حقوق مالی امام
مقدمه
"حق مالی امتیازی است که نظام حقوقی برای اشخاص میشناسد. این دسته از حقوق قابل مبادله و قیمت گذاری به پول است مانند حق مالکیت و حق انتفاع"[۱].
مسلم است که سیاست و اقتصاد، رابطۀ تنگاتنگ دارند. ضعف سیاست، موجب ضعف اقتصاد است و ضعف اقتصاد، دلیل ضعف سیاست است. یکی از حربههای برنده و مهم طاغوتها در هر عصری این بوده که رگ و ریشۀ اقتصاد را به دست میگرفتند و مردان خدا را در فشار و تنگنای اقتصادی قرار میدادند تا آنان را نیازمند و تسلیم خود کنند[۲]. غصب فدک پس از رحلت پیامبر نیز در همین راستا توجیه میشود، لذا اگر اقتصاد در زمان اهل بیت (ع) در دست آنان بود، حکومت نیز به دست آنان میشد، لکن دشمنان و غاصبان حقوق آنان، ابتدا این حق آنان را گرفتند و بعد سایر حقوق ایشان را غصب کردند.
در برخی روایات داریم که معصومین شاعرانی همچون: فرزدق، کمیت اسدی... را تشویق کرده و به آنان پول میدادند تا از وجود آنها به نفع تشیع و رواج آن بهره گیرند و دیگران آنان را به نفع خودشان به کار نگیرند. تألیف قلوب در مواردی و تبلیغ دین از سویی، برقراری عدالت اجتماعی و توازن ثروت از سوی سوم، ملجأ و پناهگاه بودن اهل بیت در مشکلات و اتفاقات ناگوار از سوی دیگر منوط به داشتن قدرت اقتصادی است، این امر نیز متوقف بر پرداخت، حقوق مالی اهل بیت (ع) است.
با توجه به آنچه ذکر شد و با توجه به منبع درآمد اهل بیت (ع) که در موارد زیادی به عهدۀ مسلمین است و با توجه به آثاری که پرداخت حقوق مالی میتواند داشته باشد، حقوق مالی در زمره حقوق اجتماعی ذکر میشود[۳].
حق انفال
انفال بهمعنای غنیمت، بخشش[۴]، افزون بر مقدار واجب[۵] یا زیاده بر اصل[۶]، در اصطلاح فقه امامیه به اموال خاص معصوم[۷] و به تعبیری دیگر اموالی که مالک خصوصی ندارد و به امام و حاکم اسلامی تعلق دارد[۸] انفال اطلاق میشود[۹].
پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر میان آنان بر سر تقسیم غنایم اختلاف بهوجود آمد، از رسول خدا در این باره پرسیدند[۱۰] و آیه نخست سوره انفال نازل شد و قانون انفال را تشریع کرد: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ[۱۱].
انفال ملک رسول خدا (ص) و پس از آن حضرت، ملک ائمه (ع) است. از این رو، هر گونه تصرف در آن، بدون اذن آنان جایز نیست؛ لکن در زمان غیبت، تصرف در انفال و تملّک آن، برای شیعه بنابر قول مشهور مباح است[۱۲].
حق فیء
«فیء» به معنای رجوع و بازگشت سایه است[۱۳] و در اصطلاح، به بخشی از انفال گفته میشود که بدون رنج و زحمت، در اختیار جامعه اسلامی قرار گیرد[۱۴]. فیء از اموال دولت اسلامی و بیت المال محسوب میشود و برای تأمین زندگی اقشار آسیبپذیر اجتماعی و در راه خدا مصرف میشود. فیء، یکی از منابع مهم بیت المال در نظام اسلامی است.
فیء در اسلام، از زمان یهودیان "بنی نضیر" و بیرون رفتن آنها از مدینه آغاز شده است. به همین مناسبت، آیه وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ نازل و اموال و مستغلات بر جای مانده از یهودیان را از آن رسول خدا (رئیس حکومت) دانست[۱۵].
منابع
پانویس
- ↑ علی محمد یثربی، مقدمه علم حقوق، ص۱۲۱ (ماده ۴۰ ق ۲۰).
- ↑ محمدتقی عبدوس، محمد محمدی اشتهاردی، آموزههای اخلاقی رفتاری امامان شیعه، ص۷۰.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۵.
- ↑ لسانالعرب، ج۱۴، ص۲۴۴؛ القاموسالمحیط، ج۴، ص۷۹، «نفل».
- ↑ مفردات، ص۸۲۰؛ لسان العرب، ج۱۴، ص۲۴۵، «نفل».
- ↑ التبیان، ج۵، ص۷۲؛ لسانالعرب، ج۱۴، ص۲۴۵، «نفل».
- ↑ شرایعالاسلام، ج۱، ص۱۸۳؛ جواهر الکلام، ج۱۶، ص۱۱۵ـ۱۱۶.
- ↑ دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۱۰۳ـ۱۰۴؛ انفال و آثار آن در اسلام، ص۴۰.
- ↑ القاموسالفقهی، ص۳۵۸؛ الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۹۱.
- ↑ جامع البیان، مج۶، ج۹، ص۲۲۸؛ مجمع البیان، ج۴، ص۷۹۶؛ تفسیر قرطبی، ج۷، ص۲۲۹.
- ↑ از تو از انفال میپرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید؛ سوره انفال، آیه۱.
- ↑ حسینی، صادقی فدکی، انفال، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵، ص۱۵ ـ ۲۳؛ هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۱، ص ۷۳۳-۷۳۵؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۲۷؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۵۳.
- ↑ لغتنامه دهخدا، ج۱۱، ص۱۷۲۴۸؛ فرهنگ معین، ج۲، ص۲۵۹۰؛ ابنفارس، معجم مغائیس اللغه، ج۴، ص۴۳۵.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۲۶.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۱۴۴؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص ۴۵۰.