نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
تاریخ الطبری- در ذکر حوادث سال ۳۸ هجری-: چون کار حکومت به پایان آمد، علی(ع) به مالک اشتر- که آن روز در نصیبین بود- چنین نوشت: "اما بعد؛ تو از کسانی هستی که در برپایی دین و سرکوبی غرورخطاکاران و نگهبانی از مرزهای خطیر، به تو تکیه میکنم. پیشتر محمد بن ابی بکر را بر مصر گماشته بودم. گروهی بر او شورش کردند، در حالی که او جوانی کمتجربه در جنگ بود و تجارب دیگری هم نداشت. نزد من آی، تا ببینیم در این مورد چه باید کرد. یکی از یارانشایسته و مورد اعتمادت را هم به جای خودت بگذار. والسلام!". مالک اشتر آمد و به خدمتعلی(ع) رسید. امام(ع) جریانات مصر را به او گفت و وی را از اخبار اهالی مصرآگاه کرد و فرمود: "کسی جز تو مناسب آنجا نیست. خدای رحمتت کند! به آنجا برو، که اگر سفارشی هم نکنم، فکر تو مرا کافی است. در آنچه رخ میدهد، از خداوندیاری بجوی، شدت را با نرمش درآمیز، آنجا که نرمش کارسازتر است، مدارا پیشه کن و آنجا که جز سختگیری مفید نیفتد، شدت عمل نشان بده"[۱].
الأمالی، مفید- به نقل از هشام بن محمد-: امیر مؤمنان، پیش از عزیمت مالک به مصر، چنین نامهای به مصریان نوشت: "به نام خداوندبخشندهمهربان. سلام بر شما! همانا در حضور شما خدایی را سپاس میگویم که جز او معبودی نیست و از او درود فرستادن بر پیامبرش محمد(ص) و خاندان او را خواهانم. بندهای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در روزهای خطر نمیخوابد و از ترسمرگ، از رویارویی با دشمنان عقب نمینشیند، از رزم آورترین دلیران بندگان خدا، و از شریفترین دودمانها، که از آتش برای فاجرانْ سوزندهتر است و از آلودگی و ننگ، دورترین. او همان مالک بن حارث اشتر است. نه دندانش کند میشود و نه از بُرش میافتد. در هنگامه احتیاط، بردبار و در جنگ، متین است. اندیشهای ریشهدار و صبری نیکو دارد. شنوا و فرمانبردار او باشید. اگر فرمان حرکت داد، روان شوید و اگر دستور داد که بمانید؛ بمانید، چرا که اقدام و درنگ او جز به فرمان من نیست. شما را در داشتن و بهرهمندی از او بر خود برگزیدم، برای خیرخواهی نسبت به شما و سرسختی بر دشمنتان. خداوند با هدایت نگاهتان دارد و با تقوا مقاومتان سازد و به آنچه دوست میدارد و میپسندد، ما و شما را توفیق دهد. سلام و رحمت و برکاتخدا بر شما باد!"[۲].
تاریخ الطبری- به نقل از یزید بن ظبیان همدانی-: معاویه کسی را در پی "جایستار"، از مالیاتپردازان، فرستاد و به وی گفت: مالک، استاندار مصر شده است. اگر او را از بین ببری، تا زندهای از مالیات معافی. پس هر نقشهای میتوانی بکش. جایستار بیرون رفت تا به قلزم رسید و آنجا ماند. مالک از عراق به سوی مصر رهسپار شد. چون به قلزم رسید، جایستار به استقبال او شتافت و گفت: این خانه، این طعام واین هم علوفه. من هم مردی از خراجدِهانم. مالک نزد او فرود آمد. دهقان برای او و مرکبش غذا و علوفه آورد. چون غذا خورد، شربتی از عسل برایش آورد که آن را زهر داده بود و به مالک خوراند. چون مالک نوشید، جان داد. معاویه رو به مردمشام کرده، میگفت: علی، مالک اشتر را به سوی مصر روانه کرده است. دعا کنید که خداشر او را از شما برگردانَد. مردم هر روز مالک را نفرین میکردند. تا آنکه مردی که مالک را شربت زهرآلود داده بود، نزد معاویه آمد و خبر مرگ مالک را داد. معاویه در بین مردم به سخن ایستاد و خدا را حمد و ثنا کرد و گفت: اما بعد؛ علی بن ابی طالب، دو دستِ راست داشت، یکی در جنگ صفینقطع شد- مقصودش عمار یاسر بود- و دیگری امروز- و مقصودش مالک اشتر بود-[۳].
تاریخالیعقوبی: چون خبر کشته شدن محمد بن ابی بکر و مالک اشتر به علی(ع) رسید، بر مرگ آن دو بهشدت نالید و بهدرد آمد و فرمود: "ای مالک! گریهکنندگان باید بر همچون تویی بگریند. کجا کسی همانند مالک است؟!"[۴].
امام علی(ع)- وقتی خبر درگذشت مالک اشتر را شنید-: مالک، و چه بود مالک؟! به خداسوگند، اگر کوه بود، کوهی تک بود و اگر صخره بود، سخت و محکم بود؛ به گونهای که سُم هیچ ستوری بر فراز آن نمیتوانست برسد و هیچ پرندهای بر اوج آن نمیتوانست بپرد[۵].