بیعت در فقه سیاسی
معناشناسی
معنای لغوی
بیعت در لغت به معنای عهد و پیمانِ اطاعتپذیری[۱]، میثاقِ فرمانبرداری (میان امام و رعیت)[۲]، تعهد به خدمت و فرمانپذیری[۳] است[۴].
بیعت یکی از قدیمیترین مفاهیم اسلامی است که جایگاه مهمی برای رأی مردم ایجاد کرده است. “بیعت” از ریشه “بیع” به معنای “دادن مثمن و گرفتن ثمن”[۵] یا همان فروختن است. بیعت کردن را نیز متناسب با ریشه آن، “تضمین کردن بذل طاعت در آنچه به او (حاکمی که با او بیعت میشود) داده شده است (حکومت)”[۶] معنی کردهاند. معنی دیگری که برای بیعت ذکر شده است، “دست دادن بر ایجاب بیع، مبایعه و اطاعت”[۷] است. بیعت با دست دادن صورت میگرفت و دست دادن در خرید و فروشها به معنای پایبندی به قرارداد تلقی میشد؛ از اینرو دست دادن در بیعت به معنای التزام به عهد اطاعت از حاکم است. برخی بیعت را عقد و برخی ایقاع میدانند[۸]. بیعت عقد باشد یا ایقاع، هر دو طرف را ملتزم به وظایفی میسازد. علامه طباطبایی نقل و انتقالهایی را که در بیعت صورت میگیرد، اینگونه شرح میدهد: بیعت نوعی پیمان است بر سر بذل اطاعت.... بیعت از بیع گرفته شده است و هنگامی که بنا بر بستن عقد بیع داشتند، بایع با مشتری دست میداد. در واقع دست دادن، نماد نقل ملک است؛ زیرا نقل ملک متضمن نقل تصرفاتی است که اکثر آن با دست محقق میشود؛ از اینرو دست دادن هنگام بذل طاعت را بیعت و مبایعه نام گذاشتهاند و حقیقت معنای این کار این است که بیعت کننده دستش را به حاکم داده که مثلاً هر کاری که میخواهی، با این دست انجام بده [من دستی در مقابل تو ندارم و کاملاً مطیع هستم][۹][۱۰]
معنای اصطلاحی
بیعت در اصطلاح به رسمیت شناختن امارت و خلافت دیگری[۱۱] و یا تعهدی است که افراد جامعه به منظور پیروی از خلیفه، امام و حاکم آن را میپذیرند. در واقع این عمل، نوعی قرار داد مبتنی بر قبول پیروی از سوی امت و قیام به عدالت از جانب امام منعقد گردیده و در بیعت، هر یک از طرفین، دارای حقوق و تکالیفاند؛ یعنی حقوق امت بر حاکم، اقامه عدل و انصاف و حقوق حاکم نیز فرمانبرداری امت از اوامر او در برابر اجرای عدل و انصاف از سوی حاکم میباشد[۱۲][۱۳]
بیعت پیمان وفاداری است. این پیمان میتواند در وفاداری برای تأسیس حکومت، وفاداری در جنگها با حاکم و وفاداری به آنچه از بیعت شوندگان خواسته شده است، باشد؛ از اینرو هرگونه عهد وفاداری به حاکم یا آن کس را که قیام به حکومت کرده است، باید بیعت نامید. چنانکه قرآن کریم از تجمع زنان در کوه صفا ـ برای عهد بستن با پیامبر اکرم (ص) بر دوری از بیعفتی و ارتکاب به حرام ـ با عنوان بیعت یاد کرده است[۱۴]. این پیمان و عهد به اندازهای اهمیت داشته است که نقض آن بر بیعتکننده بسیار دشوار، شرمآور و به معنای بدعهدی بوده است. بیعت کردن بار سنگین تبعیت را بر دوش میآورد و بیعت نکردن به معنای نداشتن التزام به هرگونه تبعیت تلقی میشد. بیعت برای حاکم به معنای تضمین بقای حکومت بود[۱۵].
بازتاب بیعت در فقه سیاسی
کارکرد بیعت در دوره اسلامی نسبت به عصر جاهلی تغییر یافت. وفای به بیعت در عصر جاهلی در قالب نظام اخلاقی آن مردم، الزامی عرفی و اجتماعی داشت و از مفهوم وجوب شرعی برخوردار نبود، در حالی که در زمان پیامبر (ص) و پس از آن در قالب شریعت اسلامی مفهوم فقهی و وجوب شرعی یافت که وجود پارهای آیات مبنی بر وفای به عهد و پیمان و پرهیز از شکستن آن ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا﴾[۱۶]؛ ﴿وَلَا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا﴾[۱۷]؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا﴾[۱۸] و روایاتی[۱۹] با همین مضامین و در این روند بیتأثیر نبوده است.
مهمترین پرسش فقهی درباره آیات بیعت این است که آیا این بیعتها برای اعلام وفاداری و پیروی از پیامبر (ص) و تأکید آنها بر پایبندی به ایمان خود بوده یا دربردارنده مفهوم اعطای حاکمیت و ریاست به پیامبر از سوی مردم نیز هست؟ اصطلاح بیعت "تأکیدی" و "انشایی" در فقه به این موضوع اشاره دارد. مفهوم تأکیدی بدین معناست که عمل بیعت تنها حاکمیت خدادادی را تأکید و تثبیت میکند و مفهوم انشایی به این معناست که عمل بیعت خود عامل پیدایش این حاکمیت است[۲۰].
گروهی از فقیهان اهل سنت با تفکیک دو مقام رسالت و ریاست، برگزیدگی پیامبر به مقام رسالت را از جانب خداوند و انتخاب ایشان به ریاست و حکومت را از سوی مردم از راه بیعت دانستهاند[۲۱]. در نقد این دیدگاه میتوان به پارهای از آیات استناد کرد که حاکمیت پیامبر بر مردم را دارای خاستگاهی الهی میشمرد؛ در آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...﴾[۲۲] و آیه ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ...﴾[۲۳] با تکرار تعبیر ﴿أَطِيعُوا﴾ به دو گونه اطاعت متفاوت اشاره شده است: اطاعت خدا با پذیرش آنچه تشریع کرده و اطاعت رسول با انقیاد و امتثال دستوراتی که برحسب ولایت بر امت بیان میدارد[۲۴]. این آیات که اطاعت از خدا و پیامبر را در یک سیاق، واجب میشمرند و نیز آیات مشابه، مانند آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...﴾[۲۵] که ولایت و سرپرستی جامعه را بر عهده خدا و پیامبر (ص) میداند بر این امر دلالت دارند که حکومت پیامبر از طرف خداوند به ایشان تفویض شده و بیعت با ایشان جنبه تأکیدی داشته، مفهوم اعطای حاکمیت و ریاست از سوی مردم ندارد[۲۶].
گروهی از فقیهان معاصر در حلّ این نزاع به راهی میانهگراییده، کوشیدهاند به این وسیله از چالش بین خاستگاه الهی حکومت و اندیشه مردم سالاری رهایی یابند. در این دیدگاه بین الهی بودن حکومت پیامبر و انشایی بودن بیعت با آن حضرت جمع شده است؛ به این صورت که ولایت سیاسی پیامبر که از سوی خداوند به او داده شده، تنها در صورتی تحقق عینی مییابد که مردم با او بیعت کنند، بنابراین بدون بیعت مردم، پیامبر نمیتواند اِعمال حاکمیت کند؛ به عبارت دیگر خدا و مردم در دو مقام، انشای حاکمیت میکنند خداوند مردم را موظف به بیعت با پیامبر کرده، ولی اعمال این حاکمیت را از سوی پیامبر به انعقاد پیمان بیعت منوط کرده است؛ بنابراین گرچه این منصب از سوی خدا به پیامبر تفویض شده است، اما بدون بیعت مردم نیز به فعلیت نمیرسد [۲۷].
در تقریری دیگر از این دیدگاه چنین گفته شده است که خداوند عناصر حکومت را برای پیامبر (ص) مهیا ساخت و او را ولیّ نامید و بر این اساس مسلمانان با او به عنوان امام و رهبر حکومت بیعت کردند و ریاست آن حضرت و ولایتش را بر خود به طور ضمنی یا با صراحت پذیرفتند[۲۸]. مهمترین نقدی که بر این دیدگاه وارد میشود، ناظر به فرض منشأ دوگانه در مشروعیت حکومت پیامبر (ص) است که مانع از پاسخ صریح به پرسش اصلی بحث، یعنی تأکیدی یا انشایی بودن بیعت است؛ به نحوی که نظریّه مزبور را دچار ناسازگاری درونی کرده است.
در ارتباط با همین موضوع، گروهی دیگر اساساً بیعتهای پیامبر را فارغ از مفهوم سیاسی شمرده، معتقدند که هیچ یک از بیعتهای مطرح در قرآن دربردارنده معنای سیاسی بیعت -چنانکه بعد از رحلت پیامبر بود- نیست یا حداکثر تنها مفهوم اطاعت از حاکم را فارغ از مسئله تأکیدی و انشایی در خود دارد[۲۹][۳۰].
چگونگی بیعت کردن
عمل بیعت اغلب، با دست دادن به حاکم اسلامی انجام میگرفت، ولی پیامبر (ص) هنگام فتح مکه، پس از بیعت با مردان، دستهای خود را در قدح آبی فرو برد و زنان نیز چنین کردند و بدینسان، پیمان زنان مکه انجام پذیرفت[۳۱][۳۲]
نخستین بیعت در اسلام
در اسلام نخستین بار، در جریان فرمان آیۀ انذار[۳۳]، سخن از بیعت به میان آمد؛ امّا مسلماً بیعت به طور جدی و عمومی، در بیعت عقبه اول و دوم مطرح گردید[۳۴]. در سال سیزدهم بعثت، کاروانی از اهالی یثرب در مکه، نزدیکی "جمرات" جایی که اکنون "مسجد البیعه" در آن قرار دارد با پیامبر (ص) بیعت کردند[۳۵][۳۶]
بیعت در نظام سیاسی اسلام
بیعت، تعهد ایمانی افراد مردم با پیامبر و یا امام معصوم و یا نایب او، به منظور التزام اطاعت از دستورات ایشان در موضوعات اجتماعی و سیاسی، بر اساس قوانین اسلامی است. در واقع بیعتکننده، رأی به رهبری و امامت بیعت شونده میدهد و این کار را براساس عقیده دینی خود انجام میدهد و لذا در بیعتکننده، بلوغ و عقل شرط است اما جنسیت تأثیری ندارد؛ یعنی هم زنان باید بیعت کنند و هم مردان. رهبر و امام نیز برای خدا و دین او از مردم بیعت میگیرد؛ یعنی در برابر مردم ملتزم میشود که دین خدا و قوانین الهی را مبنا و اساس کار برنامههای خود قرار بدهد. مادامی که امام در این خط است شکستن بیعت و نقض آن، حرام است و بیعتشکن، گناهکار و مجرم میباشد و اصطلاحاً “ناکث” نامیده میشود که جمع آن “ناکثین” است.
علت نامگذاری دار و دسته منحرف طلحه و زبیر نیز به این نام، همین مطلب است؛ چون طلحه و زبیر، ابتدا با امام علی (ع) بیعت کردند و سپس خیانت کرده و “نکث بیعت” نمودند (بیعت خود را شکستند) و با همیاری عایشه، جنگ جمل را در عراق علیه حکومت حق علی (ع) راه انداختند و از آن به بعد معروف به “ناکثین” شدند؛ چون “تناکث” به معنای هم پیمان شدن و عهد بستن است و “نکث” به معنای شکستن آن[۳۷].
در نظام سیاسی اسلام بیعت نوعی شیوۀ انتخابی برای تعیین جانشین رسول اکرم (ص) قلمداد شده است[۳۸]. یکی از بحثهای مهم درباره بیعت در میان اندیشمندان و عالمان سیاسی مسلمان، بحث لزوم، حدود و شرایط بیعت است.
برخی فقها برای اثبات لزوم بیعت، با توسعه در مفهوم وکالت، بیعت را نوعی از وکالت شمردهاند که درواقع بیعتکننده موکل و رهبر وکیل است و این وکالت در چارچوب پیمان لازم است[۳۹]؛ درحالی که بر اساس نص صریح قرآن، بیعت نوعی بیع لازم است که لزوم آن مانند بیع به مفاد مبایعه ـ که پیمان وفاداری و اطاعتپذیری است ـ ثابت میشود و نیازی به تکلّف بیعت تحت وکالت برای اثبات لزوم نیست[۴۰].
گفتنی است در مورد پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) که از سوی خدا نصب میشوند، بیعت نوعی تأکید بر وفاداری است، نه راهی برای پذیرش رسالت و امامت؛ زیرا اطاعت از آنها در هر حال واجب است، ولی در بیعت با خلفا، هدف اصلی از بیعت پذیرش مقام خلافت بود[۴۱].
امروزه، در زمان غیبت و ولایت فقها، بیعت جای خود را به "تقلید" ـ پیروی عملی از مجتهد جامع الشرایط ـ داده است[۴۲].
وفای به بیعت در قرآن و روایات
بیعت در لسان قرآنی در خصوص وفا به پیامبر اکرم (ص) است که برای نمونه دو آیه از این آیات ذکر میشود:
- ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ﴾[۴۳].
- ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ﴾[۴۴].
در این آیات، بیعتی که باید به آن وفا کرد، بیعت با پیامبر اکرم (ص) است. ممکن است از این آیات تنها بیعت با رسول اکرم (ص) و جانشینان ایشان برداشت شود؛ اما قبیح بودن شکستن مطلق بیعت در روایات متعددی آمده است. از جمله این روایات میتوان به این موارد اشاره کرد:
- امام صادق (ع) میفرماید: "هرکس از جماعت مسلمانان جدا شود و بیعت خود با امام را نقض کند، روز قیامت درحالی که جذام دارد، نزد خدا حاضر میشود"[۴۵].
- امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: سه چیز موجب هلاکت میشود: شکستن بیعت، ترک کردن سنت، جدا شدن از جماعت مسلمانان[۴۶].
نهی از شکستن بیعت به میزانی مورد تأکید روایات است که شهید اول آن را یکی از گناهان کبیره معرفی میکند[۴۷]. هرچند برخی از محققان معتقدند روایات دال بر کبیره بوده شکستن بیعت تنها در کتب اهل سنت یافت میشود و در طریق شیعه وجود ندارد، پذیرش شهید اول، ضعف این روایات را تا حدی جبران میکند. به هر حال چه ادله فوق را برای وجود وفا به بیعت بپذیریم و شکست آن را حرام بدانیم و چه نپذیریم، شکستن بیعت بسیار قبیح است و حتی یک مورد گزارش از شکستن بیعت به دست ائمه اطهار (ع) وجود ندارد؛ البته علمای بزرگ شیعه همواره علت بیعت امامان معصوم با حاکمان جور را جبر زمانه و نه رضایت دانسته و بر آناند که اگر شرایط مساعد بود، قیام رخ میداد. این ادعا را روایات متعدد و شواهد تاریخ تأیید میکند[۴۸].
لزوم وفای به بیعت به معنای همراهی با حاکم در تمام معاصی نیست؛ زیرا بیعت چون دیگر پیمانها و عهدها نمیتواند متضمن امور خلاف شرع باشد؛ از اینرو باید بحثی با عنوان مسوّغات حنث بيعت (مواردی که شکستن بیعت جایز است) ارائه داد. که برای نمونه میتوان تنها به این نکته اشاره کرد که اگر حاکم به سویی حرکت کند که مشروعیتش از بین برود یا اگر از شروط ضمن بیعت تخطی کند، امکان شکستن آن میسور است[۴۹].
کارکرد بیعت
مهمترین سوال در مسئله بیعت "کار ویژه و نقش آن" است. برخی بیعت را به معنای جواز تصرف حاکم و یکی از ارکان مشروعیت وی میدانند و به عبارت واضحتر بیعت را مشروعیتبخش تلقی میکنند. برخی دیگر نیز بیعت را تنها به معنای نشان دادن قدرت میدانند و آن را نه شرط مشروعیت که نشان مقبولیت میدانند. البته در بحث از نقش بیعت باید میان دوران ظهور و دوران غیبت تفکیک کرد؛ زیرا حتی اکثر قائلان به نقش مشروعیتبخش بیعت بر آنند، که بیعت با ائمه اطهار (ع)، تنها نشانی از فعلیت یافتن حکومت ایشان است و مشروعیت آن از جانب خداوند است. بیعت با امام معصوم (ع) یکی از وظایف مکلفان است که در صورت تخطی از آن دچار معصیت شده و به حاکمان جور کمک کردهاند و این خود از گناهان کبیره است.
بیعت در فراهم آوردن قدرت عادی برای ولی امر در پیشبرد اهداف عالی الهی ـ اسلامی مؤثر است، بلکه با نظر دقیق میتوان گفت آنچه موجب حصول و ایجاد این قدرت میشود، فقط حضور افرادی است که ولی امر را یاری و فرمان او را اجرا میکنند، اگر چه بیعتی در کار نباشد. نهایت امر آن است که بیعت مقدمهای است بر این حضور و امتثال امر[۵۰]. این پیمان، بیعتکننده را ملزم به وفاداری به حاکم و سلطان میکند و شکستن آن ـ مگر در شرایطی ـ مورد نکوهش قرار گرفته است. مردم اگر بیعت نکنند و تن به یاری حاکم ندهند، حتی اگر آن حاکم مشروع و منصوص باشد، امکان تأسیس حکومت برای وی وجود ندارد. این بیان با شرطیت بیعت و رضایت برای مشروعیت حکومت تفاوتی آشکار دارد. با این حال اگر حاکم مشروع بتواند با تعدادی یار وفادار اقدام به تشکیل حکومت کند، باید چنین کند و مردم موظف به همراهیاند. این حکم حتی در مورد افرادی که بیعت نکردهاند، صادق است؛ به عبارت دیگر بیعت تنها یکی از راههای به فعلیت رساندن حکومت مشروع است. در دوران غیبت نیز بیعت به همان معنا و اثر دوران ظهور است. نقش مردم در قالب بیعت نقش تأسیس یا عدم تأسیس حکومت است. اگر مردم از بیعت استنکاف کنند و امکان تأسیس حکومت را فراهم نیاورند، حکومت تشکیل نمیشود[۵۱].
بیعت
پیمان بستن بر فرمانبرداری و سپردن امور.
بیعت نوعی قرارداد اجتماعی - سیاسی است که بین مردم و شخصی که از او اطاعت میکنند، منعقد میشود. بیعت میتواند به طور عام در تمام شؤون حکومت و همه امور عمومی و اختیارات دولت باشد و ممکن است در خصوص تعهد به فداکاری در جنگها و یا مقررات خاص دیگر مردم در برابر حاکمان انجام شود. به هر حال کلمه بیعت از ریشه بیع است و نامگذاری قرارداد سیاسی بین مردم و حاکمان بدان جهت بیعت نامیده شده که در جاهلیت برای تحقق یک بیع، فروشنده دست بر دست مشتری میزد تا پایان قرارداد را اعلام کند[۵۲]. در کلام و فقه اهل سنت، بیعت به عنوان رکن دوم دولت خلافت مورد تأکید قرار گرفته و در فقه شیعه نیز با اتخاذ سند از رویه امام علی(ع) در قبول خلافت با بیعت، به عنوان روش انتخاب حاکم در عصر غیبت پذیرفته شده است. به این صورت، بیعت به مفهوم سیاسی انتخاب حاکم اسلامی متحول شده و معادل «انتخابات» در عصر حاضر تفسیر شده است، اما با وجود این تفسیر ویژه از بیعت، بسیاری از متفکران مسلمان در مرزبندی بین شورا و بیعت دچار اشتباه و خلط شدهاند. تعبیرات عالمانی چون ماوردی نشان میدهد که بیعت عبارت از رأی اکثریت اهل حل و عقد است[۵۳] و بر این اساس شورا و بیعت تداخل مییابند و تمایز آن دو دشوار میشوند در حالی که از تعبیرات عالمانی چون غزالی و ابن تیمیه، چنان برمیآید که شورا به معنای نامزدی و بیعت به معنی رأی و موافقت عامه مردم است[۵۴]. نویسندگان معاصر اهل سنت بر ابهام مسئله افزوده و آن دو را به یک معنی و به مفهوم «انتخابات» در عصر حاضر تفسیر کردهاند[۵۵] برخی هم در این میان شورا به معنی بیعت کوچک (صغری) و بیعت را بیعت بزرگ (کبری) تعبیر کردهاند. متفکرانی چون «غزالی» «ابن تیمیه» و «ابن حزم»، عقد بیعت را دارای ماهیت سیاسی و به معنای تفویض حاکمیت از طرف مردم به حاکم منتخب میدانند و مادام که شخص بیعتشده از شروط حاکم اسلامی خارج نشده اطاعت وی مادام الحیات بر همگان واجب است[۵۶]. اما «فخرالدین رازی» و «تفتازانی» عقیده بر آن دارند که مردم دارای حاکمیت سیاسی بوده و «حاکم بیعتشده» به نیابت و وکالت از طرف مردم اعمال حاکمیت میکند و از این رو، مردم میتوانند وی را در شرایط فقدان شروط لازم عزل کنند[۵۷]. وکالتی بودن عقد بیعت مستلزم آن است که از ابتدای انتخاب و نیز در هر حال حتی در صورت واجد شرایط بودن حاکم منتخب، عزل وی از سوی مردم امکانپذیر باشد، در حالی که چنین حالتی را هیچ کدام از فقهای اهل سنت مشروع نشمردهاند.
افزون بر این، بیعت یک حق و فریضه عمومی است و وکالت امر جائز و اختیاری است و تعیین خصوصیات وکیل بر عهده موکل است. در حالی که در بیعت، شرایط انتخابشونده از پیش توسط شرع بیان شده است و مهمتر از همه، انتخابشونده در بیعت موظف است بر اساس موازین اسلامی و مصالح عمومی عمل نماید در حالی که در وکالت، باید عمل وکیل طبق خواسته موکل انجام پذیرد[۵۸]. بیعت عبارت است از تعهدی که شخص یا امت به منظور اطاعت از خلیفه و امام و حاکم، آن را میپذیرد هی العهد علی الطاعه گویی بین امت و امام قراردادی مبنی بر قبول اطاعت امام از طرف امت و قیام به قسط و عدالت از طرف امام منعقد میشود و هر کدام از طرفین در برابر دیگری حقوق و تکالیفی را میپذیرد[۵۹]. وقتی امت با فردی واجدشرائط بیعت نمود مفهوم آن میتواند یکی از دو مطلب باشد.
- با بیعت امامت و خلافت فرد بیعت شده ثابت میشود و قدرت او در دولت اسلامی مشروعیت مییابد و به عبارت دیگر وی با بیعت صلاحیت حکومت پیدا میکند. بیعت به این معنا مبتنی بر یک اصل مردود است و آن این است که اجماع و بیعت منبع و وسیله قانونگذاری است در صورتی که اجماع و بیعت به عنوان رأی مردم مشرع و قانونساز نیست، بلکه آن دو به معنای دلیل و کاشف از حقیقتی است که قبلاً در شرع آمده و اتفاق آراء مردم نشانه آن است که واقع همان است که مردم به اتفاق آراء یا اکثریت به آن رسیدهاند؛
- بیعت به کسی که از نظر اسلام واجد شرائط است، قدرت مردمی میدهد و فرد صلاحیتدار بهوسیله بیعت شناخته میشود و معلوم میشود که هم او مصداق درست خلیفه و امام واجد شرائط است. بنابراین تفسیر، اگر مردم در بیعت و شناخت و تشخیص اشتباه کرده باشند، فرد منتخب آنها خلیفه و امام واقعی نبوده و تنها به دلیل منتخب بودن صلاحیت خلافت و امامت را نخواهد یافت.
ماهیت بیعت به چند صورت قابل تفسیر است:
- بیعت عقد و قرارداد خاصی است که در اسلام امضا شده و مشمول اوفوا بالعقود است؛
- بیعت نوعی وکالت است که امام و خلیفه بدان وسیله، امور کشور را به وکالت از امت اداره میکند؛
- وعده ابتدایی (نه عقدی) به اطاعت از کاندیدای امامت است.
- التزام زبانی به اطاعت از کسی است که شرعاً اطاعت او واجب است (لازمه ایمان). در شرایط فعلی اشکال مسئله بیعت عدم امکان تحقق آن به صورت بیعت همه مسلمین است ولی در صورت تحقق بدون شک پذیرفته است[۶۰].[۶۱]
بیعت در فقه شیعه
بیعت بر حسب مورد آن، گاهی عام است و گاهی خاص. بیعت عام عبارت است از تعهد بر اطاعت مطلق در تمامی زمینهها و همه اوامر و نواهی. این نوع بیعت تنها با پیشوای معصوم مشروعیت دارد. بیعت خاص، همچون بیعت با فرمانده بر جنگیدن، مقاومت کردن در برابر دشمن و فرار نکردن از جبهه. پس از تحقق بیعت، وفای به آن از نظر شرع به صریح آیات قرآن[۶۲] واجب و نقض آن حرام است[۶۳]. مستحب است امام پیش از آنکه سپاهیان را برای جهاد اعزام کند، از آنان بر پایبندی به جهاد و ثبات قدم در برابر دشمن بیعت بگیرد[۶۴]. اگر باغی در حال جنگ با نیروهای اسلام اسیر گردد، بیعت با امام(ع) بر او عرضه میشود در صورت پذیرش، آزاد میگردد وگرنه در بازداشت میماند تا سرنوشت جنگ معلوم شود[۶۵].
آن دسته از فقهای شیعه که بیعت را به معنای انتخابات عمومی و رأی اکثریت در مشروعیت حکومت فقیه جامعالشرایط در عصر غیبت لازم دانستهاند، بیعت را از مقوله وکالت نشمردهاند. حتی در اندیشه سیاسی لاییک و در دنیای معاصر و دموکراسیهای موجود نیز هرگز انتخابات را از مقوله وکالت به مفهوم آنچه که در حقوق مدنی آمده، به شمار نیاوردهاند و انحلال مجلس نمایندگان و عزل نماینده را به انتخابکنندگان واگذار نکردهاند. فقهایی که جایگاه و مشروعیت حکومت فقیه جامعالشرایط در عصر غیبت را از باب نصب و مشروعیت اکتسابی از طریق ائمه معصومین(ع) دانستهاند، اصولاً برای بیعت نقشی در مشروعیت حکومت در عصر غیبت قائل نشدهاند و احراز رضایت عمومی را حتی از طریق سکوت حاکی از رضایت، کافی دانستهاند و در صورت متعدد بودن نامزدهای جامعالشرایط انتخاب مردم را تنها راهی عقلانی برای ترجیح یکی از آنها بر دیگران محسوب کردهاند. در نظام فعلی کشور که رهبر توسط اکثریت خبرگان انتخاب میشود در حقیقت رأی اکثریت کاشف از آن است که فقیه منتخب دارای شرایط لازم بوده و یا اصلح است و اکثریت آرا تنها جنبه طریقی و کشفی دارد، نه آنکه خود شرطی از شروط حکومت فقیه جامعالشرایط به حساب آید. اما از دیدگاه نظریه انتخاب در حقیقت باید بر شرایط مشروعیت حکومت فقیه جامعالشرایط شرط انتخاب شدن توسط مردم را افزود و ملاک این شرط آن است که مردم باید به حکومت فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت راضی باشند و رضایت الزاماً باید به گونهای احراز شود و امروز احراز رضایت عمومی از راه انتخابات که همان بیعت است، میسر خواهد بود. مستند این نظریه، نصوصی است که رضایت مردم را در حکومت فقیه عادل لازم شمردهاند و بیعت راهی برای احراز رضایت عمومی است[۶۶].[۶۷]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ احمد بن یوسف سمین حلبی، عمدة الحفاظ، ج۱، ص۲۸۴.
- ↑ حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۱۵۵.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۵۵.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات الفاظ القرآن، ص۱۵۵.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات الفاظ القرآن، ص۱۵۵.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ عقد آن است که ایجاب و قبول در آن وجود دارد و تا پیش از اعلام قبول عقد بسته نمیشود؛ مثلاً در عقد بیع تا هنگامی که مشتری قبول را اعلام نکرده، ایجاب بایع موجب انتقال ملکیت نمیشود؛ اما ایقاع نیازی به قبول ندارد. اگر بیعت را عقد بدانیم، نیاز به پذیرش حاکم است و اگر ایقاع بدانیم، با خواندن ایجاب نیازی به قبول حاکم نیست (ر. ک: بجنوردی، القواعد الفقهیة، ج۵، ص۲۰۱).
- ↑ البيعة نوع من الميثاق ببذل الطاعة قال في المفردات: و بايع السلطان إذا تضمن بذل الطاعة له بما رضخ له انتهى، و الكلمة مأخوذة من البيع بمعناه المعروف فقد كان من دأبهم أنهم إذا أرادوا إنجاز البيع أعطى البائع يده للمشتري فكأنهم كانوا يمثلون بذلك نقل الملك بنقل التصرفات التي يتحقق معظمها باليد إلى المشتري بالتصفيق، و بذلك سمي التصفيق عند بذل الطاعة بيعة و مبايعة، و حقيقة معناه إعطاء المبايع يده للسلطان مثلاً ليعمل به ما يشاء (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۲۷۴).
- ↑ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص ۲۰۱.
- ↑ لغتنامه دهخدا، ج۴، ص۵۲۳۵. نهایه ابن اثیر، ج۱، ص۱۷۴. لسان العرب، ج۱، ص۵۵۸. صبح الاعشی، ج۹، ص۲۷۳.
- ↑ روض النضیر، ج۵، ص۲۶؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۴؛ مقدمه ابن خلدون، ص۱۷۴.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۶۰.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «ای پیامبر! چون زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که هیچ چیز را با خدا شریک نگردانند و مرتکب دزدی نشوند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و با دروغ فرزند حرامزادهای را که پیش دست و پای آنان است بر (شوهر) خویش نبندند و در هیچ کار شایستهای سر از فرمان تو نپیچند، با آنان بیعت کن و برای آنها از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره ممتحنه، آیه ۱۲.
- ↑ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص ۲۰۱.
- ↑ «و چون با خداوند پیمان بستید وفا کنید و سوگندهای خود را چون استوار کردید در حالی که خداوند را بر خود گواه گرفتهاید مشکنید» سوره نحل، آیه ۹۱.
- ↑ «و پیمان با خداوند را به بهایی اندک مفروشید» سوره نحل، آیه ۹۵.
- ↑ «بیگمان آنان که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خداوند بیعت میکنند؛ دست خداوند بالای دستهای آنان است؛ از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش میشکند و هر کس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند به زودی به او پاداشی سترگ خواهد داد» سوره فتح، آیه ۱۰.
- ↑ ر. ک: بحارالانوار، ج۲۷، ص۶۸.
- ↑ ولایة الفقیه، ج۱، ص۵۲۳-۵۲۶.
- ↑ ر. ک: البیعة عند مفکری اهل السنه، ص۲۵.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید.».. سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «و از خداوند فرمان برید و از پیامبر فرمانبرداری کنید» سوره تغابن، آیه ۱۲.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۳۸۸؛ ج۱۹، ص۳۱۹.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند.».. سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ولایت فقیه، ص۸۵.
- ↑ ولایة الفقیه، ج۱، ص۵۲۵-۵۲۶.
- ↑ النظام السیاسی فی الاسلام، ص۶۸-۷۲.
- ↑ نظام الحکم فی الشریعة والتاریخ، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ مطهریفر، حمید رضا، بیعت، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۶.
- ↑ طبقات ابن سعد، ج۱، ص۲۲۰؛ تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۷۰؛ مجمع البیان، ج۵، ص۲۷۶؛ فروغ ابدیت، ج۲، ص۳۴۵.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۶۰.
- ↑ ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴؛ الغدیر، ج۲، ص۲۸۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۳؛ سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۶-۴۴۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۳.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۶۰.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۲۳۴.
- ↑ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۲۷۵.
- ↑ حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیه، ج۱، ص۵۶۹-۵۷۶.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۵۵.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹؛ تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۷۰؛ خصال صدوق، باب الثلاثة، حدیث ۷۰؛ بحار الانوار، ج۶۷، ص۱۸۵؛ نهج البلاغه، خطبه ۲ و ۱۳۶.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۶۰.
- ↑ «پس به داد و ستدی که کردهاید شاد باشید» سوره توبه، آیه ۱۱۱.
- ↑ «بیگمان آنان که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خداوند بیعت میکنند؛ دست خداوند بالای دستهای آنان است؛ از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش میشکند» سوره فتح، آیه ۱۰.
- ↑ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: مَنْ فَارَقَ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَ نَكَثَ صَفْقَةَ الْإِمَامِ جَاءَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْذَمَ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۰۵.
- ↑ «عَنْ عَلِيٍّ (ع) قَالَ: ثَلَاثٌ مُوبِقَاتٌ نَكْثُ الصَّفْقَةِ وَ تَرْكُ السُّنَّةِ وَ فِرَاقُ الْجَمَاعَةِ»؛ برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج۱، ص۹۴.
- ↑ عاملی، القواعد و الفوائد، ج۱، ص۲۲۴.
- ↑ منابع در این خصوص متعدد است؛ اما از منابع مناسب دست اول کتاب رسائل الشریف المرتضی و رساله مسئلة فی علة مبایعة امیر المؤمنین (ع) ابابکر است.
- ↑ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص ۲۰۱.
- ↑ مؤمن قمی، الولایة الإلهیة الإسلامیة أو الحکومة الإسلامیة، ص۶.
- ↑ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص ۲۰۱.
- ↑ المقدمه، ج۲، ص۵۴۸-۵۴۹.
- ↑ الاحکامالسلطانیه، ص۶-۷.
- ↑ قضائح الباطنیه، ص۱۷۷؛ منهاجالسنه، ص۳۶۷.
- ↑ الشوری بین النظریة و التطبیق، ص۷۶؛ الحریاتالعامه، ص۲۲۰.
- ↑ المحلی، ج۱، ص۴۶.
- ↑ المواقف، ج۸، ص۳۴۵،
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۲۹۴-۲۹۳.
- ↑ روض النضیر، ج۵، ص۲۶.
- ↑ فقه سیاسی، ج۲، ص۲۰۵.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۴۳۸.
- ↑ ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا﴾ «و به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به گونهای که (برای یتیم) نیکوتر است تا او به برنایی خود برسد و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.
- ↑ کتابالبیع، ج۴، ص۱۵.
- ↑ تذکرةالفقهاء، ج۹، ص۴۹.
- ↑ فرهنگ فقه، ج۲، ص۱۷۵.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۲۹۵-۲۹۶.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۴۴۰.