خاتمیت در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۸:۵۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث خاتمیت است. "خاتمیت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل خاتمیت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

واژه‌شناسی لغوی

  • "خاتمیت" مصدر صناعی "خَتَم یَختِم خَتماً" و ختم در لغت به معنای پایان دادن، مهر نهادن و امضاست [۲] پایان‌بخش را خاتِم می‌خوانند[۳] و امری که کار یا چیزی را با آن پایان می‌دهند خاتَم نامند، بنابراین "خاتِم الانبیاء" که بر پیامبر اسلام(ص) اطلاق می‌شود، به معنای پایان‌بخش سلسله انبیاست و "خاتَم النّبیین" نیز کسی است که خدا با او سلسله انبیا را خاتمه بخشیده و شریعت او تا قیامت برقرار است [۴] آیه﴿﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۵] که تنها آیه صریح در بحث است، بر این مطلب دلالت دارد. لازمِ خاتمیت شریعت اسلام، کمال و جامعیت نهایی آن است، چنان که خدای متعالی در سوره مائده آیه ۳ به کمال اسلام تصریح و رضایت خود را به دین بودن اسلام اعلام داشته:﴿﴿ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا [۶]. و تصریح کرده است که هرگز دینی جز اسلام را نمی‌پذیرد:﴿﴿وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۷][۸].
  • خاتمیت با مسائل و مباحث مهم دیگری نیز پیوند دارد؛ مانند ضرورت هدایت، فرستادن رسولان از سوی خدای والا و عمومیت این کار برای همه بشر[۹]، نیازمندی فطری انسان به دین﴿﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[۱۰][۱۱]، کمال و خلود اسلام و قرآن﴿﴿لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ [۱۲][۱۳] و ویژگی‌های پیامبر اسلام(ص)[۱۴][۱۵][۱۶].

ضرورت خاتمیت

  • قرآن کریم، مهم‌ترین منبعی است که پیامبر اسلام(ص) را خاتم انبیاء خوانده است: ﴿﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۱۷] این معنا از مسلّمات و قطعیات اعتقادی اسلام است، به شکلی که انکارش نفی ضروری دین شمرده می‌شود[۱۸]، ازاین‌رو هرکس پس از پیامبر اسلام(ص) نبوت را ادعا کند، باید کشته شود[۱۹][۲۰].

اثبات خاتمیت

  • در روایات به خاتمیت تصریح شده است، چنان که پیامبر(ص) فرمود: من برای همه مردم فرستاده شدم و با من به نبوت پایان داده شد[۲۱]؛ همچنین خطاب به امیرمؤمنان(ع) فرمود[۲۲]: تو نسبت به من همانند هارون(ع) نسبت به موسی(ع) هستی؛ جز اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود[۲۳][۲۴].
  • امیر مؤمنان، علی(ع) نیز با عبارت‌های " الْخَاتِمِ‏ لِمَا سَبَقَ‏ ‏"، " خَاتَمُ‏ رُسُلِهِ‏‏" و " خَاتَمِ‏ النَّبِيِّينَ‏ ‏" بر خاتمیت تأکید کرده است [۲۵] برخی خاتمیت را بحثی درون دینی دانسته و گفته‌اند: نمی‌توان برای اثبات آن، برهانی عقلی آورد و از دیدگاه عقل، تنها می‌توان آن را ممکن دانست[۲۶] .برخی اندیشمندان معاصر نیز معتقدند شناخت معیارهای خاتمیت در چنبره دانش ما نیست و بر پایه حکمت الهی است که پیامبر اسلام(ص) آخرین فرستاده خدای والا باشد. به رغم سخنان یاد شده می‌توان با اثبات کمال نهایی اسلام، بر خاتمیت پیام‌آورش استدلال کرد. به سخن دیگر، خاتمیّت و کمال نهایی، دو امر متلازم‌اند و نمی‌شود دینی خود را خاتم ادیان بداند و داعیه کمال نهایی نداشته باشد؛ یا داعیه کمال نهایی داشته باشد ولی خود را خاتم ادیان نداند[۲۷][۲۸].
  • متکلمان مسلمان، سه دلیل نقلی برای اثبات خاتمیت یاد کرده‌اند: نخست آیه آیه﴿﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۲۹] و دوم، سخن رسول خدا(ص) به امیر مؤمنان(ع) که فرمود: نسبت تو به من مانند نسبت هارون(ع) به موسی(ع) است، جز آنکه پس از من پیامبری نخواهد بود. دلیل سوم، اجماع است[۳۰][۳۱].
  • با بهره‌گیری از دیگر آیات قرآن در بیانی تحلیلی می‌توان چنین گفت: قرآن کریم بیانگر هر چیزی است:﴿﴿تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ [۳۲] و از هیچ امری که لازمِ هدایت و ارشاد مردم باشد غفلت نورزیده:﴿﴿ مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ [۳۳] و پیامبر اسلام(ص) نیز به برترین مرتبه از کمال رسیده است: ﴿﴿ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى[۳۴]، از این‌رو قرآن وی کامل‌ترین وحی و در بردارنده برترین معارف[۳۵]: ﴿﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا[۳۶] و مهیمن بر همه کتاب‌های آسمانی است:[۳۷]﴿﴿ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّه مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ[۳۸] هیمنه داشتن به معنای تسلط بر چیزی به جهت مراقبت از آن یا اعمال انواع تصرفات در آن است و قرآن از آن رو مهیمن بر دیگر کتاب‌های آسمانی است که اصول ثابت و تغییرناپذیری مانند توحید و معاد را که در آنها آمده، حفظ می‌کند و احکام و قوانینی را که به زمانی خاص، اختصاص داشته‌اند نسخ کرده و احکام جدیدی را جایگزین آنها می‌سازد[۳۹]؛ همچنین شریعت او کامل‌ترین شریعت است و همه نیازهای آفریدگان را در همه زمان‌ها و مکان‌ها و هر شرایطی تا قیامت تأمین می‌کند، بنابراین پیامبر دیگری پس از ایشان نخواهد آمد[۴۰][۴۱].
  • افزون بر این، قرآن کریم پیامبر(ص) را رسولی برای همه بشر تا پایان جهان می‌داند:﴿﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[۴۲] و تأکید می‌کند انذار ایشان برای جهانیان:﴿﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا [۴۳] و رسالتش مایه رحمت برای همه عالمیان است:﴿﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ[۴۴] و این همه خود دلیل دیگری برای اثبات خاتمیت‌اند، ازاین‌رو برخی عمومیت نبوت پیامر اکرم(ص) را مستلزم خاتمیت ایشان دانسته‌اند[۴۵] بعضی نیز براساس آیه ۱۰۷ سوره انبیاء برای هر پیامبری به سهمی از شفقت و نصیحت معتقد شده‌اند و برترین درجه ممکن را به پیامبر اسلام(ص) اختصاص داده و افزوده‌اند سهمی از شفقت، نصیحت، هدایت و ارشاد برای پیامبر دیگری پس از او نمانده است، تا با بعثت او به انجام رسد، پس ایشان پایان‌بخش رسولان است[۴۶] و با نبوتشان باب بعثت مُهر شده است.[۴۷][۴۸].

تبیین خاتمیت

  • بیشتر مفسران اهل سنت[۴۹] و برخی از تفاسیر شیعه[۵۰] در تبیین خاتمیت، از روایتی نبوی[۵۱] بهره گرفته‌اند که تأکید می‌کند مَثَل پیامبر(ص) نسبت به نبوت، مثل آخرین خشت یک عمارت است که با آن، کار عمارت به پایان می‌رسد[۵۲].
  • برخی از مفسران بر پایه خاتم‌النبیین بودن پیامبر(ص) که در قرآن بدان اشاره شده است﴿﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۵۳] گفته‌اند: ایشان خاتم رسولان نیز هستند، زیرا نبوت، شرط مقدّم بر رسالت است و با ختم نبوت، رسالت نیز ختم می‌شود[۵۴][۵۵].
  • خاتمیت پیامبر اسلام(ص) در سخن برخی از مفسران به سه ضلع تحلیل گشته است[۵۶]:
  1. خاتمیت نبوت آن حضرت در میان انبیاء و رسولان الهی[۵۷].
  2. خاتمیت قرآن در میان کتاب‌های آسمانی[۵۸].
  3. خاتمیت شریعت اسلام در میان شرایع آسمانی[۵۹]؛ نیز تأکید شده است که استمرار وحی با تضمین خدا:﴿﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۶۰] به صورت تفصیل اصولی است که بر پیامبر(ص) نازل شده‌اند و اهل‌ بیت(ع) آنها را بیان می‌کنند [۶۱][۶۲].
  • برخی از حکیمان، خاتمیت را به انقطاع وحی خاص با وساطت فرشته بر قلب و گوش رسول معنا کرده و معتقدند ماهیت و حکم نبوت و رسالت مطلق آگاه شدن از امور غیبی و مأموریت‌های ماورایی گسسته نشده است[۶۳] بعضی دیگر، خاتمیت را اتحاد با صادر اول و احاطه به دو دایره قوس نزول و صعود معرفی کرده و افزوده‌اند که مرتبه صادر اول در قوس نزول و مرتبه خاتم الانبیاء در قوس صعود با هم موازی‌اند و این دو قوس در مرتبه حضرت ختمی سر به سر گذارده‌اند و بدین ترتیب، دایره وجود تمام می‌شود و مبدأ و معاد اضافی به هم پیوسته و مبدأ و معاد حقیقی با هم متحد می‌شوند و به‌دیگر سخن، برترین مرتبه کمالات انسان رتبه نبوت و بالاترین مرتبه نبوت، عقل اول است و این همان مرتبه خاتم الانبیاء است که نبوت با وجود ایشان ختم می‌شود[۶۴][۶۵].
  • بر پایه آنچه گذشت، راز سخن رسول خدا(ص) که فرمود: نخستین مخلوق خدا روح من است و مرا با خدا وقتی است که نه فرشته‌ای مقرّب و نه پیامبری مرسل را رسد که با من در آن شریک باشد، نیز آشکار می‌گردد، رحمت بودن آن حضرت برای جهانیان﴿﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ[۶۶] ازآن‌روست که وی واسطه رسیدن فیض وجود و رحمت الهی به همه کائنات است[۶۷][۶۸].
  • گفتنی است گرچه لفظ ﴿﴿ أَبَ در روایت " أَنَا وَ عَلِيٌ‏ أَبَوَا هَذِهِ‏ الْأُمَّةِ‏ ‏" کنایه از احاطه وجودی آن حضرت بر امت خویش است، بر حسب عبارت "خاتم النبیین"، ایشان نه تنها بر امت خویش، بر همه انسان‌ها حتی دیگر انبیاء الهی احاطه داشته و در حکم مجرای وجودی[۶۹] و واسطه مشاهده مراتب حضرت حق برای دیگر پیامبران است[۷۰]، چنان‌که ایشان پیامبر بودند؛ اما حضرت آدم(ص) هنوز میان آب و گل بود[۷۱][۷۲].
  • برخی عارفان، خاتمیت را مقامی اعطایی از جانب حضرت حق و بالاترین مرتبه وجودی انسان پس از گذراندن مراحل ایمان، عبادت، زهد، معرفت، ولایت، رسالت و اولوالعزم بودن دانسته و آن را به نسخ همه شرایع معنا کرده‌اند [۷۳][۷۴].
  • در بیان ویژگی‌های خاتم نیز گفته شده است: برترین علم به خدا در اختیار خاتم است و در دایره ممکنات، دانش هیچ موجودی به علم وی نمی‌رسد، زیرا تنها اوست که به همه مقامات و مراتب و تمایز آنها از یکدیگر آگاه است[۷۵] و به نهایت کمال رسیده است[۷۶][۷۷].
  • نبوت و کتاب و شریعت خاتم، از مظاهر یا تجلّیات مقام جامع احدی و حضرت اسم الله الاعظم است، از این‌رو نبوت، کتاب و شریعت او جامع‌ترین، کامل‌ترین و شریف‌ترین آنهاست[۷۸] بعید نیست حدیث" أُوتِيتُ‏ جَوَامِعَ‏ الْكَلِمِ‏‏ ‏"[۷۹] اشاره به همه این امور باشد[۸۰].
  • برخی از اهل معرفت ذیل ﴿﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا [۸۱] عقل فرقانی پیامبر(ص) را عقل محیط "عقل کل" و جامع کمالات همه عقل‌ها و آن حضرت را مظهر همه صفات حق دانسته‌اند، از همین‌رو رسالت او را عام و معنای خاتمیت را نیز عیناً همان معنای عموم رسالت شمرده‌اند و اُمّتِ خاتم الانبیاء را بهترین امت‌ها[۸۲] برخی از روشنفکرانِ دینی معاصر، وحی را گونه‌ای تجربه دینی دانسته و برای رشد اندیشه بشر، مراحل کودکی و جوانی و میانسالی معتقد است؛ او ختم نبوت را به معنای بی‌نیازی انسان‌ها از فرستادن رسولان الهی و ادامه نبوت می‌داند، زیرا بشر در کودکی‌اش به فرمان غریزه بوده و بر همین اساس، وحی که خود نیز نوعی غریزه است، نازل و با آن به سوی کمال خویش هدایت می‌شد؛ ولی آدمی در دوران بزرگسالی‌اش به رشد عقلانی رسیده و با ملکه نقّادی، عاقلانه مصالح خویش را تشخیص می‌دهد، ازاین‌رو بساط وحی برچیده و نبوت پایان می‌یابد. به گفته وی، پیامبر اسلام(ص) میان جهان کهنه و نو ایستاده و اسلام که ظهورش ولادت عقل برهانی استقرایی است، بشر را از دوره کودکی "یعنی سلطه غرایز" به مرحله بلوغ و بزرگسالی "یعنی تحت فرمان عقل" رسانده است[۸۳][۸۴].
  • این دیدگاه با ۴ انتقاد اساسی روبه‌رو شده است[۸۵]:
  1. وحی، هدایتی فراتر از حس و عقل است و نمی‌توان آن را از سنخ غریزه دانست که فروتر از حس و عقل است[۸۶].
  2. نتیجه این سخن، بی‌نیازیِ مطلقِ انسان، با وجود رشد عقلی، از دین است،[۸۷] در حالی‌ که به اعتراف خود وی، علم و عقل برای جامعه بشر بس نیستند، بلکه آدمی به دین و ایمان مذهبی نیز نیازمند است[۸۸][۸۹].
  3. این دیدگاه دچار تناقض است، زیرا از سویی وحی را نوعی تجربه باطنی در دوره کودکی بشر می‌خواند و از طرفی، اجتهاد را عنصر پویایی اسلام می‌شمارد که ضرورت وحی، لازمِ آن است[۹۰].
  4. لازمِ سخن یاد شده پایان یافتن وحی و تجربی دینی در دوران بلوغ و میانسالی بشر است، در حالی که به اعتقاد وی، تجربه باطنی برای همیشه ماندگار و از منابع سه‌گانه معرفت "طبیعت، تاریخ و تجربه درونی" است[۹۱][۹۲].
  • برخی ضمن تأکید بر نظریه پیش گفته و تعیین زمان ختم رهبری وحیانی "۲۵۰ سال پس از پیامبر اسلام(ص)" معتقد است که خاتمیت، فارغ‌التحصیل شدن انسان از مکتب وحی است و بشر بر اساس اجتهاد در تعلیمات وحیانی و آشنایی با آموخته، بی‌آنکه پیغمبر دیگری بیاید، می‌تواند خود در مسیر کمال گام بردارد[۹۳][۹۴].
  • به باور وی، رسالتی که پیامبران در میان اقوام بر عهده داشتند، در عصر خاتمیت بر دوش روشنفکرانی است که از "شعور نبوت" برخوردارند[۹۵] افزون بر نقدهای پیشین، اگر مراد از این روشنفکران امامانِ معصوم و فقیهانِ دوران غیبت باشد، آنان استمراربخش نبوت‌اند، و گرنه اولاً این سخن با عقیده امامت که یکی از آموزه‌های مهمّ دینی و شیعی است ناسازگار است و ثانیاً باید روشنفکرانی خردگرا را – چونان مارکس و دیگران – که وحی را به شکلی مطلق به حاشیه رانده‌اند، وارث انبیا و ادامه دهنده راه آنان به شمار آورد[۹۶].
  • اشکال اساسی این‌گونه تفسیرها توهّم تقابل میان عقل و دین است، در حالی که کمال تعاضد میان آن دو برقرار و عقل در کنار نقل، محصِّل و معرِّف قوانین دین است و ختم نبوت یعنی همه اصول و قوانین اعتقادی، عملی، اخلاقی، فقهی و حقوقی به صورت جامع در متون دینی آمده است وعقول برانگیخته شده از راه نبوت ختمی، گنجینه‌های خود را در آن بارور می‌بینند، ازاین‌رو به منبع وحیانی نو نیاز نیست. به سخن دیگر، دینی که عقل را کنار نقل، منبع شناخت احکام الهی می‌داند، برای همیشه در هدایت انسان‌ها بر این دو منبع تأکید می‌کند؛ نه آنکه رشد عقلانی را محدود کننده دین بداند. عقل رقیب دین نیست، بلکه در درون آن است[۹۷][۹۸].
  • به گفته برخی اندیشمندان معاصر، راز تکرار فرستادن رسل و تشریع شریعت‌هایی پیش از اسلام، یکی از سه امر است: احتمال تحریف ادیان؛ نقص ادراکی بشر؛ نیازمندی دین به تفسیر و تبلیغ. راز خاتمیت، اولاً مصونیت اسلام از چالش تحریف با تضمین خدا[۹۹]﴿﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۱۰۰] و ثانیاً تواناییِ بشر بر گرفتن دین کامل در دوره ظهور اسلام و ثالثاً قدرت علمای امت در دوران خاتمیت، بر استخراج و تبلیغ حکم الهی با شناخت اصول کلی اسلام و درک شرایط زمان و مکان است. بر این اساس، با از میان رفتن علل تجدید نبوت، تکرار آن نیاز نیست[۱۰۱]

برخی مفسران، اجتهاد علمی و مدیریتی را - که به ترتیب عهده‌دار استنباط احکام و سنت‌گذاری پایدارند - کنار فطری بودن اسلام و توجه آن به نیازهای ثابت و متغیر زندگی انسان‌ها، از مهم‌ترین عوامل جاودانگی دین اسلام می‌دانند[۱۰۲] برخی نیز در این زمینه، افزون بر امور یاد شده، از استعداد بی‌پایان کتاب و سنت یاد کرده‌اند[۱۰۳][۱۰۴].

شبهات

  • با آنکه خاتمیت قطعی و ضروری است، با برخی چالش‌ها و شبهات روبه‌رو شده است که به پاره‌ای اشاره می‌گردد[۱۰۵]:
  1. زنده بودن برخی انبیاء: با توجه به زنده بودن حضرت خضر، حضرت الیاس و حضرت عیسی(ع) چگونه می‌توان پذیرفت نبوت با پیامبر اسلام(ص) پایان یافته است؟ پاسخ آن است که مراد از خاتمیت، انقطاع حدوث وصف نبوت برای کسی پس از پیامبر اسلام(ص) است و انبیاء یاد شده پیش از پیامبر اسلام(ص) برانگیخته شده‌اند[۱۰۶].
  2. تصریح قرآن به استمرار فرستادن رسل: ظاهر آیه ۳۵ سوره اعراف به شکلی مطلق برآمدن پیامبران دلالت می‌کند:﴿﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ[۱۰۷]، بنابراین نمی‌توان به بسته شدن دَرِ وحی معتقد شد؛ لیکن این آیه درباره فرزندان حضرت آدم(ع) در آغاز مراحل آفرینش و هبوط ایشان به زمین است و به همه انسان‌ها ربط ندارد، تا با خاتمیت تعارض داشته باشد[۱۰۸][۱۰۹].
  3. جدایی میان ختم نبوت و ختم رسالت: برخی از فرقه بهاییت، نبوت را به معنای غیب‌گویی و خاتمیت به معنای مصطلح را مانع عرفان و ایقان مسلمانان دانسته و با تفکیک میان نبوت و رسالت، به پایان ظهور انبیای پیرو نامستقل که در خواب ملهم می‌شوند معتقد گشته است؛ نه ختم بعثت رسول و نبی صاحب شریعت، چنان‌که واژه خاتم‌النبیین هم انقطاع نبوت را می‌رساند نه انقطاع رسالت، زیرا هر رسولی نبی نیست تا از ختم نبوت پایان رسالت نیز لازم آید[۱۱۰][۱۱۱].
  • این تفکیک نادرست است، چون اولاً نبوت در لغت[۱۱۲] و اصطلاح، به معنای غیب‌گویی نیست و ثانیاً هر رسولی نبی است، گرچه هر نبی‌ای رسول نیست و با نفی عام نبوت، خاص رسالت نیز منتفی می‌گردد، بنابراین واژه خاتم‌النبیین که بر ختم نبوت دلالت دارد، پایان رسالت را نیز می‌رساند[۱۱۳][۱۱۴].
  1. فروکاستن وحی به تجربه دینی: برخی با ارائه ایده تجربه دینی، وحی را تا مرتبه تجربه باطنی و حالات درونی شخص پایین آورده و پیدایی چنین حالتی را برای دیگران غیر پیامبران نیز شدنی دانسته‌اند، بنابراین خاتمیت به معنای پایان وحی نیست، زیرا ممکن است با رخداد این حالت برای کسانی پس از پیامبر اسلام(ص) آنان نیز مطالبی را به نام تجربیات دینی در اختیار دیگران قرار دهند؛ با این تفاوت که حق تشریع بر دیگران ویژه پیامبر(ص) است[۱۱۵].
  • این ایده، وامدار شلایرماخر، برگسون، جان هیک و... است[۱۱۶] و بر پایه آن، پیامبر(ص)، عین تجربه باطنی خود را با شجاعت و توان بسیار در اختیار مخاطبان خود نهاده است و امت پس از روزگار وی نیز با همان تجربه باطنی پیامبر(ص) روبه‌رو هستند و راز خاتمیت در این است که تجربه آن حضرت به گونه تفسیر نشده برای همیشه در اختیار مردم، نیز تفسیرش با آنان است[۱۱۷] و خاتمیت صفت پیامبر است نه دین، زیرا دین نخست، همان دین آخرین پیامبر بود، چنان که در آیه ﴿﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاء وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ[۱۱۸] و ﴿﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۱۹] بیان شده است[۱۲۰][۱۲۱].
  • فروکاستن وحی در حدّ تجربه دینی، در حالی انجام گرفته که معیار تجربه دینی، حالات درونی شخص و سپس گفته‌های اوست؛ ولی ملاک وحی، فیضِ الهی و شخص پیامبر(ص) تنها گیرنده آن است و حق ندارد چیزی را از پیش خود به خدا نسبت دهد:﴿﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ[۱۲۲] چنان که بر پایه آیات ۱ - ۱۸ سوره نجم/۵۳ نیز سخن پیامبر(ص) عین وحی است: ﴿﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى وَهُوَ بِالأُفُقِ الأَعْلَى ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى [۱۲۳][۱۲۴].

منابع

پانویس

  1. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  2. مجمع‌البحرین، ج ۱، ص ۶۲۲؛ تاج‌العروس، ج ۱۶، ص ۱۸۸ - ۱۹۰؛ لغت نامه، ج ۶، ص ۹۵۲۸، «ختم».
  3. مفردات، ص ۱۴۳، «ختم».
  4. مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۴۳6 - ۴۳۷؛ ج ۸، ص ۵۶۷؛ المیزان، ج ۱۶، ص ۳۲۵.
  5. محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره احزاب، آیه:۴۰.
  6. امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه:۳.
  7. و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه:۸۵.
  8. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  9. کشف‌المراد، ص ۴۸۷؛ قواعدالمرام، ص ۱۳۶ - ۱۳۷؛ رک: شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۵، ص ۵۴.
  10. بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه: ۳۰.
  11. شرح چهل حدیث، ص ۱۸۰؛ طلب و اراده، ص ۸۶ - ۸۸؛ مجموعه آثار، مطهری، ج ۳، ص ۳۸۴ - ۳۸۹، «خورشید هرگز غروب نمی‌کند».
  12. در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است؛ سوره فصلت، آیه:۴۲.
  13. محاضرات فی الالهیات، ص ۳۳۱ - ۳۳۲.
  14. تفسیر موضوعی، ج ۸، ص ۵۹ - ۶۰، ۱۴۴ - ۱۴۵، «سیره رسول اکرم».
  15. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  16. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  17. محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره احزاب، آیه:۴۰.
  18. اصول‌الدین، ص ۱۶۲ - ۱۶۳؛ الروضة البهیه، ج ۹، ص ۱۹۵.
  19. المختصر النافع، ص ۲۲۱؛ قواعد الاحکام، ج ۳، ص ۵۴۸؛ الکاشف، ج ۶، ص ۲۲۵.
  20. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  21. صحیح مسلم، ج ۷، ص ۶۴ - ۶۵؛ الطبقات، ج۱، ص ۱۹۲؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۴۱۲.
  22. الکافی، ج ۸، ص ۱۰۶.
  23. ر.ک: الکافی، ج ۸، ص ۲۶، ۱۰۷؛ کمال‌الدین، ص ۲۵، ۲۷۸؛ نیز ر.ک: بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۱۸، ۲۱۸.
  24. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  25. نهج‌البلاغه، خطبه ۷۲، ۱۷۳، ۸۷.
  26. شرح نهج‌البلاغه، ابن‌میثم، ج ۱، ص ۵۷۲.
  27. معارف قرآن، ج ۵، ص ۱۸۴؛ نک: آموزش عقاید، ج ۲، ص ۱۲۶ - ۱۲۷.
  28. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  29. محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره احزاب، آیه:۴۰.
  30. صحیح البخاری، ج ۵، ص ۱۲۹؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۹؛ الاعتماد، ص ۸۴؛ کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۵۹۹ - ۶۰۰.
  31. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  32. بیانگر هر چیز است؛ سوره نحل، آیه:۸۹.
  33. ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم؛ سوره انعام، آیه:۳۸.
  34. سپس نزدیک شد و فروتر آمد.آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید؛ سوره نجم، آیه: ۸- ۹.
  35. الکاشف، ج۶، ص ۲۲۵ - ۲۲۶.
  36. بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند مژده می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند؛ سوره اسراء، آیه:۹.
  37. تفسیر سمرقندی، ج ۱، ص ۴۱۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۱۰ - ۱۱؛ المیزان، ج ۲، ص ۳۱۲.
  38. و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواسته‌های آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم و اگر خداوند می‌خواست شما را امّتی یگانه می‌گردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچه‌تان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف می‌ورزیدید آگاه می‌گرداند؛ سوره مائده، آیه:۴۸.
  39. المیزان، ج ۵، ص ۳۴۸.
  40. الارشاد، ص ۲۱۰.
  41. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  42. و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره سبأ، آیه:۲۸.
  43. بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد؛ سوره فرقان، آیه:۱.
  44. و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم؛ سوره انبیاء، آیه: ۱۰۷.
  45. اوائل المقالات، ص ۱۷۵.
  46. التفسیر الکبیر ، ج ۲۵، ص ۲۱۴؛ روح‌المعانی، ج ۲۲، ص ۳۲.
  47. روض‌الجنان، ج ۱۵، ص ۴۳۱.
  48. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  49. تفسیر ابن‌کثیر، ج ۳، ص ۵۰۱ - ۵۰۲؛ روح‌المعانی، ج ۲۲، ص ۴۱.
  50. من وحی‌القرآن، ج ۱۸، ص ۳۲۳؛ نمونه، ج ۱۷، ص ۳۴۳.
  51. صحیح مسلم، ج ۷، ص ۶۳-۶۴؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۱۳۷، ۱۷۴؛ صحیح البخاری، ج ۴، ص۱۶۲-۱۶۳.
  52. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  53. محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره احزاب، آیه:۴۰.
  54. المیزان، ج ۲۴، ص ۳۲۵.
  55. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  56. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  57. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  58. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  59. الفرقان، ج ۲۴، ص ۱۵۴ - ۱۵۸.
  60. بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه:۹.
  61. الفرقان، ج ۲۴، ص ۱۵۴ - ۱۵۸.
  62. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  63. الشواهد الربوبیه، ص ۳۷۶ - ۳۷۹.
  64. گوهر مراد، ص ۳۷۰ - ۳۷۲.
  65. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  66. و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم؛ سوره انبیاء، آیه:۱۰۷.
  67. گوهر مراد، ص ۳۷۰ - ۳۷۲.
  68. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  69. ر.ک: امالی صدوق، ص ۶۵، ۴۱، ۷۷۵؛ عبون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۹۱-۹۲؛ بحارالانوار، ج1۶، ص ۹۵؛ ج ۲۳، ص ۱۲۸؛ ج ۲۶، ص ۲۶۴؛ ج ۳۶، ص ۱۱.
  70. شرح فصوص قیصری، ص ۴۳۶.
  71. تحفة الأحوذی، ج ۱۰، ص ۵۶؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۷۸.
  72. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  73. نک: انسان کامل، ص ۹۳.
  74. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  75. شرح فصوص قیصری، ص ۴۳۶؛ شرح فصوص ابن‌ترکه، ج ۱، ص ۱۹۱.
  76. شرح فصوص قیصری، ص ۱۵۱.
  77. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  78. آداب الصلوة، ص ۳۰۹.
  79. خصال، ص ۲۹۲؛ امالی، طوسی، ص ۴۸۴.
  80. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  81. بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد؛ سوره فرقان، آیه:۱.
  82. تفسیر ابن‌عربی، ج ۲، ص ۸۱.
  83. ر.ک: احیای فکر دینی در اسلام، ص ۱۴۴ - ۱۴۶.
  84. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  85. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  86. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  87. احیای فکر دینی در اسلام، ج ۲، ص ۱۹۲ – ۱۹۴.
  88. مجموعه آثار، مطهری، ج ۲، ص ۱۸۹، «وحی و نبوت».
  89. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  90. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  91. مجموعه آثار، مطهری، ج ۲، ص ۱۹۰ - ۱۹۱.
  92. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  93. مجموعه آثار، شریعتی، ج ۱۴، ص ۳۲۷.
  94. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  95. مجموعه آثار، شریعتی، ج ۴، ص ۱۵۱، «بازگشت».
  96. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  97. منزلت عقل، ص ۱۷۹ - ۱۸۰.
  98. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  99. مجموعه آثار، مطهری، ج ۳، ص ۱۵۶، «ختم نبوت»؛ ج ۲۱، ص ۲۱ - ۲۳، «اسلام و مقتضیات زمان»؛ ج ۲، ص ۸۴ - ۸۵، «وحی و نبوت».
  100. بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه: ۹.
  101. مجموعه آثار، مطهری، ج ۲، ص ۱۸۴ - ۱۸۵، «وحی و نبوت».
  102. مجموعه آثار، مطهری، ج ۲، ص ۱۸۵.
  103. خاتمیت، ص ۱۳۵ - ۱۴۸.
  104. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  105. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  106. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  107. ای فرزندان آدم! چون فرستادگانی از خودتان- که آیات مرا بر شما می‌خوانند- نزدتان آیند (به آنان ایمان آورید و پروا پیشه کنید) آنان که پرهیزگاری ورزند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند؛ سوره اعراف، آیه:۳۵.
  108. محاضرات فی الألهیات، ص ۳۳۱ - ۳۳۲.
  109. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  110. رک: خاتمیت، ص ۳۳ - ۳۵.
  111. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  112. مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۲۴۵؛ ر.ک: لسان العرب، ج ۴، ص ۲۵، «ختم».
  113. ر.ک: المیزان، ج ۱6، ص ۳۲۵.
  114. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  115. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  116. نک: عقل و اعتقاد دینی، ص ۴۱ - ۴۲.
  117. فربه‌تر از ایدئولوژی، ص ۷۷.
  118. از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان می‌خوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمی‌گزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون می‌گردد؛ سوره شوری، آیه:۱۳.
  119. ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود؛ سوره آل عمران، آیه:۶۷.
  120. بسط تجربه نبوی، ص ۱۱۸.
  121. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.
  122. و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست،دست راستش را می‌گرفتیم،سپس شاهرگش را می‌بریدیم.آنگاه هیچ یک از شما (آن را) از وی بازدارنده نبود.و بی‌گمان این یادکردی برای پرهیزگاران است؛ سوره حاقه، آیه: ۴۴ - ۴۸.
  123. سوگند به ستاره چون فرو افتد؛که همنشین شما گمراه و بیراه نیست. و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید.آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود.آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است.توانای خردمندی که راست ایستاد.و او در افق فراتر بود.سپس نزدیک شد و فروتر آمد.آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید.پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد.دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت،پس آیا شما با او در آنچه می‌بیند، بگو- مگو می‌کنید؟و به یقین او را در فرودی دیگر، (نیز) دیده بود.کنار درخت سدری که در واپسین جای استکه نزد آن بوستان‌سراست هنگامی که آن درخت سدر را فرو پوشاند، آنچه فرو پوشاند.چشم (وی سوی دیگر) نگشت و کژ ندید.بی‌گمان برخی از نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دیده است؛ سوره نجم، آیه: ۱- ۱۸.
  124. خسروپناه، عبدالحسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص:۵۲۹ - ۵۳۸.