برهان امکان و وجوب
مقدمه
یکی از استوارترین برهانهایی که بر وجود خداوند متعال اقامه شده «برهان امکان» یا «برهان امکان و وجوب» است. در این برهان بر اساس اینکه وجود ممکن الوجود مستلزم وجود واجب الوجود است، بر وجود واجب الوجود بالذات استدلال میشود. از برهان امکان، تقریرهای مختلفی ارائه شده که مطلب مزبور در همه تقریرها مشترک است.
مشهور این است که ابن سینا نخستین فیلسوفی است که به این شیوه بر اثبات وجود خدا استدلال کرده است. با توجه به اینکه در تقریری که ابن سینا از برهان ارائه کرده، پذیرش اصل وجود عینی، پیش فرض یا نقطه آغاز برهان است، گاهی از آن با عنوان «برهان وجود» تعبیر شده است[۱] و نیز با توجه به اینکه ابن سینا این شیوه از استدلال بر وجود خداوند را طریقه صدیقین نامیده است، یعنی کسانی که به وجود خدا استشهاد میکنند نه بر وجود خدا: آن را «برهان صدیقین» نیز نامیدهاند، ولی صدرالمتالهین، آن را طریقه صدیقین ندانسته، هر چند از دیگر روشها به طریقه صدیقین نزدیکتر شمرده است[۲].[۳]
معناشناسی
حرف ابنسینا مبتنی بر این نکته است که موجودات محال نیستند؛ چون اگر محال بودند، موجود نبودند. پس، اینکه وجود دارند، یکی از دو شق دیگر را دارند و در حقیقت به حسب احتمال عقلی، از این دو شق خارج نیستند: یا "ممکنالوجودند" و یا "واجبالوجود". اگر آنچه در عالم وجود دارد، واجبالوجود است، فهو المطلوب. اگر نه، آنچه هست، ممکنالوجود است. ممکنالوجود باید به واجبالوجود منتهی شود؛ زیرا اگر واجبالوجود نباشد، ممکنالوجودی هم نیست؛ چون ممکنالوجود، یعنی چیزی که در ذاتش، هم میتواند باشد، هم میتواند نباشد؛ پس بودن آن، به حکم علتی است و در حقیقت، آن علت است که وجود را به او داده است[۴].
تقریرهای مختلف از برهان امکان
از برهان امکان دو گونه تقریر ارائه شده است: در تقریر اول گفته میشود اگر موجودی هست، بالضروره واجب الوجود هم هست و در تقریر دوم گفته میشود: اگر ممکن الوجود هست، بالضروره واجب الوجود هم هست. البته در تقریر اول نیز در مراحل بعدی برهان، پای ممکن الوجود در برهان باز میشود، ولی مدار برهان، همچنان فرض «واقعیت» یا «موجود ما» است که به واقعیتها و موجودات عالم ارضی یا سماوی، انسانی و غیر انسانی، نظر نمیشود، بلکه گفته میشود: وجود واقعیت یا موجود ما، از دو حال بیرون نیست: یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. در فرض اول مطلوب ثابت است و در فرض دوم، بر پایه اصل علیت، ممکن الوجود در موجود شدن نیازمند علت است. علت آن هم یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. در فرض اول، مطلوب ثابت است و در فرض دوم علت ممکن الوجود مفروض نیز نیازمند علت است. علت آن یا خود ممکن الوجود است که این فرض دور در علیت بوده و باطل است، و یا ممکن الوجود دیگری است و سلسله ممکن الوجودها به واجب الوجود ختم نمیشود بلکه تا بینهایت ادامه پیدا میکند. این فرض، تسلسل در علت بوده و محال است. بنابراین، یگانه فرض قابل قبول این است که وجود واجب الوجود بالذات را پذیرفته و او را علت و پدید آورنده ممکن الوجودها بدانیم.
تقریرهای برهان امکان بر پایه قبول واقعیت یا موجود ما
برهان امکان در آثار ابن سینا و بسیاری از فلاسفه و متکلمان اسلامی بر پایه قبول اصل واقعیت یا موجود ما تقریر شده است، یعنی وجود واقعیت یا موجود ما (موجود مطلق) به عنوان اصلی بدیهی و تردید ناپذیر قلمداد شده، آن گاه بر اساس دو اصل بدیهی دیگر، یعنی اینکه موجود یا واجب است یا ممکن و ممکن در موجودیت خود نیازمند علت است و نیز بر اساس امتناع دور و تسلسل در علیت یا بدون آن، تقریر شده است[۵].
تقریر برهان بر اساس امتناع دور و تسلسل در علیت
تقریر برهان امکان بر پایه قبول واقعیت یا موجود ما (موجود مطلق) و بر اساس امتناع دور و تسلسل در علیت را میتوان نخستین تقریر برهان و رایجترین آن دانست؛ چراکه ابن سینا برهان امکان را همین گونه تقریر کرده است. شیخ الرئیس شکل کلی استدلال را این گونه بیان کرده است: «اینکه در اینجا وجودی هست تردیدی نیست و هر وجودی یا واجب است یا ممکن. اگر واجب باشد، پس وجود واجب ثابت شده است و این همان مطلوب است و اگر ممکن باشد، ما بیان میکنیم که وجود ممکن به واجب الوجود منتهی میشود»[۶].
ابن سینا، پس از اثبات وجود واجب الوجود بالذات به اثبات یگانگی و پیراستگی او از انواع کثرت و ترکیب و دیگر صفات نقص پرداخته و روش خود را بر روش دیگران که از طریق مخلوقات (حدوث، حرکت و...) بر وجود خداوند استدلال میکردند، برتر و استوراتر (اوثق و اشرف) دانسته و آن را طریقه صدیقین معرفی کرده که خدا را بر غیر خدا شاهد میآورند، نه بالعکس[۷].[۸]
تقریر برهان بدون ابتنا بر امتناع دور و تسلسل
از برهان امکان، تقریرهایی ارائه شده است که بر امتناع دور و تسلسل در باب علیت، متوقف نیستند. در ذیل به نمونههایی از این تقریرات اشاره میشود:
- تقریر اول: «اگر واجب (الوجود بالذات) موجود نباشد، هیچ ممکن الوجودی موجود نخواهد بود و لازم در بطلان همانند ملزوم است. بیان ملازمه این است که موجود ـ در فرض مزبور ـ منحصر در ممکن است و از ذات خود وجود ندارد، بلکه وجودش از غیر خودش میباشد. بنابراین، اگر آن غیر نباشد، ممکن وجود نخواهد داشت و هرگاه ممکن وجود نداشته باشد، برای غیر او نیز از جانب آن وجود نخواهد بود؛ زیرا ایجاد غیر، فرع وجودش است،؛ چراکه موجد بودن معدوم محال است»[۹]. بیان ملازمه این است که هر یک از آحاد سلسله، ممکن الوجود است و ممکن الوجود تا وجودش از سوی علتی که واجب الوجود است، واجب نگردد موجود نخواهد شد و واجب الوجود یا واجب بذاته است یا واجب بغیره، ولی واجب بالغیر اگر به واجب بالذات مستند (و متکی) نباشد، ممکن نیست که وجوب وجود چیزی به سبب او تحقق یابد؛ زیرا آنگاه برای چیزی وجوب وجود حاصل میشود که همه انحاء عدم برای او ممتنع باشد، چون معنای وجوب وجود همین است. و واجب بالغیری که مستند به واجب لذاته نباشد، ممکن نیست که سبب امتناع همه انحاء عدم برای معلول خود باشد؛ زیرا یکی از انحاء عدم معلول، انعدام او به خاطر انعدام علت و یا علل علت او است و چنین انعدامی برای معلول محال نیست؛ زیرا فرض این است که هر یک از علتهای بیشمار آن، ممکن و معلول است؛ لذا انعدام همه آنها جایز (ممکن) است. ولی فرض این است که سلسله ممکنات موجود است، بنابراین باید علتی که واجب بالذات است وجود داشته باشد تا آحاد سلسله با استناد به آن وجوب پیدا کند. پس درست است که اگر نامتناهی بودن سلسله علل و معلولات را فرض کنیم، لازمهاش متناهی بودن آن است، و این خلف و محال است»[۱۰].
- تقریر دوم: اگر همه موجودات ممکن الوجود باشند، همه آنها به موجودی مستقل نیاز خواهند داشت که با استناد به آن، عدم همگی و عدم هر یک از آنها ممتنع باشد؛ زیرا تا همه انحاء عدم منع نگردد موجب وجود نخواهد بود و موجودی که فرض عدم همه اجزاء سلسله با استناد به وجود او ممتنع است، خارج از مجموع اجزاء خواهد بود، (ممکن بالذات نخواهد بود) و آن واجب بالذات است فهو المطلوب[۱۱].
- تقریر سوم: ممکن الوجود، همان گونه که در وجودش مستقل نیست، در ایجاد هم مستقل نیست؛ زیرا مرتبه ایجاد پس از مرتبه وجود است،؛ چراکه تا چیزی موجود نباشد، موجد نخواهد بود. اگر موجود منحصر در ممکن باشد، لازمهاش این است که هیچ چیز وجود نداشته باشد؛ زیرا ممکن الوجود، هر چند متعدد باشد، در وجود و ایجاد مستقل نیست و هرگاه وجودی نباشد، ایجادی هم نخواهد بود، پس نه موجود بذاته هست و نه موجود بغیره[۱۲].
- تقریر چهارم: برهان امکان که مبتنی بر یک مقدمه تصوری و یک مقدمه تصدیقی است. مقدمه تصوری آن این است که موجب تام، آن است که در ایجاد اثرش کافی باشد و مقدمه تصدیقی آن این است که هیچ موجود ممکنی، موجب تام برای چیزی نیست؛ زیرا ایجاد کردن ممکن غیر خود را متوقف بر وجود آن ممکن است و وجودش از غیر خودش میباشد، در نتیجه ایجادش نیز از غیر خودش خواهد بود. بر پایه دو مقدمه مزبور میگوییم: بالضروره، موجودی وجود دارد، اگر واجب لذاته باشد، مطلوب ثابت است و اگر ممکن لذاته باشد به موجب تامی که ایجادش کند نیاز دارد، آن موجد، به مقتضای مقدمه تصوریه، ممکن لذاته نخواهد بود، پس واجب لذاته است و مطلوب نیز همین است[۱۳].
- تقریر پنجم: هر ممکن الوجودی برای موجود شدن، نیازمند مرجح است و لذا در موجود شدن به غیر محتاج است. بر این اساس هرگاه یک ماهیت ممکن در خارج موجود باشد، غیری که احتیاج او را برطرف ساخته و ترجح طرف هستی را برای آن فراهم میآورد، موجود است. این برهان بدون آنکه به استحاله دور و تسلسل استناد کند، وجود واجب الوجود را اثبات میکند، و اگر در مواردی در تقریر آن به ابطال دور و تسلسل استناد شده، تنها برای تعلیم و تعلم و تفهیم آن بوده است[۱۴].
جمعبندی: همانگونه که همه تقریرهای برهان امکان که مبتنی بر امتناع دور و تسلسل هستند، به تقریری که شیخ الرئیس برای نخستین بار از آن ارائه کرده است، باز میگردند و تفاوتهای آنها ظاهری و لفظی است، نه ماهوی و محتوایی، تقریرهای برهان امکان که مبتنی بر امتناع دور و تسلسل نیستند، بلکه خود مبطل دور و تسلسل هستند، همچنین به تقریری که خواجه نصیرالدین طوسی برای نخستین بار از آن ارائه کرده است، باز میگردند و تفاوتهای آنها لفظی و ظاهری است، نه واقعی و محتوایی[۱۵].
تقریرهای برهان امکان بر اساس وجود موجودات امکانی
در دومین دسته از تقریرهای برهان امکان، وجود موجودات امکانی، نقطه آغاز برهان است. آنگاه بر پایه اصل علیت و ضرورت استناد وجود موجودات امکانی به واجب الوجود وجود واجب الوجود بالذات اثبات میشود. این گونه از تقریر برهان امکان در آثار کلامی و فلسفی متقدمان و معاصران یافت میشود.
در آثار کلامی، این گونه استدلال بر اثبات وجود خدای متعال برای نخستین بار توسط فخرالدین رازی مطرح شده است. چنانکه گفته است: عالم (ممکنات) یا جواهر است یا اعراض و به هر یک از آن دو، از طریق امکان یا حدوث عالم بر وجود صانع عالم استدلال میشود. اینها وجوه چهارگانه بر اثبات صانع عالم است. وی در ادامه به تبیین طرق یا وجوه چهارگانه مزبور پرداخته است[۱۶].
پس از وی، عضدالدین ایجی در کتاب المواقف همین روش را پی گرفته است[۱۷]. سعدالدین تفتازانی نیز استدلال به امکان اجسام و اعراض را همراه با استدلال به حدوث اجسام و اعراض، به عنوان روشهای چهارگانهای که میان جمهور موحدان شایع بوده و در آیات بسیاری از قرآن کریم به آنها اشاره شده است، تقریر و تبیین کرده است[۱۸]. محقق لاهیجی در دو کتاب گوهر مراد و سرمایه ایمان برهان امکان را بر اساس وجود ممکنات تقریر کرده است[۱۹]. در آثار فلاسفه اسلامی نیز این گونه از تقریر برهان امکان یافت میشود[۲۰].
حکیم سبزواری در کتاب شرح المنظومه از برهان حکمای الهی بر اثبات وجود واجب الوجود بالذات، دو تقریر ارائه کرده است: یکی برهان صدیقین است که بر حقیقت وجود صرف مبتنی است و دیگری بر وجود مرتبهای از حقیقت وجود مبتنی است که عین فقر و تعلق به غیر است و در نتیجه مستلزم وجود غنی بالذات است، تا دور یا تسلسل لازم نیاید[۲۱] و این همان برهان امکان حکمای الهی است[۲۲].
علامه طباطبایی در «بدایة الحکمة» دومین برهان بر وجود واجب الوجود بالذات را این گونه تقریر کرده است: «ماهیتهای ممکن و معلول، موجودند، پس واجب الوجود هستند؛ زیرا تا شیء واجب نباشد، موجود نخواهد بود و وجوبش بالغیر است؛ زیرا اگر بالذات بود، به علت احتیاج نداشت، علتی که وجود ماهیت ممکن به واسطه آن، واجب میگردد، موجود و واجب الوجود است و وجوبش یا بالذات است یا بالغیر و به دلیل محال بودن دور و تسلسل، به واجب بالذات منتهی میشود»[۲۳].
در کتاب "تبیین براهین اثبات خدا" در تقریر برهان امکان و وجوب چنین آمده است: با ملاحظه اشیای موجود در خارج، معلوم میشود که هستی یا نیستی برای ذات آنها ضروری نیست و شاهد این ادعا حدوث و فنای آنها است؛ زیرا اگر هستی برای آنها ضروری بود، سابقه یا لاحقه عدم نمییافتند و اگر نیستی برای آنها ضروری بود، هرگز موجود نمیشدند، شیئی که وجود یا عدم برای آن ضروری نباشد، ممکن الوجود است... و هر امر ممکنی به غیر محتاج است و تا هنگامی که غیر، احتیاج او را مرتفع نکند، موجود نمیشود. آن غیر، هرگز نمیتواند ممکن باشد؛ زیرا ممکن نسبت به وجود و عدم تساوی دارد و امری که خود نسبت به وجود و عدم تساوی دارد، شی دیگری را که متساوی النسبه به وجود و عدم است، از حد استوا خارج نمیکند، بلکه هر متساوی النسبه به وجود و عدم برای خارج شدن از حد تساوی به غیر متساوی النسبه (واجب الوجود بالذات) نیازمند است»[۲۴].[۲۵]
لمی یا انّی بودن برهان امکان
آن دسته از تقریرهای برهان امکان که وجود ممکن الوجود را نقطه آغاز استدلال قرار دادهاند، برهان انیاند، خواه امکان وصف ماهیت باشد (امکان ماهوی) یا وصف وجود باشد (امکان فقری)؛ چراکه موجودات امکانی، فعل و اثر واجب الوجود بالذات هستند. اما در آن دسته از تقریرهای برهان امکان که واقعیت و وجود عینی ـ بدون در نظر گرفتن ممکن الوجود یا واجب الوجود بودن آن ـ نقطه آغاز استدلال است، قطعاً برهان إنّی نخواهد بود؛ زیرا وجود یا موجود به صورت مطلق و لابشرط، از ویژگیهای عالم ممکنات و مخلوقات نیست. با این حال، استدلال از وجود یا موجود به صورت مطلق بر وجود واجب الوجود بالذات، استدلال از وجود علت بر وجود معلول نیز نیست،؛ چراکه فرض معلول بودن واجب الوجود بالذات، مستلزم تناقض است؛ زیرا معلولیت از اوصاف امکان ذاتی است، و اینکه شیء واحد، هم ممکن بالذات باشد و هم واجب بالذات تناقض صریح است.
دو امر مستلزم که در برهان امکان از یکی بر دیگری استدلال میشود عبارتاند از: الف) موجود ما یا موجود مطلق، یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود؛ ب) وجود واجب الوجود بالذات. از ملازم اول بر ملازم دوم استدلال میشود و صورت استدلال به قیاس استثنایی چنین است: ۱. اگر موجودی وجود دارد، یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، لکن مقدم حق است، پس تالی نیز حق است. هر دو مقدمه این قیاس، بدیهی است. ۲. اگر موجود، یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، واجب الوجود موجود است، لکن مقدم حق است، پس تالی نیز حق است. بیان ملازمه این است که آنچه موجود است از دو حال خارج نیست: یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. فرض اول عین مطلوب است و فرض دوم مستلزم مطلوب است؛ زیرا وجود ممکن الوجود بدون استناد و اتکاء به غیر خود محال است، و آن غیر همان واجب الوجود است.
استدلال از وجود یکی از دو امر متلازم بر وجود دیگری را برهان «انی مطلق» و استدلال از معلول بر علت را «دلیل» نامیدهاند[۲۶].
منابع
پانویس
- ↑ پاپکین، ریچارد؛ استرول، اوروم، کلیات فلسفه، ترجمه و اضافات: جلالالدین مجتبوی، ص۲۵۵.
- ↑ صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۲۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «برهان امکان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۲، ص۱۲۴.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۵۷ ـ ۵۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «برهان امکان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۲، ص۱۲۶.
- ↑ المبدء و المعاد، ص۲۲-۲۴.
- ↑ نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، شرح الاشارات، ج۳، ص۶۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «برهان امکان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۲، ص۱۲۷.
- ↑ فاضل مقداد، مقداد بن عبد الله، اللوامع الالهیة، ص۱۵.
- ↑ لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۷؛ نیز ر.ک: طباطبایی، سیدمحمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳، ص۱۳۴.
- ↑ جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، ج۸، ص۹-۱۰.
- ↑ جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، ج۸، ص۱۲.
- ↑ فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله، ارشاد الطالبین، ص۲۷۷؛ فاضل مقداد، مقداد بن عبد الله، اللوامع الالهیة، ص۱۵۲.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۵۰-۱۵۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «برهان امکان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۲، ص۱۲۹.
- ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، المحصل، ص۲۱۳-۲۱۶.
- ↑ جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، ج۸، ص۳-۵.
- ↑ تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، ج۴، ص۲۱-۲۴.
- ↑ لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۲۳۵؛ همو، سرمایه ایمان، ص۴۰-۴۱.
- ↑ سهروردی، یحیی بن حبش، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۱، ص۳۳؛ سه رساله از شیخ اشراق، ص۱۴۶، رسالة اللمحات.
- ↑ سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، ص۱۴۱.
- ↑ آملی، محمدتقی، درر الفوائد، ج۱، ص۴۲۹.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین، بدایة الحکمة، مرحله ۱۲، فصل اول.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۴۷ـ۱۵۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «برهان امکان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۲، ص۱۳۳.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «برهان امکان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۲، ص۱۳۶.