آیات ملک
متن آیه: ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِكِ النَّاسِ﴾[۱].
مقدمه
به حکم این آیه شریفه، فقط الله، فرمانروا و آمر و ناهی است و کسی جز او سلطان و حاکم نیست؛ روشن است که این بدان معنا نیست که خود خدای تعالی به طور مستقیم، حُکم، رهبری و امر و نهی مىکند؛ چرا که خدای سبحان، بشر و جسم قابل رؤیت، نیست. ناگزیر از طریق انسانی که مردم را مىبیند و آنها نیز او را مىبینند و مانند مردم مىخورد و مىنوشد، بر آنان حکومت مىکند؛ این انسان مىبایست ویژگیهایی داشته باشد که به او این شایستگی را بدهد که حُکم خدا را در میان مردم بیان و اجرا کند و آنان را به اطاعت از خدای تعالی فراخواند و به آنچه موجب رضای اوست هدایت کند. در نتیجه، اطاعت از این انسان الهی - که با خود بینات و برهانهایی دارد که نشان مىدهد او از جانب خداوند متعال برای حکومت و رهبری مردم، آمده و از قوه "میزان" یعنی قوه عصمت برخوردار است اطاعت از خدای سبحان خواهد بود و تسلیم حُکم او شدن، خضوع و سر فرو آوردن در پیشگاه خداوند متعال است.
این سخن که سلطنت الهی به معنای حکومت مستقیم خداوند نیست، بلکه به معنای حکومت فرستادگان و منصّوبان او است، مخصوص حکومتهای الهی نیست، بلکه در حکومتهای بشری نیز اینگونه است؛ برای مثال، وقتی مىگوییم: "فلانی رهبر یا حاکم فلان حکومت است"، بدین معنا نیست که او خود به طور مستقیم همه امور رهبری و حکومت را در دست دارد؛ بلکه او باید یاران، نمایندگان، اعضا، وکلا، مدیران و دستگاههایی داشته باشد که اوامر او را اجرا و ابلاغ کرده و امور مردم را بر اساس آن دستورات، اداره کنند.
همچنین اینکه مردم مىگویند: "فلانی رهبر ماست" به این معنا نیست که هریک از آنان، بدون هیچ واسطه و رابطی با او ارتباط دارند؛ بلکه رهبر، افرادی را از طرف خود معین مىکند که امر و نهی آنان مانند امر و نهی خود او و اطاعت از آنان، به مثابۀ اطاعت از اوست. خداوند متعال مىفرماید: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲].
در سوره "بقره" در قصه طالوت، مىخوانیم: ﴿وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۳].
این آیه به وضوح تصریح مىکند که جز از جانب خدای متعال نمىتوان کسی را برای مُلک الهی برگزید. خدای تعالی مىفرماید:"گفت: خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و قدرت جسم، وسعت بخشیده است. خداوند، فرمانروایی و ملکش را به هر کس بخواهد، مىبخشد"؛ پس اوست که هر کس را بخواهد برای مُلک خویش منصّوب مىکند.
همچنین مىفرماید: ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ﴾[۴].
این بدان معناست که کسی که معتقد است غیرخدا، حقّ سلطنت و حقّ تعیین و نصّب و امر و نهی دارد، در واقع برای خدا در مُلک او - شریک قرار دادهاست و این شرک، همان شرک در طاعت است که به نصّ قرآن کریم به هیچ وجه پذیرفته نیست. آری، رأی و انتخاب مردم، برای برپایی حکومت الهی ضروری است. به این معنی که لازم است آنها گِرد رهبر الهی جمع شوند و او را یاری رسانند تا او بتواند عدل را بر پا دارد. پس حکومت الهی و سلطه پیامبران فقط با اراده و اهتمام مردم و یاری رساندن آنان به رهبران الهی تحققپذیر است. اما منبع مشروعیت این مُلک و سلطنت، منحصراً خدای سبحان است که مُلک تنها برای اوست و او هر کس را بخواهد برای این جایگاه عظیم و مسئولیت خطیر برمىگزیند.
چه بسا حاکمی از طرف خدای سبحان منصّوب شود، ولی مردم او را اطاعت و یاری نکنند و تسلیم سلطنت او نشوند؛ اما این بدین معنا نیست که مشروعیت فرمانروایی و مُلکی که خداوند متعال با نصّب او برای حکومت بر مردم به او عطا کرده و او را امام و حاکم شرعی مردم قرار داده است، از او سلب شود؛ اگر چه به دلیل گردن ننهادن مردم به حکم او در عمل فرصت حکومت، برای او ایجاد نشده است.
به دیگر سخن رأی و نظر مردم برای قدرت بخشیدن و اجرایی شدن حکومت الهی، لازم و ضروری است اما مشروعیت حکومت، وابسته به رأی و نظر مردم نیست؛ زیرا اساساً منبع مشروعیت، منبعی قبل از مردم است، چون مشروعیت به معنای حقانیت و عدالت است و حقانیت و عدالت نمىتواند تابع خواست و اراده مردم باشد بلکه این خواست و اراده مردم است که باید تابع حق و عدل باشد و همین جهت است که انسانها را در برابر حق و عدل مسئول و پاسخگو مىکند. انسانها مسئولند که به حق و عدل عمل و آن را اجرا کنند و لذا آنچه به ملت مربوط مىشود، تمکین به فرمانروای مشروع و قدرت بخشیدن به او و یاری او جهت برپایی حکومت عدل در عالم خارج است، طبیعی است که اگر اطاعت و یاری آنها از حاکم نباشد هر اندازه که حاکمیت حاکم و فرمانروایی او مشروعیت داشته باشد و به هر مرتبه که فرمانروا، شایستگی فرمانروایی داشته باشد و برای حکومت شایسته و لایق باشد عملاً کاری از او ساخته نیست و نمىتواند حکومت را بر پا کند.
یکی از تفاوتهای اساسی جهانبینی الهی با جهانبینی مادی که به هیچ خدایی در عالم اعتقاد ندارد، همین مطلب است. ما معتقدیم پیش از اینکه مردم بخواهند چیزی را به عنوان حق و عدل انتخاب کنند، حق و عدل وجود دارد و مردم مىتوانند - با ابزار عقل و فطرت انسانی خود - ضرورت تسلیم در برابر آن را ادراک کنند؛ اما در طرف مقابل، جهانبینی مادی قائل به وجود هیچ حق و عدلی قبل از انتخاب مردم نیست. این دیدگاه، اخلاق و ارزشها را از ریشه و اساس نابود مىکند؛ زیرا اگر وجود حق و عدل را پیش از اختیار و گزینش بشر نفی کنیم دیگر ارزشهای اخلاقی یا آرمانهایی که سزاوار است مردم از آنها تبعیت کنند و مصلحان، بشریت را به سوی آنها فرا بخوانند، معنی نخواهد داشت؛ بلکه ارزشها و آرمانها، آن چیزهایی خواهد بود که مردم، خود بر مىگزینند و فرقی نخواهد کرد که چه کسانی چه چیزی را انتخاب کنند. به عنوان مثال، اگرگروهی از مردم به تحریک مفسدان و مستکبران، بر کشتن صالحان و پیامبران، اتفاق نظر پیدا کنند - همانطور که در بسیاری از دورههای تاریخ، چنین اتفاقی به وقوع پیوسته است به هیچ روی از لحاظ اخلاقی، محکوم نخواهند بود؛ زیرا این امر را خود مردم خواستهاند و هر چه مردم بخواهند حق و مشروع است! در چنین پنداری جایی برای رسالت مصلحان و اخلاقیون و مربیان بشر نیست، بلکه اخلاق و ارزشها در جامعه انسانی پوچ و بیمعنا مىشود و در ورای اوضاع فردی و اجتماعی بشر، هیچ هدفی که مصلحان در پی آن باشند یا مقصدی که اخلاقیون و مربیان به آن دعوت کنند، وجود نخواهد داشت.
به هر حال یکی از آشکارترین اموری که وجدان بشری و ضمیر انسانی به آن حکم مىکند، وجود ارزشها و آرمانهایی است که پیش از اراده و انتخاب انسان وجود دارد که به آن حق و عدل، گفته مىشود و همین ارزشها و آرمانها، ملاک و معیار اساسی مشروعیت است که در ارادۀ الهی متجلی مىگردد. از این رو فقط ارادۀ الهی است که مىتواند منبع مشروعیت حکومت و سلطه باشد و این همان چیزی است که آیات پیشین بر آن تأکید مىکنند. چنانکه آیات دیگری نیز بر این مسئله دلالت دارند، ازجمله: ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ﴾[۵]، ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ﴾[۶]، ﴿لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ﴾[۷]، ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾[۸].
همه مُلک به دست خداست و اوست سلطانی که در همه هستی، سلطان حقی غیر از او وجود ندارد. این مُلک تنها اخروی نیست؛ بلکه به طور مطلق، مُلک در دنیا و آخرت از آن خداست. علاوه بر آیات مذکور، آیات بسیار دیگری نیز در قرآن کریم وجود دارد که به صراحتِ غیرقابل تأویلی بر این مطلب تأکید مىکند، از جمله: ﴿نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ﴾[۹]، ﴿لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ﴾[۱۰]، ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ﴾[۱۱]، ﴿وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۲].
افزون بر این آیات، آیات بیشمار دیگری در قرآن کریم وجود دارد که به توحید در اطاعت خدای متعال تصریح مىکند و این مطلب را مورد تأکید قرار مىدهد که حقیقت یگانهپرستی، توحید در اطاعت خدا است و توحید در عقیده و عبادت، فقط و فقط با توحید در اطاعت کامل مىگردد[۱۳].
منابع
پانویس
- ↑ «بگو: پناه مىبرم به پروردگار مردم، به پادشاه و فرمانروای مردم» سوره ناس، آیه ۱-۲.
- ↑ «بگو: بارالها! مالک مُلک و فرمانروایی تویى، به هر کس بخواهى، مُلک و فرمانروایی عطا مىکنی و از هر کس بخواهى، مُلک و فرمانروایی مىستانی - یعنی خدایا، این تویی که مُلک را به کسی مىبخشی یا از کسی باز مىستانی و جز تو هیچ کس نیست که این مُلک را به کسی بدهد یا بازگیرد - هر که را بخواهی عزت مىدهی و هر کس را اراده کنی ذلیل مىکنی؛ خیر، به دست توست و تو بر هر چیز توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
- ↑ «و پیامبرشان به آنها گفت: خداوند، طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث [و انتخاب] کرده است. گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایستهتریم، و او ثروت زیادى ندارد؟! گفت: خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و [قدرت] جسم، وسعت بخشیده است. خداوند، فرماروایی و ملکش را به هر کس بخواهد، مىبخشد و قدرت خداوند، وسیع است و [از لیاقت افراد براى منصّبها] آگاه است» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
- ↑ «و بگو: ستایش براى خداوندى است که نه فرزندى براى خود انتخاب کرده، و نه شریکى در مُلک و فرمانروایی دارد» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.
- ↑ «و بگو: ستایش براى خداوندى است که نه فرزندى براى خود انتخاب کرده، و نه شریکى در حکومت دارد» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.
- ↑ «پس بلندمرتبه است خداوندى که سلطان حقّ است» سوره طه، آیه ۱۱۴.
- ↑ «فرمانروایى ویژه اوست، همه سپاس و ستایش مخصوص اوست» سوره تغابن، آیه ۱.
- ↑ «بزرگ و پربرکت است کسى که سلطنت و فرمانروایی تنها در دست اوست» سوره ملک، آیه ۱.
- ↑ «ما اولیاء شما در زندگى دنیا و آخرت هستیم» سوره فصلت، آیه ۳۱.
- ↑ «همه ستایشها در دنیا و آخرت ویژه اوست، و فرمانروایى فقط براى اوست» سوره قصص، آیه ۷۰.
- ↑ «او شب را در روز و روز را در شب داخل مىکند و خورشید و ماه را مسخّر کرده، هر یک تا سرآمد معینى به حرکت خود ادامه مىدهد؛ این است خداوند، پروردگار شما، سلطنت و حاکمیت تنها از آن اوست، و کسانى را که جز او مىخوانید [و به آنان مىگروید] حتى به اندازه پوست نازک هسته خرما مالک نیستند» سوره فاطر، آیه ۱۳.
- ↑ «خداوند، مُلکش را به هر کس بخواهد، مىبخشد و احسان خداوند، وسیع است و [از لیاقت افراد براى منصّبها] آگاه است» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
- ↑ اراکی، محسن، امامت در قرآن، ص ۲۲-۳۱.