منصور عباسی در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۳۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

شناخت ابوجعفر منصور

أو عبد الله بن محمد بن علی عباسی، ابوجعفر منصور بود. در سال ۹۵ قمری در حمیمه متولد شد. مادرش کنیزی به نام سلامه بود. وی در جامعه هاشمی بزرگ شد و در جوانی به دنبال دانش و فهم دین، از سرچشمه‌های اصلی‌اش بوده در علم حدیث پیشرفت کرد و ادیب، سخن‌دان و تاریخ‌دان شد. منصور همراه با برادر و خانواده خود از حمیمه به کوفه رفت. هنگامی که برادرش ابوالعباس خلیفه شد، در اداره امور خلافت، پشتیبان نیرومند او بود. برادرش او را استاندار جزیره، ارمنستان و آذربایجان کرد، برای گرفتن بیعت برای ابوالعباس به خراسان گسیل داشت و او را ولی‌عهد خویش کرد. سفاح در حالی درگذشت، که منصور در حجاز امیرالحاج بود. برادر زاده‌اش عیسی بن موسی بن محمد برای او در شهر انبار بیعت گرفت و در نامه‌ای منصور را از آن آگاه کرد.   منصور را به نیرومندی، دلاوری، هشیاری، استواری و توجه و عنایت به منافع مردم وصف کرده‌اند. وی خون‌ریزی را، جز به حق ناپسند می‌شمرد. معروف بود که در سختی‌ها استوار است؛ بدون شک این صفت از برجسته‌ترین صفاتی است که موفقیت را در پی دارد.[۱]

اوضاع داخلی در دوران منصور

عصیان عبدالله بن علی

منصور زمانی عهده‌دار خلافت شد که پایه‌های آن مستحکم بود. وی از رقابت عمویش، عبدالله بن علی - که در پی خلافت بود - وحشت کرد، همچنین از افزایش نفوذ ابومسلم و قیام پسرعموهایش، آل علی بن ابی طالب(ع)، در برابر حکومتش هراسان شد.[۲]

منصور با این مشکلات سه‌گانه چگونه روبه‌رو شد؟

آشکار است که خلیفه بی‌باکی، بلندهمتی، نیرنگ و زیرکی را به هم آمیخت و تصمیم گرفت دشمنانش را به وسیله همدیگر نابود کند، تا عرصه سیاسی برای او باز شود. عبدالله بن علی تصویری ویژه از مشکل حکومتی داشت. وی علاوه بر اینکه به خلافت چشم داشت، از برادر زادگانش، ابوالعباس و منصور، به علت تمایل شدید آنان به ایرانی‌ها، ناراحت بود.

ترس منصور از چشم‌داشت‌های عمویش به حق بود. عمویش در دوران ابوالعباس در رأس سپاهی بزرگ از عرب به جنگ رومی‌ها رفت؛ در دلوک از نواحی حلب، از مرگ تفاح و بیعت با منصور آگاه شد و از رفتن به جنگ خودداری کرده به حران- جایی که اساس جنگش را در آن جمع کرده بود- رفت و نامزدی خودش را برای خلافت اعلان کرد. سپاه با او بیعت کرد و از همان جا برای حمله به سوی جزیره رفت[۳].

بدین‌گونه عبدالله سپاهی را که برای جنگ با رومی‌ها تجهیز شده بود، برای رسیدن به چشم‌داشت خود درباره خلافت، به خدمت گرفت. وی ادعا می‌کرد زمانی که ابوالعباس او را به جنگ مروان دوم فرستاد، وی را ولی عهد خود قرار داد[۴]. اقدام حکیمانه منصور در مقابل این خطر نشان می‌دهد وی در مسائل اساسی، پیرو احساسات نبود. او با وجود کینه‌ای که از ابومسلم داشت، او را به جنگ عبدالله فرستاد و با این کار، مهارت سیاسی خویش را برای سرکوب دشمنانش به وسیله یکدیگر نشان داد. علاوه بر آن، وی آرزو داشت خراسانیان موجود در سپاه عمویش را از طریق حاکم خراسان - که آمادگی‌اش را برای برخورد با این شورش اعلام کرده بود- جذب کند[۵].

ابومسلم در جنگی که میان وی و عبدالله در نزدیکی نصیبین در منطقه جزیره صورت گرفت، با زیرکی سیاسی و نظامی بر او چیره شد[۶]. عبدالله پس از شکست به بصره فرار کرد و به برادرش، سلیمان بن علی، پناهنده و نزد او مخفی شد تا اینکه منصور از آن آگاه شد؛ او را خواست و برای جلب اعتمادش امان داد. هنگامی که نزد منصور آمد، او را دستگیر و زندانی کرد (۱۳۹ ق/۷۵۷ م). وی همچنان در زندان بود تا اینکه منصور او را در سال ۱۴۷ ق./ ۷۶۱ م. کشت[۷].[۸]

سرانجام ابومسلم خراسانی

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۳۹.
  2. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۴۰.
  3. تاریخ طبری، ج۷، ص۴۷۴، مصحح: عبدالله پس از بیعت سپاهیان در تل محمد، به حران رفت و مقاتل علی، عامل حران را به خویش دعوت کرد. عکی به دلیل خودداری از بیعت، محاصره و کشته شد. عبدالله با آگاهی از حرکت ابومسلم از آنجا به نصیبین رفته با ابومسلم رو‌به‌رو شد و پس از پنج یا شش ماه نبرد. هزیمت شد؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۴۷۴.
  4. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۸۹.
  5. تاریخ طبری، ج۷، ص۷۴۵.
  6. تاریخ طبری، ج۷، ص۴۷۵-۴۷۸.
  7. تاریخ طبری، ج۸، ص۷- ۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰۲.
  8. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۴۰.