ابومحمد موسی هادی
شناخت هادی
او موسی [ملقب به هادی] فرزند مهدی بن منصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بود. در محرم ۱۶۹ ق./ آب ۷۸۹ م. در بیست و پنج سالگی به خلافت رسید و کسی کوچکتر از او به خلافت نرسیده است[۱]. مادرش کنیزی به نام خیزران بود[۲].
پدرش او را در شانزده سالگی ولیعهد کرد؛ همانگونه که به فرماندهی سپاه در مشرق برگزید. مهدی در این اندیشه بود که فرزندش، هارون، را به علت ایثارگریاش برای او و مشارکت خیزران در محبت به وی، ولیعهد اول قرار دهد، اما مرگ به وی مهلت نداد. برخی از بزرگان حکومت، بعد از مرگ هادی به او گرایش داشتند. هادی در محیطی راحت و با رفاه بزرگ شد که این مسأله در اخلاق و رفتارش اثر گذاشت.
هادی نیرومند بود و در حالی که دو زره بر تن داشت، به روی اسب میپرید. پدرش او را جگرگوشه خود مینامید[۳]. وی به شجاعت و مهارت در کار مملکتداری و بخشش معروف بود؛ اما خشونت، جسارت و تعصبی داشت که از مادر و برادرش به ارث برده بود، همچنین علاقهای وافر به ادبیات و تاریخ داشت؛ از این رو اطلاعات فرهنگی او در آن دو زمینه بالا بود. به آواز علاقهای بسیار داشت، به همین علت خواننده معروف عراقی، ابراهیم موصلی و فرزندش اسحاق را به خود نزدیک کرد[۴].[۵]
اوضاع داخلی در دوران هادی
رابطه با علویان
سیاست مسالمتآمیز مهدی در قبال علویان با مرگ وی پایان یافت. هادی بر علویان سخت گرفت و بیرحمی کرد. هدایا و مقرری آنان را قطع کرد؛ بر آنان جاسوس گماشت و به کارگزارانش دستور داد تحرکات ایشان را زیر نظر بگیرند و بر آنان سختگیری کنند[۶]. خلیفه از شورش آنها بر حکومتش وحشت داشت؛ همانگونه که سرشت و روحیه وی در تبلور سیاست خصمانه او در برابر آنان تأثیر داشت. علویان در حجاز نابسامان شدند و به بزرگ و شیخ خود، حسین بن علی بن حسن(ع)، رو کردند[۷] و برای رهایی از ترس و شدتی که به آن دچار بودند، او را به قیام تشویق نمودند.
در موقع حج شمار بسیاری از شیعیان عراق به مدینه آمدند و با حسین ملاقات کردند. وی وضعیت دشوار علویان را برای آنان شرح داد؛ آنان با او بیعت و وعده کردند که در موسم حج سال آینده قیام کنند و توافق کردند که شعار آنها «کسی که شتر قرمز را دید» باشد[۸]. پس از آن سرعت بروز حوادث، رهبران علوی را به شتاب در قیام واداشت.
حسین بن علی بعد از آگاهی از خطر رو به افزایش در برابر علویان، پذیرفت که زمان قیام را به جلو اندازد. وی زمان قیام را در سحرگاه روز سیزدهم ذی قعده ۱۶۹ ق. / پانزدهم ایار ۷۸۶ م. اعلام کرد. وی بر مدینه چیره شد و مسجد نبوی را مرکز حرکت قرار داد و برخی از مردم مدینه با وی بیعت کردند؛ اما پاسخی مثبت از سوی بسیاری از آنان دریافت نکرد[۹]. به نظر میرسد که آنان از هجوم حکوت به علت صلابت خلیفه ترسیدند؛ همانگونه که تدابیر حسین، مانند پایگاه حرکت قرار دادن حرم امن رسول خدا(ص) و پناه بردن به آن، مردم را نارحت کرد و این مسأله با احساسات آنان، بزرگداشت مسجد رسول خدا(ص) و محترم شمردن آن هماهنگی نداشت[۱۰].
حسین یازده روز بعد از قیامش برای تصرف مکه آهنگ آنجا کرد و در دره فخ از نواحی مکه[۱۱]، اردو زد؛ اما مکیها دعوتش را بیپاسخ گذاشتند. در این وقت سپاه عباسی به منطقه رسید و در هشتم ذیحجه به ارودگاه او در فخ حمله و بر حسین و یارانش چیره شد و حسین «کشته فخ» یا «صاحب فخ» نام گرفت[۱۲]. آرزوهای شیعه - که امید آنها به این حرکت بود - از بین رفت. کسانی که نجات یافتند، در شهرهای مختلف مخفی شدند، از آن میان ادریس و یحیی فرزندان عبدالله بن حسن، بودند. ادریس به مغرب رفت و حکومت ادریسیان را بنیان گذاشت و یحیی به سرزمین دیلم در مشرق رفت.[۱۳]
مجازات زنادقه
هادی نفرت از زنادقه را از پدرش به ارث برد و از سیاست او در تعقیب و عقوبت آنان پیروی کرد؛ از این رو گروهی از زندیقان از جمله یزدان بن باذان[۱۴] را کشت. گویند: وی مردم را هرولهکنان در طواف دید و گفت: «آنان به گاو خرمنکوب، شبیهترند»[۱۵].[۱۶]
ولایتعهدی - مرگ هادی
هادی تصمیم داشت برادرش هارون را از ولایتعهدی برکنار کند و با پسرش، جعفر، بیعت کند؛ اما جعفر هنوز خردسال بود. او کوشید تا هارون متقاعد شود خود را خلع کند و اگر یحیی بن خالد برمکی او را آگاه نمیکرد، میپذیرفت[۱۷]. در این حال هادی دست به شیوههای سختی زد و هارون را در تنگنا قرار داد. هارون فرار کرده، از پایتخت دور شد و تا مرگ هادی از مرکز دور ماند و پس از مرگ هادی با او بیعت شد[۱۸].
خلافت هادی طولی نکشید. وی دوازده روز باقی مانده از ربیع الاول ۱۷۰ ق. /ایلول ۷۸۶م. در بغداد درگذشت. او یک سال و دو ماه و دوازده روز حکومت کرد. احتمالاً وی از زخم معده رنج میبرد؛ اما اختلافات داخل خانواده ایشان برخی از مورخان را وا داشته است که بگویند او در خواب خفه شد و این کار با اشاره یکی از کنیزان مادرش صورت گرفت[۱۹].[۲۰]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹.
- ↑ تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹؛ مصحح: خیزران پس از تولد هادی و هارون آزاد و به ازدواج مهدی در آمد.
- ↑ تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹.
- ↑ جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۷۲؛ ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، ج۵، ص۶؛ تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۱۵۹.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۸۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۸ – ۳۴۹.
- ↑ حسین به خلافت چشم دوخته و معتقد بود که عباسیان خلافت را از علویان غصب کردهاند.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۷۵؛ مسند، عبد الله بن علی، العلویون فی الحجاز، ص۲۰۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۹۵؛ مسند، عبد الله بن علی، العلویون فی الحجاز، ص۲۰۲.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۶۶.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۶۶؛ مصحح: هادی قسم یاد کرد که حسین به دستور امام کاظم(ع) قیام کرده است و افزود: خدا مرا بکشد، اگر او را زنده بگذارم. امام(ع) با شنیدن تهدید هادی در حق او نفرین کرد و چندی بعد، خبر مرگ او به مدینه رسید.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۸۵.
- ↑ مصحح: یزدان باذان از مردم نهروان و دبیر یقطین و علی بن یقطین بود.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۱۹۰.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۸۶.
- ↑ جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۶۹ - ۱۷۰.
- ↑ جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۶۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵۱؛ جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۷۴؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۲۰۵ – ۲۰۶.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۸۶.