دیر جماجم در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۵۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

محلی واقع در بیرون کوفه بوده است. بر پایه گزارشی، سبب نام‌گذاری دیر جماجم (جمجمه‌ها) جنگی بود که میان ایاد و بهراء القین درگرفت که در آن، گروهی از ایاد کشته شدند و اجساد کشته‌های ایاد در این دیر دفن شد و بعدها که مردمان آنجا را حفر کردند، به جمجمه‌هایی برخوردند. همچنین آمده است که بلال الرماح بن محرز ایادی گروهی از ایرانیان را کشت و سر آنان را در دیر نصب کرد و از این رو، این مکان به دیر جماجم مشهور شد[۱]. از آن پس، به فرمان پادشاه ایران، آنان به تکریت، شهری کهن کنار رود دجله، رانده شدند[۲].[۳].

یاقوت می‌گوید: جمجمه چاهی است که در شوره‌زار حفر می‌شود، پس می‌تواند به این دلیل نامگذاری شده باشد. ابوالفرج اصفهانی می‌گوید: دیر الجماجم بیرون کوفه در راهی است که به بصره می‌رود و یاقوت می‌گوید: در هفت فرسخی کوفه است. هیثم بن عدی می‌گوید: دیر اعور همان دیر جماجم است[۴].[۵]

واقعه موسوم به «دیر جماجم»، واپسین باری است که منابع و متون تاریخی از نقش نخع در تحولات قرن نخست هجری سخن به میان آورده‌اند. عبدالرحمن بن اشعث بن قیس کندی که پیشتر از سردار دولت اموی بود، امیر عراق و خلیفه اموی را خلع نمود و برای مدتی امور قسمت‌هایی از ایران و عراق به دست گرفت. این امر، مورد توجه برخی از بزرگان و مشاهیر علمی و مذهبی عراق قرار گرفت از این رو به او پیوستند و با او همراه شدند. تا اینکه سرانجام، ابن اشعث و سپاهیانش در مقابل حجاج بن یوسف ثقفی در نبرد دیر جماجم شکست خوردند و ابن اشعث در این واقعه کشته شد[۶].

به دستور حجاج، بسیاری از بازماندگان این واقعه که کمیل بن زیاد نخعی نیز یکی از آنان بود، تحت تعقیب قرار گرفته، کشته شدند[۷].[۸].[۹]

جنگ با حجاج

سپاه بزرگی از مردم بصره و کوفه جمع شد و در منطقه‌ای به نام «دیر جماجم» سنگر گرفتند. سپاه حجاج نیز در «دیرقره» مستقر شدند. تعداد جنگجویان ابن اشعث بیست هزار نفر گفته شده است. جنگ سختی میان دو جبهه درگرفت. ابتدا جنگ به نفع سپاه عراق بود. عبدالملک که از این اوضاع به وحشت افتاده بود، برادرش، عبدالله، را همراه نامه‌ای به سوی عراق فرستاد تا با ابن اشعث مذاکره نماید که اگر او خواهان عزل حجاج است، وی را عزل کند و ابن اشعث دست از جنگ و مخالفت بردارد. حجاج از این موضوع باخبر شده و هراسناک گشت. از این روی نامه‌ای برای عبدالملک فرستاد و به او خاطرنشان کرد که در صورت عزل او، ابن اشعث وی را نیز عزل خواهد کرد. وی توانست عبدالملک را قانع کرده و به نبرد با عبدالرحمن ادامه دهد[۱۰].

در میان سپاه ابن اشعث قاریان و بزرگانی چون شعبی و سعید بن جبیر و ابوالبختری طایی و عبدالرحمن بن ابی لیلی و کمیل بن زیاد دیده می‌شد[۱۱]. از این روی برخی معتقدند از این پس شورش ابن اشعث شکل عقیدتی به خود گرفت[۱۲]. به گفته مستوفی: «چون صحابه و تابعین و علما و فقها بر مخالفت حجاج، با عبدالرحمن بن اشعث متفق شدند، حجاج هر که را از ایشان می‌یافت، می‌کشت»[۱۳].

به گفته ابن اثیر مدت جنگ این دو سپاه صد و سه روز طول کشید. شروع جنگ در ربیع الاول سال و پایان آن در جمادی الثانی بود. این جنگ به شکست سپاه عبدالرحمن بن اشعث انجامید. عبدالرحمن به بصره گریخت و در آنجا نیز گروهی از سپاه به وی ملحق شده و به حجاج حمله بردند؛ اما دوباره شکست خوردند. به جز گروه اندکی همه کشته شدند. عبدالرحمن به مسکن گریخت و بازهم شکست خورد[۱۴]، به این ترتیب شورش عبدالرحمن بن اشعث به پایان رسید[۱۵].

نبرد دیر جماجم و پایان کار

حجاج نیز در دیر قرّه که نزدیک کوفه بود اردو زد و مواد غذایی مورد نیاز سپاه را از روستاهای فلوجه جبراً تأمین نمود[۱۶]. ابن اشعث نیز در کنار دیر قره و دیر جماجم اردو زد و در ربیع الاول سال هشتاد و دو در منطقه دیر جماجم جنگ در گرفت، البته ابن اثیر زمان وقوع این جنگ را ماه شعبان ذکر می‌کند[۱۷]. به سبب وقوع این جنگ در این منطقه، نام جنگ دیر جماجم به این نبرد داده شد. با ورود سپاهیان شامی، از یک سو حجاج مخالف مذاکره و ایجاد صلح بود و لذا به عبدالملک نامه فرستاد و از او خواست که این کار را انجام ندهد و از طرفی با وجود رضایت ابن اشعث مبنی بر ایجاد صلح، قراء و اشراف، صلح‌دوستی عبدالملک را دلیل بر ناتوانی و عجز او دانسته و خواستار ادامه جنگ بر علیه خلیفه و حجاج بودند و لذا جنگ بر ضد حکومت بنی امیه ادامه پیدا کرد. تعداد سپاه شورشیان بالغ بر یکصد هزار نفر ذکر شده است[۱۸] البته ابن اثیر تعداد سپاه را حدود دویست هزار نفر عنوان می‌کند مبنی بر این که یکصد هزار مرد جنگی حقوق بگیر و یکصد هزار مرد جنگی غیر سپاهی بودند[۱۹] اما در هر صورت تعداد آنان بیشتر از سپاه حجاج بود[۲۰] با این وجود هر دو سپاه در ابتدا به دور اردوگاه خود خندقی حفر نمودند تا از حمله احتمالی رقیب در امان باشند[۲۱].

در نهایت در اواسط ماه جمادی الثانی سال هشتاد و دو سپاه ابن اشعث متحمل شکست شد و او و برخی از یارانش به سوی کوفه گریختند. حجاج با وجود این که دستور داده بود که فراریان را تعقیب نکنند اما بعد از ورود حجاج به کوفه بسیاری از شیعیان و قراء را از دم تیغ گذراند؛ چراکه پس از پایان جنگ، حجاج قسم خورد که هر اسیری که نزد او بیاورند گردنش را بزند.[۲۲] تعداد زیادی از فقهای مشهور عراق نیز در این جریان به قتل رسیدند.[۲۳] حجاج در قتل و آزار اسرای این قیام چندان زیاده‌روی کرد که گفته‌اند حتی عبدالملک نیز این میزان خونریزی را برنتابید.[۲۴]. از جمله اشخاص معروفی که در این حادثه کشته شدند کمیل بن زیاد و سعید بن جبیر بود[۲۵].

ابن اشعث نیز بعد از مدتی به سیستان بازگشت و با رتبیل صلح نمود[۲۶]. ولی رتبیل به سبب تهدیدهای حجاج به ابن اشعث خیانت کرد و او را تسلیم حجاج کرد اما در بین راه ابن اشعث خودکشی نمود[۲۷]. تعداد جنگ‌هایی که بین سپاه حجاج و ابن اشعث رخ داده است بالغ بر هشتاد جنگ بود[۲۸]. شورش او بر علیه حجاج و بنی امیه از مهم‌ترین شورش‌ها بود که باعث متحمل شدن خسارات فراوانی به بدنه خاندان بنی امیه گردید. در مورد اهمیت جنگ او گفته شده که بعد از صفین مهمترین جنگی بوده که در تاریخ اسلام روی داده است[۲۹]. این جنگ‌ها که برخی آن را از صفین بزرگتر و هولناکترین جنگ عنوان می‌کنند[۳۰]. آخرین شورش جدی بود که در دوره حجاج رخ داد که علاوه بر سیاسی بودن این قیام، باید آن را دینی نیز تلقی نمود؛ چراکه گروه‌ها و فرقه‌های مختلفی در این نبرد حضور داشتند و با وجود تعداد زیاد قراء در این جنگ، به این نظریه رنگ بیشتری می‌بخشد. بعد از فرار ابن اشعث به سیستان، نهضت او به صورت کامل خاموش نشد و مردم با عبدالرحمن بن عباس که به رام کننده استران ملقب بود بیعت کردند که بعد از مدت کوتاهی شکست خوردند و عبدالرحمن بن عباس نیز گریخت[۳۱]. او نیز ابتدا به فارس و از آنجا به هند رفت و در همانجا درگذشت[۳۲] و به این ترتیب قیام ابن اشعث به کلی خاموش شد[۳۳].

شرکت در جنگ جماجم

در این جنگ بعد از مدتی که از نبرد گذشت، سپاه اموی بر آنان برتری یافت که منجر به فرار سپاه ابن اشعث شد که عبدالرحمن با سخنانش و نقل ماجرایی از امام علی، مانع فرار آنان شد و باعث پایداری آنان در این جنگ شد[۳۴].

در این جنگ، یکی از اعراف به نزد حجاج رفت و گفت که قادر است به پشت سپاه عبدالرحمن برود و با دستور حجاج به این کار دست زد؛ اما با شکست مواجه شد و بعد عبدالرحمن با سپاهش، لشکرگاه حجاج را غارت کرد؛ اما نیمه‌شب مورد شبیه خون دشمن قرار گرفتند و سپاه عبدالرحمن از هم پاشید و بسیاری در این جریان در دجیل غرق شده و بسیاری کشته شدند و خود عبدالرحمن نیز در این جریان به شهادت رسید.[۳۵].[۳۶].


منابع

پانویس

  1. انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲.
  2. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۵.
  3. الهی‌زاده، محمد حسن، ایاد.
  4. مقاله منطقة الکوفه، (به نقل از فتوح البلدان، التنبیه و الاشراف، البلدان ابن فقیه و معجم البلدان).
  5. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱۳۰.
  6. ابن‌اعثم، احمد (م ۳۱۴)، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، ۱۴۱۱، ج۷، ص۹۱-۹۳.
  7. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۷۹.
  8. مقاله نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری، اصغر منتظر القائم، مؤسسه شیعه‌شناسی، فصل‌نامه علمی پژوهشی شیعه‌شناسی، سال ششم، شماره۲۲.
  9. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  10. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ص۳۶۹۲.
  11. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا، ج۲، ص۹۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ص۳۶۹۲.
  12. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۳، عبدالکریم گلشنی، مدخل ابن اشعث.
  13. مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابی بکر، تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۴ش، ص۲۷۹.
  14. تاریخ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، ص۳۷۱۸.
  15. اخلاقی، معصومه، عبدالرحمن بن اشعث.
  16. محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۸، ص۳۶۹۲.
  17. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۱۳، ص۷۳.
  18. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۸، ص۳۶۹۲.
  19. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۱۳، ص۷۳.
  20. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۲۹۴.
  21. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۸، ص۳۶۹۲.
  22. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۱۵۶.
  23. دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ج۲، ص۵۶.
  24. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۳، ص۱۳۳؛ ابن خلکان، شمس الدین، وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۵.
  25. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۸، ص۳۷۱۷.
  26. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۲۳۱.
  27. مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، ص۹۲۲.
  28. گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک، تاریخ گردیزی، تحقیق عبدالحی حبیبی، ص۲۴۶.
  29. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۲۹۴.
  30. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۲۹۴.
  31. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، ص۵۰۴.
  32. دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، ص۲۶۴.
  33. میرتبار، سید مرتضی، قیام‌های والیان بنی امیه.
  34. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۳۵۷، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷.
  35. ابن خلدون، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج۳، ص۶۳ ـ ۶۴، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۸.
  36. میرتبار، سید مرتضی، عبدالرحمن بن ابی‌لیلی.