بحث:منشأ دين در کلام اسلامی
مقدمه
- درباره مسئله نخست، علمای دینی بر آناند که دین پدیدهای است بیرون از وجود انسان و منشأ آن، خداوند و وحی آسمانی است[۱].
- بنابر جهان بینی اسلامی، برای فهم منشأ دین، سه مقدمه لازم است:
- خداوند، انسان را بیهوده نیافریده و هدف او تکامل انسان است؛
- تکامل انسان در دینداری است؛
- خداوند- بنابر قاعده لطف- راه تکامل را بر او پوشیده نمیدارد. از این سه مقدمه برمیآید که خداوند انسان را از دین بهرهمند میسازد و به عبارتی دیگر، منشأ دین، خداوند است. او بر اساس حکمت، عدالت و رحمت و از گذر وحی، حقایق دینی را به انسان میرساند تا او را به کمال راستین راه نماید[۲][۳].
- پاسخ به مسئله دوم را در دو عرصه باید پی جست:
- اعتقادی: بنابر آیات قرآنی و روایات اسلامی، علت دینگرایی انسان، فطرت و خرد او است[۴].
- عملی: انسان در عمل دینی، در پی رضای خداوند است و خوشنودی پروردگار خویش را میجوید. از آموزههای اسلامی برمیآید که عوامل روانی، اقتصادی و اجتماعی علت اصلی گرایش انسان به دین نیستند؛ بلکه اینها زمینهساز- یا علل معده- به شمار میروند. خداوند، افزون بر هدایت فطری، حسی و عقلی، برای سعادت انسان هدایت دینی را نیز به خدمت گمارده است. پس دین، از ناحیه الهی برای بشر پدید آمده است[۵].
دیدگاههای غیر اسلامی
- منشأ دین بنابر دیدگاههای دیگر عوامل جامعهشناختی، روانشناختی و اقتصادی دارد و بدین سان میتوان چند دیدگاه عمده دیگر را نیز در این باره برشمرد که مهمترین آنها عبارتاند:
- 1. دیدگاه جامعهشناختی: این دیدگاه بر آن است که محور آموزههای همه ادیان، تقسیم اشیاء به مقدس و نامقدس است و توتمپرستی منشأ همه آنها است. پرستش توتم، در حقیقت نمادی از پرستش جامعه است. اقوام ابتدایی، روح جمعی خود یا جامعه را در قالب توتم تقدیس میکنند که دارای تواناییهای فرا فردی است. اصل توتمی- یا روح جمعی- در قالب مراسم مذهبی به اوج خویش میرسد. توتمپرستان، در این مرحله، به عالمی برتر باور میآورند و در مراحل بعدی، به خدایی واحد میرسند[۶]. این دیدگاه، با دلایلی مفصل رد شده است[۷] آنچه این دیدگاه به همه ادیان نسبت میدهد، حاصل تحقیقی درباره یک قبیله استرالیایی است. روشن است که معتقدات یکی قبیله دور افتاده را نمیتوان به همه ادیان نسبت داد. دیگر آنکه بسیاری از باورهای مذهبی بیشتر از جامعهای که فرد در آن زندگی می کند، بر او سلطه دارند؛ چنان که حتی گاه فرد برای دفاع از باورهای دینی خویش در برابر جامعه میایستد. این دیدگاه در حقیقت دین را وسیلهای برای یکپارچگی و یگانگی جامعه میداند؛ در حالی که دین آسمانی، جامعه بشری را به دو قطب حق و باطل تقسیم میکند[۸][۹].
- 2. دیدگاه روانشناختی: بنابراین دیدگاه، دین برآیند هیجانها و تعارضهای روحی انسان است. در این دیدگاه، هیجانها و تعارضهای روحی انسان به دو گونه تقسیم میشود:
- انسانها پدر را عامل حفظ خانواده میدانند که همواره مراقب است تا آفت و آسیبی بدان نرسد. این مسئله، باوری را پدید آورده است که بنابر آن، پدر پس از مرگ نیز حامی خانواده خود است. روح او بر خانواده سلطه و نظارت دارد و از آن حمایت میکند و این باور- یعنی اعتقاد به سلطه پدر در زمان حیات و مقدس بودن خاطره او پس از مرگ- منشأ نیاپرستی شده است. پس رفته رفته به قالب دین درآمده و اثرات آن را میتوان میان همه جوامع و ملل متمدن نیز مشاهده کرد.
- تفسیر دوم در این دیدگاه بر آن است که ترس و هراس و ناتوانی انسان در برابر نیروهای طبیعی به خدا آفرینی انجامیده و منشأ دین همین است[۱۰][۱۱].
- از آموزههای اسلامی میتوان ردی بر این دیدگاه بیرون کشید:
- چنین نیست که همواره رویارویی با نیروهای طبیعی، انسان را به ترس و عجز اندازد؛ بلکه بیشتر بدو شجاعت و استواری و پایداری میبخشد[۱۲].
- به فرض که علت گرایش به دین، ترس و عوامل روانی باشد، نمیتوان بدین نتیجه رسید که خدا و تعالیم دینی، توهم محضاند؛ زیرا شاید باور به چیزی باطل باشد؛ ولی خود آن چیز بر حق باشد.
- اینکه پدر سلطهای بر خانواده دارد و این موجب شده است باورهایی درباره او پدید آید و آن گاه به باورهای دینی دامان زده است، در اندیشه یهودی و مسیحی "پدر آسمانی" ریشه دارد. چنین آموزهای اساساً در تعالیم اسلامی پیدا نمیشود.
- 3. دیدگاه اقتصادی این دیدگاه در حقیقت به دیدگاه جامعهشناختی بازمیگردد؛ ولی نظر به اهمیت آن، مستقلانه آمده است. بنابراین دیدگاه، دین محصول از خود بیگانگی انسان است[۱۳] که ریشه در شرایط زندگی اجتماعی و تضادهای طبقاتی دارد. در حقیقت، دین دستاورد و معلول وضعیت اقتصادی طبقات جامعه است. بدین سان، اگر اختلاف طبقاتی جامعه از میان برود، دین نیز از میان خواهد رفت[۱۴]. دیدگاه اقتصادی با چالشهایی جدی رو به رو است و ایرادها و نقضهای متعددی بر آن وارد است. از جمله آنکه:
- آنچه طرفداران این دیدگاه به صورت عام به دین نسبت میدهند، در آیین اسلام یافته نمیشود[۱۵]. تعالیم اسلامی همواره از طبقات زیرین جامعه حمایت میکنند و زورگویان و سرمایهداران دنیاپرست را بر نمیتابند[۱۶].
- این دیدگاه در مقام عمل نتوانسته است با طرد دین، جامعه را به سوی عدالت اجتماعی راه نماید. نظامهای سیاسی پیرو این دیدگاه، با نظامهای سرمایهداری کنار آمدهاند و به اختلاف طبقاتی دامن زدهاند[۱۷][۱۸].
پانویس
- ↑ دینشناسی، ۳۸.
- ↑ انتظار بشر از دین، ۲۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 431.
- ↑ نهج البلاغه، خ ۱.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 431.
- ↑ دین پژوهی در جهان معاصر، ۵۲- ۴۱.
- ↑ ر.ک: درآمدی بر منشأ دین، ۱۱۹- ۱۱۴.
- ↑ آموزش دین، ۸۵- ۷۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 432.
- ↑ آینده یک پندار ۲۴۷- ۲۳۸.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 433.
- ↑ آل عمران/ ۱۴۶؛ بحار الانوار، ۶۷/ ۱۳۰.
- ↑ مارکس و مارکسیسم، ۳۰ و ۳۱.
- ↑ نقدی بر ماکسیسم، ۸۹- ۸۴.
- ↑ مارکسیسم و مذهب، ۱۵.
- ↑ ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾؛ سوره قصص، آیه ۵.
- ↑ پایان عمر مارکسیسم، ۱۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 433.