پیامبر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۲:۲۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل پیامبر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

پیامبر یا نبی انسانی است که از سوی خداوند برای هدایت مردم مأمور اصلاح معاش و معاد آنان می شود.


واژه‌شناسی لغوی

واژه‌شناسی نبی

  • نبی یا از "نبأ" به معنای خبر است [۱] یا از "نَباوه" به معنای ارتفاع و شرافت. [۲] در صورت اول معنای نبی خبردهنده یا خبر داده شده یا خبردار است و در صورت دوم به معنای رفیع و بلند مرتبه می‌باشد، و نبوت به معنای رفعت و بلند مرتبگی است. [۳] بنابراین، نبی کسی است که خداوند به او خبر داده، یا کسی است که از جانب خداوند خبر می‌دهد [۴] و شریف‌تر و بلند مرتبه‌تر از سایر انسان‌هاست [۵].
  • همچنیننبوت به معنای "صوت خفی" هم آمده است؛ چون خبری که به انبیا می‌رسد، دیگران نمی‌شنیدند. [۶]. و یا اینکه به معنای طریق باشد و پیامبران را از آن جهت نبی خوانند که راه‌های هدایت بشری به سوی خداوند می‌باشند[۷][۸].
  • نبوت در معنای اصطلاحی، مقام و منزلتی است از سوی خداوند سبحان که به برخی از انسان‌ها داده می‌شود به جهت رفعت مرتبهایی که دارند برای هدایت انسان‌ها. [۹].

واژه‌شناسی رسول

  • اصطلاح رسول و رسالت از ماده "رِسل"، به معنای حرکت تؤام با آرامش است. [۱۰]. رسول به معنای مُرسَل است. ارسال یعنی روانه کردن و فرستان و مُرسَل به کسی گویند که وی را برای امری روانه می‌سازند. [۱۱] این امر، می‌تواند رساندن پیام یا انجام کارِ دیگری باشد. [۱۲] از واژه‌های فارسی برای رسول، پیامبر است؛ پیامبر کسی است که حامل و رساننده پیام می‌باشد. در واژه پیامبر، صرفاً به رساندن پیام توجه شده، و مأموریت دیگری برای رسول وجود ندارد. از این جهت، واژه پیامبر به معنای لغوی نبوت نزدیکی دارد.
  • اما در اصطلاح، رسول کسی است که از جانب خداوند به سوی دیگران فرستاده می‌شود تا پیام الهی را به آنها رسانده و اجرا نماید. از این رو، در معنای اصطلاحی رسالت، نه تنها پیام‌آوری بلکه تعلیم، تربیت و مدیریت نیز وجود دارد [۱۳].

نسبت میان نبی و رسول

  • از ظاهر برخی آیات قرآن برمی‌آید که اختلافی میان مصادیق این دو مفهوم رسول و نبی وجود دارد همچون آیه ﴿﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ [۱۴] اگر رسول و نبی بر مصادیق واحدی دلالت کنند ذکر آن دو لغو خواهد بود، در روایت معصومین: نیز به این تفاوت اشاره شده است: "عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّه‏ (ص) وَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّه‏: كَمِ النَّبِيُّونَ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِيٍّ قُلْتُ كَمِ الْمُرْسَلُونَ مِنْهُمْ قَالَ ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ جَمّاً غَفِيراً". [۱۵] جناب ابوذر نقل می‌کند که نزد رسول خدا (ص) رفتم و پرسیدم: ای رسول خدا، انبیا چند نفرند؟ فرمود: صد و بیست و چهار هزار نفر. عرض کردم: از میان ایشان، چه تعدادی مرسَل می‌باشند؟ فرمود: سیصد و سیزده نفر جماعتی زیاد. بنابراین نسبت میان نبی و رسول تساوی نیست اما این که چه نسبتی برقرار است چهار قول وجود دارد که در سه قول نبی اعم از رسول به شمار آمده است، زیرا[۱۶]:
  1. نبی عبارت است از انسان مخبری که از جانب خداوند خبر آورده است اعم از آن که مأمور به تبلیغ باشد یا نباشد ولی رسول، مأمور به تبلیغ است[۱۷][۱۸].
  2. نبی کسی است که تبلیغ احکام الهی را به عهده دارد ولی کتاب آسمانی ندارد لکن رسول واجد کتاب آسمانی است[۱۹][۲۰].
  3. نبی انسانی است که از طرف خداوند برای تبلیغ اوامر و نواهی الهی مبعوث شده است چه واجد کتاب و یا شریعت خاص باشد و یا نباشد و رسول کسی است که واجد کتاب و شریعت خاص باشد[۲۱] [۲۲].
  4. منظور از نبوت و رسالت دو گروه جدا از پیامبران الهی نیستند بلکه هر کدام به یک حیثیت و جهت خاص و شأنی خاص اشاره دارند پس نبوت ناظر است به جهت گرفتن اخبار و احکام الهی و رسالت ناظر است به جهت ابلاغ آنها به مردم. این شئون مختلف از بعضی از آیات قرآنی قابل استفاده است، در آیه ﴿﴿ إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ [۲۳] به شأن نبوت و در آیه﴿﴿ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ [۲۴] به شأن رسالت اشاره دارد[۲۵].
  • طبق این معنا، مقام رسالت و نبوت در یک نفر قابل جمع است [۲۶]. گواه این مطلب آن است که در آیات نبوت عامه گاهی واژه نبیین به کار رفته است ﴿﴿ كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ [۲۷] و گاهی واژه رسل به کار رفته است: ﴿﴿ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ [۲۸] از آیات و روایات به دست می‌آید که رسول اخص از نبی است، یعنی همه پیامبران، داراى مقام نبوت بوده‌اند ولى مقام رسالت اختصاص به گروهى از ایشان داشته است. [۲۹]. در روایتی از حضرت باقر (ع)، دربارۀ حصول مقام رسالت در حضرت ابراهیم (ع) آمده است: "إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولاً" [۳۰]. همانا خداوند، قبل از آن که حضرت ابراهیم را در منصب نبوت قرار دهد، وی را در مقام بندگی پذیرفت، و قبل از آن که او را در مقام رسالت قرار دهد، وی را در مقام نبوت قرار داد.در روایات آمده است که نبی کسی است که فرشته وحی را در بیداری نمی‌بیند و فقط صدای او را می‌شنود ولی در خواب هم صدای او را می‌شنود و هم او را مشاهده می‌کند، اما رسول کسی است که در بیداری نیز فرشته وحی را مشاهده می‌کند؛ «النَّبِیُّ الَّذِی یَرَى فِی مَنَامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یُعَایِنُ الْمـَلَکُ وَ الرَّسُولُ الَّذِی یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یَرَى فِی الْمـَنَامِ وَ یُعَایِنُ الْمـَلَک» [۳۱]. [۳۲] این گونه تفاوت‌ها مربوط به مقامات و مراتب کمال پیامبران است نه شأن نبوت و رسالت آنان چنان که در قرآن تصریح شده است که برخی پیامبران بر برخی دیگر برتری دارند: ﴿﴿ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ [۳۳] و ﴿﴿ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ [۳۴] در دو آیه یاد شده که سخن از تفاضل پیامبری است، هم واژه نبیین به کار رفته و هم واژه رسل. بنابراین صاحب کتاب یا شریعت بودن نیز می‌تواند از مزایای برخی پیامبران باشد. که به این جهت به آنان رسول گفته می‌شود. اختصاص واژه رسول به برخی از پیامبران به لحاظ جهات یاد شده با برابری آن با واژه نبی از منظر کلامی‌منافات ندارد[۳۵][۳۶].

نسبت میان نبی و امام

درجات انبیا و رسل

انبیا و رسولان الهی از نظر مرتبه و مقامی که نزد خداوند متعال دارند متفاوت می‌باشند. قرآن کریم، این حقیقت را در آیه زیر به صراحت بیان می‌کند: ﴿﴿وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‏ بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً [۳۷] در حقیقت، بعضی از انبیا را بر بعضی برتری بخشیدیم، و به داوود زبور دادیم. در روایات معصومین (ع) نیز نسبت به مقام والای بعضی از انبیای الهی و برتری رسول خدا (ص) در میان ایشان، گزارش‌های فراوانی مشاهده می‌شود. حضرت رضا (ع) درباره پنج پیامبر بزرگ الهی، یعنی: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد، چنین می‌فرمایند: "هُمْ أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُل‏ (ع)" [۳۸] ایشان، برترین انبیا و رسولان الهی می‌باشند. از این پیامبران با نام پیامبران اولوالعزم یاد شده است و ویژگى ایشان علاوه بر صبر و استقامت ممتاز، این بوده که هر کدام از ایشان کتاب و شریعت مستقلى داشته‌اند و پیامبران معاصر یا متأخر، از شریعت آنان تبعیّت مى‌کرده‌اند تا هنگامى که یکى دیگر از پیامبران اولوالعزم، مبعوث به رسالت مى‌شد و کتاب و شریعت جدیدى مى‌آورد. [۳۹] البته سایر پیامبران الهی نیز در یک مرتبه قرار ندارند، بلکه از جهات گوناگون با یکدیگر در مقام و مسئولیت، تفاوت‌هایی دارند.

اقسام پیامبران

  • تقسیمات مختلفی برای پیامبران وجود دارد مانند:
  1. پیامبران تشريعى: پیامبرانی از جانب خداوند که شريعت خاصى را به بشر عرضه مى كنند.
  2. پیامبران تبلیغی: پیامبرانی که وظيفه تبليغ و ترويج شريعت پيامبران تشريعى را به عهده دارند.

ضرورت وجود پیامبر

  • از آنجا که هر یک از ما به معارف فرا عادی دسترسی نداریم، لذا براساس حکمت الهی، وجود پیام‌آورانی به عنوان واسطه، امری ضروری است. تا راه صحیح و کامل سعادت را در اختیار انسان قرار دهند [۴۰].
  • لازمه حکمت الهی، وجود راهی فرا عادی برای هدایت بشر به سعادت است و همچنین لازم است تا افرادی معصوم، این راه را در اختیار دیگران قرار دهند و در صورت لزوم، مجری احکام الهی باشد لذا وجود نشانه‌ای محکم برای اثبات ادعای پیامبری ضرورت دارد. [۴۱].
  • از جمله این ضرورت‌ها: (۱): ضرورت وحیانی؛ (۲): ضرورت کلامی؛ (۳): ضرورت فلسفی؛ (۴): ضرورت عرفانی.

اهداف بعثت پیامبران (حکمت بعثت انبیا)

فوائد بعثت انبیا

شئون پیامبر

قلمرو دین، همه امور مربوط به سعادت انسان است و پیامبر در همه این امور باید معصوم باشد لذا مهم‌ترین شئون پیامبر عبارت است از:

  1. مرجعیت دینی: شناخت باورها و امور اخلاقی و حقوقی، امری ضروری برای سعادت انسان است و معصوم بهترین مرجع در این امور است لذا از باب قبح تقدیم مفضول بر افضل، معنا ندارد با وجود معصوم، معارف دینی را از دیگران بگیریم.
  2. زعامت سیاسی "وضع و اجرا قوانین": وضع و اجرای قوانین اجتماعی متناسب با مبانی دینی، نقشی اساسی در سعادت انسان دارد. اولاً غیر معصوم از شناخت کمتری نسبت به قانون الهی و نحوه اجرای مطلوب آن برخوردار است و ثانیاً غیر معصوم به دلیل تأثیرپذیری از هوای نفس و شیطان، ممکن است مخالف شناخت حقیقی خویش عمل کند. پس حق ولایت سیاسی برای پیامبر معصوم است یا کسی که از او اجازه دارد [۴۲].
  • دیگر ساحت‌های شؤون پیامبر:
  1. شأن تشریعی:
    1. شأن ابلاغ رسالت (شأن ابلاغ وحی
    2. شأن تبیین رسالت (شامل: شأن تفسیر قرآن، شأن تفسیر شریعت
    3. شأن تأویل قرآن؛
    4. شأن تشریع احکام؛
    5. شأن تفریع؛
    6. شأن تطبیق.
  2. شأن تکوینی؛
  3. شأن ولایی (شأن ولايت):
    1. شأن ولایت مادی:
    2. شأن رهبری (شأن مدیریت
    3. شأن حکومت (شأن اجرا
    4. شأن قضاوت.
    5. شأن ولایت معنوی:
    6. شأن هدایت معنوی (شأن ایصال الی المطلوب
    7. شأن دستورهای اخلاقی (شأن دستورهای تربیتی).

ایمان به پیامبر

  • ایمان به پیامبران از چنان اهمیتی در قرآن برخوردار است که در آیات متعددی در پی ایمان به خداوند ذکر‌شده است: ﴿﴿ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ [۴۳]، ﴿﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ [۴۴] و نیز: ﴿﴿ وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّه وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاء وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ [۴۵]‌؛ ﴿﴿ أَوَلَمْ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِن شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ [۴۶]؛ ﴿﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِيَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيدًا [۴۷]؛ ﴿﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ [۴۸]
  • پیامبران از دیدگاه قرآنی، واسطه‌هایی بشری میان خدا و انسان هستند که بدون پیروی از آنان، جلب رضایت الهی ممکن نیست: ﴿﴿ قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ [۴۹]؛ همچنین بر اساس آیات قرآنی، ایمان به همه پیامبران و کتابهای آسمانی و پرهیز از تجزیه باور به آنان ضروری است: «ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ والمُؤمِنونَ کُلٌّ ءامَنَ بِاللّهِ‌ومَلـئِکَتِهِ وکُتُبِهِ و رُسُلِهِ لانُفَرِّقُ بَینَ اَحَد مِن‌رُسُلِهِ...» . ﴿﴿ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ [۵۰] در آیات ﴿﴿ قُولُواْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ [۵۱]و ﴿﴿ قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ [۵۲] نیز نامهای چند تن از پیامبران و لزوم ایمان به آنچه بر آنان نازل شده آمده است.
  • اساس پیام الهی در صورتهای متعدد خود، واحد است، ازاین‌رو در آیات ﴿﴿ وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ [۵۳] و ﴿﴿ إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ [۵۴] تنها اسلام، دین مقبول خداوند معرفی شده که صرف ایمان به خدا و پذیرش فرمانهای او مراد‌است؛ نه شریعت رسول اکرم(ص)[۵۵]. تأکید فراوان قرآن بر ایمان به مجموعه پیامبران و کتابهای آسمانی افزون بر اینکه ریشه در وحدت مضمون وحی دارد، نوعی احساس اصالت و اطمینان به سلامت از انحراف نیز در دل آدمی می‌نهد، زیرا او راهی را می‌پیماید که انسان در‌طول تاریخ آن را پیموده و پیامبران همگی به‌آن دعوت کرده‌اند[۵۶].
  • ایمان و اقرار به نبوّت پیامبران الهی و پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) از اصول و ارکان مهمّ اسلام به شمار مى‌آید. و تا این اقرار و ایمان تحقّق پیدا نکند شخص، مسلمان محسوب نمى‌شود. علاوه بر این، اقرار و ایمان به همه آنچه پیامبر اسلام از طرف آفریدگار آورده و به ضرورت دین اسلام ثابت شده در تحقّق اسلام شخص لازم و ضرورى است.
  • یکى از امورى که به ضرورت دین، بر همه پیامبران الهى به ویژه پیامبر گرامى اسلام نازل شده است، تصدیق و ایمان به پیامبران دیگر الهى و امورى است که بر آن‌ها نازل شده است. خداوند متعال در قرآن کریم مى‌فرماید: «قُولُوا آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِـیمَ وَ إِسْمـعِـیلَ وَ إِسْحـقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الأَسْباطِ وَ ما أُوتِـیَ مُوسى وَ عِـیسى وَ ما أُوتِـیَ النَّبِـیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ آهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِـی شِقاقٍ؛ بگویید ایمان آوردیم به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه به ابراهیم و اسماعیل واسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده است. و آنچه به موسى و عیسى داده شده است. و آنچه به پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده است. بین هیچکدام از آن‌ها فرق نمى‌گذاریم و ما در مقابل خداى تعالى تسلیم هستیم. پس اگر ایمان آورند به گونه‌اى که شما ایمان آوردید قطعاً هدایت خواهند یافت و اگر اعراض کنند پس همانا در اختلاف و دشمنى خواهند بود... .» [۵۷].
  • در آیه‌اى دیگر آمده است: «قُلْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِـیمَ و َإِسْمـعِـیلَ وَ إِسْحـقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الأَسْباطِ وَ ما أُوتِىَ مُوسى وَ عِـیسى وَ النَّبِـیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلامِ دِینَاً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی آلآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِینَ؛ بگو به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم واسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده و آنچه به موسى و عیسى و پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ایمان آوردیم بین هیچکدام از آن‌ها فرقى نمى‌گذاریم و ما در مقابل خدا تسلیم هستیم. و کسى که غیر از اسلام دینى را طلب کند از او پذیرفته نمى‌شود و او در آخرت از زیان کاران است.» [۵۸].
  • امام صادق(علیه السلام) مى‌فرمایند: «فَأَمَّا مَا فَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْإِیمَانِ فَالْإِقْرَارُ وَ الْمَعْرِفَةُ ... وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ نَبِیٍّ أَوْ کِتَابٍ فَذَلِکَ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْإِقْرَارِ وَ الْمـَعْرِفَةِ وَ هُوَ عَمَلُه ... و هو رأس الایمان؛ اما آنچه از ایمان بر قلب واجب کرده است اقرار و معرفت ... و اینکه محمّد بنده و رسول اوست. و نیز اقرار به تمام امورى است که از سوى خدا آمده است اعم از این که نبى باشد یا کتاب. این است آنچه خدا بر قلب واجب کرده است که عبارت است از اقرار و معرفت که عمل قلب است... و این اصل ایمان است.» [۵۹].
  • امام رضا(علیه السلام) نیز در جواب مأمون که از او خواسته بود اسلام را به اختصار بیان کند؛ به خط مبارک خویش مى‌نویسند: «إنَّ مَحْضَ الْإِسْلَامِ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَه ... وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَمِینُه ... وَ أَنَّ جَمِیعَ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ هُوَ الْحَقُّ الْمـُبِینُ وَ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ بِجَمِیعِ مَنْ مَضَى قَبْلَهُ مِنْ رُسُلِ اللَّهِ وَ أَنْبِیَائِهِ وَ حُجَجِهِ ...؛ همانا حقیقت اسلام عبارت است از شهادت به اینکه خدایى جز الله نیست، یگانه است و شریکى ندارد ... و اینکه محمّد(صلی الله علیه و آله) بنده و رسول و امین اوست ... و اینکه جمیع آنچه محمّد بن عبدالله صلی الله علیه و آله) آورده است حقّ آشکارى است، و تصدیق به او و به همه رسولان خدا و پیامبرانش و حجّت‌هاى او که پیش از پیامبر اسلام آمده‌اند.» [۶۰].
  • بنابر این اگر کسى نبوّت یکى از پیامبران الهى را منکر شود در حقیقت همه پیامبران الهى را منکر شده و یکى از ارکان و اصول مهم اسلام را که پذیرفتن دین همه انبیاى الهى است انکار مى‌کند؛ و چنین شخصى را نمى‌توان مسلمان به شمار آورد. امام صادق(علیه السلام) در این زمینه مى‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْکَرَ رَجُلٌ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَم یُوْمِن؛ بدانید کسى که عیسى بن مریم را انکار کند و به همه رسولان دیگر اقرار کند مؤمن محسوب نمى‌شود.» [۶۱].
  • در روایتى دیگر محمّد بن تمّام مى‌گوید؛ به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: فلانى که یکى از دوستان و موالیان شماست سلام رساند و گفت که شما شفاعت او را ضمانت کنید. حضرت فرمود: آیا او از دوستان ما است؟ عرض کردم: آرى. فرمود: پس امر او خیلى بالاتر از اینهاست. عرض کردم : إِنَّهُ رَجُلٌ یُوَالِی عَلِیّاً وَ لَمْ یَعْرِفْ مِنْ بَعْدِهِ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ. قَالَ: ضَالٌّ. قُلْتُ: فَأَقَرَّ بِالْأَئِمَّةِ جَمِیعاً وَ جَحَدَ الآْخِرَ. قَالَ: هُوَ کَمَنْ أَقَرَّ بِعِیسَى وَ جَحَدَ بِمُحَمَّدٍ أَوْ أَقَرَّ بِمُحَمَّدٍ وَ جَحَدَ بِعِیسَى نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ جَحْدِ حُجَّةٍ مِنْ حُجَجِهِ.» [۶۲]. [۶۳].

ویژگی‌ها و صفات انبیا

برای پیامبران الهی صفات و ویژگی هایی بیان شده است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:

  • یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های انبیا برخورداری از وحی است. پیامبران از طریق وحی الهی بر حقایق و معارف دینی واقف می‌شوند بدون آن که در این دریافت دچار خطا و یا تردید گردند[۶۴].
  • یکی دیگر از مهم‌ترین صفات انبیاء که موجب امتیاز و برتری ایشان بر انسان‌های عادی است عصمت است. متکلمان اسلامی‌ بر این مسئله اتفاق نظر دارند هر چند در تعیین حدود و ثغور آن اختلافاتی هست[۶۵].
  • ویژگی دیگر پیامبران بشر بودن آنان است. قرآن کریم بر این ویژگی تأکید دارد و غالباً این مطلب را در جواب بهانه‌گیری‌های منکران و مخالفان مطرح می‌کند که می‌گفتند چرا انبیا از جنس بشرند و فرشته نیستند[۶۶][۶۷].
  • مفسرین شیعه و سنی ذیل آیات شریفه فوق استدلال‌هایی را بر لزوم بشر بودن انبیا بیان کرده‌اند[۶۸] ما در این جا تنها به نقل یکی از آنها اکتفا می‌کنیم، و آن اینکه در دعوت دینی و الهی، حکمت اقتضا می‌کند اختیار انسان در فعل و ترک محفوظ باشد و اگر فرشته به همان صورت ملکوتی و آسمانی خود نازل شود و در نتیجه عالم غیب مبدل به عالم شهود شود پای اجبار به میان آمده و دعوت اختیاری از بین خواهد رفت [۶۹][۷۰].
  • مرد بودن از ویژگی‌های دیگری است که قرآن برای انبیا ذکر می‌کند[۷۱][۷۲]
  • از دیگر اوصاف عمومی‌ پیامبران در قرآن این است، هر پیامبری به زبان امت خویش سخن می‌گفته است. حتی پیامبرانی که دارای رسالت عمومی‌ و جهانی‌اند به زبان آن قومی‌ که از میان آنان برخاسته و در بین آنان می‌زیسته‌اند تکلم می‌کرده‌اند[۷۳] دلیل این مطلب طبق آیه چهارم سوره ابراهیم آن است که هدف از ارسال پیامبر تبیین اهداف الهی رسالت به واسطه اوست اگر زبان پیامبر که اصیل‌ترین ابزار مفاهمه اوست با زبان قومش تفاوت داشته باشد در تبیین کامل رسالت و تحقق بخشیدن اهداف بعثت خویش کامیاب نخواهد بود[۷۴] این نکته در روایات مختلف مورد تأکید قرار گرفته است[۷۵][۷۶].

نخست: عصمت انبیا

دوم: علم انبیا

سوم: مرد بودن پیامبران

چرا پیامبران فقط از مردان مبعوث می‌شوند؟ در تحلیل این شبهه به دو نکته بسنده می‌کنیم:

  1. تفکیک مقام ولایت و پیغمبری: مقام ولایت به معنی نزدیکی و قرب به خداوند، برای مرد و زن، مشترک و یکسان است. نبوت به معنای خبر دادن از عالم غیب و ارتباط با فرشتگان هم برای مرد و هم برای زن ممکن، بلکه تحقق یافته است.
  2. مقام اجرایی و عملیاتی نمودن وحی در میان جامعه که انواع آزار و اذیت را به دنبال دارد و به مدیریت عرصه‌هایی مانند جنگ نیاز دارد با مردان تناسب دارد و طبیعت زن با این امور سنخیت ندارد. پس آیات مشعر بر نبوت زنان را بر معنای خاص نبوت "خبر دادن" باید تفسیر کرد [۷۷].

اصول کلی دعوت انبیا

  • پیامبران الهی با وجود این که هر یک متناسب با شرایط مکانی و زمانی و مقتضیات عصر خود وظایفی برعهده داشتند لکن از سنت‌های ثابتی پیروی می‌کردند و اصول مشترکی در دعوت ایشان حاکم بود. این اصول کلی و مشترک از یک سو ما را به خطوط اساسی ادیان الهی آشنا می‌سازد و از سوی دیگر حقانیت دعوت آنان را آشکار می‌کند. در آیاتی از قرآن کریم به این مطلب اشاره شده است مانند: ﴿﴿ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ [۷۸] یا ﴿﴿ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ [۷۹] آیات تأکید می‌کند مؤمنان واقعی کسانی هستند که میان پیامبران الهی تفاوتی نمی‌گذارند و به تعلیمات همه آنان ایمان دارند و این گواه روشنی است بر یگانگی اصول کلی تعلیمات انبیا و به همین دلیل کسی که نبوت یک پیامبر را انکار کند مثل آن است که نبوت همه انبیا را نپذیرفته است. قرآن در مورد قوم ثمود و لوط می‌فرماید همه رسولان را تکذیب می‌کردند[۸۰] با این که این دو قوم هر کدام بیش از یک پیامبر نداشتند و این به آن دلیل است که دعوت یک پیامبر دعوت همه انبیا است.
  • در ذیل به برخی از این اصول مشترک اشاره می‌کنیم[۸۱]:
  • اصل توحید: یکی از مهمترین اصول دعوت انبیا است و به شهادت آیات مختلف قرآن[۸۲] هر یک از آنها که مبعوث به نبوت می‌شوند نخستین گفتارشان توحید بود و به خاطر تحقق این اصل مهم است که آیات قرآن مکرراً بیان می‌کند که مبارزه با طاغوت ها و تخصیص پرستش به خداوند در سرلوحه تعلیمات همه انبیا بود چرا که تا انسان بنده طاغوت است در اسارت است و آن گاه آزاد می‌شود که تنها بنده خداوند باشد[۸۳][۸۴].
  • اصل معاد: اعتقاد به معاد یکی دیگر از اصول دعوت انبیا است، آیه ۱۳۰ سوره انعام نشان می‌دهد که تمام پیامبرانی که مبعوث شدند مردم را از روز رستاخیز، مجازات‌ها و کیفرهای آن برحذر داشتند و همه در این اصل اساسی مشترک بودند[۸۵][۸۶].
  • دعوت به تقوا نیز از اصول کلی دعوت انبیا است[۸۷] چرا که هدف نهایی آفرینش بشر و نظم زندگی فردی و اجتماعی او بدون این امر ممکن نیست[۸۸] در قرآن کریم به صورت مکرر از زبان انبیا، مردم به رعایت تقوا دعوت شده‌اند[۸۹][۹۰].
  • دعوت به عدالت اجتماعی یکی دیگر از این اصول اساسی است[۹۱] زیرا بدون اقامه قسط و عدالت اجتماعی هرگز جامعه بشری به اهداف نهایی خود یعنی تکامل معنوی نخواهد رسید[۹۲][۹۳].
  • شکستن سنت‌های غلط که مایه انحراف و عقب ماندگی جوامع بشری است نیز از اصول کلی دعوت انبیا بوده است. چون برنامه اصلی همه انبیا تعلیم کتاب و حکمت و تحقیق درباره معارف آنهاست و جهل زدایی و رفع تقلید مقدمه ضروری هرگونه تعلیم و تحقیق به شمار می‌رود از این رو پیامبران با تقلید باطل و جهل و سنت های نادرست مبارزه کردند آیات متعدد قرآن[۹۴] نشان می‌دهد مبارزه با تقلید کورکورانه سیره قطعی هر پیامبر بوده و از لوازم رسالت عامه به شمار می‌رود. قرآن کریم از پیامبران نقل می‌کند که به قوم خویش می‌گفتند سخن ما را بسنجید اگر بهتر از سخن پیشینیان شما بود آن گاه بپذیرید و این نشان می‌دهد که دعوت به عقل و برهان و پرهیز از وهم و گمان، سنت مشترک همه انبیا بوده است [۹۵][۹۶].

تکثر پیامبران

شریعت پیامبر

فلسفه نسخ شریعت

اگر همه پیامبران از سوی یک خدای حکیم مبعوث شده‌اند، پس چرا پیامبر جدید، شریعت پیامبر پیشین را لغو کرد؟ عالمان لغت نسخ را در لغت به ازاله و ابطال معنا کرده‌اند که این در احکام الهی امر محال است، بلکه نسخ در اصطلاح دینی به معنای انقضای زمان حکم پیشین است.

  1. استحاله نسخ در گوهر دین و جواز آن در شریعت: گوهر دین، همان آموزه‌ها و اصول ثابت و فطری مثل توحید و صفات کمالی خدا و معاد است. در کنار گوهر دین، احکام عبادی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد. گوهر دین از زمان آدم تا خاتم بوده اما شریعت، متعدد بوده، لذا نسخ به‌هیچ‌وجه در گوهر دین راه ندارد اما در شریعت بعضاً امری لازم و ضروری است.
  2. نسخ، لازمه تحول جامعه و مقتضیات زمانه: شریعت، یک سری بایدها و نبایدهایی است، متناسب با جامعه و زمان نزول شریعت؛ یعنی احکام پیشین شریعت سابق بر یک سری موضوعات و مصالح عصر خود مبتنی بود که به دلیل تبدیل موضوع، حکم آن نیز از اعتبار و حجیت می‌افتد. آنچه شایسته سؤال و شبهه است این است که در طول هزاران سال بایدها و نبایدهای ثابت برای بشر تعیین گردد [۹۷].
  3. اختصاص بعض احکام به جوامع خاص: بعض احکام دین، مقررات و احکام درست عرف خود را تأیید کرده و لازم نیست پیامبر و شریعت جدید عین آن رسوم و فرهنگ را در جامعه متفاوت دیگری تأیید نماید بلکه تکرار و چنین احکامی در شریعت دیگر، سؤال‌برانگیز خواهد بود.
  4. تحریف بعض شرایع: در بعض احکام شرایع پیشین، بدعت‌هایی صورت گرفته مثل نسبت دادن شراب‌خواری به حضرت عیسی، که درواقع حکم اسلام حرمت شراب‌خواری، نسخ شریعت نیست بلکه ابطال بدعت است.
  5. بعض تحریم‌ها، کفاره گناهان: یکی دیگر از عوامل تغییر شریعت، علاوه بر تأثیر مکان، زمان و جامعه، اعمال و رفتار قوم و جامعه خاصی است، لذا وقتی جامعه دیگری جایگزین قبلی گردد، احکام اختصاصی آن جامعه نیز نسخ می‌شود: مانند تحریم خوردن گوشت شتر و شیر آن بر بنی‌اسرائیل به‌عنوان مجازات و سرپیچی یهود از فرمان الهی. حال چرا در شریعت اسلام، هیچ تغییری راه ندارد؟ اولاً با ظهور اسلام، شریعت کامل نازل شد و ثانیاً اسلام با اتکا به اصل امامت و تأیید عقل، راه را برای بعضی تغییرات جزئی باز گذاشته است [۹۸].

چرا برای همه اقوام پیامبری مبعوث نشد؟

  • یکی از شبهات این است اکثر، بلکه همه پیامبران از منطقه آسیا برخاستند. اینکه خداوند برای همه اقوام در نواحی مختلف پیامبرانی فرستاده یا نفرستاده از تاریخ، معلوم نمی‌گردد اما قرآن می‌فرماید: ﴿﴿وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ‏. از این آیات استفاده می‌شود خداوند برای هر امت و جامعه بزرگ پیامبر فرستاده نه برای هر جمع و گروهی. اما آیات دیگری به‌صورت شفاف از بعثت پیامبران برای هر قوم و اجتماعی کوچک خبر می‌دهند: ﴿﴿وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ‏. امام علی (ع): "وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَل‏... ".
  1. علت عدم ذکر نام همه پیامبران در قرآن: اولاً: قرآن کتاب تاریخی نیست، بلکه به نکات عبرت‌آمیز و برجسته تاریخ پیامبران اشاره می‌کند. ثانیاً: قرآن به‌صورت کلی به فرستادن پیامبران برای هر قومی بسنده نموده . ثالثاً: خود قرآن متذکر این امر می‌شود که: ﴿﴿وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ‏. رابعاً: بدیهی است ذکر پیامبرانی که مردم عصر قرآن با آنان آشنایی دارند، مناسب و اثرگذار می‌تواند باشد، بر همین اساس قرآن کریم به نام پیامبران و سرنوشت امت‌هایی اشاره می‌کند که در منطقه مخاطبان اولیه خود واقع شده باشند [۹۹].
  2. فقدان بستر نبوت در بعض جوامع ابتدایی: این احتمال وجود دارد، بعد از دوران حضرت آدم برخی انسان‌ها به دلیل دوری از پیامبران از جهت فرهنگ، سیر نزولی پیدا کرده باشند. چنین جوامعی نمی‌تواند در خود انسان‌های شریف و آماده نبوت را بپروراند چراکه نبوت، انتخاب الهی است با توجه به قابلیت و استعداد لازم جامعه. ﴿﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه‏‏. یعنی جعل رسالت، به بستر خاصی منوط می‌باشد که علم بر آن از آنِ خداوند است. ظاهر حدیث امام علی که فرمود: "خداوند سبحان، خلق را از پیامبر مرسل یا کتاب نازل‌شده یا حجت لازم یا حجت قائم خالی نمی‌گذارد". یعنی ممکن است فقط یک از این ۴ مورد باشد و دیگری نباشد. ممکن است جوامع انسانی بدون پیامبر باشند، اما آنان با حکم سرشت و فطرتشان به عبادت معبود می‌پرداختند. حاصل آنکه جوامع ابتدایی اولاً به دلیل زندگی‌شان به پیامبران نیازی نداشتند زیرا عدالت اجتماعی مطرح نبود ثانیاً آنان آمادگی لازم برای مواجهه با پیامبران را نداشتند، به همین دلیل نمی‌توان از میان آنان یک نبی را برگزید [۱۰۰].
  3. تأثیر محیط در ظهور و کثرت پیامبران: اصولاً مناطق و اقلیم‌های مختلف جهان هرکدام قابلیت و تمایلات خاصی دارند. و به نوع خاص فعالیت اقتصادی، کشاورزی، یا تفریح و ورزش علاقه نشان می‌دهند مثلاً بیشتر کشورهای شرقی دارای عرفان عمیق هستند، در حالی که غرب بیشتر به علوم تجربی روی آورده است. ازآنجاکه معنویت و عرفان در ناحیه فلسطین و حجاز بیشتر و عمیق‌تر بوده است، ظهور پیامبران بیشتری از این نواحی نیز انتظار می‌رود و علت این ارتباط از رابطه دو طرفه جسم و روح انسان ناشی می‌شود. استاد مطهری: "محیط جغرافیایی و اوضاع و احوال و گرمی آفتاب و اینها در پرورش جسم انسان مفید است و وضع جسم هم در پرورش‌های مخصوص روح و اشراق تأثیر دارد" [۱۰۱].
  4. ظهور انسان‌های حکیم غیر پیامبر: انسان‌های اولیه در ابتدا به انسان‌های حکیم و فرزانه‌ای نیاز داشتند تا برای دریافت آموزه‌های معرفتی و اخلاقی آماده شوند، آنگاه در مرحله بعد پیامبران ظهور کنند. آیا دو پاسخ "نبود بستر نبوت" و "ظهور انسان‌های حکیم" با ظاهر آیات و روایات تعمیم دهنده نبوت برای همه مردم منافات دارد؟ پاسخ: این آیات از تعمیم بعثت برای هر امت و قومی خبر می‌دهد که شکل اجتماعی منسجمی دارد نه برای انسان اولیه غارنشین و جنگل نشین [۱۰۲].
  5. تشریع نبوت از مراکز تمدن‌ها و جوامع بزرگ : مراکز مهم و متمدن جهان بر مناطق مختلف دیگر، تأثیر دارند، لذا در صورت پذیرش نبوت توسط آنان، تبلیغ و ترویج دین در مناطق دیگر به سهولت انجام می‌گرفت و نوعاً مردمان دیگر مناطق با مراکز مهم از طریق رفت‌وآمد مرتبط بودند مثلاً با ادعای نبوت توسط حضرت موسی آن‌هم از درون کاخ فرعون در مصر، این خبر مانند باروت در کل قلمرو فرعون منفجر شد [۱۰۳].

شناخت پیامبر

راه‌های شناخت پیامبران

نخست: گواهی معجزه

شناخت و اثبات نبوت پیامبران پیش از پیامبر خاتم

شناخت و اثبات نبوت پیامبر خاتم

پیامبر خاتم

خاتمیت

رابطه مردم با پیامبران

ضرورت و معقولیت معجزه

  1. روش عقلا این است که وقتی شخصی ادعا می‌کند که از جانب مقامی مأمور به کاری شده است از او نشانه‌ای می‌خواهند.
  2. استحکام و قوتِ دلیل و شاهد باید متناسب با فرستنده پیام باشد.
  3. ادعای پیام‌آوری از جانب خداوند عالم، آن‌هم در مسئله مهم سعادت ابدی انسان، از این قاعده مستثنا نیست.
  • تا نشانه‌ای نباشد، حجت بر مردم تمام نمی‌شود پس بر خداوند لازم است تا نقض غرض نفرماید [۱۰۴].

۱.۳. فرق معجزه با اعمال ساحران و مرتاضان

معجزه از آن جهت برای مدعی نبوت آیه و بینه به شمار می‌آید که با سایر امور خارق‌العاده در خصوصیات زیر تفاوت دارند:

الف. آموزش ناپذیری: آورنده معجزه بدون سابقه هر نوع آموزش، دست به اعجاز می‌زند، در حالی که انجام یافتن امور خارق‌العاده دیگر، نتیجه یک رشته آموزش‌ها و تمرین‌هاست. خداوند متعال در قرآن کریم درباره موسی بن عمران (ع) می‌فرماید که پس از سپری کردن دوران جوانی راهی مصر شد. در نیمه راه به نبوت و رسالت مبعوث گردید و خطاب آمد که‌ای موسی عصا را بیفکن. چون افکند، ناگهان به‌صورت اژدها درآمد، به‌گونه‌ای که خود موسی وحشت کرد. نیز به موسی خطاب شد که دست خود را از بغل بیرون آر، چون برآورد، نوری از آن درخشش نمود که چشم را خیره می‌ساخت. [۱۰۵] وقوع این حوادث به نحوی است که نشان می‌دهد حضرت موسی نه‌تنها در این کارها آموزشی از قبل ندیده است، بلکه وقوع آنها برای خود وی نیز تازگی داشته است. ولی قرآن کریم درباره ساحران عصر حضرت سلیمان چنین یادآوری می‌شود: ﴿﴿يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ ... فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ [۱۰۶]. شیاطین سحر را به مردم می‌آموختند... و مردم نیز از آن دو ملک، مطالبی می‌آموختند که به‌واسطه آن میان زن و شوهر جدایی می‌انداختند.

ب. معارضه ناپذیری: معجزه ازآنجاکه از قدرت نامتناهی الهی سرچشمه می‌گیرد، معارضه ناپذیر است، در حالی که جادو و سحر و کارهای مرتاضان چون قدرت محدود بشر سرچشمه می‌گیرد، قابل معارضه و هماوردی است.

ج. عدم محدودیت: معجزات پیامبران محدود به یک یا چند نوع خاص نیست و به‌قدری مختلف و متنوع است که نمی‌توان در میان آنها قدر مشترکی یافت. مثلاً انداختن عصا و تبدیل شدن آن به اژدها کجا و دست از گریبان بیرون آوردن و درخشش آن کجا؟ نیز این دو معجزه کجا و جاری شدن چشمه‌های آب توسط زدن عصا به سنگ کجا؟ [۱۰۷] همچنین این سه معجزه با زدن عصا به دریا و شکافتن آب دریا کاملاً مختلف و نامشابه است. [۱۰۸] درباره حضرت عیسی نیز می‌خوانیم که از گل پرنده‌ای می‌ساخت، سپس در آن می‌دمید و به اذن خدا حیات می‌یافت. افزون بر این عمل، با کشیدن دست بر روی نابینایان و بیماران مبتلا به پیسی، آنها را شفا می‌بخشید. همچنین مردگان را زنده می‌کرد و از اندوخته‌های داخل خانه‌ها خبر می‌داد. [۱۰۹]

د. تفاوت در اغراض: اصولاً آورندگان معجزه با کسان دیگری چون ساحران که دست به کارهای خارق‌العاده می‌زنند، هم ازنظر هدف، و هم از جهت روحیات متمایزند. گروه نخست اهداف والایی را تعقیب می‌کنند، در حالی گروه دوم اهداف دنیوی دارند، و طبعاً روحیات آنها نیز باهم متفاوت است.

۱.۴. تفاوت معجزه با کرامت

گفته شد که انجام کار خارق‌العاده که همراه یا هماهنگ با دعوی نبوت باشد، "معجزه" نام دارد. اما اگر کار خارق‌العاده از بنده صالح خدا سربزند که مدعی نبوت نباشد، "کرامت" نامیده می‌شود. گواه این امر که بندگان صالح خدا "از غیر پیامبران" نیز می‌توانند مبدأ کارهای خارق‌العاده شوند، نزول مائده آسمانی برای حضرت مریم و انتقال تخت ملکه سبا در یک‌لحظه از یمن به فلسطین توسط فردی برجسته از یاران حضرت سلیمان "آصف بن برخیا" می‌باشد. قرآن کریم درباره مریم می‌فرماید: ﴿﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا [۱۱۰]. هر وقت که زکریا وارد محراب او می‌شد پیش او خوردنی می‌یافت می‌گفت ای مریم اینها برای تو از کجاست؟! مریم می‌گفت از جانب خدا. درباره ماجرای تخت بلقیس نیز می‌فرماید: ﴿﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ [۱۱۱]. آن کس که نزد او دانشی از کتاب بود، گفت من آن را پیش از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو می‌آورم.

۱.۵. تناسب معجزه با شرایط زمان

بررسی معجزات پیامبران الهی نشان می‌دهد که معجزات اصلی هرکدام متناسب با شرایط علمی و فنی زمان خودشان بوده است. مثلاً معجزات حضرت موسی در زمینه سحر و جادوست و معجزات حضرت عیسی در زمینه علوم پزشکی است و معجزه جاودان پیامبر اسلام، یعنی قرآن کریم، در حوزه ادبیات و هنر است. راز تفاوت این معجزات را امام رضا (ع) در پاسخ به پرسشی در همین زمینه، چنین بیان فرموده‌اند: خداوند آنگاه حضرت موسی (ع) را مبعوث فرمود که روش رایج و غالب در عصر او سحر و جادو بود، لذاحضرت موسی (ع) از جانب خداوند آیه‌ای را ارائه فرمود که انجام نظیر آن در توانایی ایشان نبود، و با این آیه سحر آنها را باطل نمود، و حجت را بر آنها تمام کرد. خداوند حضرت عیسی (ع) را زمانی مبعوث فرمود که بیماری‌های مُزمن و فلج شایع بود، و مردم به طبابت نیاز داشتند، لذا حضرت عیسی (ع) از جانب خداوند آیه‌ای را ارائه فرمود که نظیرش نزد ایشان نبود، آیه‌ای که با آن به اذن الهی مردگان را زنده می‌کرد، و کور مادرزاد و پیسی را شفا می‌داد، و با آن حجت را بر آنها تمام می‌کرد. خداوند حضرت محمد (ص) را زمانی مبعوث فرمود که فن جاری در میان مردمم آن زمان، خطابه و سخنوری بود، لذا حضرت از جانب خداوند مواعظ و حکمت‌هایی آورد که گفتار ایشان را باطل نماید، و حجت را بر ایشان تمام کند. [۱۱۲].

با دقت در این سخنان، دو نکته به دست می‌آید: یکی اینکه میان آیات و بینات ارائه‌شده و فنون و علوم جاری میان مردم هر عصر معمولاً نوعی ارتباط و هماهنگی وجود داشته است. و دیگر اینکه هدف از ارائه بینه و معجزه، اتمام‌حجت بر مردم بوده است تا بدانند پیامبری از جانب خداوند آمده است و به دنبال آن، به فرامین الهی عمل نموده و پیرو مکتب انبیا شوند. ازاین‌رو تناسب میان معجزه و شرایط زندگی عادی انسان‌ها می‌تواند در پذیرش و همراهی ذهنی و قلبی مردم مؤثر باشد.

اعجاز و قانون علیت

  • معجزات از یک علتی پدید آمده‌اند، لکن نه علت مادیِ عادی که برای همگان آشکار است.
  • معجزات از طریق علل عادی پدید نمی‌آیند اما این به معنای بدون علت بودن نمی‌باشد، زیرا این امکان هست که معجزه از طرق عللی صورت پذیرد که برای ما ناشناخته است، به این ترتیب قانون علیت را که یک قانون عقلی و استثناناپذیر است، نقض نمی‌کند [۱۱۳].
  • اینکه ناگهان به هیچ علتی معجزه رخ دهد نه‌فقط خلاف اصل بدیهی عقل است که با فرهنگ خود قرآن منافات دارد. زیرا اگر بناست معجزه بدون علت باشد، چرا کل عالم ممکنات بدون علت موجود نشده باشد، که دیگر نیاز به خدا هم نباشد.

به اعتقاد اشاعره، علت تحقق معجزه، اراده خداوند است و همان جا که آتش گرمی می‌بخشد، خواست خداوند علت است و اگر سرد می‌کند باز به اراده اوست. تفاوت تنها در این است که اولی فراوان تکرار شده. اما به باور حکیمان به جهان طبیعت، نظام ضروری اسباب و مسببات حاکم است، گرما بخشیدن آتش یک ضرورت است. بر این اساس در تبیین چگونگی معجزه دو نظر وجود دارد:

الف. معجزه، علم انبیا به روندهای جایگزین و ؟؟؟ است که ما به آنها واقف نیستیم.
اشکال: اولاً جای این سؤال هست که آیا تحصیل چنین علمی از راه معمول تعلم از دیگران صورت گرفته؟ چرا دانشمندان هر عصری در چنین کاری پیشگان نبوده‌اند؟ و اگر عالم شدن از راه غیرطبیعی ممکن بوده چرا تبدیل عصا به اژدها از راه غیرطبیعی ممکن نباشد؟
ب. پیامبر با استمداد از غیب، قدرتی شگرف پیدا می‌کند که این دخل و تصرف ر روند طبیعی امور، در چارچوب قواعد خاصی صورت می‌گیرد و به معنای باطل کردن اسباب طبیعی نیست. به‌عبارت‌دیگر، معجزه با نقض قانون طبیعی صورت نمی‌گیرد، بلکه چگونگی استفاده از قانون طبیعی و اعمال یک نیروی غیرطبیعی بر آن است. اعمال مرتاضان برخلاف معجزه اولاً برای دیگران نیز قابل تحصیل است و ثانیاً همواره مغلوب قدرت غیبی است [۱۱۴].
  • فاعل معجزه کیست؟ نفس پیامبر و مقامات روحی او در ایجاد معجزه تأثیر می‌گذارد، اما این تأثیر در حوزه مشیت و اذن خاص خداوند قرار دارد. در آیه ۱۱۱۰ سوره مائده ﴿﴿إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ، معجزاتی مانند دمیدن نفخه حیات‌بخش در پرندگان ساخته‌شده از گل و... به عیسی (ع) نسبت داده شد اما برای آنکه گمان استدلال او در این امور پیش نیاید، فرمود: ﴿﴿بِإِذْنِي [۱۱۵].

دلالت معجزه بر صدق پیامبر و مدعایش

  • رابطه معجزه با صدق ادعای نبوت، برهانی است زیرا خدای عادل و حکیم، گمراهی انسان‌ها را نمی‌خواهد. پس امکان ندارد که قدرت اعجاز را به مدعی دروغگو بدهد [۱۱۶].
  • معجزه با ادعای نبوت و دریافت وحی همراه است و کرامت خالی از این ادعاست. معجزه به‌حکم قاعده "حکم الامثال فی ما یجوز و لا یجوز واحد" نشان می‌دهد که چنان‌که می‌توان عصایی را با قدرت غیبی، اژدها کرد، می‌توان سخن خدا را هم از غیب گرفت و به دیگران رساند. اما نقش معجزه بیشتر برای اثبات وقوع وحی است نه امکان آن.

در زمان ما نیز معجزه در پیش چشم خود داریم که اگر دل خود را پیراسته کنیم و با چشم عقل در آن قرآن بنگریم، تصدیق خواهیم کرد صاحب معجزه محمدی را [۱۱۷].

  • شاید کسی بگوید که مدلول معجزه این است که آورنده آن با ماورای طبیعت در ارتباط است، اما دلالت بر ارتباط با خداوند ندارد. اما با ضمیمه کردن چند مقدمه اشتباه بودن این برداشت روشن می‌گردد:
الف. خداوند حکیم است و نقض غرض نمی‌کند.
ب. غرض خداوند از آفرینش سعادت انسان‌هاست.
ج. اگر پیامبر دروغین قادر بر اظهار معجزه باشد، گروه زیادی از مردم گمراه خواهند شد.
د. خداوند حکیم، نسبت به هدایت مردم، نقض نخواهد کرد [۱۱۸].

اعجاز و تواتر

کسانی که شاهد عینی وقوع معجزه نیستند، چگونه نمی‌توانند به حقانیت آورنده آن اطمینان یابند؟ وقوع معجزه برای حاضران از طریق مشاهده حسی و برای غائبان، از طریق تواتر ثابت می‌گردد [۱۱۹].

اعجاز در قرآن

واژه "معجزه" به معنای مصطلح آن، در قرآن به کار نرفته و به جای آن، از واژه "آیه"، "بینه" یا "برهان" استفاده شده است و این واژه‌ها در قرآن، در معانی دیگری نیز به کار رفته‌اند [۱۲۰].

اعجاز در روایات اسلامی

واژه معجزه، در برخی روایات وارد شده که امام صادق در مورد اعطاء معجزه به انبیا می‌فرمایند: "لِيَكُونَ دَلِيلًا عَلَى صِدْقِ مَنْ أَتَى بِهِ وَ الْمُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَا يُعْطِيهَا إِلَّا أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِيُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ كَذِبِ الْكَاذِبِ" [۱۲۱].

شبهه

عدم ادعای معجزه و انکار وقوع آن: برخی از مخالفان برای خدشه در معجزه که یک راهکار است برای اثبات نبوت، گفتند که اصلاً پیامبران مدعی آوردن معجزه‌ای نبوده‌اند و به این آیه استشهاد کرده‌اند: ﴿﴿قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً که ادعای آوردن معجزه وجود ندارد.

تحلیل و بررسی

  1. نگاه اولیه به منابع تاریخی نشان می‌دهد که اکثریت پیامبران برای اثبات نبوت معجزاتی آورده‌اند.
  2. پیامبران حتی در آوردن معجزات هم همیشه مطیع فرمان خداوند بودند نه اینکه با درخواست مخالفان، معجزه کنند؛ پس اگر آیه‌ای بر عدم صدور معجزه دلالت می‌کند. به این معنی است که پیامبران بدون عنایت الهی بر انجام معجزات قادر نیستند [۱۲۲].

۲. گواهی و بشارت پیامبر دیگر [۱۲۳]

  • یکی دیگر از راه‌های اثبات حقانیت مدعی پیامبری از طریق معرفی سایر پیامبران است. این راه دو شرط دارد: اولاً نسبت به حقانیت پیامبر معرفی کننده اطمینان داشته باشیم. ثانیاً سخن او به نحو مطمئنی به ما برسد [۱۲۴].
  • پیامبران الهی از هرگونه گناه و خطا معصومند پس گواهی عین واقعیت است. البته اعتبار این راه وابسته به وجود دو شرط است: اول، گواهی پیامبر مزبور، از طریقی معتبر به ما رسیده باشد. دوم، نشانه‌های شخصی که به پیامبری او گواهی داده شده بر شخص مدعی پیامبری تطبیق کند. البته این راه در مورد نخستین پیامبر از سلسله انبیا، کارایی ندارد. همچنین با گواهی انسان معصوم یا کتابی آسمانی که الهی بودن آن مسلم است می‌توان پیامبر بودن شخصیتی در تاریخ را فهمید [۱۲۵].

راه دیگری برای شناخت حقانیت مدعی پیامبری، آن است که یکی از پیامبران الهی بر آمدنش بشارت داده و یا بر صدق مدعای او گواهی دهد و سفارت الهی او را تأیید نماید؛ زیرا همان‌گونه که خواهد آمد، همه پیامبران الهی از مقام عصمت برخوردارند و یکی از مراتب آن، عصمت از گناه و خطاست. براین اساس، درباره شهادت و گواهی پیامبران نه احتمال خطا وجود دارد و نه احتمال کذب و دروغ بلکه شهادت آنان عین واقعیت است.

البته اعتبار این راه وابسته به وجود دو شرط است:

شرط اول: آن‌که گواهی پیامبر مزبور از طریقی معتبر رسیده باشد، مانند آن‌که بدون هیچ واسطه‌ای، شهادت و گواهی پیامبر را بشنویم، یا گواهی او به‌صورت متواتر برای ما بازگو شود. در تاریخ زندگی انبیا مواردی دیده می‌شود که پیامبر پیشین به فرمان الهی در زمان حیات خود پیامبر بعدی را به مردم معرفی کرده است. مانند حضرت داوود که به امر خداوند فرزند خود حضرت سلیمان را به‌عنوان جانشین و پیامبر پس از خود معرفی کرد. [۱۲۶] البته در موارد دیگر، معمولاً این بشارت با یک فاصله زمانی به مردم می‌رسیده است، مثل بشارت حضرت یحیی به پیامبری حضرت عیسی. [۱۲۷]

شرط دوم: آن است که اوصاف و نشانه‌های شخصی که به پیامبری او بشارت داده شده است بر شخص مدعی پیامبری به‌روشنی تطبیق کند. مانند بشارت حضرت موسی (ع) و عیسی (ع) بر نبوت رسول اکرم (ص)؛ چنان‌که در قرآن حکایت شده است: ﴿﴿وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‏ إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ [۱۲۸]. و "به یاد آر" وقتی را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی‌اسرائیل، من فرستاده خدا به‌سوی شما هستم و تصدیق‌کننده توراتم که در پیش رویم است و بشارت‌دهنده‌ام به پیامبری که پس از من می‌آید و نام او احمد است. از آیات قرآن و قرائن تاریخی چنین برمی‌آید که اوصاف نبی مکرم اسلام در بین بزرگان یهود چنان آشکار بوده است که آنها در شناسایی ایشان به‌عنوان پیامبر آخرین هیچ‌گونه تردیدی نداشتند: ﴿﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ [۱۲۹]. اهل کتاب همچنان‌که فرزندان خود را می‌شناسند، او را می‌شناسند، ولی گروهی از ایشان در عین آگاهی حقیقت را پنهان می‌دارند. البته، این شیوه، از عمومیت راه اعجاز برخوردار نیست، به‌ویژه آن‌که در مورد نخستین پیامبر از سلسله انبیا، کارایی ندارد.

منابع

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع نبوت



پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲.
  2. لسان العرب، ج۱، ص۱۶۳ و ج۱۵، ص۳۰۲.
  3. الفروق اللغویة، ص۵۳، معانی الاخبار، ص۱۱۴.
  4. کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲ و ۱۶۳.
  5. مجمع البحرین، ج۱، ص۴۰۵؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۰۲؛ تاج العروس، ج۲۰، ص۲۱۳.
  6. کلام نوین اسلامی، ص ۲۹.
  7. لسان العرب، ج۱۴، ص ۳۰ و معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص ۳۸۵.
  8. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  9. کلام نوین اسلامی، ص ۲۹.
  10. کلام نوین اسلامی، ص ۲۹.
  11. مجمع البحرین، ج۵، ص۳۸۴.
  12. تهذیب اللغة، ج۱۲، ص۲۷۲.
  13. شرح باب حادی عشر، ص۱۳۹.
  14. و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم؛ سوره حج، آیه:۵۲.
  15. الخصال، ص ۳۳۳.
  16. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  17. النکت الاعتقادیه، ص ۴۷؛ اوائل المقالات، ص ۴۵؛ مجمع البیان، ج۹، ص ۹۱؛ تفسیر المنار، ج۹، ص ۲۲۵؛ تفسیر التبیان، ج۷، ص ۳۳۱؛ المیزان، ج۲، ص ۲۰۹ و ۲۱۷.
  18. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  19. اسرار الحکم، ص ۳۹۵ و التعریفات، ص ۳۰۷.
  20. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  21. شرح المقاصد، ج۵، ص ۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص ۶۵؛ سرمایه ایمان، ص ۸۵ـ ۸۶ و مجمع البیان، ج۱، ص ۴۰۵.
  22. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  23. ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی؛ سوره نساء، آیه:۱۶۳.
  24. و بر پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار، نیست ؛ سوره عنکبوت، آیه:۱۸.
  25. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  26. المیزان، ج۲، ص ۲۱۷ و ج۳، ص ۳۱۱.
  27. مردم در آغاز امّتی یگانه بودند، آنگاه به اختلاف پرداختند پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت ؛ سوره بقره، آیه:۲۱۳.
  28. ما پیامبرانمان را با برهان‌های روشن فرستادیم؛ سوره حدید، آیه:۲۵.
  29. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید
  30. الکافی، ج ۱، ص ۱۷۵.
  31. کافی، ج۱، ص ۱۷۴؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص ۳۲.
  32. محمد بیابانی اسکویی
  33. بی‌گمان ما برخی از پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم؛ سوره اسراء، آیه:۵۵.
  34. برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ سوره بقره، آیه:۲۵۳.
  35. ایضاح المراد فی شرح کشف المراد، ص ۳۴۰ـ ۳۴۱.
  36. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  37. سوره اسراء، آیه: ۵۵.
  38. عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۸۰.
  39. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید
  40. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۲۴.
  41. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۴۰ و ۱۴۱.
  42. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۳۰ و ۱۳۱.
  43. پس به خداوند و پیامبرانش ایمان آورید؛ سوره نساء، آیه: ۱۷۱.
  44. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه: ۱۱۱.
  45. و اگر به خداوند و پیامبر و آنچه به سوی او فرو فرستاده شده است ایمان می‌داشتند آنان را سرور نمی‌گرفتند اما بسیاری از ایشان نافرمانند؛ سوره مائده، آیه: ۸۱.
  46. آیا در گستره آسمان‌ها و زمین و هر چیزی که خداوند آفریده است ننگریسته‌اند و در اینکه بسا اجلشان نزدیک شده باشد؛ بنابراین بعد از آن (قرآن) به کدام گفتار ایمان می‌آورند؟؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۵.
  47. ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید و هر کس به خداوند و فرشتگان او و کتاب‌های (آسمانی) وی و پیامبران او و به روز بازپسین کفر ورزد بی‌گمان به گمراهی ژرفی در افتاده است؛ سوره نساء، آیه: ۱۳۶.
  48. جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمی‌روند؛ کسانی که از تو اجازه می‌گیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خواستند به هر یک از آنان که خواستی اجازه بده و برای آنها از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره نور، آیه: ۶۲.
  49. بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره آل عمران، آیه: ۳۱.
  50. این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می‌گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم و می‌گویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (می‌جوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست؛ سوره بقره، آیه: ۲۸۵.
  51. بگویید: ما به خداوند و به آنچه به سوی ما و به سوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نبیرگان فرو فرستاده شده و به آنچه به موسی و عیسی و آنچه به (دیگر) پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده است ایمان آورده‌ایم؛ میان هیچ‌یک از آنان فرق نمی‌نهیم و ما فرمانبردار اوییم؛ سوره بقره، آیه: ۱۳۶.
  52. بگو به خداوند و به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نبیرگان فرو فرستاده شده و به آنچه به موسی و عیسی و پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده است ایمان داریم، میان هیچ‌یک از ایشان فرق نمی‌گذاریم و ما فرمانبردار اوییم؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۴.
  53. و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۵.
  54. بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند ، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۹.
  55. التبیان، ج‌۱، ص‌۴۷۱‌ـ‌۴۷۲.
  56. دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۵، ص ۱۹۷
  57. سورۀ بقره، آیۀ 136 و 137
  58. سورۀ آل عمران، آیۀ 84 و 85
  59. اصول کافی، ج 2، ص 34
  60. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 121
  61. اصول کافی، ج 1، ص 182
  62. کتاب الغیبه نعمانی، ص 112
  63. محمد بیابانی اسکویی
  64. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  65. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  66. انعام:۸و ۹؛ ابراهیم:۱۰؛ حجر:۷و۸؛ اسرا:۹۴ و ۹۵؛ فرقان ۷ و ۸ و ۲۱ و ۲۳؛ تغابن:۶؛ مؤمنون:۲۴ و ۲۵ و ۳۳؛ اعراف:۱۵۳ و ۱۵۴ و ۱۸۵ و ۱۸۶؛ یس:۱۴ و ۱۵و بقره:۲۱۰.
  67. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  68. تفسیر الصافی، ج۳، ص ۲۲۴؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص ۳۰۰؛ الکاشف، ج۵، ص ۸۷؛ کنزالدقائق، ج۷، ص ۵۲۰ و فتح القدیر، ج۳، ص ۳۰۹.
  69. المیزان، ج۷، ص ۲۹ و ۳۰.
  70. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  71. یوسف:۱۰۹؛ نحل:۴۳؛ انبیاء:۷.
  72. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  73. دخان:۵۸؛ شعرا:۱۹۵و ابراهیم:۴.
  74. المیزان، ج۱۲، ص ۱۵و تفسیر مراغی، ج۱۳، ص ۱۲۶.
  75. اصول کافی، ج۸، ص ۲۶۸و کنزالعمال، ص ۳۲۲۸.
  76. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  77. دین و نبوت، ص ۲۵۷-۲۵۹.
  78. میان هیچ‌یک از آنان فرق نمی‌نهیم و ما فرمانبردار اوییم ؛ سوره بقره، آیه:۱۳۶.
  79. میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم ؛ سوره بقره، آیه:۲۸۵.
  80. سوره شعراء، آیه: ۱۴۱ و ۱۶۰.
  81. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  82. سوره انبیاء، آیه:۲۵ و سوره نحل، آیه:۳۶.
  83. المیزان، ج۳، ص ۳۸۹ و ۳۹۱؛ تفسیر قرآن العظیم ابن کثیر، ج۷، ص ۲۱۱ و روح البیان، ج۸، ص ۲۴.
  84. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  85. المیزان، ج۷، ص ۳۵۴ و تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص ۳۰۵.
  86. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  87. سوره نساء، آیه:۱۳۱.
  88. تفسیر قرطبی، ج۳، ص ۱۹۷۸.
  89. سوره شعراء، آیه:۱۳۰ـ۱۳۲ و ۱۴۱ـ ۱۴۴ و ۱۶۰و ۱۷۶ـ ۱۷۹.
  90. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  91. سوره حدید، آیه:۲۵.
  92. المیزان، ج۱۹، ص ۱۷۱.
  93. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  94. سوره بقره، آیه:۱۷۰؛ سوره مائده، آیه:۱۰۴؛ سوره اعراف، آیه:۲۸؛ سوره لقمان، آیه:۲۱ و سوره زخرف، آیه:۲۰ـ ۲۴.
  95. سوره انعام، آیه:۵۷ و سوره یوسف، آیه:۱۰۸.
  96. دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
  97. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۱۹۷-۱۹۹.
  98. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۱۹۹-۲۰۲.
  99. دین و نبوت، ص ۲۴۳-۲۴۶.
  100. دین و نبوت، ص ۲۴۶-۲۴۸.
  101. دین و نبوت، ص ۲۴۹ و ۲۵۰.
  102. دین و نبوت، ص ۲۵۰ و ۲۵۱.
  103. دین و نبوت، ص ۲۵۱-۲۵۴.
  104. انسان‌شناسی، ص ۱۲۴.
  105. ﴿﴿وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الآمِنِينَ * اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ سوره قصص؛ آیه: ۳۱ و ۳۲.
  106. سوره بقره؛ آیه: ۱۰۲.
  107. ﴿﴿وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ سوره بقره؛ آیه: ۶۰.
  108. ﴿﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ سوره شعراء؛ آیه: ۶۳.
  109. ﴿﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ سوره آل عمران؛ آیه: ۴۲.
  110. سوره آل عمران؛ آیه: ۳۷.
  111. سوره نمل؛ آیه: ۴۰.
  112. اکلافی، ج ۱، ص ۲۴.
  113. آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۴۲ و ۴۳.
  114. معارف اسلامی، ج ۲، ص ۵۰-۵۳.
  115. آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۴۳ و ۴۴.
  116. کلام نوین اسلامی، ص ۱۰۶ و ۱۰۷.
  117. معارف اسلامی، ج ۲، ص ۵۳ و ۵۴.
  118. آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۴۴ و ۴۵.
  119. آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۴۵ و ۴۶.
  120. آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۴۶.
  121. آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۴۹.
  122. دین و نبوت، ص ۲۶۱-۲۶۳.
  123. معارف و عقاید، ص ۱۸۱ و ۱۸۲.
  124. انسان‌شناسی، ص ۱۲۷.
  125. آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۵۱ و ۵۲.
  126. کمال الدین، ج ۱، ص ۱۵۵.
  127. کمال الدین، ج ۱، ص ۱۵۸.
  128. سوره صف؛ آیه: ۶.
  129. سوره بقره؛ آیه: ۱۴۶.