حدیث خلفای راشدین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۱ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

کلام منسوب به پیامبر اکرم(ص) درباره جانشینان پیامبر(ص) و سنت آنان. یکی از احادیثی که در منابع اهل سنت مطرح و بر افضلیت و لزوم پیروی از خلفا به آن استناد شده، حدیثی است که به «خلفاء راشدین» معروف است. در این روایت، عرباض بن ساریه (راوی حدیث) نقل می‌کند روزی پس از اقامه نماز، رسول خدا(ص) ما را موعظه‌ای - که گویا موعظه وداع بوده - کردند، و ضمن توصیه به پرهیزکاری، پیروی از حاکم و پرهیز از مسائل نوظهور، فرمودند: اختلاف فراوانی بعد از خود می‌بینم، در آن زمان پیروی از سنت من و خلفای برخوردار از رشد و هدایت واجب است[۱]. با تأمل در نقل‌های مختلف این حدیث به‌دست می‌آید که عبارت: عَلَيْكُمْ بسُنَّتَي و سُنَّةِ الخُلَفَاءِ الرّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ، تَمَسَّكُوا بِهَا وَ عَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ در آنها مشترک بوده و مورد استشهاد قرار گرفته است.[۲]

بررسی سند روایت

تنها راوی این حدیث عرباض بن ساریه است و همه ی طرق آن به وی منتهی می‌شود، بدین جهت این حدیث خبر واحد است. وی، در شام سکونت داشته و در سال ۷۵ هجری از دنیا رفته است[۳]. از وی در منابع حدیثی اهل سنت روایاتی نقل شده که کذب بودن و عدم تطابق با واقع، از ویژگی‌های آنها است[۴]. یحیی بن أبی‌المطاع شامی از دیگر افراد سند این حدیث است. وی از عرباض بن ساریه نقل حدیث می‌کند، در حالی که هرگز او را ندیده است[۵]، ضمن این که تنها ابن ماجه از وی حدیث نقل کرده است[۶]. از دیگر راویان این حدیث خالد بن معدان می‌باشد که اهل حمص است و از اعوان یزید بن معاویه شمرده شده است[۷]. در شرح حال ثور بن یزید، دیگر راوی حدیث، آمده که وی از کسانی است که نسبت به حضرت علی(ع) بغض داشته و همنشین کسانی بوده که آن حضرت را دشنام می‌دادند. وی از نظر امام مالک، مطرود و مذموم معرفی شده است[۸]. یکی دیگر از راویان این حدیث ولید بن مسلم است که اهل تدلیس معرفی شده است[۹]. حسن بن علی الخلال راوی دیگر حدیث نیز مورد مذمت قرار گرفته است[۱۰]. بقیة بن الولید از دیگر افراد سند این حدیث است که به تصریح بزرگان حدیث، اهل تدلیس بوده و از مجهولان و ضعفاء، نقل حدیث می‌کرده است[۱۱]. از دیگر راویان حدیث عبدالله بن علاء می‌باشد که مورد تضعیف واقع شده است[۱۲]. معاویة بن ضعفاء صالح هم از راویان این حدیث است که جزو ضعفاء شمرده شده و بخاری از او روایت نقل نکرده است[۱۳]. یکی دیگر از راویان، عبدالمالک بن الصباح است؛ ذهبی وی را متهم به سرقت در حدیث می‌داند[۱۴].

نکته‌ای که در سند این حدیث درخور توجه است، نقل و ترویج آن توسط مردم شام است، به این صورت که بیشتر راویان این روایت از شهر «حمص» بوده که در آن زمان یاران معاویه و دشمنان امام علی(ع) را در خود جای داده بود[۱۵]. از بررسی رجال و راویان این حدیث، روشن می‌شود که بسیاری از ناقلان آن، دشمن امام علی(ع) و افرادی ضعیف، مجهول و کاذب در نقل حدیث بوده‌اند. افرادی که به جهت عدم وثاقت و تضعیف آنان از سوی بزرگان حدیثی اهل سنت، صحت این حدیث را با مشکل جدی مواجه می‌کند[۱۶]. ابن حجر عسقلانی از قول حافظ ابن قطان نقل می‌کند که وی به جهت ناشناخته بودن عبدالرحمن بن عمرو سلمی آن را صحیح ندانسته است[۱۷]. ابن عربی مالکی نیز در صحت حدیث خدشه کرده و گفته است: در میان رجال آن، افرادی یافت می‌شود که مورد انتقاد است[۱۸]. با این حال، حاکم نیشابوری این حدیث را صحیح دانسته و در تأیید ادعای خود می‌گوید بخاری و مسلم پنداشته‌اند که غیر از ثور بن یزید هیچ راوی دیگری از قول خالد بن معدان به نقل این روایت نپرداخته است. در واقع حاکم نیشابوری معتقد است اگر این پندار نبود، بخاری و مسلم به طور قطع این روایت را نقل می‌کردند. سخن وی مدعایی است بدون دلیل. مضاف بر این که وی این حدیث را از سه طریق نقل کرده که راوی یکی از این سه طریق حجر بن حجر کلاعی است که فردی مجهول و ناشناخته است[۱۹]. یحیی بن ابی‌المطاع هم دیگر راوی حدیث است که شرح حال وی از جهت ضعف گذشت. معبد بن عبدالله بن هشام هم راوی طریق سوم این روایت در کتاب مستدرک است که حاکم نیشابوری او را ترک کرده است[۲۰].[۲۱]

دلالت حدیث

برخی از علمای اهل سنت، این حدیث را به عنوان یکی از ادله مشروعیت خلفای سه‌گانه مطرح کرده و آن را در مقابل احادیثی قرار داده‌اند که بر افضلیت و خلافت بلافصل حضرت علی(ع) دلالت می‌کند. عبدالعزیز دهلوی این حدیث را در مقابل حدیث ثقلین -که نزد شیعه و سنی به تواتر و صحت مشهور است- قرار داده است[۲۲]. برای بررسی این ادعا باید وصف خلفای راشدین از نظر معنا و مصداق مشخص شده و دلیل تطبیق آن بر سه یا چهار خلیفه نخست از نظر اهل سنت[۲۳] معلوم شود. «خلفاء» جمع خلیفه به معنای جانشینِ کسی است که این مقام را برای او قرار داده است[۲۴]. «راشدین» نیز جمع راشد و از ماده رشد به معنای هدایت است و به راه صحیحی گفته می‌شود که در مقابل گمراهی و ضلالت، انسان را به مقصد می‌رساند[۲۵]. طبق این معنا، راشدین کسانی هستند که خود در مسیر هدایت قرار داشته و دیگران را به آن راه رهنمون می‌کنند.

نکته دیگر اینکه در این حدیث به پیروی از سنت خلفای راشدین توصیه شده است فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَ سُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ. سنت، به معنای شیوه و سیره است[۲۶] و در اصطلاح عبارت است از: سخن، فعل و تقریر پیامبر(ص) که مورد اتفاق همه مذاهب اسلامی است[۲۷]. در این حدیث تمسک به سنت خلفای راشدین در کنار پیروی از سنت پیامبر(ص) قرار گرفته است که گویای همانند بودن این دو از جهت حکم است؛ زیرا به صورت مطلق و بدون هیچ قیدی اطاعت از خلفا عطف بر پیروی از سنت رسول خدا(ص) شده است. از آنجا که اثبات حجیت سنت نبوی بر پایه عصمت استوار است بایستی حجّیت سنّت خلفا هم مبتنی بر عصمت آنان باشد. به این بیان که چون پیامبر(ص) معصوم است و از هر گونه لغزش، خطا و گناه منزه می‌باشد، قول، فعل و تقریر او مستند به تأیید الهی است. قرآن کریم می‌فرماید: «هر آنچه پیامبر می‌گوید، وحی الهی بوده و هرگز از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید»[۲۸]؛ لذا جانشینان پیامبر(ص) هم که به صورت مطلق به تبعیت از سنت آنان دستور داده شده بایستی معصوم باشند، در حالی که هیچ‌کس به عصمت خلفای راشدین (خلیفه اول، دوم و سوم) قائل نیست چگونه می‌توان عصمت را برای افرادی قائل شد که وقوع اختلاف در میان آنان جایز است؟[۲۹] اساساً معقول نیست پیامبر(ص) به پیروی از سیره افرادی امر کند که در فقه به رأی خود استناد کرده و می‌گویند: من رأیی را می‌دهم اگر درست بود از خداست و اگر اشتباه بود از شیطان است[۳۰]. چگونه خلفای سه‌گانه واجد صفت راشدین هستند در حالی که در سیره آنها بدعت‌های فراوانی مشاهده می‌شود؟[۳۱]

برخی مقصود از سنت خلفای راشدین را طریقه‌ای دانسته است که هماهنگ با طریقه پیامبر(ص) باشد، از قبیل جهاد با دشمنان و تقویت شعائر دینی؛ لذا از قواعد شریعت معلوم می‌شود که خلیفه راشد حق ندارد طریقه‌ای خلاف بر پیامبر(ص) بنا نهد[۳۲]. با توجه به نکات یاد شده، مقصود از خلفای راشدین -در صورت پذیرش روایت- همان امامان دوازده‌گانه اهل بیت(ع) هستند که در روایات نیز کلمه خلیفه بر آنان اطلاق شده است از جمله:

  1. حدیث دوازده خلیفه که با مضامین گوناگون از رسول خدا(ص) نقل شده که: بعد از من دوازه خلیفه خواهد آمد که همه آنها از قریش هستند[۳۳]. قندوزی می‌گوید: برخی از محققان گفته‌اند احادیثی که خلفای بعد از رسول خدا(ص) را دوازده نفر دانسته، از طرق زیادی شهرت یافته و امکان ندارد بتوان آنها را بر غیر ائمه اثنی‌عشر از اهل بیت(ع) تفسیر کرد؛ زیرا دیگران، هم از نظر تعداد، کم یا بیشتر از دوازده نفر بوده‌اند و هم اهل ظلم و ستم بوده‌اند. از این‌رو این احادیث بر امامان اثنی‌عشر منطبق است. وجه آن نیز این است که اهل بیت پیامبر(ع) داناترین، پرهیزکارترین، گرامی‌ترین و برترین انسان‌ها نزد خداوند هستند[۳۴].
  2. در بعضی از نقل‌های حدیث ثقلین، عبارت «خلیفتین» به کار رفته است: إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الْخَلِيفَتَيْنِ أَوْ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي[۳۵]، بنابراین، عترت پیامبر(ص) خلیفه پیامبر اکرم(ص) بوده‌اند.
  3. در روایت دیگری فرمودند: «هرکس دوست دارد بر کشتی نجات سوار شود و به ریسمان استوار و محکم الهی چنگ زند، بعد از من ولایت علی را پذیرفته و با دشمن او دشمنی کرده و بر امامان بعد از ایشان اقتدا کند؛ چراکه آنها خلفا و اوصیای من هستند»[۳۶].
  4. در حدیث دیگری آمده است: «... هرکس مشتاق است خدا را در حالی زیارت کند که خدا از او راضی است، از علی و عترتش پیروی کند که همانا آنها دوستان و خلفای من هستند»[۳۷].
  5. پیامبر اکرم(ص) در حدیثی دیگر، عنوان «الائمة الراشدین» را بر اهل بیت عصمت و طهارت اطلاق کرده است[۳۸]. با توجه به روایات یاد شده مقصود از خلفای راشدین، همان امامان دوازده‌گانه اهل بیت(ع) می‌باشند؛ زیرا احادیث نبوی مفسّر یکدیگرند.[۳۹]

منابع

پانویس

  1. مسند احمد حنبل، ج۵، ص۱۰۹؛ سنن أبی‌داود، ج۴، ص۲۸۰؛ سنن، ترمذی، ج۵، ص۴۴؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۱۵-۱۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۷۴.
  2. هاشمی، محمد رضا، مقاله «حدیث خلفای راشدین»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۳۷۹.
  3. الاستیعاب، ج۳، ص۳۰۸؛ الاصابة، ج۴، ص۳۹۹.
  4. اسد الغابة، ج۳، ص۳۶۲؛ الاصابه، ج۲، ص۴۴۷.
  5. میزان الاعتدال ج۷، ص۲۷۷.
  6. تهذیب التهذیب، ج۱۱، ص۲۴۴.
  7. تهذیب التهذیب، ج۳، ص۱۱۸؛ نفحات الازهار، ج۲، ص۳۱۵.
  8. میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۷۴؛ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۴؛ خلاصة التهذیب، ج۱، ص۱۵۴؛ عمدة القاری، ج۱۱، ص۱۸۷.
  9. میزان الاعتدال، ج۴، ص۲۴۷.
  10. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۳.
  11. الموضوعات، ج۱، ص۱۰۹ و۲۱۸؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۰۴.
  12. میزان الاعتدال، ج۲، ص۴۶۳.
  13. میزان الاعتدال، ج۴، ص۱۳۵؛ المغنی فی الضعفاء، ج۲، ص۱۶۶.
  14. میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۵۶.
  15. معجم البدان، ج۲، ص۳۴۹.
  16. عبقات الانوار، ج۲۰، ص۲۱۵.
  17. تهذیب التهذیب، ج۶، ص۲۱۵.
  18. عارضة الاحوذی، ج۱۰، ص۱۴۴.
  19. تهذیب التهذیب، ج۶، ص۲۱۵.
  20. مستدرک الصحیحین، ج۱، ص۹۷.
  21. هاشمی، محمد رضا، مقاله «حدیث خلفای راشدین»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۳۷۹.
  22. تحفه اثنی‌عشریة، ص۲۱۹.
  23. النهایه، ج۲، ص۲۲۵؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۱۹۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۲۵۹؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۹۷.
  24. مفردات راغب، ج۱، ص۲۹۴؛ لسان العرب، ج۹، ص۸۳؛ ابهی المراد، ج۱، ص۵۰۲.
  25. مفردات راغب، ج۱، ص۳۵۴؛ لسان العرب، ج۳، ص۱۷۵؛ مصباح المنیر، ج۲، ص۲۲۷؛ النهایه، ج۳، ص۲۲۵؛ مجمع البیان، ج۲، ص۶۳۰؛ المیزان، ج۲، ص۳۴۲.
  26. تهذیب الاسماء واللغات، ج۳، ص۱۵۶؛ النهایة، ج۲، ص۳۶۸.
  27. السلفیة بین اهل السنة والامامیة، ص۵۷.
  28. ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  29. المستصفی فی علم الاصول، ج۱، ص۲۶۱-۲۶۲.
  30. الغدیر، ج۶ ص۴۶۶.
  31. ابهی المراد، ج۱، ص۵۰۴ و ۵۰۸-۵۱۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۲۴۳؛ اجتهاد در مقابل نص، ص۱۱۰، ۱۱۵، ۱۳۳، ۱۵۶، ۲۱۲، ۲۲۶، ۲۴۴ و ۲۶۵؛ شرح منهاج الکرامة، ج۳، ص۱۵۶.
  32. تحفة الاحوذی، ج۳، ص۴۰.
  33. صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۲۴؛ مسند احمد حنبل، ج۵، ص۹۲؛ فرائد السمطین، ج۲، ص۳۱۲.
  34. ینابیع المودة، ص۲۵۸.
  35. صحیح مسلم، ج۲، ص۲۳۸؛ مسند احمد حنبل، ج۳، ص۲۶ و ج۵، ص۱۸۱.
  36. امالی صدوق، ص۱۹؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۹۲؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۶۰؛ اثبات الهداه، ج۲، ص۵۵؛ ینابیع الموده، ص۴۴۵.
  37. اثبات الهداه، ج۲، ص۲۶۹؛ الجواهر السنیة، ص۵۹۷.
  38. الصواعق المحرقه، ص۱۵۰؛ کفایة الاثر، ص۳۴؛ اثبات الهداة، ج۲، ص۱۵۳؛ بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۹۳.
  39. هاشمی، محمد رضا، مقاله «حدیث خلفای راشدین»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۳۸۱.