عمرو بن جناده انصاری

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۴۷ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
عمرو بن جناده انصاری
آرامگاه شهدای کربلا
نام کاملعمرو بن جناده انصاری
جنسیتمرد
از قبیلهخزرج
پدرجنادة بن کعب انصاری
مادربحریه بنت مسعود خزرجی
تاریخ شهادت۶۱ هجری
محل شهادتکربلا
طول عمر۲۱ سال
محل آرامگاهکربلا
از اصحابامام حسین
حضور در جنگواقعه عاشورا
علت شهادتشهادت در رکاب امام حسین

مقدمه

«عمرو»[۱] فرزند جنادة بن کعب انصاری یکی از یاران امام حسین (ع) و از شهدای کربلا است[۲].

پدرش جنادة بن کعب انصاری از صحابه رسول خدا (ص) و از شیعیان با اخلاص علی (ع) بود که در جنگ صفّین شرکت داشت[۳] و در کربلا به شهادت رسید[۴].

بنا به گفته برخی، مادرش، بحریه بنت مسعود خزرجی، از زنان شجاع و فداکاری است که او نیز در کربلا حضور داشت[۵].

عمرو بن جناده هنگام شهادت به نقلی ۲۱ سال[۶] و بنا به نقلی دیگر، یازده، یا نُه سال داشت[۷] او همراه پدر و مادرش، در مکّه مکرمه به امام حسین (ع) پیوست[۸] و پس از شهادتِ پدرش جناده در روز عاشورا، مادرش او را امر به جهاد کرد و گفت: پسرم برو و حسین (ع) را یاری کن. آن جوان نزد امام (ع) آمد و پس از عرض ادب اجازه میدان خواست. حسین (ع) اجازه نداد؛ او بار دیگر سخن خود را تکرار کرد. امام (ع) فرمود: این جوان پدرش شهید شده و شاید مادرش، میدان رفتن او را خوش نداشته باشد. او گفت: ای فرزند رسول خدا (ص)، مادرم مرا امر کرده شما را یاری کنم و خود، لباس جنگ بر تنم پوشانده است[۹]. حسین (ع) اجازه داد و او به میدان رفت و این رجز را خواند:

اَمیری حُسَیْنٌ وَنِعْمَ الاَمیرُسُرُور فُؤادِ البَشیر النّذیرِ
عَلِیٌّ وَفاطِمَةٌ والِداهُفَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیرٍ
لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحیلَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْرِ الْمُنیرِ[۱۰]
امیر من حسین (ع) است و چه خوب امیری است او مایه شادی دل پیامبر بشارت دهنده و انذار کننده است. پدرش علی (ع) و مادرش فاطمه (س) است آیا شبیهی برای او سراغ دارید؟ او چهره‌ای همچون خورشید رخشان و پیشانی‌ای چون ماه دارد.

برخی نیز نقل کرده‌اند که در میدان این رجز را خواند:

اَضِقُ الخِناقَ مِنَ ابْنِ هِنْدٍ وَارْمِهِ في عَتْرِهِ بِفَوارِسِ الاَنْصارِ
ومُهاجرینَ مُخَضِّبینَ رِماحَهُمْتَحْتَ الْعِجاجَةِ مِنْ دَمِ الْکُفّارِ
خُضِبَتْ عَلی عَهْدِ النَّبِیِّ محمّدٍ (ص)فَالْیَومَ تُخْضَبُ مِنْ دَمِ الْفُجّارِ
وَالْیَوْمَ تُخْضَبُ مِنْ دِماء مَعاشِرٍرَفَضُوا الْقُرآنَ لِنُصْرَةِ الاَشْرارِ
طَلَبُوا بِثارِهِمْ بِبَدرٍ وَانْثَنُوابِالْمُرْهِفاتِ وَبالْقَنَا الْخَطّارِ
وَاللّهِ رَبّي لا ازالُ مُضارباًلِلْفاسقینَ بِمُرْهَفٍ بَتّارِ
هذا عَلیَّ الْیَوْمَ حَقَّ واجِبٌفي کُلِّ یَوْمٍ تعانُقٌ وَحَوارِ[۱۱]
راه نَفَس را بر پسر هند تنگ می‌کنم و تیر به گلوی او می‌زنم، به کمک سواران انصار و مهاجرانی که نیزه‌هاشان را در زیر گرد و غبار میدان جنگ از خون کافران رنگین کردند؛ در زمان پیامبر خدا محمد (ص) نیزه‌ها رنگین شد و امروز نیز از خون فاسقان رنگین می‌شود؛ امروز از خون جماعتی رنگین می‌شود که قرآن را برای یاری اشرار رها کردند؛ و در صدد انتقام خون‌های ریخته شده‌شان در جنگ بدر هستند و آن را در زیر شمشیرهای بران و نیزه‌های برافراشته پنهان کردند به خدا سوگند پیوسته فاسقان را با شمشیر تیز و بُران خواهم زد امروز این کار بر من حقّ و واجب است؛ در هر روزی، رو به رو شدن و یاری کردنی است.

او آن قدر با دشمن جنگید تا به شهادت رسید. مالک بن نسر بدی سرش را جدا کرد و به سوی لشکرگاه امام حسین (ع) پرتاب نمود. مادرش سر او را برداشت و گفت: «آفرین پسرم، ای شادی دلم و ای نور چشمم» سپس سر را به سوی یکی از افراد دشمن پرتاب کرد و او را به هلاکت رساند. پس از آن عمود خیمه را کشید و بر آن گروه حمله کرد. امام حسین (ع) او را برگرداند و در حقش دعا فرمود[۱۲].

برخی نوشته‌اند که آن زن هنگام حمله، این شعر را خواند:

اَنَا عَجُوزٌ فِی النِّساء ضَعیفَةٌبالِیَةٌ خاویَةٌ نَحیفَةٌ
اَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفَةٍدُونَ بَنی فاطِمَةِ الشَّریفَةِ[۱۳]
من در میان زنان، زنی ضعیف و پیر و ناتوان هستم؛ در راه دفاع از فرزندان فاطمه شریف ضربه محکم بر شما می‌زنم.

خوارزمی نوشته است که این زن در حمله‌اش، دو نفر از افراد دشمن را به هلاکت رساند[۱۴].[۱۵]

شهادت عمرو بن جناده

عمرو بن جناده ایشان یازده ساله بود که به همراه پدر و مادرش در صحنه جنگ کربلا حضور یافت. پس از شهادت پدرش، مادر به او گفت: يا بني اخرج و انصر الحسين خارج شو و حسین را یاری کن. هنگامی که برخاست، امام حسین(ع) فرمود: هذا غلام قتل ابوه في الحملة الاولى و لعل امه تكره ذالك این نوجوانی است که پدرش کشته شده، شاید مادرش راضی نباشد او به جنگ رود. آن نوجوان به امام عرض کرد: يابن رسول الله هي التي امرتني بذالك مادرم این دستور را به من داده است. امام اجازه داد و روانه میدان شد، رجزی خواند که مطلع آن این است: «أَمِيرِي حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الْأَمِيرُ *** سُرُورُ فُؤَادِ الْبَشِيرِ النَّذِيرِ» یعنی: آقای من امام حسین است که خوب امیری می‌باشد. حسین سرور قلب پیغمبر خدا است که بشارت دهنده به بهشت و ترساننده از جهنم است. علی و فاطمه پدر و مادر امام حسینند. آیا نظیر حسین کسی را دارید؟ حسین دارای طلعتی است مثل آفتاب درخشان و دارای پیشانی‌ای است نظیر ماه منیر.

سپس به قدری جهاد کرد تا شهید شد و سرش را بریدند و به سوی لشکر امام حسین(ع) پرتاب کردند! مادرش سر او را برداشت و گفت: أحسنت يا بنيّ، يا سرور قلبي، و يا قرّة عيني؛ ای پسر عزیزم احسنت! ای سرور قلب من! ای نور چشم من! آن‌گاه آن سر را به طرف لشکر ابن سعد پرتاب کرد. آن سر به مردی اصابت کرد و او را کشت. آن زن عمود خیمه وی را گرفت و در حالی به لشکر دشمن حمله کرد که این رجز را می‌خواند: أَنَا عَجُوزٌ سَيِّدِي ضَعِيفَهْ *** خَاوِيَةٌ بَالِيَةٌ نَحِيفَهْ أَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنِيفَهْ *** دُونَ بَنِي فَاطِمَةَ الشَّرِيفَهْ. یعنی: من پیرزنی ضعیف و خمیده و پوسیده و نحیف می‌باشم. من شما را به وسیله ضربتی سخت برای یاری کردن و دفاع از فرزندان فاطمه می‌زنم[۱۶]. سپس سیدالشهدا او را دستور برگشت به خیمه داد و برای او دعا کرد[۱۷].[۱۸].


جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. برخی نام او را عمر نقل کردهاند. (ابصارالعین، ص۱۵۹، مرکز الدراسات الاسلامیة لحرس الثورة).
  2. مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ج۲، ص۲۵، انوارالهدی.
  3. زندگانی امام حسین (ع)، رسولی محلاتی، ص۴۵۲، ۴۵۳.
  4. تنقیح المقال، ج۱، ص۲۳۴.
  5. تنقیح المقال، ج۲، ص۳۲۷.
  6. مقتل الحسین، مقرم، ص۲۵۳، منشورات شریف رضی.
  7. تنقیح المقال، ج۲، ص۳۲۷.
  8. ابصارالعین، ص۱۵۹، مرکز الدراسات الاسلامیة لحرس الثورة.
  9. ذخیرة الدارین، ص۲۴۴.
  10. ذخیرة الدارین، ص۲۴۴.
  11. مقتل الحسین، خوارزمی، ج۲، ص۲۵، انوارالهدی.
  12. ذخیرة الدارین، ص۲۴۴.
  13. مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ج۲، ص۲۶، انوارالهدی.
  14. مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ج۲، ص۲۶.
  15. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص:۲۸۱-۲۸۳.
  16. مقتل مقرم، ص۳۱۴؛ نفس المهموم، ص۲۸۴.
  17. بحار، ج۴۵، ص۲۸؛ ابصار العین، ص۱۳۳.
  18. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۷۳.