آمرزش در اخلاق اسلامی
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل آمرزش (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- عفو / بخشش، ملکهای است که رضایت و گذشت در مقابل امر تلخی که به انسان روی آورده، و آن کس که چنین کرده را، برای انسان ممکن میسازد. به عبارتی دیگر، عفو ملکهای است که بهواسطه آن، میتوان از انتقام و مجازات شخص بدکار گذشت، و او را در مقابل این کار بخشید.
- "صَفح" که در بسیاری از آیات و روایات ما از آن یاد شده است امّا تفاوتی کوچک با عفو دارد؛ چه در عفو با در نظر گرفتن خطا از خطا کار در میگذرند، امّا در صفح اصلاً خطای او را در نظر نمیآورند، گویا او اصلاً مرتکب چنین خطائی نشده است.
- با این توضیح، روشن شد که "عفو" هم در شمار اخلاق است، و هم در شمار اخلاقیّات؛ چه هم در شمار صفات انسان قرار دارد، و هم در شمار افعالی که در پی این صفات پدید میآید. "گذشت"، هم صفت است و هم فعلی است که آدمی در مقابل انسان خطا کار انجام میدهد.
به هر حال این صفت شایسته نیز، همچون دیگر صفات انسانی از عرضی عریض برخوردار بوده مراتبی چند را در خود دارد[۱].
- در علوّ این صفت، همان بس که خداوند متعال در قرآن کریم خود را به آن متّصف فرموده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ﴾[۲].
- مادّه "غفران" و الفاظ مشتقّ از آن، که از معنائی مشابه عفو برخوردار است نیز، در بیش از سیصد آیه از قرآن کریم، بر خداوند متعال اطلاق شده است. از این روست که هرکس به عفو، صفح و غفران زینت یابد، در حقیقت به اخلاق الهی متّصف شده است؛ و از این جهت به او - جلَّ وعلا! - شباهت یافته است. از این روست که قرآن کریم صراحتاً بندگان را امر میفرماید تا در بوستان اخلاق خویش، گل شاداب عفو را نیز بنشانند[۳].
- بنا بر برخی از آیات قرآنی، عفو الهی پس از اتّصاف بندگان به صفت بخشش ظاهر میشود: ﴿وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ﴾[۴]. پُر واضح است که تنها همین نکته کافی است تا آدمی به تلاش پرداخته، خود را در مسیر اتّصاف به این حسنه اخلاقی قرار دهد.
- در این آیات نیز، این صفت در شمار صفات متّقیان و مُحسنان یاد شده است: ﴿وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى﴾[۵]، ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۶].
- بر این اساس، به سرّ سخن حضرت یوسف(ع) پی میبریم، که چون با برادران بدکار خود رودررو شد، نه تنها به سرزنش آنان نپرداخت، که حتّی آنان را به رحمت الهی امیدوار ساخت، تا از شرمساری و ناراحتی روحی نیز آسوده شوند: ﴿ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[۷][۸].
- فخر رازی، در تفسیر این آیه شریفه روایتی عجیب آورده است. بنا بر آنچه او مینگارد، چون مدّتی از آشنائی یوسف(ع) با برادران گذشت، آنان که از کرده پیشین خود شرمگین بودند، کسی را به عنوان سفیر به محضر یوسف فرستاده عرض حال نمودند که: تو هر ظهر و شب ما را به میهمانیِ سفره خود میخوانی، در حالی که ما از آنچه نسبت به تو انجام دادهایم شرمگین و پشیمانیم؛ از این رو نگاه کردن به چهره تو نیز برای ما سخت است و خجلتزا!. یوسف امّا بزرگوارانه به آنان پاسخ داد: هرچند من پادشاه سرزمین مصر شدم، امّا مصریان پیش از آمدن شما مرا همچنان به چشم بَرده نگریسته میگفتند: بلند مرتبه است خدائی که بردهای که به بیست درهم خرید و فروش میشد را، به مرتبه سلطنت رسانید؛ امّا چون شما آمدید من در میان آنان عظمت یافته، آنان نه مرا به چشم برده که به عنوان کسی که برادرانی رشید دارد و خود از نسل ابراهیم خلیل(ع) است مینگرند. بنابراین نه تنها از رودرروئی با من خجلت زده نباشید، که بدانید وجود شما مایه مباهات و فخر و آبروی من شده است[۹][۱۰].
- این سیره، در سخنی از پیامبر اکرم(ص) نیز حکایت شده است. باز بنا به نقل فخر رازی[۱۱]، چون پیامبر اکرم(ص) مکّه مکرّمه را فتح فرمود، دو سوی درب کعبه را گرفت و خطاب به قریشیان فرمود: گمان میکنید که با شما چه خواهم کرد؟ آنان که از خُلق و خوی الهی ایشان آگاه بودند، یکصدا گفتند: ما جز گمان خیر در حقّ تو چیز دیگری روا نمیداریم، تو برادری بزرگوار و بخشنده و فرزند برادری بزرگوار و بخشنده هستی و اکنون قدرت داری که هر چه خواهی در حق ما روا داری!. پیامبر اکرم(ص) اما فرمودند: من همان سخنی را میگویم که برادرم یوسف گفت: ﴿ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ﴾[۱۲]. آنگاه آنان را بخشید و از هیچیک از آنان انتقام نگرفت![۱۳].
موارد عفو و بخشش
- عمل به فضائل اخلاقی، تنها در صورتی جائز است که به ترغیب بدکاران به بدکاری و ظالمان به ظلم نینجامیده، به نشر رذائل منجر نشود؛ سخن در عفو و بخشش نیز، بر همین گونه است؛ چه هرچند خود بخشش سراسر نور بوده هیچگاه به ظلمت آلوده نمیشود، امّا در مواردی ممکن است به نتائجی نامطلوب ختم شود؛ از این رو بخشش در این موارد نه تنها در شمار محسّنات اخلاقی نیست، که چون به ترویج رذائل منجر میشود، میتواند خود امری قبیح به حساب آید. از این رو، شایسته است در اینجا به کوتاهی از مواردی که عفو و صفح در آنها پسندیده است، سخن گوئیم، تا در مقابل آن مواردی که بخشش در آنها جائز نیست نیز مشخّص گردد[۱۴].
- بخشش در حقوق عمومیِ جامعه: بخشش در اموری که به حقوقِ عمومی جامعه باز میگردد، تنها در حیطه حاکم بوده دیگران را حقّی در آن نیست. از این رو هرچند مثلاً ولیّ مقتول میتواند از قصاص قاتل درگذرد، امّا در مواردی که حقوق جامعه تضییع شده است، کسی جز حاکم و آن هم تنها در صورتی که صلاح جامعه را در آن ببیند، نمیتواند از مجازات متّهمین صرفنظر نماید. مواردی که زنا انجام شده و انجام آن برای عموم مردم به ثبوت رسیده است، در این شمار است.
- بخشش ظالمان: بخشش ظالمی که هم اکنون در حال ظلم است نیز، در این شمار است. چه بخشش او باعث میشود تا بیشتر به ظلم پرداخته بر این عمل شهامت یابد. حضرت حق در این زمینه میفرماید: ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ *إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۱۵]. قرآن کریم در این زمینه قانونی کلّی عرضه نموده، که در تمامی موارد تردید میتوان به آن مراجعه نمود. این آیه شریفه همان قانون کلّی و عمومی قرآنی است: ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[۱۶].
- بخشش گناهکار: بخشش گناهکار نیز اگر به وقاحت او انجامیده در انجام گناه یاریش نماید، صورتی اینگونه مییابد. خداوند متعال خود در این آیات به این مطلب اشاره میفرماید: ﴿ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۱۷].
﴿ا عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ﴾[۱۸]. ﴿ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ﴾[۱۹][۲۰].
منابع
پانویس
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۳۷.
- ↑ «بیگمان خداوند درگذرندهای آمرزنده است» سوره حج، آیه ۶۰. و نیز سوره مجادله آیه ۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۳۸.
- ↑ «و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزد؟» سوره نور، آیه ۲۲.
- ↑ «و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیکتر است » سوره بقره، آیه ۲۳۷.
- ↑ « آنان را بب» سوره مائده، آیه ۱۳.
- ↑ «امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۳۸.
- ↑ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج۱۸، ص۲۰۶.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۳۹.
- ↑ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج۱۸، ص۲۰۶.
- ↑ «امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست» سوره یوسف، آیه ۹۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۳۹.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۴۰.
- ↑ «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند باز نمیدارد؛ بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد * خداوند تنها شما را از دوست داشتن کسانی باز میدارد که با شما در کار دین جنگ کردند و شما را از خانههایتان بیرون راندند و (یا) از بیرون راندنتان پشتیبانی کردند و کسانی که آنان را دوست بدارند ستمگرند» سوره ممتحنه، آیه ۸-۹.
- ↑ «محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با ویاند، بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند» سوره فتح، آیه ۲۹.
- ↑ «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی) اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خونبها را به نیکی به او بپردا» سوره بقره، آیه ۱۷۸.
- ↑ «ای مؤمنان! شکار را در حالی که در احرام هستید نکشید و هر کسی به عمد آن را بکشد، کیفرش چهارپایی است همگون آنچه کشته است، چنانکه دو (گواه) دادگر از خودتان بر (همگونی) آن (با شکار) حکم کنند، قربانییی که به (قربانگاه) کعبه برسد؛ یا کفّارهای است برابر با اط» سوره مائده، آیه ۹۵.
- ↑ «اگر از گروهی از شما در گذریم گروهی (دیگر) را عذاب میکنیم زیرا که گناهکار بودهاند» سوره توبه، آیه ۶۶.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۴۰-۱۴۲.