خطبه فدکیه در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

دفاع امّ سلمه‌

پس از پایان خطبه فدکیه حضرت زهرا(س) در مسجد و سخنان اهانت‌آمیز ابوبکر، وقتی خبر به امّ سلمه رسید، اظهار داشت: آیا در مورد شخصیت والایی چون فاطمه دخت نبیّ اکرم(ص) چنین سخنانی گفته می‌شود؟ به خدا سوگند! فاطمه حوریه‌ای میان انسان‌ها و نفسی برای جان‌هاست، وی پرورش یافته دامان انسان‌های پاک و برجسته است، در دستان فرشتگان دست به دست گشته و در دامان زنانی پاکدامن نشو و نما کرده است و به بهترین وجهی بالندگی یافته و تربیت شده است. آیا مدّعی هستید که رسول خدا(ص) او را از میراث خویش محروم ساخته ولی به او اعلان نکرده است؟ در صورتی‌که خداوند فرموده است و خویشان نزدیک خود رای از عذاب خدا بیم ده آیا رسول خدا(ص) او را بیم داده و وی، با فرمان رسول خدا مخالفت ورزیده‌ است؟ با اینکه او بانوی بانوان، و مام پرفضیلت دو سالار جوانان بهشت و همتای حضرت مریم است. رسالت‌های پروردگار، به وجود نازنین پدر بزرگوارش پایان پذیرفت. به خدا سوگند! رسول اکرم(ص) او را از سرما و گرما مراقبت می‌کرد، دست راستش را زیر سر فاطمه و دست چپ خود را پوشش او می‌ساخت، هان! آهسته‌تر! رسول خدا(ص) در برابر دیدگان شما قرار دارد، شما بر خداوند وارد خواهید شد، وای بر شما، به زودی پی خواهید برد، زیان کار کیست؟. نقل شده: امّ سلمه به‌جهت این حقگویی آن سال از دریافتی حقوق خود از بیت المال محروم شد[۱].[۲].

شکایت به علی‌

فاطمه زهرا(س) پس از پایان دادن سخنانش با مردم، نزد قبر مطهّر رسول خدا(ص) آمد و آن‌قدر گریست که لباسش از اشک دیدگان،‌تر شد و سپس به خانه بازگشت و امیرالمؤمنین علی(ع) در انتظار ورود و طلوع خورشید وجودش بسر می‌برد، پس از آن‌که آرامشی یافت خطاب به امیر مؤمنان عرضه داشت: ای پسر ابوطالب! مانند جنینی پرده‌نشین، پرده به خود پیچیده‌ای و بسان متّهمان، خانه‌نشین گشته‌ای. تو همان قهرمانی بودی که پیش از این، در میدان‌های نبرد، دلاوران و جنگاوران را به کام مرگ می‌فرستادی، چه شد که مرغ پر شکسته و از کار افتاده‌ای که قدرت پرواز نداشت، به تو چنین خیانت ورزید. اکنون پسر ابوقحافه، هدیه پدرم را از کفم ربوده و ذخیره کودکانم را از من گرفته است و آشکارا به ستیزه‌ام‌ برخاسته است او را در کلام با من، دشمنی سرسخت یافتم تا آنجا که فرزندان قیله (انصار) دست از یاریم برداشتند و مهاجران، پیوند خویشاوندی‌ام را بریدند. مردم از من روی برتافتند و اکنون کسی نیست او را از این‌کار باز دارد و از من حمایت و پشتیبانی کند، با خشم و غضب از خانه بیرون رفتم و با خواری و ذلّت بازگشتم تو نیز خود را در تنگنای خواری انداخته و نیروی خویش را به کار نمی‌بری، دشمنان گرگ سیرت را از هم می‌دریدی ولی اینک زمین‌گیر و خانه‌نشین شده‌ای، من از گفتن فرونگذاردم و از در باطل بیرون نرفتم ولی توان اجرای حکم حق را نداشتم.

کاش پیش از این مرده بودم و شاهد این خواری و ذلّت نبودم اینک عذرخواه من از تو، خدای من است چه در حق من کوتاهی کنی و یا حامی و پشتیبانم باشی. آه! که در هر طلوعی شیونی دارم تکیه‌گاهم از دنیا رخت بربست و بازوهایم در مصیبت او، سست شد. شکایت خویش را به پدرم و دادخواهی‌ام را به پروردگار خود وامی‌گذارم. خدایا قدرت تو از همه فراتر و شمشیر عذاب و کیفرت برنده‌تر است.

آن‌گاه امیر المؤمنین(ع) لب به سخن گشود و فرمود: فاطمه جان! ویل و وای بر تو مباد، و ویژه دشمنانت باد، ای دخت برگزیده موجودات و ای یادگار نبوّت! بر من خشم مگیر. من در امور دینم سستی و کوتاهی نکردم و از مرز توانائیم پا فراتر ننهادم، اگر نظر به رزق و روزی و گذران زندگی داری، خداوند ضامن روزی تو و کفیل بر تو و پاینده است. و آن‌چه برایت مهیا شده برتر از چیزی است که از آن محروم گشته‌ای، بنابراین در راه خدا صبر و شکیبایی پیشه کن. و زهرا(س) فرمود: «حَسْبِيَ اللَّهُ‌»؛ خدا مرا کفایت می‌کند و سکوت کرد و آرامش یافت.[۳].

عکس‌العمل خلیفه‌

با آشفته شدن مجلس، مردم پراکنده شدند و صدای ناله و فریاد بلند شد و خطبه حضرت زهرا(س) سخن روز مردم شد، از این‌رو، ابوبکر به تهدید و شکنجه متوسل شد. روایت شده: ابوبکر، با مشاهده تأثیر خطابه حضرت زهرا(س) بر مردم، به عمر گفت: مرگ بر تو، چه می‌شد دست از سر من برمی‌داشتی، شاید کارها سر و سامان یافته و اوضاع آرام می‌گرفت، آیا این‌کار بهتر نبود؟

عمر گفت: اگر این‌کار را انجام داده بودی قدرت خود را تضعیف کرده و به اطرافیانت اهانت روا داشته بودی و من تنها دلم در حق تو سوخت. ابوبکر گفت: وای بر تو! با سخنان دخت پیامبر چه کنیم؟ مردم منظورش را از سخنان وی می‌فهمند و به خیانت‌های ما پی می‌برند؟ عمر گفت: نترس، این موج به گونه‌ای فرو می‌نشیند و می‌گذرد که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده، ابوبکر با دست خود به شانه عمر زد و گفت: تو چه گره‌های سختی را می‌گشایی و سپس نماز همگانی اعلان کرد و مردم گرد آمدند و بر فراز منبر رفت و گفت: مردم! این هیاهو چیست که به هر سخنی گوش می‌سپارید؟ این آمال و آرزوها کجا در زمان رسول خدا مطرح بود؟ هر کس شنیده بگوید و هرکس دیده گواهی دهد! او به روباهی می‌ماند که شاهدش دم اوست و کانون همه فتنه‌هاست، او می‌خواهد فتنه و درگیری‌ها را پس از فرسودگی و کهنگی از سر بگیرد، و از این و آن کمک می‌خواهد و زنان را به یاری می‌طلبد، وی به امّ طحال می‌ماند که از دید او محبوب‌ترین کسانش، پلیدی و آلودگی است. اگر بخواهم سخن می‌گویم و اسرار را فاش می‌کنم، ولی تا زمانی‌که با من کاری نداشته باشند، سکوت خواهم کرد.

آن‌گاه رو به انصار کرد و گفت: ای جماعت انصار! سخنان برخی کم‌خردان و ابلهانتان را شنیده‌ام، در صورتی‌که شما بیش از هرکس باید پایبند پیمان رسول خدا(ص) باشید، شما همان کسانی هستید که پیامبر به شهرتان آمد و به او پناه دادید و یاریش کردید، به هوش باشید! من کسی نیستم که دست و زبانم را به زیان افرادی که درخور نکوهش نباشند، بگشایم. با گفتن این‌ سخنان از منبر فرود آمد[۴].

ابن ابی الحدید می‌گوید: سخنان ابوبکر را نزد نقیب ابویحیی بن ابی زید بصری، بازگو کردم و از او پرسیدم: سخنان کنایه‌آمیز ابوبکر به چه کسی ارتباط داشت؟ وی خندید و گفت: بگو به چه کسی تصریح داشت؟ گفتم: اگر تصریح کرده بود که از شما نمی‌پرسیدم: لبخندی زد و گفت: منظورش علی بن ابی طالب بوده. گفتم: مگر انصار در این رابطه چه موضعی اتّخاذ کردند؟ گفت: آنان به سود علی شعار دادند و ابوبکر چون در اثر آشفتگی اوضاع جان خود را در خطر دید، با این سخنان آنها را از هرگونه واکنشی بازداشت[۵].[۶].

  1. دلائل الامامه طبری، ص۳۹.
  2. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۰۵.
  3. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۰۶.
  4. دلائل الامامه طبری، ص۳۹.
  5. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۱۵.
  6. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۰۳.