قاسم بن الحسن
قاسم بن حسن در مدینه منوره متولد شد و در دو سالگی پدر گرامیاش را از دست داد و تا هنگام شهادت در دامان عموی خود امام حسین(ع) پرورش یافت. قاسم در واقعه عاشورا و به هنگام شهادت در سن نوجوانی بود. چگونگی اذن میدان گرفتن او نشانه ایمان و معرفت، و رشادت و شهادت او الگویی است برای نوجوانان.
مقدمه
«قاسم» فرزند امام حسن مجتبی ابن امیرالمؤمنین(ع) و مادرش کنیز بود و نامش نرجس یا «رمله»[۱] و یا «نفیله» بود[۲] و برادر مادری ابوبکر و حسن مثنی است.
وی در سال ۴۷ ه.ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود و در سن دو سالگی پدر گرامیاش امام حسن مجتبی(ع) را از دست داد و یتیم شد، از آن پس تا هنگام شهادت در دامان پُر عطوفت عموی ارجمند خود حضرت اباعبدالله الحسین(ع) پرورش یافت. قاسم در واقعه عاشورا و به هنگام شهادت در سن نوجوانی بود و به حد بلوغ نرسیده بود؛ زیرا در سن سیزده چهارده سالگی بوده است[۳] ولی مؤلّف لباب الأنساب، او را شانزده ساله میداند[۴]. رشادت و ایمان قاسم بن حسن، الگوی نوجوانان است[۵].
شب عاشورا، قاسم و استقبال از مرگ
مورخان از امام سجاد(ع) نقل کردهاند که: «شب عاشورا پدرم خطبهای خواند و به همه یاران و جوانان بنی هاشم فرمود، فردا من و همه شما کشته خواهیم شد و سپس به همه یاران و بستگان اجازه مرخصی داد تا از تاریکی شب استفاده کنند و بروند. اما هر کدام از اصحاب و بستگان برخاستند و اعلان وفاداری کردند و گفتند ما تو را ترک نمیکنیم تا کشته شویم»[۶].
در پی این خطبه و اعلان وفاداری اصحاب و نزدیکان، طبق نقل شیخ عباس قمی، حضرت قاسم ـ که در سن نوجوانی بود و هنوز به حد بلوغ نرسیده بود پنداشت که افتخار شهادت از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمیشود، از این رو ـ خدمت عموی گرامیاش حضرت حسین(ع) عرض کرد: «آیا من هم فردا جزء کشته شدگانم»[۷]؛
امام(ع) از او پرسید: «پسرم، مرگ در نزد تو چگونه است؟»[۸]
قاسم عرض کرد: «ای عموجان، مرگ برای من از عسل شیرینتر است»[۹]
سپس حضرت به او فرمود: «عمویت به فدایت، آری تو هم پس از ابتلا به بلایی بزرگ کشته خواهی شد و پسر کوچکم عبدالله (شیرخواره) هم کشته میشود، بعد گفت: عمو جان کار به آنجا میرسد که کودک شیرخوار را بکشند؟، فرمود: آری»[۱۰].[۱۱]
قاسم عازم میدان نبرد
روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، قاسم چون امام(ع) را تنها و بییاور دید خدمت عمو رسید تا از او اجازه میدان بگیرد، اما حضرت چون او را نوجوان و در حدی که در صحنه کارزار به نبرد بپردازد ندید؛ لذا به او اذن میدان نداد، اما قاسم اصرار ورزید تا از عمو اذن گرفت و راهی میدان شد[۱۲]. چگونگی اجازه گرفتن این نوجوان از امام حسین(ع) برای رفتن به میدان، حاکی از قوّت معرفت و کمال درایت و شهامت و ایمان اوست.
ابوالفرج اصفهانی و دیگران نقل کردهاند: وقتی قاسم بن حسن خدمت امام آمد تا اذن میدان بگیرد، حضرت نظری بر او کرد و دست بر گردنش انداخت و او را در آغوش کشید و هر دو گریستند در روایت چنین آمده: «هر دو گریستند تا از حال رفتند»[۱۳]
بعد امام(ع) از دادن اجازه خودداری کرد و قاسم اصرار ورزید حتی در روایت آمده: به دست و پای امام(ع) بوسه میزد تا آنکه به او اذن میدان داد[۱۴]؛
و در حالی که اشک بر گونههایش جاری بود از عمو جدا شد و در برابر سپاه دشمن این رجز را میخواند:
إِنْ تُنْكِرُوني فَأَنَا ابْنُ الْحَسَنِ | سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى وَ الْمُؤْتَمَنِ[۱۵] | |
هذا حُسَيْنٌ كَالْأَسِيرِ الْمُرْتَهَنِ | بَيْنَ اُناسٍ لَاسُقُوا صَوْبَ الْمُزَنِ[۱۶] |
- اگر مرا نمیشناسید من فرزند امام حسن هستم که او فرزند پیامبر برگزیده و مؤتمن است؛ این حسین است که همانند اسیر در میان گروهیاند که خدا آنها را از بارانش سیراب نکند.
به نقل مناقب ابن شهرآشوب: قاسم(ع) در حالی که پیراهن و ازاری بر تن و نعلی بر پا داشت گویا پاره ماه است، به میدان آمد و این رجز را میخواند:
إِنِّي أَنَا الْقَاسِمُ مِنْ نَسْلِ عَلِيٍّ | نَحْنُ وَ بَيْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ | |
مِنْ شِمْرِ ذِي الْجَوْشَنِ أَوْ ابْنِ الدَّعِي | [۱۷] |
- من قاسم از نسل علی هستم؛ به خانه خدا سوگند ما به پیامبر نزدیکتریم؛ تا از شمر بن ذی الجوشن یا ابن زیاد[۱۸].
کیفیت شهادت قاسم
برخی از مورخان چون شیخ مفید و ابوالفرج اصفهانی از حمید بن مسلم کیفیت حضور امام حسین(ع) بر بالین جسد بیرمق قاسم را اینگونه نقل کردهاند. حمید میگوید: «من در میان سپاه عمرسعد ایستاده بودم نوجوانی را دیدم که به جانب ما آمد، صورتش گویا قرص قمر بود و شمشیری در دست و قبا و پیراهن در بر و نعلینی به پا داشت اما بند یکی از نعلین او پاره شد و فراموش نمیکنم که بند نعلین پای چپ او بود، وارد معرکه کارزار شد. عمرو بن سعد ازدی به من گفت: به خدا سوگند به او حمله خواهم کرد و او را به هلاکت میرسانم!
به او گفتم: سبحان الله چه منظوری داری؟ این گروه که اطراف او را گرفتهاند او را بس است، پاسخ داد: چنین نیست، به خدا بر او حمله خواهم کرد و او را خواهم کُشت، این را گفت و به قاسم(ع) حمله کرد شمشیری بر فرق او زد که سرش شکافته شد و به صورت به روی زمین افتاد و فریاد برآورد: ای عموجان به فریادم برس، حسین(ع) چون باز شکاری خود را بر بالین قاسم رسانید و مانند شیر خشمگین به قاتل او حمله کرد و ضربتی با شمشیر بر قاتل او، ( عمر بن سعد ازدی) زد تا او را بکشد اما او دست خود را پیش آورد که دستش از مرفق جدا شد، در این حال فریاد زد و کمک طلبید، سپاه کوفه برای نجات او شتافتند و جنگ سختی درگرفت در این میان عمرو بن سعد، نجات یافت، اما بدن حضرت قاسم زیر سم اسبان خرد شد». البته در نقلی دیگر گفته شده: "سواران کوفه، یورش آوردند تا عمرو را از دست حسین(ع) بِرَهانند؛ امّا عمرو در جلوی سینه مَرکبها قرار گرفت و سواران، با اسب بر روی او رفتند و وی را لگدمال کردند تا مُرد[۱۹].
راوی گوید: چون گرد و غبار میدان فرو نشست امام حسین(ع) را دیدم که بالای سر قاسم ایستاده و قاسم پاهای خود را به زمین میکشد و آخرین لحظات عمر را میگذراند، امام(ع) که از این حالت فرزند برادر سخت ناراحت بود در حق دشمن نفرین کرد و چنین فرمود: «از رحمت خدا دور باشند مردمی که تو را کشتند و دشمن آنها روز قیامت، جد توست.
سپس خطاب به قاسم فرمود: ـ به خدا سوگند، چقدر بر عموی تو سخت است که او را به کمک بخوانی ولی از دست او کاری برنیاید و اگر کاری هم بکند برای تو سودی نداشته باشد؛ زیرا در این روز دشمنان او بسیار و یاورانش اندکند»[۲۰]
آنگاه امام(ع) پیکر بیجان و لگدکوب شده قاسم را به سینه گرفت و از میدان نبرد بیرون برد، حمید بن مسلم میگوید: نگاه میکردم پاهای قاسم به زمین کشیده میشد و امام او را به سینه چسبانیده و او را آورد کنار کشته فرزندش علی اکبر و سایر شهدای بنی هاشم قرار داد[۲۱].
و قاتل حضرت قاسم(ع)، عمرو بن سعد بن نفیل ازدی ملعون گفته شده است[۲۲].
قاسم و سلام و صلوات، در زیارت ناحیه بر او
برای حضرت قاسم همین فضیلت کفایت میکند که او در روز عاشورا با اجازه عموی گرامیاش با اینکه نوجوان و در حد یک رزمنده در سپاه نبود جان خود را در طبق اخلاص گذاشت و خود را فدای امام و حجت خدا نمود و در آن حد عمل او بالنده است که در زیارت ناحیه مقدسه بر او سلام و درود فرستاده است: سلام بر قاسم بن حسن بن علی(ع) که شمشیر بر سرش وارد شد و زرهاش را به غارت بردند، هنگامی که عمویش حسین را صدا زد. حضرت حسین مانند باز شکاری خود را به او رسانید، دید که قاسم در حال جان دادن است و پاها را بر زمین میساید فرمود: از رحمت خدا دور باد مردمی که تو را کشتند و در قیامت جد وپدرت دشمنشان باد ـ سپس فرمود: ـ بر عمویت چه سخت است که او را بخوانی و نتواند تو را اجابت کند یا اجابت کند در حالی که فایده نداشته باشد، به خدا قسم امروز روزی است که دشمنان عمویت بسیار و یارانش اندکند، خدا مرا با شما محشور گرداند در روزی که شما را با هم محشور میگرداند، و مرا در جایگاه شما قرار دهد و خدا عمر بن سعد بن نفیل ازدی قاتلت را لعنت کند و او را در آتش جهنم وارد نماید و عذاب دردناکی برایش مهیا سازد[۲۳].[۲۴]
جستارهای وابسته
- امام حسن مجتبی (پدر)
- رمله (مادر)
- نرجس همسر امام مجتبی (مادر)
منابع
پانویس
- ↑ ابصارالعین، ص۷۲، مرکز الدراسات الاسلامیة لحرس الثورة.
- ↑ نام مادر قاسم به نقل سماوی در ابصارالعین، ص۶۹ «رمله» و به نقل سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص، ص۱۰۳ «نفیله» بوده است.
- ↑ ر.ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۱۱۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۴۱؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۸۸.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۷۸.
- ↑ خطبه امام(ع) را در ترجمه حضرت عباس قمر بنی هاشم و مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر و اعلام وفاداری آنان را در همین اثر در ترجمه هر کدام ذکر کردهایم.
- ↑ «وَ أَنَا فِی مَنْ یقْتَلُ»این حدیث که حضرت قاسم با عم گرامیاش امام حسین(ع) درباره شهادت خود صحبت کرده و گفته مرگ در کام من از عسل شیرینتر است را، تنها شیخ عباس قمی در کتاب نفس المهموم از حسین بن حمدان حضینی (خصیبی) از علی بن ابی حمزه ثمالی از علی بن الحسین(ع) روایت کرده است، البته نسبت به راوی حدیث که حسین بن حمدان است گفته شده ضعیف و غیر موثق است و در تنقیح المقال، ج۱، ص۳۲۶ و قاموس الرجال، ج۳، ص۴۴۰، از علمای رجالی مثل نجاشی نقل میکند که حسین بن حمدان مردی فاسد المذهب و به قول ابن غضائری مردی دروغگو و فریبکار و مدعی اعتقادی لعنتی [ظاهر معتقد به بابیت بوده] است با توجه به این سابقهای که از حسین بن حمدان گفته شده سند حدیث ضعیف است و اعتماد بر آن مشکل به نظر میآید. به علاوه کتب معتبری مثل ارشاد مفید، مقتل ابو مخنف، تاریخ طبری و دیگران این حدیث را نقل نکردهاند و مرحوم آیت الله شهید مطهری در حماسه حسینی، ج۱، ص۹۳ نسبت به سند این حدیث اعتراض دارد؛ لذا به نظر مؤلف دلیل محکمی از نظر تاریخی بر این گفتوگوی امام(ع) و حضرت قاسم نداریم. مخفنی نماند، چه این گفت و گو در شب عاشورا بین امام(ع) و حضرت قاسم انجام شده باشد یا نه، اصل شهادت حضرت قاسم و فداکاری جانفشانی نور چشم امام مجتبی(ع) در راه امامت مولایش حضرت حسین(ع) تردیدی نیست که در متن، در ادامه آمده است.
- ↑ «يَا بُنَيَّ كَيْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ»؛
- ↑ «يَا عَمِّ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ»
- ↑ نفس المهموم، ص۲۲۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۴۲-۲۴۳.
- ↑ ابصارالعین، ص۷۰.
- ↑ «وجَعَلَا يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِمَا»؛
- ↑ «فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ ورِجلَيهِ حَتّى أذِنَ لَهُ»؛ مقاتل الطالبین، ص۵۸؛ نفس المهموم، ص۳۱۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۴.
- ↑ در مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۹ دارد: إِنْ تُنْكِرُونِي فَأَنَا فَرْعُ الْحَسَن.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۳۴؛ نفس المهموم، ص۳۱۱.
- ↑ مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۴۳-۲۴۴؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۸۸.
- ↑ «خَرَجَ إلَيْنَا غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، فِي يَدِهِ السَّيْفُ، عَلَيْهِ قَمِيصٌ وَ إزَارٌ وَ نَعْلَانِ قَدِ انْقَطَعَ شِسْعُ أحَدِهِمَا - مَا أَنْسَى أَنَّهَا اليُسْرى - فَقَالَ لِي عَمْرُو بْنُ سَعْدِ بْنِ نُفَيلٍ الأَزدِيُّ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيْهِ! فَقُلْتُ لَهُ: سُبْحَانَ اللّهِ! وَ مَا تُرِيدُ إِلَى ذَلِكَ؟! يَكْفِيكَ قَتْلُ هَؤُلاءِ الَّذِينَ تَرَاهُمْ قَدِ احْتَوَلُوهُمْ. قَالَ: فَقَالَ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيْهِ؛ فَشَدَّ عَلَيْهِ، فَمَا وَلَّى حَتَّى ضَرَبَ رَأْسَهُ بِالسَّيْفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجْهِهِ، فَقَالَ: يَا عَمَّاهْ! قَالَ: فَجَلَّى الحُسَيْنُ(ع) كَمَا يُجَلِّي الصَّقْرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَيْثٍ غُضُبٍّ، فَضَرَبَ عَمْراً بِالسَّيْفِ، فَاتَّقَاهُ بِالسَّاعِدِ، فَأَطَنَّهَا مِنْ لَدُنِ المِرْفَقِ، فَصَاحَ، ثُمَّ تَنَحَّى عَنْهُ وَ حَمَلَتْ خَيْلٌ لِأَهْلِ الكُوفَةِ لِيَسْتَنْقِذُوا عَمْراً مِنْ حُسَيْنٍ(ع)، فَاسْتَقْبَلَتْ عَمْراً بِصُدُورِهَا، فَحَرَّكَتْ حَوَافِرَهَا وَجَالَتِ الخَيْلُ بِفُرْسَانِهَا عَلَيْهِ فَوَطِئَتْهُ حَتَّى مَاتَ. وَانْجَلَتِ الغَبْرَةُ، فَإِذَا أنَا بِالحُسَيْنِ(ع) قَائِمٌ عَلَى رَأْسِ الغُلَامِ، وَالغُلامُ يَفْحَصُ بِرِجْلَيهِ؛ وَ حُسَيْنٌ(ع) يَقُولُ: بُعْدَاً لِقَومٍ قَتَلُوكَ، وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ فِيكَ جَدُّكَ! ثُمَّ قَالَ: عَزَّ وَاللّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا يُجِيبَكَ، أَوْ يُجِيبَكَ ثُمَّ لَا يَنْفَعَكَ! صَوْتٌ وَاللّهِ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ. ثُمَّ احْتَمَلَهُ، فَكَأَنِّي أنْظُرُ إِلَى رِجْلَيِ الغُلَامِ يَخُطّانِ فِي الْأَرْضِ، وَ قَدْ وَضَعَ حُسَيْنٌ صَدْرَهُ عَلَى صَدْرِهِ، قَالَ: فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: مَا يَصْنَعُ بِهِ؟ فَجَاءَ بِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ مَعَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ الحُسَيْنِ وَقَتْلِى قَدْ قُتِلَتْ حَوْلَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، فَسَأَلْتُ عَنِ الغُلَامِ، فَقِيلَ: هُوَ القَاسِمُ بْنُ الحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»(تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۷۰).
- ↑ «بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فِيكَ جَدُّكَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اَللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلاَ يُجِيبُكَ أَوْ يُجِيبُكَ فَلاَ يَنْفَعُكَ صَوْتٌ وَ اَللَّهِ كَثُرَ وَاتِرُوهُ وَ قَلَّ نَاصِرُوهُ»
- ↑ ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۷؛ مقتل ابومخنف، تحقیق غفاری، ص۱۶۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۷؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۸؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۳۵؛ نفس المهموم، ص۳۱۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۴۵-۲۴۶؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۸۸.
- ↑ «اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْقَاسِمِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْمَضْرُوبِ هَامَتُهُ اَلْمَسْلُوبِ لَأْمَتُهُ حِينَ نَادَى اَلْحُسَيْنَ عَمَّهُ فَجَلَّى عَلَيْهِ عَمُّهُ كَالصَّقْرِ وَ هُوَ يَفْحَصُ بِرِجْلِهِ اَلتُّرَابَ وَ اَلْحُسَيْنُ يَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اَللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلاَ يُجِيبَكَ أَوْ يُجِيبَكَ وَ أَنْتَ قَتِيلٌ جَدِيلٌ فَلاَ يَنْفَعَكَ هَذَا وَ اَللَّهِ يَوْمٌ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ جَعَلَنِيَ اَللَّهُ مَعَكُمَا يَوْمَ جَمَعَكُمَا وَ بَوَّأَنِي مُبَوَّأَكُمَا وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَكَ عَمْرَو بْنَ سَعْدِ بْنِ نُفَيْلٍ اَلْأَزْدِيَّ وَ أَصْلاَهُ جَحِيماً وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَاباً أَلِيماً»؛ زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۶۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۴۶-۲۴۷.