طوعه در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۱۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث طوعه است. "طوعه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

در زمانی که کوفیان بی‌وفایی خود را نشان داده نماینده امام حسین(ع) را تنها گذاشتند، بانویی با ایمان و شجاع به نام «طوعه» صداقت و وفای خود را به نمایش گذاشت و به مسلم بن عقیل پناه داد، بدون آنکه از پیامدهای آن ترسی به دل راه دهد. او از مؤمنان و معتقدان واقعی به اهل بیت بود. برای این که از جایگاه و نقش وی در نهضت حسینی آگاه شویم، اشاره‌ای به آنچه مورخان و شرح حال نویسان در برخورد او با نماینده امام حسین آورده‌اند مفید و مناسب می‌نماید:

در شرح حال او، برخی طوعه را کنیز اشعث بن قیس دانسته‌اند که پس از آزادی، با مردی به نام اسید حضرمی[۱]ازدواج کرده است[۲]. بعضی نیز گفته‌اند وی خادمه بنی‌هاشم بود که در ایام خلافت امام علی(ع) در کوفه به آنان خدمت می‌کرد[۳].

اما پناه آوردن مسلم به خانه طوعه به شرح زیر است: با جوّ ارعاب و اختناق و موج خشونت‌آمیزی که ابن زیاد به راه انداخته بود، مردان و زنان از همراهی و هم‌گامی با مسلم کناره گرفتند، تا جایی که وی خود را در کوفه تنهای تنها دید و از طوعه کمک خواست. او نیز چون مسلم را شناخت به وی پناه داد و کمر به خدمت او بست.

طبری به نقل از ابو مخنف، وضعیت کوفه و مردم آن را در آن روزگار چنین گزارش کرده است:

زنان به سراغ همسران، فرزندان و برادران خود می‌رفتند و آنها را از همراهی با نهضت باز می‌داشتند؛ با این بهانه که دیگران این کار را انجام خواهند داد. مردان نیز به سراغ فرزندان و برادران خود می‌رفتند و آنان را از لشکر شام می‌ترساندند و با خود می‌بردند[۴]. دینوری نیز وضعیت کوفه را همانند طبری گزارش کرده است[۵].

سرانجام اوضاع به گونه‌ای شد که از آن جمعیت انبوه در نماز مغرب، تنها سی نفر باقی مانده بودند. مسلم از مسجد که بیرون آمد، همین تعداد اندک نیز از اطراف او پراکنده شدند. وی تنها در کوچه‌های کوفه راه می‌پیمود تا به درِ خانه زنی به نام طوعه رسید که منتظر فرزند خویش بود. وی از طوعه جرعه‌ای آب خواست. طوعه جام آبی برای آن جناب آورد. مسلم آب را نوشید و همان‌جا نشست. طوعه به خانه رفت و برگشته به مسلم گفت: مگر آب نیاشامیدی؟ برخیز و به خانه‌ات برو. مسلم جواب نداد. طوعه دوباره سخنان خود را تکرار کرد، اما باز هم پاسخی نشنید. آن گاه گفت: "سُبْحَانَ اَللَّهِ"، ای بنده خدا برخیز به سوی اهل خود برو!؛ چراکه بودن تو در این وقت شب بر در خانه من شایسته نیست و من نیز از بودنت در این جا راضی نیستم. مسلم گفت: من در این شهر خانه و خویشی ندارم. آیا ممکن است به من احسان کرده مرا پناه دهی؟ شاید بتوانم پس از این، این کار شما را جبران کنم [۶].

طوعه وقتی فهمید که او نماینده امام حسین(ع) است، او را در یکی از اتاق‌های منزل خود جای داد. غذا برای او آماده کرد، ولی وی غذا نخورد. آن زن هم‌چنان به خدمت مسلم مشغول بود که پسرش آمد و دید که مادرش به آن اتاق رفت وآمد دارد. از مادرش سؤال کرد. او خواست که قضیه را از پسرش پنهان دارد، ولی او با اصرار فراوان فهمید که مسلم در خانه آنهاست. مادر سوگندش داد که این راز را افشا نکند، اما وی به طمع جایزه ابن زیاد صبح زود این خبر را به او رساند[۷].

به نقل ابن اعثم در الفتوح مسلم در سرای طوعه شد. طوعه چراغ روشن کرد و طعام آورد. او هیچ نخورد. در آن ساعت پسر آن زن نیز آمد و مادر را دید که به اتاقی رفت و آمد دارد و می‌گرید. پسر پرسید: این چه حالت است؟ مادر گفت: ای پسر! مسلم نزد ما آمده و پناه به ما آورده و اینک در خانه ماست. من به وی خدمت می‌کنم و از خدای تعالی طمع ثواب دارم. پسر پس از لحظه‌ای سکوت تهدیدهای ابن زیاد را برای مادرش باز گفت و یادآور شد که او گفته است: مسلم را در سرای هر کس بیابم دستور خواهم داد که خون اهل آن خانه بریزند و اموالشان را غارت کنند. مادر به تهدیدهای او اعتنایی نکرد. سپس گفت که عبیدالله گفته است: هر کس او را پیش من بیاورد ده هزار درهم به او خواهم داد. پسر گفت: مادر مگر می‌شود که فرمان ابن زیاد را نشنید؟ به نقل طبری، طوعه احساس کرد ممکن است پسرش خبر مسلم را به عبیدالله بدهد؛ لذا او را سوگند داد که این راز را مخفی دارد. ولی او به طمع جایزه این خبر را به ابن زیاد رساند[۸].

مسلم آن شب را تا به صبح نخوابید و به ذکر و عبادت و تلاوت قرآن مشغول بود. طوعه نیز که نگران مسلم و عاقبت کار او بود جز اندکی نخوابید. هنگام طلوع فجر آب آورد تا وضو بگیرد. طوعه به مسلم گفت: «مولای من، من ندیدم که شما شب را بخوابید».

مسلم در پاسخ گفت: من اندکی خوابیدم در عالم خواب عمویم امیرمؤمنان را دیدم که می‌فرمود: شتاب کن، شتاب کن و من می‌‌دانم که امروز، آخرین روز زندگی من است[۹].

در کامل بهایی آمده است: چون صدای شیهه اسبان به گوش مسلم رسید، دعای خود را با عجله تمام کرد و سلاح پوشیده رو به طوعه کرد و گفت: ای طوعه! آنچه بر تو بود، انجام دادی و از شفاعت حضرت رسول نصیب یافتی. من دیشب در خواب عمویم امیرمؤمنان را دیدم که مرا فرمود: فردا پیش من خواهی بود[۱۰].

بدین ترتیب نام طوعه در شمار یاران مسلم بن عقیل نماینده امام حسین(ع) ثبت و در تاریخ از او به نیکی و خوبی یاد شد، همان‌گونه که از فرزند و همسرش به بدی و زشتی یاد می‌شود.

متأسفانه درباره این بانوی شجاع مطالب زیادی در منابع تاریخی موجود نیست. در عین حال، با دقت و تأمل در همین واقعه تاریخی چند نکته مهم استفاده می‌شود که بر شجاعت و ایمان و مقام این بانوی بزرگوار دلالت دارد:

  1. در آن موقعیتی که بیشتر مردان و زنان از گوشه و کنار فرار کردند که با مسلم برخورد نکنند و به اتهام همکاری با وی گرفتار و کشته نشوند، این بانو بدون هیچ ترسی به او پناه داد و به تکلیف شرعی خود عمل و افتخار بزرگی را برای زنان در تاریخ کسب کرد؛
  2. این عمل خدایی او از سوی مسلم تأیید شد و وعده شفاعت از سوی پیامبر اسلام به وی داده شد؛
  3. این سخن طوعه که گفت: «مگر آب نخوردی... برخیز و به خانه خود برو و من راضی نیستم که تو بر در خانه من بمانی» دلیل روشنی بر عفت و معرفت این بانو به حلال و حرام و پرهیز از مواضع تهمت است.[۱۱]

منابع

پانویس

  1. او جزء لشکریان عمر سعد بود. گفته شده عبدالله مسلم را او به شهادت رسانده است (ابی مخنف، وقعة الطف، ص۱۲۷، پاورقی).
  2. ابی مخنف، وقعة الطف، ۱۲۶ - ۱۲۷؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۷؛ دمع السجوم، ص۴۹.
  3. طبرسی، مع الرکب الحسینی من المدینه الی المدینه، ج۳، ص۱۴۳ به نقل از: مبعوث الحسین، ص۱۹۸.
  4. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.
  5. دینوری، اخبارالطوال، ص۲۳۹.
  6. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.
  7. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.
  8. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۸۵۸.
  9. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص۹۹.
  10. بهایی، الکامل، ص۶۱۸؛ دمع السجوم، ص۵۰.
  11. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۳۳-۳۷.