بحث:قریش در تاریخ اسلامی
مقدمه
- قریش به فرزندان نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن معد بن عدنان، اطلاق میشود. آنان طی ریاست سیصد ساله خزاعه بر امور کعبه، به صورت پراکنده در اطراف مکه و کوهها و شعبههای اطراف آن به سر میبردند؛ ولی در امور و سرپرستی مکه و بیت الله الحرام هیچ گونه دخالتی نداشتند؛ تا وقتی که قصی بن کلاب به مکه بازگشت. او با دختر رئیس قبیله خزاعه ازدواج کرد و رفته رفته بر دامنه نفوذش افزود تا اینکه تصمیم گرفت خود به تنهایی عهدهدار ولایت کعبه شود؛ از این رو، با قریش و بنیکنانه (غیر از بنیبکر)سخن گفت و از آنان در خواست کمک کرد. آنها نیز پذیرفتند [۱] و با او بیعت کردند.
- سپس قصی نامهای به برادرش رزاح بن ربیعه نوشت و از او یاری خواست. با فراهم شدن مقدمات کار، نخست در موسم حج، قصی متعرض صوفه شد که عهدهدار منصب اجازه حجاج بودند و با آنان به جدال و کشمش پرداخت و خود را بدین کار شایستهتر از ایشان دانست. کار به جنگ کشیده شد[۲] و قصی در این جنگ به پیروزی رسید. خزاعه و بنیبکر احساس خطر کردند و مطمئن شدند که قصی، آنان را نیز از ولایت مکه منع خواهد کرد؛ همچنان که دیگران را از این کار منع کرده بود. پس از او کناره گرفتند و سپس با او به جنگ برخاستند. پس از جنگی سخت، دو طرف سرانجام به صلح تن در دادند و به حکمیت یعمر بن عوف از طایفه بکر رضایت دادند. یعمر بن عوف چنان داوری کرد که قصی برای خدمتگزاری کعبه و سرپرستی مکه از طایفه خزاعه برازندهتر است.
- بدین ترتیب مکه در اختیار قصی قرار گرفت و او ریاست کامل کعبه را به دست گرفت[۳]. قصی، قبایل متفرق قریش را گرد آورد و در مکه جای داد و امور رفادت (مهمانداری زائران کعبه)، حجابت (دربانی و کلیدداری)، سدانت (خآدمی و پردهداری)، لواء (پرچمداری) و سقایت را به عهده گرفت[۴]. او کعبه را از نو ساخت و دار الندوه را برای انجام مشورتها و اتخاذ تصمیمات عمده قریش تأسیس کرد[۵]. پس از قصی، مناصب قریش بین بنیعبدمناف و بنیعبدالدار تقسیم شد[۶]. قریشیان رفته رفته از دین آبا و اجدادی خود فاصله گرفتند و بتپرستی را پیشه خود ساختند؛ طوری که کعبه، پر شده بود از بتهای قریش و دیگر قبایل. آنان در دین بدعت ورزیدند (به ویژه پس از حادثه اصحاب فیل) تا اینکه اسلام ظهور کرد و همه این بدعتها را از بین برد.
- قریش برای خود، راههای تجاری را به شام، حبشه، یمن و عراق گشودند و در مکه، اجتماعات و بازارگاههایی چون عکاظ بر پا کردند که بسیاری از قبایل نجد در آن شرکت میکردند[۷]. مکه پس از بعثت پیامبر(ص) عرصه خشونتهای بسیار سران و بعضی از مردم قریش علیه آن حضرت و اصحاب و یارانش شد. پس از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه نیز جنگهای بسیاری علیه ایشان بر پا کردند؛ تا اینکه سرانجام در سال هشتم هجری، مکه به دست مسلمانان فتح شد و همه قریش اسلام اختیار کردند [۸].
نسب قریش
- در نسب قریش، بین علمای علم انساب، اختلاف است. عدهای از آنان گفتهاند که قریش، فرزندان نضر بن کنانه[۹]، و عدهای دیگر قائلاند که قریش فرزندان فهر بن مالک اند[۱۰]؛ اما بیشتر نسبشناسان بر این باورند که پدر قریش، نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد عدنان است [۱۱].
- با این حال، عدهای نیز به قصی بن کلاب، قریش گفتهاند و معتقدند پیش از او به کسی دیگر قریش نگفتهاند[۱۲][۱۳].
وجه تسمیه قریش
- در اینکه چرا به قریش، قریش گفتهاند نیز در میان علمای فن، اختلاف است. عدهای گفتهاند که قریش از کلمه "القرش" گرفته شده است که به معنای کسب و جمع است[۱۴].
- بعضی از نسبشناسان نیز گفتهاند که قریش برگرفته از کلمه "تقرّش" است، و قریش (نضر بن کنانه) را قریش نامیدهاند، از این جهت که بازرگان بود و عرب به بازرگانی "تقرّش" میگفته است[۱۵].
- سرانجام عدهای دیگر معتقدند که قریش را به علت اجتماعشان، قریش گفتهاند؛ همان گونه که گفتهاند: یتقرش مال فلان؛ "بر مال فلانی افزوده شد"[۱۶][۱۷].
آغاز ریاست قریش بر مکه
- قریش طی ریاست سیصد ساله خزاعه[۱۸] بر امور کعبه، به صورت پراکنده در اطراف مکه و کوهها و شعاب اطراف آن به سر میبردند؛ ولی در امور و سرپرستی مکه و بیتالله الحرام هیچگونه دخالتی نداشتند تا اینکه قصی بن کلاب به مکه بازگشت. او با دختر رئیس قبیله خزاعه، ازدواج کرد و رفته رفته بر دامنه نفوذ خود افزود تا اینکه تصمیم گرفت خود به تنهایی عهدهدار ولایت کعبه شود؛ از این رو، با قریش و بنیکنانه سخن گفت و از آنان یاری طلبید. آنها نیز پذیرفتند[۱۹]. و با او بیعت کردند. سپس قصی، نامهای به برادرش رزاح بن ربیعه نوشت و از او کمک خواست.
- با فراهم شدن مقدمات کار، نخست در موسم حج، قصیف، با صوفه[۲۰] که عهدهدار منصب اجازه حجاج (حرکت به عرفات و اجازه رمی جمرات و کوچ کردن از منا) بودند به جدال و کشمکش پرداخت و خود را برای این کار از آنان شایستهتر دانست. کار به جنگ کشیده شد[۲۱] و قصی در این جنگ به پیروزی رسید. خزاعه و بنیبکر از این واقعه احساس خطر و یقین کردند که قصی آنان را نیز همانند صوفه، از ولایت مکه منع خواهد کرد؛ از این رو، از قصی کناره گرفتند. اندکی بعد جنگی سخت بینشان درگرفت. دو طرف سرانجام به صلح تن دادند و به حکمیت یعمر بن عوف از طایفه بکر رضایت دادند. یعمر، چنان داوری کرد که قصی برای خدمتگزاری کعبه و سرپرستی مکه از طایفه خزاعه برازندهتر است[۲۲]. بدین ترتیب مکه در اختیار قصی قرار گرفت و او ریاست کامل کعبه را به دست گرفت[۲۳].
- قصی، مکه را به صورت ربعهایی (کوچه - محله) در آورد و قبایل قریش را که در اطراف و اکناف مکه پراکنده بودند در آن گرد آورد[۲۴]. به این دسته از قریش، "قریش بطاح" اطلاق شد. همچنین بنیعدی بن قصی بن کلاب که از آمدن به مکه خودداری کرده و همچنان در پشت آن شهر اقامت گزیده بودند، "قریش ظواهر" نامیده شدند[۲۵].
- قصی، کعبه را از نو ساخت[۲۶] و دارالندوه را در آنجا تشکیل داد[۲۷] و امور رفاده (مهمانداری زائران کعبه)، حجابه (دربانی و کلیدداری)، سدانه (خآدمی و پردهداری)، لواء (پرچمداری) و سقایه (آب دادن به حجاج) را به دست گرفت[۲۸]. این مناصب، پس از مرگ قصی بن کلاب و سپس عبدمناف و عبدالدار به جهت اختلافی که بین فرزندانشان در به دست گرفتن امور مکه رخ داد، بین طوایف قریش تقسیم شد[۲۹].
تجارت قریش
- قریش به امر تجارت میپرداختند؛ اما تجارتشان از مکه تجاوز نمیکرد. تجار غیر عرب کالاهایشان را میخریدند و در اطراف بلاد عرب میفروختند[۳۰] تا اینکه هاشم بن عبدمناف، سنت تجارت قریش به شام و یمن را بنیان نهاد. هاشم از ملوک شام، اجازه تجارت را در بلاد شام گرفت. سپس برادرش عبدالشمس موفق به کسب اجازه از حاکم حبشه برای تجارت به آنجا شد و نوفل بن عبدمناف، کوچکترین فرزند او نیز با سفر به عراق از کسرا نامهای برای تجارت به عراق دریافت کرد[۳۱].
- افزون بر آن، قریش در مکه، اجتماعاتشان و بازارگاههایی مانند عکاظ را برپا کرد که همه قبایل شمال و جنوب غربی، برای تجارت همراه قبایل نجد، در آن جمع میشدند[۳۲].
ادیان قریش
- مردم مکه، همواره بر آیین اسماعیل(ع) بودند تا اینکه عمرو بن لحی خزاعی آن را تغییر داد. او در پی سفری که به بلقای شام داشت بتهایی را به مکه آورد و بتپرستی را در آنجا رواج داد[۳۳].
- عزی، هبل، أساف، نائله و مناة، از بتهای معروف قریش به شمار میآمدند. "عزی"، بزرگترین بتشان بود؛ بدین علت، قریش را عزی هم میخواندند. آنان عزی را زیارت میکردند و برایش هدیه میبردند و قربانی میکردند و بدین وسیله بدان تقرب میجستند[۳۴]. دیگر بت قریش، "هبل" نام داشت که با عقیق سرخ، به شکل انسان ساخته شده بود و بزرگترین بت درون کعبه به شمار میرفت[۳۵]. أساف و نائله نیز دو بت دیگر بودند که قریش آنها را میپرستیدند. این دو را که به صورت دو سنگ مسخ شده بودند پیشاپیش کعبه نهادند تا مردمان از آن پند بگیرند[۳۶]. مناة نیز از بتانی بود که افزون بر دیگر اعراب، قریش نیز آن را بزرگ میداشتند[۳۷].
- تحمس[۳۸] و سختگیری قریش در امر دین، از دیگر خصیصههای بارز آنان شمرده میشد؛ از این رو، به آنان "حمس" اطلاق شد[۳۹]. قریش رفته رفته شروع به بدعتگذاری کردند و وقوف در عرفه و اجرای مراسم آن را با اینکه میدانستند از مشاعر دین ابراهیم(ع) است ترک و وقوف در آن را برای سایر اعراب، واجب کرده؛ میگفتند: "ما فرزندان ابراهیم هستیم و اهل حرم و خادمان کعبه و ساکنان آن. برای ما سزاوار نیست که از حرم خارج شویم و غیر حرم را مانند آن بزرگ بشماریم؛ چرا که این کار از حرمت و شأنمان نزد عرب میکاهد"[۴۰].
- آنان، ساکنان خارج از حرم را وادار میکردند غذای خود را به آنجا وارد نکنند و از غذای اهل حرم استفاده کنند و موقع طواف از لباسهای مردم مکه که لباس ملی و قومی بود بهره بگیرند و اگر کسی توانایی خریدش را نداشت، باید برهنه طواف میکرد[۴۱]. این بدعتگذاریها، به ویژه از زمانی که خداوند، لشکر ابرهه را تار و مار کرد شدت گرفت؛ چرا که مقام کعبه و قریش، پس از این واقعه بیش از پیش در انظار عرب بالا رفت. اعراب میگفتند: "اینان (قریش) اهلالله هستند؛ چه آنکه خداوند از ایشان دفاع کرد و دشمنانشان را نابود ساخت"[۴۲]. آنها هنگام انجام دادن اعمال حج، غذای روغنی نمیپختند، مو و ناخن نمیگرفتند، روغن استعمال نمیکردند، با زنان معاشرت نمیکردند، خود را خوشبو نمیکردند، گوشت نمیخوردند، در خانهای از خانههای مکه داخل نمیشدند، در حال اجرای مناسک در خیمههای چرمی ساکن میشدند و...[۴۳].
- با این حال، عدهای از قریش بودند که از پرستش بتها دست برداشتند و نصرانی یا پیرو دین حنیف شده بودند. افزون بر این، در میان قریش و به ویژه در طایفه بنیهاشم، آیین حنیف ابراهیم(ع) پیروانی داشته است. ورقة بن نوفل بن اسد از جمله کسانی بود که از پرستش بتها سر باز زده، آیین مسیحیت اختیار کرده بود[۴۴]. زید بن عمرو بن نفیل نیز از پرستش بتان خودداری کرده بود و در پی دین بود تا اینکه مسیحیان او را در شام کشتند[۴۵][۴۶].
پیمانهای قریش
پیمان مطیبین
- پس از مرگ عبدمناف و عبدالدار (فرزندان قصی بن کلاب) بین فرزندانشان در به دست گرفتن امور مکه اختلاف افتاد. آنان دو دسته شدند و هر یک از طوایف قریش به یکی از آنها پیوستند.
- دستهای به ریاست عبدمناف عبدالشمس بن عبدمناف، و دسته دیگر به ریاست عبدالدار عامر بن هاشم بن عبد مناف بودند. بنیاسد بن عبدالعزی و بنیزهرة بن کلاب و بنیتیم بن مرة بن کلاب و بنیحارث بن فهر به عبدمناف پیوستند، و بنیمخزوم و بنیسهم و بنیجمح و بنیعدی، با عبدالدار پیمان بستند. هر قومی، علیه گروه دیگری همقسم شدند. طرفداران و حامیان عبدمناف، دست خود را در قدحی از طیب فرو بردند و به کعبه مالیدند و بر استواریشان تأکید کردند، و در برابر، حامیان عبدالدار نیز دستان خود را در قدحی از خون فرو برده، بر دیوار کعبه مالیدند و قسم خوردند که تسلیم نشوند و کفش از پا در نیاورند تا پیروز شوند[۴۷].
- سرانجام دو طرف به صلح رضایت دادند و مناصب مکه را بین خود تقسیم کردند[۴۸][۴۹].
حلف الفضول
- سبب این پیمان، آن بود که مردی از بنیزبید یمن به مکه آمده بود و کالایی را به عاص بن وائل سهمی فروخته بود؛ اما عاص در پرداخت پول آن تعلل میورزید؛ طوری که مرد مأیوس شد. ناچار او به کوه ابوقبیس رفت و شکایت خود را ضمن اشعاری اعلام کرد. عدهای از قریشیان از این واقعه شرمنده شده، به فکر چاره افتادند. اول کسی که در این کار پیشقدم شد، زبیر بن عبدالمطلب بود. او طوایف قریش را در دار الندوه فراهم آورد و از آنجا به خانه عبدالله بن جدعان رفتند و پیمان بستند که برای یاری هر ستمدیده و گرفتن حق وی همداستان باشند و اجازه ندهند که در مکه به احدی ستم شود. قریش، این پیمان را "حلف الفضول" نامید[۵۰][۵۱].
مشهورترین ایام قریش
- مشهورترین ایام قریش، چهار جنگ عمده است. این جنگها که به سبب وقوع در ماههای حرام به فجار معروف شدهاند[۵۲] و بین قریش و قیس بن عیلان رخ دادند عبارتاند از: فجار القرد[۵۳]، فجار الرجل[۵۴]، فجار المرأة[۵۵] و فجار براض[۵۶]. فجار براض، خود دربردارنده پنج فجره است: یومالنخله[۵۷]، یومالشمطه،[۵۸] یومالعبلاء[۵۹]، یومالشرب[۶۰] و یومالحریره[۶۱].
- پس از اسلام نیز قریش جنگهای زیادی را علیه رسول خدا(ص) صورت داد[۶۲].
بطون قریش
- به گفته مسعودی، بطون قریش، مقارن ظهور اسلام ۲۵ طایفه را در بر میگرفته است که عبارتاند از: بنیهاشم بن عبدمناف، بنیمطلب بن عبدمناف، بنیحارث بن عبدالمطلب، بنی امیة بن عبدشمس، بنینوفل بن عبد مناف، بنیحارث بن فهر، بنیاسد بن عبدالعزی، بنیعبدالدار بن قصی، بنیزهرة بن کلاب، بنیتیم بن مرّه، بنیمخزوم بن یقظه، بنییقظه بن مره، بنی مرة بن کعب، بنیعدی بن کعب، بنیسهم بن عمرو، بنیجمح بن عمرو، بنیمالک بن حنبل، بنیمعیط بن عامر، بنینزار بن عامر، بنی سامة بن لؤی، بنیأدرم تیم بن غالب بن فهر، بنیمحارب بن فهر، بنیحارث بن عبدالله بن کنانه، بنینباته و بنیعائذه[۶۳].
- مسعودی میافزاید: از بنیهاشم تا بنیجمح، بطون قریش بطاح، و از بنیمالک تا آخر، جزء بطون قریش ظواهرند[۶۴][۶۵].
پانویس
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۴، احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۲۵۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۴، احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۲۵۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۲۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۲.
- ↑ زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص۸۵؛ محمد عبدالله ازرقی، اخبار مکه، ص۱۲۲۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قبایل عرب مکه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۲۲-۲۲۴.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۳۹۸.
- ↑ خیر الدین زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۲۶۶.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۵؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۶۷؛ ابن حزم اندسی، جمهره انساب العرب، ص۱۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۲؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۳۹۹ به بعد.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۳۹۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۲۵.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۰؛ خلیل بن احمد فراهیدی کتاب العین، ج۵، ص۳۹؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۲، ص۴۲؛ این هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۳۹۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶ ص۳۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۲۵-۲۲۶.
- ↑ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟؟، ص۲۳۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۵-۱۵۶.
- ↑ فرزندان غوث بن مر بن أدّ بن طابخه که قبیلهای از جرهم بودند.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟؟، ص۲۳۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟؟، ص۲۳۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟؟، ص۲۳۸؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟؟، ص۲۴۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی أخبار القریش، ص۳۲-۳۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۸.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟؟، ص۲۴۰.
- ↑ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۸.
- ↑ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۲۶-۲۲۷.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟؟، ص۲۴۲.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟؟، ص۲۴۲؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۴۵-۴۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۱، ص۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۲-۲۵۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۲۷-۲۲۸.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۸.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۱۸.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۲۸.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۸۲.
- ↑ هشام بن کلبی، الاصنام، ص۱۱۳.
- ↑ بدعتگذاری و نوآوری در دین.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟، ص۲۵۶.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۱۲۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۶؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۱۲۸-۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۵۹؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۳، ص۸۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟؟ ص۲۵۷.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۵۹؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۳، ص۸۷.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۲۸-۲۳۰.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۱۸۹-۱۹۰؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۵۵-۵۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۵۶؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۳۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۰.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۵۲-۵۳؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، اصفهانی ص۲۷۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۲۸۸-۲۹۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۱.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۸-۵۸۹؛ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۵؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۱۶۰.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۳؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۱۶۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۹.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۱۰۴.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۱۶۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۰-۵۹۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵-۱۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۶؛ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۶.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۳۳۱؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۱۶۹.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۷.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۷؛ حموی یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۳۳۲.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۲۴؛ حموی یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۲۵۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۱-۲۳۲.
- ↑ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۲.