انس بن زنیم دئلی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

انس بن زنیم بن عمرو دئلی. بنودئل (دیل) تیره‌ای از بنو کنانه است[۱]. برخی منسوب به آن را دُؤَِلی - به فتح و کسر همزه - تلفظ کرده‌اند[۲].

ابن شبه کنیه او را «ابو زنیم» آورده است[۳]. او را لیثی هم خوانده‌اند[۴]. ابن کلبی، نام و نسب وی را انس بن ابی‌ایاس بن زنیم آورده و در این صورت، وی را برادرزاده ساریة بن زنیم معرفی کرده است؛ حال آنکه او برادر ساریه است[۵]. ابن حجر گوید: انس بن زنیم برادر اسید بن ابی اناس است، نه عموی او. شاید وی را به نام عمویش، انس بن زنیم برادر ساریة بن زنیم نام نهاده باشند[۶]. در این صورت، تفاوت قول ابن کلبی و ابن حجر در این است که ابن کلبی معتقد است یک انس بیشتر نداریم، و ابن حجر می‌گوید دو انس داریم که یکی عموی دیگری است.

عسکری در آغاز گزارش مربوط به وی، نام «انس» و در پایان آن، نام «اسید» را آورده است [۷]. اگر اشتباه نکرده باشد، احتمال یکی بودن آن دو می‌رود. ابن شبه او را از شاعران مخضرم می‌داند[۸]. ابن اثیر به نقل از ابن کلبی گوید: همو در غزوه احد، شعری برای تحریک مشرکان بر ضد امام علی (ع) سرود:

فِي كُلِّ مَجْمَعِ غَايَةٍ أَخْزَاكُمْجَذَعٌ أَبَرَّ عَلَى اَلْمَذَاكِي اَلْقُرَّحِ
او همه جمعتان را به نهایت خواری کشاند و چون بچه شتر سه ساله ای بود که بر شتران ده ساله چیره میشد[۹].

واقدی از محجن بن وهب روایت می‌کند که انس بن زنیم، رسول خدا (ص) را هجو کرد. جوانی از قبیله خزاعه با شنیدن آن به وی حمله کرد و سر او را شکست. انس با سر و روی خون آلود نزد قوم خویش رفت و آتش شتر را افزون بر کینه‌ها و دشمنی‌های سابق، میانشان برافروخت. همین سبب شد تا در ماه شعبان، ۲۲ ماه پس از صلح حدیبیه، قبیله کنانه به قبیله خزاعه حمله کند و موجبات نقض پیمان صلح حدیبیه را فراهم آورد[۱۰]. سپس عمرو بن سالم خزاعی همراه چهل تن از خزاعیان برای دادخواهی و درخواست یاری نزد رسول خدا (ص) آمدند [۱۱]. حزام بن هشام بن خالد کعبی از پدرش از عمرو بن سالم خزاعی چنین روایت کرده است: عمرو به رسول خدا (ص) گفت: انس بن زنیم شما را هجو کرد، و پیامبر خونش را هدر دانست[۱۲]. عسکری[۱۳] به نقل از ابن درید گوید: رسول خدا (ص) در «یوم الفتح» خونش را مباح کرد، در حالی که پیامبر هنگام فتح مکه، هشت مرد و چهار زن را مهدورالدم اعلام نمود[۱۴] که انس بن زنیم یا اسامی مشابه او جزء آنان نبود.

زمان مسلمان شدن وی را به اختلاف، پس از بازگشت خزاعیان از نزد پیامبر دانسته‌اند. گفته‌اند هنگامی که انس از مهدورالدم شدنش باخبر شد، با عذرخواهی نزد حضرت رفت و اشعاری در مدح ایشان سرود:

وَ مَا حَمَلَتْ مِنْ نَاقَةٍ فَوْقَ رَحْلِهَاأَبَرَّ وَ أَوْفَى ذِمَّةً مِنْ مُحَمَّد

واقدی دوازده بیت از این قصیده را آورده است[۱۵]. صحابه‌‌نگاران، این شعر را به هشت نفر، از جمله انس بن زنیم نسبت داده‌اند[۱۶]. ابن حجر و ابن عساکر گویند: ابن شبه، جزم دارد که این شعر انس بن زنیم است[۱۷]. در فرض دیگر، ابن حجر به نقل از ابن سعد از واقدی، زمان مسلمان شدنش را با همین کیفیت هنگام فتح مکه گفته است و ابن ابی الحدید می‌افزاید که او به کوه‌ها پناه برد و ستایش نامه‌ای در وصف رسول خدا (ص) سرود[۱۸].

زمان مسلمان شدن وی را اندکی پیش از فتح مکه و نیز هنگام فتح مکه گفته‌اند. این دو زمان می‌تواند بسیار نزدیک به یکدیگر یا در یک زمان باشد؛ زیرا همگی به اتفاق گفته‌اند او به مکه پناه برد و این گریز و پناه، اندکی پیش از فتح مکه رخ داده بود.

زمانی که انس به کوه پناه برده بود، نوفل بن معاویه دئلی به شفاعت از او نزد رسول خدا (ص) برخاست و خطاب به حضرت عرضه داشت: شما به عفو سزاوارترید. کدام یک از ما شما را آزار نرساندیم و با شما دشمنی نکردیم؟ ما در جاهلیت نمی‌دانستیم که چه را بپذیریم و چه را رها کنیم تا اینکه خداوند ما را هدایت کرد. حضرت هم او را بخشید. ابن حجر این فرض (همزمانی با فتح مکه) را مطابق نظر واقدی و طبری می‌داند [۱۹]. از فتح مکه تا دوران معاویه، از او اطلاعاتی در منابع دیده نشد.

انس در دوران امارت عبیدالله بن زیاد بر بصره در آنجا بود. ابن زیاد از مصاحبت و مشاورت شاعری به نام حارثة بن بدر، از بنوغدانه بهره می‌برد. انس، حارثه را که ولایت بر «سُرَّق» را[۲۰] به دست گرفته بود، در ضمن اشعاری پندهای سیاسی داد[۲۱]. یاقوت این اشعار را از آن ابو الاسود دؤلی می‌داند[۲۲]. روزی انس از روی حسادت و مهجور بودن، ضمن اشعاری ابن زیاد را به دلیل ملازمت با حارثه نکوهید. عبیدالله از حارثه خواست پاسخش را بدهد. او پس از امتناع به دلیل دوستی با انس، پاسخش را به شعر گفت. سرانجام اختلاف میان این دو بالا گرفت. هنگامی که سلم بن زیاد (کارگزار یزید بر خراسان و سجستان) برای جذب نیرو از مردم بصره و کوفه از خراسان به عراق بازگشت، از ماجرای میان ابن زیاد و انس باخبر شد. سپس به انس امارت بر خطه‌ای از حوزه قلمرو خویش را پیشنهاد کرد. او مهلت خواست و در قصیده‌ای، از بی‌مهری و بی‌وفایی ابن زیاد شکوه کرد و او را لایق دوستی با حارثه دانست. ابوالفرج اصفهانی[۲۳] این مشاعره را در پنج صفحه آورده است. این گزارش در مورد اینکه انس پیشنهاد سلم را پذیرفت یا نه، ساکت است، ولی از فحوای اشعار بر می‌آید که انس آنجا را ترک کرد و به احتمال زیاد به محل مأموریت خویش رفت.

هنگامی که مصعب بن زبیر مهریه عایشه دختر طلحة بن عبیدالله را یک میلیون درهم قرار داد، انس به طعنه در شعر خویش به (عبدالله بن زبیر) برادر مصعب چنین گفت:

أَبلغْ أميرَالمُؤمنينَ رسالَةًمِنْ ناصحٍ لَكَ لا يُريدُ خِداعاً
این سخن ناصحانه را از کسی که اهل نیرنگ نیست به امیر مؤمنان برسان که صداق آن زن جوان یک میلیون درهم است، در حالی که سران سپاه گرسنه سر بر بالین میگذارند و اگر این سخن را به عمر می‌گفتم، هر آینه خشمگین میشد[۲۴].

از الفاظ این شعر استفاده می‌شود که این ازدواج در زمان امارت مصعب و خلافت عبد الله بن زبیر رخ داده و انس نیز به احتمال زیاد با زبیریان بوده است[۲۵] و اینکه به احتمال زیاد، خود تنها از هواداران است، نه از سران سپاه و فرماندهان نظامی، و نیز این تعریضی در مقایسه میان عمر بن خطاب و ابن زبیر است.

زرکلی[۲۶] سال وفات وی را حدود سال شصت هجری دانسته است، در حالی که گزارش پیش گفته در زمان امارت مصعب بن زبیر[۲۷] بود که نشان می‌دهد او تا آن دوره زنده بوده است[۲۸]. فرزندش لیث بن انس بن زنیم لیثی، از راویان ابن سیرین است[۲۹]. ابن حجر لیث را مجهول، قَدَری مذهب و صُفری مسلک (از خوارج) دانسته است [۳۰][۳۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن حزم، ص۱۸۴.
  2. ابن الصلاح، ص۱۹۳.
  3. ابن عساکر، ج۲۰، ص۲۳، به نقل از ابن شبه.
  4. أبو الفرج اصفهانی، ج۸، ص۳۹۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۰.
  5. ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۴.
  6. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۳.
  7. عسکری، ص۲۴۴ و ۲۴۵.
  8. ابن عساکر، ج۲۰، ص۲۳؛ ابن حزم، ص۱۸۴.
  9. ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۴.
  10. واقدی، ج۲، ص۷۸۲ و ۷۸۳.
  11. واقدی، ج۲، ص۷۸۸ و ۷۸۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۱.
  12. واقدی، ج۲، ص۷۸۸ و ۷۸۹؛ ابن اثیر، ج۴، ص۱۰۵.
  13. عسکری، ص۲۴۴ و ۲۴۵.
  14. ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۹.
  15. واقدی، ج۲، ص۷۸۹.
  16. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۳۹۰ و ج۷، ص۲۰، وی این شعر را به پنج نفر نسبت می‌دهد؛ ر. ک: مدخل ابو أناس بن زنیم دئلی.
  17. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۳۹۰؛ ابن عساکر، ج۲۰، ص۲۳.
  18. واقدی، ج۲، ص۷۸۹-۷۹۱؛ ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۲۸۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۱ و ۲۷۲؛ صفدی، ج۹، ص۴۱۷.
  19. واقدی، ج۲، ص۷۸۸ و ۷۸۹؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۹۰؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۱.
  20. از نواحی اهواز با مرکزیت دورق و فتح شده به دست ابوموسی اشعری، یاقوت حموی، ج۳، ص۲۱۴.
  21. ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ص۴۴۱.
  22. یاقوت حموی، ج۳، ص۲۱۴.
  23. ابوالفرج اصفهانی، ج۸، ص۳۹۸ و ۴۰۲.
  24. ابن قتیبه، المعارف، ص۲۳۳؛ همو، الشعر و الشعراء، ص۴۴۱؛ مزی، ج۳۵، ص۲۳۷.
  25. شاهد لقب امیر مؤمنان و نصیحت کردن ایشان است؛ زیرا اگر از مخالفان ایشان بود، در اینجا طعن و هجو روامی بود.
  26. زرکلی، ج۲، ص۲۴.
  27. زرکلی، ص۶۵-۷۲.
  28. خلیفة بن خیاط، ص۲۰۵.
  29. مزی، ج۲۵، ص۳۴۸.
  30. ابن حجر، لسان المیزان، ج۴، ص۴۹۳.
  31. حیدری آقایی، محمود، مقاله «انس بن زنیم دئلی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۳۶-۱۳۸.