بیعت در سیره معصوم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث بیعت است. "بیعت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل بیعت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

مهم‌ترین ابزارهای تقویت پایگاه مردمی به منظور تشکیل حکومت اسلامی در فرهنگ سیاسی اهل‌بیت(ع)، بیعت است. در سیره سیاسی پیشوایان معصوم بیعت، افراد جامعه را به رهبران متصل کرده و قیود و تعهدات دو جانبه‌ای را معین می‌سازد[۱]. اگرچه این امر از همان ابتدای علنی شدن رسالت پیامبر اکرم(ص) نزد اقوام و خویشاوندان نزدیک، به فرمان الهی اعلام شد، اما به طور رسمی و به عنوان مقدمه نخستین پایه‌های تشکیل حکومت، به مفهوم ایجاد نوعی انضباط سیاسی میان جامعه و رهبر، در بیعت عقبه اول و دوم پایه‌گذاری شد، زیرا پس از بیعت عقبه دوم بود که اسلام در مدینه جریان یافت و زمینه تشکیل حکومت اسلامی فراهم آمد. در آن ایام، مهم‌ترین مشکل سیاسی مدینه، وجود جنگ‌های طولانی میان دو قبیله معروف آن سرزمین، یعنی اوس و خزرج بود. دلیل این مسئله، نبودن دستگاه رهبری متمرکز و سازمان حکومتی واحد بود. آنان به دنبال حاکمیتی بودند که بی‌طرفانه، به این وضعیت نابسامان پایان دهد؛ از این‌رو پس از شنیدن آوازه اسلام و بیعت با رسول خدا(ص)، برای تشکیل حکومت اسلامی اعلام آمادگی کردند و رسول خدا(ص) نیز پس از بیعت با نمایندگان ایشان در عقبه دوم و اطمینان از فراهم شدن زمینه تشکیل حکومت اسلامی و کاهش مخاطرات، به مدینه هجرت کردند، زیرا نمایندگان بیعت‌کننده متعهد شده بودند در برابر خطرها از جان رسول خدا(ص) همچون جان خویش محافظت کنند. شاید این نخستین بیعتی بود که در آن تعصب قبیلگی چندان مطرح نبود. تازه مسلمانان، از همه قبایل جبهه واحد دینی و سیاسی تشکیل دادند و رسول خدا(ص) را به رهبری دینی و سیاسی خویش برگزیدند[۲].

به دنبال انجام بیعت عقبه دوم، رسول خدا(ص) با انتخاب دوازده نفر در مقام جانشینی خود در کفالت اقوام مختلف، نخستین گام را برای شکل‌دهی انضباط اجتماعی و تشکیل نظام سیاسی برداشت. این گروه دوازده نفره که “نقیب” شناخته می‌شدند، در اصل واسطه اقوام گوناگون و پیامبر اکرم(ص) بودند. پیامبر با این اقدام، افزون بر آنکه به یک‌باره بافت قبیلگی مرسوم آن روزگار را فرو نمی‌ریخت، زمینه لازم را فراهم می‌ساخت تا این مجموعه در چارچوب یک ضابطه و حاکمیت واحد (دولت) درآید، زیرا در این پیمان، قبایل متعهد شدند از ولی امر خود اطاعت کرده، از منازعه و مخالفت‌های قبیلگی پرهیز کنند[۳]. این در واقع تأکیدی بر پذیرش حکومت اسلامی به رهبری پیامبر اکرم(ص) بود.

بنابراین می‌توان گفت ماهیت بیعت با پیمان دینی - سیاسی با امت، به عنوان مهم‌ترین ابزار تقویت پایگاه مردمی و اجتماعی بود که در درجه نخست، پذیرش اسلام از سوی بیعت‌کنندگان و در درجه دوم رضایت به تشکیل حکومت اسلامی را به دنبال داشت. به این ترتیب نقطه آغازین و زیربنای اساسی تشکیل حاکمیت سیاسی اسلام در زمان رسول خدا(ص) از طریق بیعت و با اعلام رضایت و حمایت مردم پدید آمد و رسول خدا(ص) نیز پس از تشکیل پایگاه مردمی و اطمینان یافتن از آن، به سمت تشکیل حکومت اسلامی حرکت کرد. چنین رویکردی در رابطه با ائمه اطهار(ع) نیز ادامه داشت. حاکمیت سیاسی امیر مؤمنان علی(ع) و امام حسن مجتبی(ع) پس از انجام بیعت تحقق یافت[۴]. امام حسین(ع) نیز پس از دریافت نامه‌های بسیار از سوی مردم کوفه مبنی بر اعلام آمادگی برای بیعت با آن حضرت برای تشکیل حکومت اسلامی، حجت را بر خود تمام دید و به سوی ایشان حرکت کرد. پس از شهادت امام حسین(ع)، امامان پس از ایشان در خلال مبارزه با حاکمان جور، برای تشکیل حکومت اسلامی از طریق آگاهی‌بخشی به توده‌های اجتماعی و تقویت پایگاه‌های مردمی زمینه‌سازی کرده و برای تحقق آن بسیار کوشیدند، اما به دلیل فراهم نبودن زمینه مناسب برای بیعت مردم با ایشان در تشکیل حکومت اسلامی، موفق به تأسیس حکومت به رهبری سیاسی خود نشدند[۵].[۶]

جستارهای وابسته

منابع

  1. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور

پانویس

  1. ابن‌اثیر در توضیح واژه بیعت، افزون بر ترجمه آن به معاهده و معاقده می‌نویسد: کان کل واحد منها باع ما عنده من صاحبه و اعطاه خالصة نفسه و طاعته و دخیلة امره؛ هر یک از آنها آنچه را نزد دیگری هست خریداری کرده و تمام وجود و اطاعت از او و دخالت در کار خود را به او واگذار می‌کند. ابن‌اثیر، النهایه، ج۱، ص۱۷۴؛ جمال‌الدین محمد بن مکرم، لسان‌العرب، ج۱، ص۵۵۸؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج‌العروس من جواهر القاموس ج۲۰، ص۳۷۰.
  2. ر.ک: ابومحمد عبدالملک ابن‌هشام، سیرة النبی، ج۲، ص۴۴۲-۴۴۶.
  3. ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۳.
  4. پس از بیعت مردم با امام حسن(ع) به دلیل آنکه این بیعت از پشتوانه اعتقادی چندان عمیقی برخوردار نبود، دیری نپایید که ارکانش متزلزل شد و مردم متأثر از فریب‌کاری‌ها و سیاست‌های مزورانه معاویه و دنیاطلبی خود، دست از بیعت خویش با امام برداشتند و ایشان را مجبور کردند تا حاکمیت سیاسی را به معاویه واگذارد. البته امام حسن مجتبی(ع) نیز برای حفظ مصالح مسلمانان فقط قدرت سیاسی رسمی خویش را به طور محدود و موقت به معاویه واگذار کرد و این، هرگز به معنای واگذاری زعامت دینی و امامت ایشان به معاویه نبود؛ زیرا روشن است که امامت و پیشوایی دینی، منصبی خاص معصوم است که قابل واگذاری به غیر نیست. در اینجا به این نکته نیز باید توجه داشت که واگذاری حاکمیت سیاسی از سوی امام حسن مجتبی(ع) به معاویه، هرگز حکومت معاویه را مشروعیت نبخشید، زیرا: نخست اینکه این اقدام با رضایت و آزادی امام صورت نگرفت، بلکه اوضاع حاکم بر آن زمان و مصلحت جامعه اسلامی و مسلمین، ایشان را به این اقدام مجبور کرد. دوم اینکه با توجه به عدم امکان تفکیک میان دین و سیاست در شریعت اسلام، حاکمیت و رهبری سیاسی نیز امری توقیفی و منوط به رضایت الهی است. اسلام برای حاکم اسلامی شرایط و ویژگی‌های خاصی قرار داده که بدون احراز آنها، حاکمیت وی مشروعیت نخواهد یافت.
  5. به این نکته باید توجه داشت که نقش بیعت، تنها در شکل‌گیری حکومت و اعمال حاکمیت سیاسی معصوم و حکومت اسلامی است نه مشروعیت بخشیدن به آن؛ زیرا ولایت سیاسی را خداوند تأسیس می‌کند و مردم نقشی در مشروعیت‌بخشیدن به آن ندارند. مردم در رسمیت یافتن و تحقق خارجی این ولایت الهی نقش دارند و از طریق بیعت و اقبال و رضایت خویش، امکان استقرار آن را فراهم می‌آورند. در آیات متعددی از قرآن کریم افزون بر تأکید بر ولایت سیاسی رسول خدا(ص) از مؤمنان خواسته می‌شود که اوامر رسول خدا(ص) را اطاعت کنند و در برابر حکم خدا و رسول، اختیار و حق مخالفتی برای خویش قائل نباشند (﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا سوره نساء، آیه ۶۴؛ ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا سوره احزاب، آیه ۳۶). در آیه ششم سوره احزاب خداوند با صراحت، ولایت پیامبرش را نسبت به مؤمنان برتر دانسته و حکم و دستور او را در جنبه‌های گوناگون اجتماعی نافذتر و مقدم بر هر صاحب ولایتی توصیف می‌کند. حتی رسول خدا(ص) نیز در مواردی با استناد به این آیات، درصدد تبیین و توجیه برخی از جنبه‌های حکومتی و ولایت سیاسی خویش بر می‌آمدند که مهم‌ترین آن در واقعه غدیر خم است. رسول خدا(ص) در این واقعه، ابتدا مردم را بر این نکته هشدار داد که ولایتش به نص الهی بر مردم ثابت است، سپس فرمود: هر که را من بر او ولایت دارم، از این پس علی(ع) نیز بر او ولایت خواهد داشت. و بر همین اساس، ما معتقدیم ولایت و حاکمیت سیاسی معصوم از سوی خداوند نصب شده و مشروعیت می‌یابد؛ نه آنکه خداوند در مقام امضاء و تأیید ولایت و منصبی برآید که مردم به ائمه اطهار(ع) اعطا کرده‌اند.
  6. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۱۲۱.