جایگاه و اهمیت عدم استرحام در اسلام چیست؟ (پرسش)
جایگاه و اهمیت عدم استرحام در اسلام چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جمع پرسش و پاسخ سیره اجتماعی معصومان |
مدخل اصلی | ؟ |
جایگاه و اهمیت عدم استرحام در اسلام چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث سیره اجتماعی معصومان است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره اجتماعی معصومان مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
پاسخ نخست
- آقای دکتر مصطفی دلشاد تهرانی در کتاب «سیره نبوی» در اینباره گفته است:
- «نفس استرحام از اموری است که در سیره اجتماعی رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) رعایت میشده و به هیچ وجه زیر پا گذاشته نمیشده است. آنان هرگز «استرحام» نمیکردند. «استرحام» یعنی ترحمطلبیدن، گردن کج کردن، التماس کردن و زاری نمودن در برابر مخلوق، و ناله زدن پیش خلق؛ خود را خرد کردن، ضعیف و زبون ساختن، و زیر پا گذاشتن آن شرافت و کرامت ذاتی انسان. اسلام آمده است به انسان شرافت بخشد، مردمان را از حضیض ذلت به اوج عزت راه برد، آدمیان را از خاک به افلاک رساند، و انسان ملکی را ملکوتی نماید؛ و طی این طریق با عزت است و عدم استرحام در برابر مخلوق.
- از همین روست که میبینیم پیشوایان حق در سختترین اوضاع و احوال نیز ضعف نشان ندادند و هرگز خود را زبون نساختند و جز از حضرت حق ترحم نطلبیدند؛ و به پیروان خود آموختند که چنین باشند. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: «عِزُّ الْمُؤْمِنِ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ»[۱].
- این سخن بدان معنا نیست که انسانها از یکدیگر بینیازند و کسی را به کسی حاجتی نیست[۲]، بلکه بدین معناست که در روابط و مناسبات اجتماعی و در خواستهها و رفع نیازها، عزت انسان حفظ شود و تن به استرحام ندهد، چنان که پیامآور عزت و کرامت، رسول ختمی مرتبت فرمود: «أطْلُبوا الحَوَائِجَ بِعِزَّةِ الأَنْفُسِ»[۳].
- نفی استرحام به معنای قطع رابطه با مردم و بریدن از جامعه و نفی ارتباط و معاشرت و دادوستد نیست، که لازمه زندگی اجتماعی روابط متقابل و تعامل و دادوستد است، ولی آن چه در این میان نباید مورد غفلت قرار گیرد و یا زیر پا گذاشته شود، حفظ حرمت و شرافت، و کرامت و عزت است. در آموزههای پیشوایان حق به این امر توجه داده شده است که دو احساس متقابل - به اعتبارهای مختلف - با هم جمع شود: «نیاز به مردم» و «بینیازی از مردم». یعنی در روابط و مناسبات اجتماعی هم تعامل صورت گیرد و هم عزت زیر پا گذاشته نشود. از امام صادق(ع) نقل شده است که امیرمؤمنان علی(ع) میفرمود: «لِيَجْتَمِعْ فِي قَلْبِكَ الِافْتِقَارُ إِلَى النَّاسِ وَ الِاسْتِغْنَاءُ عَنْهُمْ فَيَكُونَ افْتِقَارُكَ إِلَيْهِمْ فِي لِينِ كَلَامِكَ وَ حُسْنِ بِشْرِكَ وَ يَكُونَ اسْتِغْنَاؤُكَ عَنْهُمْ فِي نَزَاهَةِ عِرْضِكَ وَ بَقَاءِ عِزِّكَ»[۴].
- پیشوایان دین میآموزند که در حسن سیرت با مردمان چون نیازمند به آنان رفتار شود و در حفظ عزت چون بینیاز از آنان؛ و آنجا که پای عزت و کرامت در میان است، انسان روحیه بینیازی از مردمان را در خود تقویت کند و کمترین خواسته و نیازش را نیز خود برطرف سازد. پیامبر اکرم(ص) دراینباره چنین سفارش فرمود: «اسْتَغْنُوا عَنِ النَّاسِ وَ لَوْ بِشَوْصِ السِّوَاكِ»[۵].
- بنابراین آنجا که نیاز جستن و درخواست نمودن به قیمت زیر پا گذاشتن حیثیت و شرافت انسانی و شکسته شدن عزّت ایمانی است، بینیازی نمودن سزاوار شخصیت انسانی و ایمانی است. علی(ع) برترین نمونه مدرسه نبوی در مقایسهای لطیف فرموده است: «سَاعَةُ ذُلٍّ لَا تَفِي بِعِزِّ الدَّهْرِ»[۶]. آن نمونههای والای زندگی متعالی به هیچ قیمتی استرحام و ذلّتپذیری را مجاز نمیشمردند، چنان که زینالعابدین(ع) فرموده است: «مَا أُحِبُّ أَنَ لِي بِذُلِ نَفْسِي حُمْرَ النَّعَمِ»[۷].
- پیشوایان حق با قول و فعل خود آموختند که گوهر کرامت و شرافت از هر هیچ گرانقدرتر است و حیثیت و عزت انسان ارزش والایی است که بدون آن زندگی انسانی میسر نیست و اگر آدمی به استرحام کشیده شود و عزت وجودی خود را زایل سازد، پذیرای همه کجیها و ناراستیها میشود؛ و آن چه که انسان را استرحام به دست میآورد، در برابر آن چه از گوهر شرافت و عزت خویش از دست میدهد قابل قیاس نیست. از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ»[۸].
- انسان عاقل، فشار و سنگینی سختی و مشکلات را بر فشار و سنگینی خواری و منت دیگران ترجیح میدهد. گفتهاند که وقتی سقراط حکیم پیاده میرفت در راهی، یکی وی را گفت: چند تن از ملوک و اشراف در تو اعتقاد دارند، چرا از کسی اسبی نخواهی تا پیاده نباید رفت؟! سقراط گفت: بار تن من بر پای سبکتر میآید که بار منت اسب دیگری بر گردن من[۹].
- چرا آدمی پیش دیگران دست دراز کند و شرافت انسانی خود را زیر پا بگذارد؟ آیا سزاوار نیست که آدمی به کم بسازد ولی دست پیش دیگری دراز نکند و گوهر انسانی خود را به بهایی اندک نفروشد؟ امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّلُ»[۱۰].
- با این روحیه است که انسان از تن دادن به پستی آزاد میشود و به کار خویش اهتمام میورزد. مردمانی که سنگینی منت و نیازمندی به بیگانه را کمرشکن و کشنده نمیدانند، بوی آزادی و استقلال را نیز استشمام نخواهند کرد. تن دادن به سختیها بر انسان آزاده سهل است و تن دادن به پستیها عین مرگ است. آزاده مرگ را بر پستی استرحام ترجیح میدهد. چنان که پیشوای آزادگان علی(ع) فرموده است: «الْمَنِيَّةُ وَ لَا الدَّنِيَّةُ»[۱۱].»[۱۲]
پرسشهای وابسته
منبعشناسی جامع سیره اجتماعی معصومان
پانویس
- ↑ «عزت مؤمن در بینیازی [جستن] او از مردمان است». جامع الاخبار، ص۱۰۰؛ و از امام جواد(ع) چنین روایت شده است: «عِزُّ الْمُؤْمِنِ غَنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ». مستدرک الوسائل، ج۷، ص۲۳۰؛ عباس بن محمد رضا القمی، الانوار البهیة فی تواریخ الحجج الالهیة، تقدیم و تعلیق محمد کاظم الخراسانی (الشانهچی)، دار الاضواء، بیروت، ۱۴۰۴ ق. ص۲۲۱.
- ↑ از امام صادق(ع) نقل شده است: «إِنَّهُ لَا بُدَّ لَكُمْ مِنَ النَّاسِ إِنَّ أَحَداً لَا يَسْتَغْنِي عَنِ النَّاسِ حَيَاتَهُ وَ النَّاسُ لَا بُدَّ لِبَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ». (بیگمان کسی نیست که تا زنده است از مردم بینیاز باشد و ناچار مردم باید با یکدیگر همکاری و همیاری داشته باشند). الکافی، ج۲، ص۶۳۵.
- ↑ «خواستههای خود را با حفظ عزّت نفس بخواهید». مختصر تاریخ دمشق، ج۲۲، ص۱۷۷؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۱۶۸؛ نهج السعادة، ج۸، ص۲۷۶؛ و از امیر مؤمنان علی(ع) بدین صورت نقل شده است: «اُطْلُبُوا الْحَاجَاتِ بِعِزَّةِ الْأَنْفُسِ». شرح ابن أبی الحدید، ج۲۰، ص۳۱۷.
- ↑ «باید در قلبت [دو احساس] نیازمندی به مردمان و بینیازی از آنان را [با هم] گردآوری؛ نیازمندی است به آنان در خوشگویی و گشادهرویی است [جلوهگر] باشد، و بینیازیات از آنان در پاکی آبرو و بقای عزتت باشد». الکافی، ج۲، ص۱۴۹؛ تحف العقول، ص۱۴۰؛ وسائل الشیعة، ج۶، ص۳۱۳.
- ↑ «از مردمان بینیازی جویید هرچند با ترک خواستن چوب مسواک». من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۷۱؛ وسائل الشیعة، ج۶، ص۳۰۸.
- ↑ «ساعتی با ذلت زیستن و زبون بودن با عزّت روزگار برابری نمیکند». غررالحکم، ج۱، ص۳۹۴.
- ↑ «دوست ندارم با ذلت نفس خویش به بهترین نعمتها (شتران سرخمو) دست یابم». الکافی، ج۲، ص۱۰۹؛ الخصال، ج۱، ص۲۳؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۱۰.
- ↑ «بد بندهای است آنکه او را تمایلی باشد که سبب خواریاش گردد». الکافی، ج۲، ص۳۲۰؛ سفینة البحار، ج۲، ص۹۳.
- ↑ رضیالدین ابوجعفر محمد نیشابوری، مکارم اخلاق، به کوشش محمد تقی دانشپژوه، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۱ ش. ص۱۵۵.
- ↑ «به اندک ساختن و به این و آن نپرداختن». نهج البلاغه، حکمت ۳۹۶.
- ↑ «مردن و خواری نبردن». تحف العقول، ص۱۴۳؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۹۶.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۱۵۱-۱۵۴.