ابوخیثمه انصاری در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

او اهل مدینه، از قبیله خزرج و کنیه‌اش ابوخیثمه بود و به کنیه‌اش بیشتر شناخته می‌شد. او از یاران پیامبر اسلام (ص) است که در جنگ احد و سایر جنگ‌ها شرکت داشت و تا زمان یزید بن معاویه زنده بود[۱].

ابو خیثمه در جنگ تبوک، مانند چند نفر دیگر از خواص یاران پیامبر (ص) از رفتن به جنگ خودداری کرد. اما ده روز پس از حرکت رسول خدا (ص) روزی هنگام ظهر و در گرمای شدید تابستان مدینه از بیرون به خانه آمد. او در میان باغش، برای هر یک از دو همسر خود سایه بانی ساخته بود و هر کدام از زنانش در آن روز، دیوارهای سایه بان خود را آب پاشیده تا هوای داخل آن خنک شود و هر یک کوزه‌ای آب خنک و غذایی آماده کرده و منتظر او بودند. ابو خیثمه به سایه‌بان‌ها نظری افکند و با خود گفت: نه، انصاف نیست که رسول خدا در زیر آفتاب و در مقابل باد و گرما باشد ولی ابو خیثمه در زیر سایبان و در کنار آب سرد و غذای آماده و در کنار همسرانش در آسایش باشد. به خدا قسم وارد هیچ یک از منازل شما نمی‌شوم و از آب سرد و غذای گرم استفاده نمی‌کنم تا به نزد پیامبر (ص)، بروم. وسایل سفرم را آماده کنید که من رفتنی شدم. زنان وسائل سفر او را آماده کردند و ابو خیثمه نیز شتر خود را آماده کرده و به سوی تبوک حرکت کرد.

او در راه با عمیر بن وهب جمحی رفیق شد. همین که آنها به نزدیک سپاه رسول خدا (ص) رسیدند، ابو خیثمه به رفیق خود گفت: "من به سبب تخلف از همراهی پیامبر (ص) گناهکارم از تو می‌خواهم تا قدری بایستی تا من تنها به حضور پیامبر (ص) رفته و عذر بخواهم".

ابو خیثمه نزدیک لشکر رسید، شخصی به پیامبر (ص) خبر داد که کسی از راه می‌رسد. پیامبر (ص) فرمود: "خدا کند که ابوخیثمه باشد!" چون نزدیک‌تر شد، گفتند: به خدا قسم ابو خیثمه است. پس او شترش را خوابانید و حضور پیامبر (ص) رسید؛ حضرت به او فرمود: "ابو خیثمه، از تو همین انتظار بود". و او داستان حرکتش را به پیامبر (ص)، خبر داد و پیامبر (ص) درباره‌اش دعا فرمود.

ابو خیثمه داستان خود را در اشعاری چنین بیان کرده: چون دیدم مردم در دین نفاق می‌کنند، من کاری کردم که به تقوا و بزرگواری نزدیک‌تر بود. با دست راستم با پیامبر (ص) بیعت کردم و گناهی مرتکب نشده و از گنهکاران نترسیدم. زنان را دستان حنایی در سایه گذاشتم و از درختان خرمای پرباری که رسیدنش نزدیک بود، دست کشیدم. و هنگامی که منافق در دینشک کرد، روان من به همان جهتی که دین توجه می‌کند، روی آورد[۲][۳]

منابع

پانویس

  1. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۲۷۰ و ج۵، ص۹۵.
  2. لما رایت الناس فی الدین نافقوا اتیت التی کانت أعف و اکرما وبایعت بالیمنی یدی لمحمد فلم اکتسب اثما و لم اخش مجرما ترکت خضیبا فی العریش وصرمة صفایا کراما بسرها قد تحمما و کنت اذا شک المنافق اسمحت الی الدین نفسی شطره حیث یمما؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۴، ص۱۶۳.
  3. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «مالک بن قیس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۱۴۸-۱۴۹.