بحث:ارم در قرآن
مقدمه
در قرآن مجید در سوره فجر ضمن آیات ۵ و ۶ از ارم نامبرده شده است أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ[۱].
بعضی از اهل قرائت، عاد را منوّن خواندهاند و در نتیجه ارم در مقابل عاد قرار گرفته و بعضی عاد را به ارم اضافه کرده و دو آیه را به صورت یک آیه در آوردهاند. در حالت اول ممکن است ارم نام شخصی باشد که در قبیله عاد شهرتی به سزا داشته و قوام و شخصیت قوم وقتی به او بوده است. ممکن است ارم قبیلهای از قبائل عاد به شمار میرفته که بر قبائل دیگر رجحانی داشته است. در صورتی که عاد مضاف به ارم باشد ممکن است که ارم از پدران عاد به شمار رود یا اینکه ارم نام مکان و موطن قبیله عاد باشد.
هر یک از نظرهای مزبور طرفدارانی دارد، چه بعضی از مورخین، عاد را پسر «آرم بن سام» معرفی کرده و بعضی ارم را منسوب به ارم بن معد بن عاد پنداشتهاند. «مسعودی» در کتاب «التنبیه والاشراف» مینویسد که چون عاد هلاک شد، «ثمود ارم» روی کار آمد وچون قوم ثمود راه فنا سپرد «آرمان» روی کار آمدند. بیشتر مفسرین و مورخین ارم ذات العماد را نام مکانی میدانند و آیه کریمه هفتم الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ برای تقویت نظر اخیر بسی سودمند است.
باری، اکثر برآنند که ارم نام شهری است:
بعضی آن را بر دمشق منطبق شناخته و برخی، جای آن را در محل اسکندریه نشان داده و عدهای هم محل ارم را میان صنعا و حضرموت یعنی در قسمت جنوبی عربستان معرفی کردهاند. راجع به وصف ذات العماد نیز میان اهل تفسیر اختلاف شده، بعضی این عبارت را صاحب قوت و قدرت تعبیر کردهاند و عدهای پنداشتهاند که اشاره به خیمههای کثیری است که مردم ارم بر دوش میکشیدند و برخی از مفسرین از این آیه چنین استفاده کردهاند که شهر ارم دارای ستونها بوده است. راغب اصفهانی در مفردات غریب القرآن ذیل لغت ارم چنین مینویسد: ارم، نشانه و عَلَمی است که از سنگ بنا کنند و جمع آن آرام میشود. و عدهای گفتهاند که سنگ، «ارم» است و به همین دلیل وقتی میخواهند شدت خشم کسی را باز نمایند میگویند: «غیظه یحرق الارم» اما قول خدای تعالی، ارم ذات العماد، اشاره به ستونهای مرتفع زر اندود است. در سلسلة النسبی که مورخین اسلام ذکر کردهاند «عاد اولی» را فرزند ارم و نوه سام بن نوح دانستهاند. در کتاب تبیان قول ضعیفی مبتنی بر انطباق ارم با خود سام بن نوح حکایت شده است ودر سلسلة النسبی که یهودیان تنظیم کردهاند عاد را فرزند ارم پسر سام بن نوح شناختهاند.
به هرحال قرابت لفظی آرم و ارم و آرام نظر بعضی از نویسندگان اسلامی را متوجه انطباق ارم با آرامیها کرده و دمشق را همان شهر ارم دانستهاند.
در مروج الذهب مسعودی (جلد دوم صفحه ۴۲۱) مسطور است که اسکندر هنگام بنای اسکندریه به ستونهائی از سنگ مرمر برخورد که از عهد دیرین به یادگار مانده بود و در آنها نقش «شداد بن عاد بن شداد بن عاد» دیده میشد و گویا وی آن را به تقلید ارم ذات العماد ساخته باشد و بانی این بنا آیندگان را از بنای کاخهای مثل آن منع کرده است.
قصه مسعودی، مأخوذ از قصه اسکندر است که به موجب آن وی هنگام بنای اسکندریه به معبدی بر میخورد که در آن نقش سیخینوس دیده میشود. در مروج الذهب راجع به ارم ذات العماد دمشق، مسعودی چنین مینویسد: بانی قصرارم ذات العماد دمشق، جیرون بن عاد بوده و اکنون که سال ۳۳۲ است آثاری از آن قصر در دمشق باقی است و بازاری که نزدیک مسجد جامع است، به نام بازار جیرون نامیده میشود.
طبری ارم را اسکندریه میداند، جمعی هم ارم را در مسکن اولی قوم عاد نشان میدهند.
باری چون موطن قبیلة عاد مشخص نیست ارم بر چندین نقطه از عربستان منطبق میگردد.
بنا به روایت طبری شخصی به نام «عبدالله بن قلابه» در زمان معاویه دو شتر در اسکندریه گم کرد، ضمن جستجوی آنها به خرابههائی رسید و از آنجا گوهرهائی که با گذشت روزگار به صورت خاک درآمده بود به همراه آورد و به معاویه ارائه داد. معاویه آن گوهرها را پیش کعب الاحبار فرستاد و راجع به آنها توضیح خواست. کعب الاحبار پاسخ داد که این گوهرها از محل ارم ذات العماد به دست آمده و بدین مکان فقط یک نفر با صفات مشخصی قدم میگذارد. وی در پیام خویش بیآنکه عبدالله بن قلابه را ببیند صفات او را برشمرده بود.
معاویه به عبدالله گفت چرا جویای چیزی باشیم که بر آن دست نمیتوان یافت؟ به او جایزهای داد و از حضور خود مرخصش کرد.
مسعودی این داستان را به سخریه میگیرد لیکن آنچه از این داستان مستفاد میشود این است که در زمان معاویه گفتگوها و جستجوهائی راجع به ارم در میان بوده و ارم بر دمشق منطبق نمیگردیده و اگر این داستان درست باشد، در میان ارم و ملت آرام رابطهای برقرار نبوده است و این رابطه و انطباق بعدا به وجود آمده و مرکزیت شام در ایجاد این رابطه بدون شک دخیل بوده است. اما هرگاه داستان منقول طبری را کنار بگذاریم و بنای ارم مصر را تقلیدی از ارم دمشق پنداریم، به این نتیجه میرسیم که قوم آرام یعنی آن ملت سامی که وقتی از مغرب کلده تا ناحیه شام حکومت و تسلط داشته و از خط و بناء و سایر آثار تمدن بهرهور بودهاند، شهری محکم یا کاخی رفیع برپاکرده باشند و پس از انقراض این قوم، نام ایشان بر آن کاخ یا آن شهر مانده باشد. آرامیان گرچه حکومتشان زود راه فنا سپرده آثار مدنیتشان مدتها باقی بوده چنان که در زمان هخامنشیان و حتی در زمان اشکانیان خط ایشان معمول بود و عدهای از الفاظ آنها هم در پهلوی به کار میرفته و از دوره اشکانی به آن طرف هم خط «سطرنجیلی» و زبان سریانی که از خط و زبان آرامی مشتقند رواج و اهمیت داشته است، ارم هرجا که باشد راجع به بنای آن داستان مفصلی است بدین مضمون: شداد چون قصه بهشت را میشنود، در مقام آن بر میآید که مانند بهشت شهری بسازد. به عمال خویش دستور میدهد تا طلا و زبرجد و یاقرت فراهم آورند و صد نفر مهندس که با هر کدام هزار کارگر کار میکرده مشغول کار میشوند و شهر مربعی به طول دوازده فرسنگ میسازند (عدد سیصد در ارتفاع بروج و قصور این شهر تکرار شده) همه دیوارهای آن از خشتهای طلا و ستونها از یاقوت و زبرجد است. از زیر شهر نهری به همه محلات شهر جاری ساختند و درون جویها را به جای سنگ ریزه با جواهر پوشاندند. چون بنا آماده شد شداد با لشکریان خود عازم دیدار آن شهر گردید و فرزند خود را که به «هود» پیغمبر عاد ایمان داشت به جای خود نشاند. اما در نزدیکی شهر، حالت دهشتی همه را عارض شد و هلاک گردیدند و شهر در اعماق زمین فرو رفت و به یادگار آن لفظ ارم در ادبیات فارسی هنوز باقی است و باغ و گلشن را هم اکنون به نام ارم مینامند[۲].[۳]
پانویس
- ↑ «آیا درنیافتهای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستونهای بزرگ بود که مانند آن در میان شهرها نیافریدهاند» سوره فجر، آیه ۶-۸.
- ↑ مآخذ این مقاله: ١- دائرة المعارف اسلامی ۲- دائرة المعارف بستانی ۳- مروج الذهب مسعودی ۴- تورات سفر تکوین ۵- التنبیه والاشراف مسعودی ۶- Britannica جلد اول ۷- مفردات راغب ۸- دیوان حافظ.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص110-113.