نینوا (اطراف کربلا)

آشنایی اجمالی

نینوا قریه یونس بن متی(ع) است در موصل[۱]. گذشتگان در بیان موقعیت جغرافیایی نینوی، آن را موضعی روبروی شهر موصل عنوان کرده و از فاصله انداختن دجله میان این دو موضع خبر داده‌اند. این شهر به گزارش مسعودی (م. ۳۴۶ هجری)، تا سال ۳۳۲ هجری، ویرانه بوده و دهکده‌ها و مزارعی در آن وجود داشته است[۲]. یونس بن متی (ع) پیامبر این قوم بود. خداوند او را به رسالت مردم نینوی که به فرموده قرآن، تعداشان «صد هزار یا بیشتر» بود، فرستاد[۳]. به نقل مسعودی، هنوز هم آثار سنگ نگاره‌ها و بتان سنگی که بر چهره آنان خطوطی هست، آنجا نمودار است[۴]. بیرون این شهر تلّی قرار دارد که مسجدی بر آن واقع است و هم آنجا چشمه‌ای است که به نام یونس نبی(ع) معروف است و محل آمد و شد مردم پرهیزگار و عابد و زاهد است[۵].

امروزه نینوی از شهرهای مهم عراق و دارای شهرت تاریخی بسیار است. هم اکنون ویرانه‌ها و آثار باستانی نینوا در سمت چپ رود دجله در مقابل شهر موصل و در سمت شرقی آن قرار دارد و هر روز صدها گردشگر از آن بازدید می‌‌کنند. این شهر در زمستان خنک و در تابستان هوایی معتدل دارد. علاوه بر این شهر مشهور، در سواد کوفه هم، ناحیه‌ای به نام نینوا وجود دارد که کربلا ـ مقتل حسین بن علی(ع) ـ بخشی از آن است[۶].[۷]

نینوا و امام حسین (ع)

نینوی جایی است که امام حسین (ع) در آنجا منزل کرد، در این هنگام ناگاه سواری با اسب نجیب، سلاح بر دوش و کمان بر شانه از طرف کوفه نمایان شد. همگی توقف کرده منتظر او شدند، وقتی به آنها رسید به حر بن یزید و اصحابش سلام کرد ولی به حسین (ع) و یارانش سلام نکرد، نامه‌ای از عبیدالله بن زیاد را تحویل حر داد که در آن چنین آمده بود: «وقتی نامه‌ام به تو رسید و فرستاده‌ام نزد تو آمد حسین را متوقف کن و در بیابان بی‌آب و علف و بدون حصار و سنگری فرود آر، به فرستاده‌ام دستور داده‌ام همراه تو بوده از شما جدا نشود تا اینکه خبر اجرای دستورم توسط تو را برایم بیاورد. والسلام».

وقتی حر نامه را خواند رو به اصحاب حسین (ع) گفت: این نامه امیر عبیدالله بن زیاد است. به من دستور داده در جایی که نامه‌اش به دستم می‌رسد شما را متوقف کنم، این فرستاده‌اش است، به وی دستور داده تا زمانی که نظر و فرمانش را اجرا نکرده‌ام از من جدا نشود. ابوالشعثاء یزید بن زیاد مهار کِندی بَهدَلی به فرستاده عبیدالله ابن زیاد نگاه کرده مقابلش ایستاد و گفت: آیا شما مالک بن نسیر بدی از قبیله کِنده هستی؟ گفت: بله هستم.

یزید بن زیاد گفت: مادرت به عزایت بنشیند! این چه مأموریتی است که به دنبالش آمده‌ای؟ گفت: من به دنبالش نیامده‌ام! از امامم پیروی کرده به بیعت خویش وفا نموده‌ام. أبوالشعثاء گفت: نه، شما نسبت به پروردگارت عصیان کرده‌ای و در هلاکت نفس خودت از امامت اطاعت کرده‌ای! برای خود ننگ و نار فراهم ساخته‌ای. خدای عزوجل می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ[۸] و آن وصف امام تو است.

حر بن یزید رفت تا حسین و اصحابش را در آن مکان بی‌آب و آبادی وادار به فرود آمدن کند. آنها گفتند: ما را رها کن تا در این آبادی ـ منظورشان نینوی بود ـ یا آن آبادی ـ منظورشان غاضریه بود ـ یا آن یکی ـ مقصودشان شُفَیّه بود ـ منزل کنیم. حر گفت: نه، والله نمی‌توانم این کار را انجام بدهم، این مرد به عنوان جاسوس به دنبالم فرستاده شده است! زهیر بن قین گفت: ای پسر رسول الله، جنگ با اینها آسان‌تر از جنگ با آنانی است که پشت سر آنها می‌آیند، به جان خودم بعد از اینها به اندازه‎ای خواهند آمد که توان آنها را نداریم!

حسین (ع) فرمود: من جنگ را آغاز نمی‌کنم. زهیر بن قین گفت: برویم به طرف این آبادی و آنجا منزل کنیم آنجا دژ و پناهگاه دارد و کنار رودخانه فرات است. اگر جلویمان را گرفتند با آنها می‌جنگیم، جنگ با اینها برایمان با کسانی که بعد از اینها می‌آیند آسان‌تر است. حسین (ع) فرمود: آن آبادی کدام است؟ زهیر گفت: آن عقر است.

حسین (ع) فرمود: خدایا از عقر به تو پناه می‌برم! بعد فرود آمد، و آن روز، پنجشنبه، دومین روز محرم سال ۶۱ هجری بود. روز بعد عمر بن سعد بن أبی وقاص از کوفه با چهار هزار نیرو بر آنها وارد شد[۹].[۱۰]

منابع

پانویس

  1. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۳۹.
  2. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۲۳۷.
  3. ﴿وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ «و او را به سوی یکصد هزار (نفر) یا بیشتر فرستادیم» سوره صافات، آیه ۱۴۷.
  4. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۲۳۷.
  5. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۲۳۷.
  6. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۳۹.
  7. بلادی، عاتق بن غیث، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة، ص۳۲۳.
  8. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
  9. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸-۴۰۹، ادامه خبر عقبة بن سمعان؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۸۳-۸۴، ادامه خبر عقبة بن سمعان.
  10. یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگ‌نامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴، ص ۲۱.