشوق‌ها، شایسته محبت و عشق باشند و ارزش آن را داشته باشند که انسان، عشقش را به پای آنان نثار کند و «دل» را خانه «حبّ» آنان سازد. معشوق‌های برین، در فرهنگ دینی، خدا و رسول و ائمه معصومین(ع) و پاکمردان و صدیقان و شهیدانند که لایق محبت‌اند.

دین هم بر پایه محبت می‌چرخد و اساساً به تعبیر امام صادق(ع) دین، چیزی جز محبت نیست:«هَلِ الدّینُ إِلّا الحُبُ»[۱۴]. ولی روشن است که اگر محبت آمد، به دنبالش، طاعت و عبادت و عبودیت و همرنگ شدن با محبوب و سنخیت یافتن با معشوق و حرکت در راستای خواسته او و عمل بر طبقِ رضایِ حق و... همه و همه به دنبال می‌آید. محبتی کارساز است که از قلب به اندام سرایت کند و از درون، اعمال برون را کنترل و هدایت نماید[۱۵].

دوست داشتن دیگران

دوست داشتن دیگران از اموری است که موجب استحکام روابط اجتماعی در جامعه می‌گردد. در روایتی از امام محمد باقر(ع) آمده است: روزی بادیه‌نشینی خدمت پیامبر اسلام(ص) مشرف شد و عرض کرد: یا رسول الله! مرا نصیحت کن، حضرت ضمن نصیحت‌های خود به او فرمود: مردم را دوست داشته باش، آنها نیز شما را دوست می‌دارند: «تَحَبَّبْ إِلَى النَّاسِ يُحِبُّوكَ»[۱۶].

در حدیث نبوی آمده است که سه چیز محبت دوست را خالص می‌کند: «وقتی که او را دیدی سلامش کنی، در مجلس جایش را باز کنی و او را به بهترین نام‌هایش بخوانی»[۱۷].[۱۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فرهنگ فارسی، ج ۲، ص۱۵۷۸، «دوستی».
  2. فرهنگ سخن، ج ۴، ص۳۴۰۸، «دوستی».
  3. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۸۵.
  4. «ثُمَّ إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَيْنِهِ وَ أَصْفَاهُ خِيَرَةَ خَلْقِهِ وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ١٩٨.
  5. «نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ وَ يَنَابِيعُ الْحُكْمِ، نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا يَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ١٠٩.
  6. نهج البلاغه، حکمت ۲۰۲.
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۶۶۴.
  8. سیرتنا و سنتنا، ص۱۶۱،۱۶۰
  9. الغدیر، ج۵ ص۱۵۵
  10. محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۲۴-۲۷.
  11. میزان الحکمه، ج۲، ص۲۲۶، ح۳۵۱۴.
  12. چکیده اندیشه‌ها، ج۱، ص۲۵۱.
  13. میزان الحکمه، ج۲، ص۲۴۰، ح۳۲۱۸.
  14. بحارالأنوار، ج۶۹، ص۲۳۷.
  15. محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۲۲-۲۴.
  16. اصول الکافی، باب التحبب إلی الناس، ح۱.
  17. « ثَلَاثُ يُصْفِينَ لَكَ وُدَّ أَخِيكَ تُسَلِّمْ عَلَيْهِ إِذَا لَقِيتُهُ وَ تُوَسِّعَ لَهُ فِي الْمَجْلِسِ وَ تَدْعُوهُ بِأَحَبِّ أَسْمَائِهِ إِلَيْهِ»نهج الفصاحه، ح۱۲۹۳.
  18. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص۹۵.