کرامات و معجزات فراوانی از امام رضا (ع) نقل شده است که هرکدام از آنها دلالت بر شأن و جایگاه والای آن حضرت دارند، معجزات و کراماتی همچون: آشنایی با همه زبان‌ها؛ مجازات منکر اعجاز؛ سخن گفتن امام (ع) با حیوانات و... .

مقدمه

از امام رضا (ع) امور خارق العاده و کرامات و معجزاتی نقل شده که هر یک می‌‌تواند دلیل و نشانه‌ای بر علو مقام و منصب او نزد خداوند تعالی باشد[۱]. در اینجا برای رعایت اختصار به چند مورد اکتفا می‌شود:

  1. آشنایی با همه زبان‌ها: ابوالصلت هروی گوید: حضرت رضا (ع) با افراد به زبان خودشان گفتگو می‌کرد، و به خدا قسم فصیح‌ترین مردمان و عالم‌ترین اشخاص به هر زبان و لغتی بود، روزی به حضرتش عرض کردم: یا ابن رسول الله! من در شگفتم از اینکه شما به تمام لغات با اختلافاتی که دارند این طور تسلط و آگاهی دارید، خطاب به من فرمود: «أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَتَّخِذَ حُجَّةً عَلَى قَوْمٍ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُ لُغَاتِهِمْ أَ وَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) أُوتِينَا فَصْلَ الْخِطابِ فَهَلْ فَصْلُ الْخِطَابِ إِلَّا مَعْرِفَةُ اللُّغَاتِ"»[۲].
  2. چشمه آب در بیان خشک: "محمد بن حفص" گوید: غلام موسی بن جعفر (ع) برایم نقل کرده گفت در خدمت حضرت رضا (ع) بودیم با چند نفر دیگر در یک بیابان؛ تشنگی شدیدی بر ما و چارپایان مستولی شد که ترس از تلف شدن داشتیم. حضرت رضا (ع) محلی را توصیف نمود فرمود: به آنجا بروید آب خواهید یافت به آن محل رفتیم آب بود خودمان و چارپایان سیراب شدیم و هر که در قافله بود سیرآب شد. بعد کوچ کردیم فرمود: بروید همان چشمه را پیدا کنید هر چه جستجو کردیم اثری از چشمه نبود جز فضله شتران چیزی نیافتیم[۳].
  3. مجازات منکر اعجاز: بعد از آنکه امام رضا (ع) با خواندن نماز باران باعث تعجب همگان شد، حمید بن مهران در مجلس مأمون از روی حسد و کنیه کرامت امام رضا (ع) را مورد انکار قرار داد و گفت بارانی که خداوند به موقع می‌فرستد را برای خود معجزه گرفته‌ای مثل اینکه معجزه ابراهیم خلیل را انجام داده‌ای، آنگاه با اشاره به نقش دو شیر کرد که روی پشتی مأمون بود و بر آن تکیه داشت گفت: اگر راست می‌گوئی در این ادعا، این دو شکل و صورت را زنده کن و بر من مسلط گردان آن وقت معجزه و نشانه‌ای درست خواهد بود. علی بن موسی الرضا (ع) خشمگین شده فریاد زد: "دُونَكُمَا الْفَاجِرَ"؛ این مرد پست را بگیرید و اثری از او باقی نگذارید. در این موقع آن دو تجسم پیدا کرده و دو شیر شدند او را پاره پاره کردند و خوردند و خونش را از روی زمین لیسیدند و به حضرت رضا (ع) گفتند یا ولی چه دستور می‌دهی همین بلا را بر سر این دیگری نیز می‌آوریم اشاره به مأمون کردند. مأمون از شنیدن این کلام بیهوش شد حضرت رضا (ع) فرمود: صبر کنید. بعد از به هوش آمدن مامون باز دو شیر گفتند اجازه می‌دهید این ظالم را هم به دوستش ملحق کنیم؟ فرمود برگردید به محل اول خودتان همان طور که بودید دو مرتبه برگشتند به پشتی و دو نقش شدند. مأمون گفت خدا را شکر که شر حمید بن مهران را از سر من رفع کرد[۴].[۵]

سخن گفتن امام (ع) با حیوانات

یکی دیگر از معجزاتی که امام رضا (ع) داشتند، «سخن گفتن با حیوانات» بود.

  1. سلیمان جعفری می‌گوید: «در میان باغ در خدمت امام رضا (ع) بودم که ناگاه گنجشکی آمد با حال اضطراب جلوی آن حضرت نشست و مرتب داد می‌زد و فریاد می‌کشید. حضرت به من فرمودند: میدانی این گنجشک چه می‌گوید؟ گفتم: خیر! فرمودند: می‌گوید؛ ماری می‌خواهد جوجه‌های مرا بخورد. سپس فرمودند: این عصا را بردار و حرکت کن و در فلان درخت مار را بکش! سلیمان می‌گوید: عصا را برداشتم و به طرف درختی که امام (ع) نشانی داده بودند رفتم. دیدم ماری به سوی جوجه‌ها در حرکت است؛ او را کشته و به خدمت امام برگشتم»[۶].
  2. عباد الله بن سمره که در ابتدا از مخالفان امامت امام رضا (ع) بود، می‌گوید: «روزی امام رضا (ع) رو به صحرا روان شد. من به همراه دوستانم از عقب ایشان رفتیم و سخنان بی‌ادبانه نسبت به ایشان می‌گفتیم. در همین اثنا، چند آهو دیدم که در رکن صحرا چرا می‌کردند، پس آن حضرت به بره آهویی اشاره کرد و بره آهو دوان دوان به نزد آن حضرت آمد. حضرت دست مرحمت بر سر آن بره آهو کشید و آن را به غلام خود سپرد. در این حال بره آهو شروع به بی‌تابی کردن نمود. امام (ع) بره آهو را به نزد خود ‌طلبید و دوباره دست بر سرش کشید و سخنی به او گفت که ما نفهمیدیم، دیدم که بره آهو آرام گرفت. حضرت که متوجه ما گردیدند، فرمودند: یا عبدالله! دانستی که ما اهل بیت رسالت هستیم و وحوش و طیور و جمیع اهل عالم امر و حکم ما را مطیع و فرمانبردارند. گفتم: بلی یا سیدی، تو حجت خدا بر اهل عالم و جمیع خلق خدا هستی. پس آن حضرت به غلام خود فرمودند: این بره آهو را رها کن. آهو در حالی که از چشمانش اشک می‌ریخت، به جانب امام (ع) دوید. باز حضرت برای تسلی آن بره آهو دست مرحمت بر سرش کشید، و آن آهو با زبان خود کلماتی به آن حضرت عرض کرد و رو به صحرا روان گردید. حضرت به من فرمودند: ای عبدالله! دانستی که این آهو چه می‌گفت؟ عرض کردم: نه، فرمودند: این آهو می‌گفت: وقتی که مرا به حضور خویش‌طلبیدی، من به این امیدوار بودم که تو مرا ذبح کرده، چیزی از گوشت بدنم غذای بدن شریف تو گردد، پس مرا ناامید رها کردی. من او را دلجویی و نوازش کردم، تا به چراگاه خود رجوع نمود»[۷].
  3. شیخ ابوالفضل محمد بن علی شادان قزوینی از قول یکی از یاران امام رضا (ع) می‌گوید: «در خدمت امام رضا (ع) بودم و مردمان در خدمت آن حضرت خضوع می‌کردند. بعضی می‌گفتند که او صلاحیت امامت ندارد. پدرش تصریح و وصیت نکرده و او را ولی‌عهد خود نساخته است. در آن وقت شنیدیم از مرکبی که آن حضرت سوارش بود، به کلام فصیح گفت: که او امام من و امام جمیع خلایق است، و به درستی که آن بزرگوار به مسجد مدینه تشریف برد شنیدم، که دیوارهای مسجد و چوب‌های آن، به حضرت سلام کردند و سخن گفتند[۸].
  4. مأمون، چند شیر درنده داشت و هر کس را که می‌خواست شکنجه کند، به قفس آن شیرها می‌انداخت، او را دریده و می‌خوردند. روزی مأمون به امام رضا (ع) عرض نمود: «یا ابا الحسن، می‌خواهم به قفس شیران بروی و با آنها مکالمه نمایی!» آن سرور قبول نموده و به قفس شیرها رفتند. وقتی چشم شیرها به امام (ع) افتاد، به قدرت کامله الهی و اعجاز آن بزرگوار، به تکلم درآمدند و اظهار اعزاز و احترام نمودند و عرض کردند: «یا ابن رسول الله (ص) را به چه جهت خود را به دست دشمن داده‌ای؟ ما را اذن بده که دشمنان تو را از صفحه دین براندازیم». آن سرور فرمودند: «پدران بزرگوارم به من خبر داده‌اند که رسول خدا (ص) فرمودند: مرا مأمون شهید خواهد کرد و ما تسلیم امر خدا و رسولش هستیم و از ظلم‌هایی که از دشمنان به ما می‌رسد راضی و شاکریم. پس از میان شیرها، شیر لاغر و ضعیفی برخاست و عرض کرد: «یا سیدی! مأمون هر روز برای خوراک ما، گاو و گوسفند می‌آورد و این شیر‌های جوان و پر قدرت و قوی هستند و من پیر و لاغر هستم، این شیرها به من ظلم و ستم می‌کنند و چیزی به من نمی‌دهند و همه را خودشان می‌خورند. امام به آن شیر‌های جوان حکم فرمودند: اول بگذارید، آن شیر ضعیف طعمه خود را بردارد، بعد از آن شما شروع به خوردن کنید، همه شیران عرض کردند: سمعاً و طاعتاً» و چون مأمون این امر را امتحان نمود، چنان که آن حضرت مقرّر فرموده بود، شیر‌های جوان به جا آوردند[۹].[۱۰]

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. عیون أخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۲۲۷ و إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۳۰۷.
  2. عیون أخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۲۲۸، من حجت خدا بر بندگان اویم، و خداوند حجتی بر قومی نمی‌انگیزد که زبان آنان را نفهمد و لغاتشان را نداند، آیا این خبر بتو نرسیده است که امیر المؤمنین علی (ع) فرمود: "أُوتِينَا فَصْلَ الْخِطابِ‏؛ ما داده‌شده‌ایم نیروی داوری و سخن قاطع را، پس آیا این نیرو جز معرفت بهر لغتی است؟
  3. عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۲۱۶؛ بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۸۶؛ بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۳۷ و إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۳۳۲.
  4. مناقب آل أبی طالب (ع)، ج ۴، ص ۳۷۰ و عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۷۱ و بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۳۷؛ بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۸۰.
  5. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۷۱.
  6. داستان‌های بحار الانوار، ج۴۹، ص۸۸؛ ج۶۴ ص۳۰۲.
  7. کشکولی النور، ج۱، ص۲۸۱، به نقل از بصائر الدرجات و کفایت المؤمنین.
  8. کشکول النور، ج۱، ص۲۱۶، به نقل از وسیلة الرضوان.
  9. کشکول النور، ج۱، ص۲۱۲، به نقل از کتاب بحارالانوار.
  10. محمدی، حسین، رضانامه ص ۳۷۷.