احمر بن شمیط بجلی احمسی

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۴۲ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

احمر بن شمیط بجلی احمسی را از آن جهت جزو نیروی انتظامی حضرت معرفی کرده‌ایم که ذکر شده وی برای تعقیب شبیب بن عمرو بن کریب طائی در خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) مأمور شد. بنابراین، کار وی در تعقیب شروری راهزن، جزو کارهای انتظامی است. به این مأموریت وی جاحظ تصریح کرده است که: او را علی با برادرش و سوارانی برای تعقیب شبیب اعزام کرد. شبیب گریخت و اشعاری در این باره گفت[۱]. بلاذری نیز همین خبر را گزارش کرده و می‌نویسد: شبیث بن عَمرو بن کریب طائی به راه زنی و دزدی پرداخت. علی(ع) احمر بن شمیط و برادرش را به سوی وی فرستاد. وقتی شبیب متوجه آنان شد، بر اسب خود «عصا» سوار شد و گریخت و گفت: و هنگامی که دو فرزند شمیط را در میان طِی دیدم و در بین من و او در فاصله بود. اسب «عصا» را به حرکت درآورده و دانستم که اگر مرا بگیرد، گرفتار «مُخَیَّس» (زندان علی) می‌شوم و اگر اندکی شما را منتظر بگذارم، مرا به سوی شیخ بطین خواهند برد. درحالی که دو کتفم را بسته و در جمع مردم دارم خواهد زد[۲].

عصا نام اسب شبیب بن عَمرو بن کُرَیب طائی و جمعی دیگر بوده است[۳]. «مخیس»، نام زندان امیر مؤمنان است[۴]. که از رفتن به آن نگران بود. ابن کلبی اشعار مختلفی از شبیب در ستایش افراد نقل کرده[۵] و جریان غارت شترهایی را در اطراف کوفه همراه دو تن دیگر آورده[۶] که نشان می‌دهد وی راهزن و شاعری بنام بوده است.[۷]

خاندان احمر بن شمیط و مسئولیتی دیگر

در کتاب تاریخ گیلان در جنبش مشروطیت نقل کرده است: جَدّ اعلای محمد ولی خان تنکابنی، احمد بن شمیط از غلامان خاصّ امام اوّل شیعیان. چون حامل خلعت‌های امیرالمؤمنین برای عمال و کارگزاران حضرت بوده، به او «حامل الخلعه» می‌‌گفتند. دو تن از اَحفاد (نوادگان) وی به نام «یاسر» و «ناصر» در زمان دیالمه به رستمدار آمدند. یکی از آنان در گلیجانِ تنکابن و دیگری در نور اقامت گزید. این خاندان به جهت انتسابشان به این کارگزار، لقب «خلعت بری» را برای خود برگزیده بودند[۸].

در این گزارش، «احمد» به جای «احمر» آمده و غلامِ علی(ع) معرفی شده است. بر اساس تحقیق‌ها: در حکومت امام علی متداول نبود که برای کارگزاران خلعت یا مدال بفرستند.

در کتاب صبح الأعشی هنگام معرفی ابزار پادشاهی در معرفی مِنْطَقَه می‌نویسد: چیزی است که در وسط و کمر بسته می‌شود. امروزه به آن حیاضه گویند و از ابزار قدیمی است. روایت شده که: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) دارای منطقه بوده است. و می‌افزاید: در کتاب التّعریف در ابزار حاکمان این گونه آن را معرفی کرده است: حاکمان و پادشاهان زمان عادت نداشته‌اند منطقه را به خود ببندند و فقط آن را بر فرماندهان هنگام تلاش به عنوان خلعت و برای تشریفات می‌بستند و با توجه به اختلاف رتبۀ افراد متفاوت بود؛ بعضی از طلا و دارای نگین و بعضی به گونۀ دیگر بود[۹].

آیا مِنطقۀ علی، برای خلعت کارگزاران بوده یا فقط صِرف نقلی بی‌مدرک است که حاکمان در گذشته می‌خواسته‌اند برای کارهای خود مجوز از بزرگان دست و پا کنند؟ واقعیت این است که گزارشی مستند از دوران حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) در این باره جز این مورد، نقل نشده است.

همچنین جز تعقیب شبیب، مورد دیگری از حضور احمر بن شمیط در دوران حکومت علوی دیده نمی‌شود و نام درستش به جای احمد، احمر است. او در دوران مختار بن ابی عبیده جزو فرماندهان وی بود. شاید این سمت را در عصر مختار داشته است.[۱۰]

احمر بن شمیط در زمان مختار

احمر، جزو بزرگان کوفه و از باقی ماندگان «توّابین» بود که به کوفه بازگشتند.

مختار در نامه‌ای به آنان نوشت: به زودی با توصیۀ عبدالله بن عمر آزاد می‌شوم. طبری و ابن اثیر می‌نویسند: مختار از زندان برای آنها نامه نوشت و جهادِشان را ستود و بر ایمانشان درود گفت و آنها را به پیروزی امیدوار کرد و گفت: من نایب محمد بن علی، معروف به ابن حنفیه هستم که به خون خواهی قیام خواهم کرد. رفاعة بن شداد و مثنی بن مخرمه عبدی و سعد بن حذیفة بن یمان یزید بن انس و احمر بن شمیط احمسی و عبدالله بن شداد بجلی و عبدالله بن کامل، نامۀ مختار را خواندند. آن‌گاه ابن کامل را به نمایندگی خود نزد او فرستادند و پیغام دادند ما چنانچه بخواهی هستیم و اگر بخواهی به زندان آمده تو را [با قهر] آزاد کنیم، حتماً خواهیم آمد. او که بر نیّت آنها آگاه شد، بسیار خرسند و امیدوار گردید و گفت: خود تا چند روز دیگر آزاد خواهم شد[۱۱].

مختار هم به فرزند عمر (شوهر خواهرش صَفیّه) پیغام داده بود که من مظلومانه زندانی شده‌ام، تو از من نزد عبدالله بن یزید (امیر کوفه) و ابراهیم بن محمد بن طلحه، (حاکمان کوفه از جانب عبدالله بن زبیر) شفاعت کن. او نیز پذیرفت. حاکم کوفه آزادی وی را مشروط به ضمانت جمعی از بزرگان کوفه دانست. همان عدّه‌ای از آنان به ضمانت مختار پرداختند که در جمعشان احمر بن شمیط بجلی احمسی بود. بلاذری اسامی آنان را آورده است؛ افرادی مانند زائدة بن قدامه ثقفی، سائب بن مالک اشعری، عبدالله بن کامل شاکری از هَمْدان، عبدالله بن شداد جشمی، رفاعة بن شداد بجلی، مسافر بن سعید بن نمران ناعطی و جمعی دیگر، حاکم از آنان پیمان گرفت که مختار دست به توطئه نزند[۱۲].

مختار آزاد شد و مردم را به بیعت با خود دعوت کرد. وقتی مختار در زندان بود پنج نفر به نام‌های سائب بن مالک اشعری، یزید بن انس، احمر بن شمیط، رفاعة بن شداد فتیانی و عبدالله بن شداد جشمی برایش بیعت می‌گرفتند و بر جمع طرف داران مختار افزوده می‌شد[۱۳].

پس از مدتی، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن مطیع را به حکومت کوفه برگزید. ورود ابن مطیع به کوفه پنج شنبه ۲۵ رمضان سال ۶۵ بود[۱۴].

مختار خود را برای قیام و خون خواهی قاتلان امام حسین(ع) آماده می‌کرد یکی از افرادی که برای بیعت فرا خواند، ابراهیم بن مالک اشتر بود. مختار جمعی را برای دیدار با وی فرستاد که او را به خون خواهی اهل بیت فرا خوانند. در آن جمع یزید بن عبدالله کاهلی سخن گفت و آن‌گاه احمر بن شمیط حرکت کرد و در سخنانی به فرزند اشتر گفت: من خیرخواه تو هستم و دوست دار موفقیت تو و به درستی که پدرت از دنیا رفت درحالی که سرور و آقای مردم بود و این سروری و جانشینی برای تو هست. درصورتی که حقّ خدا را مراعات کنی ما تو را به کاری میخوانیم که اگر پاسخ مثبت بدهی، منزلتِ پدرت را در میان مردم می‌یابی و کاری را که مرده، زنده می‌کنی برای تو اندکی کافی است تا به غایت آن برسی که نهایتی ندارد و برای تو افتخاری است. دیگران نیز وی را به این کار تشویق کردند. او نیز خواهان انتقام خون امام حسین(ع) و دفاع از اهل بیت بود، اما شرطش ریاست بود. به وی پاسخ دادند محمد بن حنفیه، مختار را برگزیده است[۱۵]. مختار برای دیدار با وی خود رفت. در آنجا نامۀ محمد بن حنفیه به وی نشان داده شده و جمعی بر صحت آن گواهی دادند که یکی احمر بن شمیط بود. ابراهیم پذیرفت و با مختار بیعت کرد[۱۶].

در شب قیام مختار، احمر جزو فرماندهان وی بود[۱۷]. وقتی مختار پیروز شد و بر مسند قدرت نشست، ابن همام شاعر در دارالاِماره طی اشعاری از دلاوری‌های مختار و یارانش سخن گفت و از احمر بن شمیط و همراهانش به نیکی و بزرگی یاد کرد. یاران مختار برای وی صله در نظر گرفتند؛ ولی یزید بن انس گفت: اگر برای خدا این اشعار را گفتی، خداوند به تو پاداش می‌دهد. مانند همین سخنان را احمر بن شمیط هم گفت. ابن همام سخنانی زشت به احمر گفت. یزید از او خواست وی را تنبیه کند. احمر شمشیرش را بلند کرد که به او بزند که ابراهیم بن اشتر از او دفاع کرد و عبدالله بن همام را دوست دار اهل بیت دانست[۱۸].

احمر از فرماندهان مخلص و طرف دار اهل بیت بود. در شورشی که ضدّ انقلابیون و قاتلان امام حسین(ع) راه انداختند، فداکاری زیادی از خود به خرج داد و در آستانۀ شکست بود که مختار به یاری‌اش آمد و بر ضدّ انقلابیون مسلط شد[۱۹]. قاتلان امام حسین(ع) را کشت و به تعقیب دیگر جنایت کاران واقعۀ کربلا پرداخت و بسیاری از آنان را کُشت.[۲۰]

آخِرین نبرد احمر بن شمیط

مختار در سال ۶۷ برای نبرد با مصعب بن زبیر، که مهلب بن ابی صفره با وی بود، آماده شد. او احمر بن شمیط را به فرمان‌دهی سپاه انبوهی متشکل از هزاران تن برگزید. این نبرد در منطقۀ مذار بود. احمر بن شمیط، عبدالله بن کامل شاکری را بر میمنۀ سپاه و عبدالله بن وهب جُشَمی را که پیش‌تر همراهِ ابن اشتر بود بر میسره و رزین عبد سلولی را بر سواران و کثیر بن اسماعیل کندی را بر پیادگان و ابوعمرۀ کیسان را بر موالی و ایرانیان گمارد[۲۱]. عبدالله بن وهب پیشنهاد کرد چون برخی موالی سواره هستند و ممکن است فرار کنند، دستور ده آنان پیاده بجنگند و هدفش تضعیف سپاه مختار بود ولی احمر به خیانت وی پی‌نبرد. و همین باعث تضعیف سپاه احمر گردید. سپاه مصعب حملات سنگین خود را برضدّ احمر بن شمیط که پیاده بود، شدّت بخشید و او و ابن کامل کشته شدند و سپاه مختار شکست خورد[۲۲]. در نتیجه زمینۀ حمله به کوفه و شکستِ مختار فراهم گردید.

ابن ابی الحدید می‌نویسد: مصعب بن زبیر در مذار، احمر بن شمیط و سپس در کوفه مختار را کُشت[۲۳]. او را ابو‌الفضه کُشت[۲۴]. رحمت خدا بر احمر باد.

برخی، گروهی را به نام شمیطیه غالی به احمر بن شمیط منتسب دانسته‌اند[۲۵] اما در کتاب‌های فِرَق، شمیطیه منتسب به یحیی بن ابی شمیط است[۲۶].[۲۷]

منابع

پانویس

  1. جاحظ، البیان و التّبیین، تحقیق حسن سِندوبی، ج۳، ص۴۸.
  2. جاحظ، البیان و التّبیین، تحقیق حسن سِندوبی، ج۳، ص۴۸؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۶۷ و تحقیق زکار، ج۲، ص۳۹۴: وَ لَمّا أنْ رأیْتُ ابنَیْ شُمَیطٍبسکة طیّئ و الباب دونیتجَلَّلْتُ العَصا و عَلِمْتُ أنّیرهینُ مخیّسٍ إن یَثْقفُونیفلو أنْظَرْتُهُم شَیئاً قلیلاً لَساقونی إلی شَیخٍ بَطینٍشَدیدِ مَجالِزِ الْکِتْفَیْنِ صُلبٍعَلیَ الحَدَثانِ مُجْتَمِعِ الشُّئوُنَ.
  3. زبیدی، تاج العروس، ج۱۹، ص۶۸۱.
  4. ابن ابی شیبه، المصنف، تحقیق سعید لحام، ج۶، ص۱۷۵.
  5. ابن‌ کلبی، جمهرة النسب، ص۵۰۸؛ همو، نسب معد والیمن الکبیر، ص۳۶-۳۷ و ۴۹.
  6. ابن‌کلبی، نسب معد، ص۲۲۰.
  7. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 468-469.
  8. ابراهیم فخرایی، گیلان در جنبش مشروطیت، ص۱۲۵-۱۲۷.
  9. قلقشندی، صبح الاعشی، ج۲، ص۱۴۲: المنطقة.
  10. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 469-470.
  11. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۷ و چ دارالتراث، ج۶، ص۸؛ ابناثیر، الکامل، مترجم، ج۱۲، ص۶۵.
  12. بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۶، ص۳۸۱-۳۸۲.
  13. تاریخ طبری، چ اعلمی، ج۴، ص۴۸۸.
  14. تاریخ طبری، چ اعلمی، ج۴، ص۴۸۹.
  15. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۹۳.
  16. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۹۵.
  17. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۹۹.
  18. تاریخ طبری، ج۴، ص۵۱۰.
  19. تاریخ طبری، ج۴، ص۵۲۱.
  20. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 470-473.
  21. الکامل، ج۴، ص۲۶۸. در این کتاب به جای وهب، عبدالله‌ بن‌ وهیب آمده.
  22. تاریخ طبری، ج۴، ص۵۶۰؛ ابناثیر، الکامل، ج۴، ص۲۶۸؛ بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۶، ص۴۲۹. طبری گاهی جدش را أنس جُشمی و گاهی نضله جشمی آورده و بلاذری عبدالله‌بن‌أنس بن وهب جشمی که همه یکی است.
  23. ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۵۹.
  24. جاحظ، الحیوان، ج۳، ص۲۷.
  25. عبدالقادر بغدادی، خزانة الأدب، حاشیه، ج۹، ص۲۱۷، اصل حاشیه از تحقیق عبدالسلام محمد هارون است (ج۹، ص۲۱۴).
  26. شهرستانی، الملل والنّحل، ج۱، ص۱۶۷؛ بغدادی، الفَرقُ بین الفِرَق، ص۶۷.
  27. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 473-474.