ابوسفیان بن حرب در معارف و سیره نبوی
مظلومیت پیامبر (ص) در نفاق ابوسفیان
پیامبر (ص) از رحمت الهی در خلقیات خود برخوردار بود و دایره این رحمت اقتضا میکرد نسبت به دوست و دشمن به حسب نوع روابط، بذل رحمت داشته باشد. پیامبر (ص) در رابطه با کفار و منافقین اصرار بر هدایت آنها داشت و از کمترین فرصت ممکن جهت ارشاد و جذب معنوی آنها استفاده میکرد و در برنامههای اقتصادی مانند مصرف زکات، بودجهای را صرف ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ اختصاص داد تا با الفت قلبهای منحرفین، ساختار اعتقادی آنها را اصلاح نماید.
پیامبر (ص) برای استمالت و دلجویی از ابوسفیان به نام ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ از غنائم مقدار فراوانی به او و فرزندانش بخشید تا دل ایشان به اسلام نرم گردد. پیامبر (ص) در تقسیم غنائم جنگ حنین به ابوسفیان ۱۱۰ شتر داد به عکرمه بن ابی جهل ۱۱۰ شتر و به سایر انصار یک شتر داد. امام صادق (ع) ضمن مکالمهای با شخصی فرمود: میدانی اینها سهم چه بوده؟ این ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ بود، این را داد که قلبشان را متالف کند. این نشانه عدم ایمانشان بود. به مؤمن که نباید چیزی داد، مؤمن ایمانش به خدا وظیفه شناسش میکند. او که مؤمن نیست میخواهد بدین وسیله جلب و جذبش کند، یعنی سند کفر آنها را خیلی با احترام به دستشان داد.
ولی زحمات اسلام و رسول خدا برای جذب آنها به اسلام جایی نرسید، ابوسفیان پس از اسلام خود گفته بود، ای کاش میتوانستم گروههای جنگجو را علیه این مرد بسیج کنم! و در روز نبرد حنین آنگاه که مسلمانان در اولین ساعات جنگ فرار کردند، به یارانش میگفت: هزیمت و فرار اینان تا کناره دریای سرخ ادامه خواهد یافت و در روز جنگ یرموک پس از وفات رسول هنگامی که عقبنشینی مسلمانان را مشاهده میکرد، میگفت: زنده باد رومیان! و آن وقت که عقبنشینی رومیان را میدید، میگفت: وای بر شما رومیان![۱]
ابوسفیان که سردسته بنیامیه بود با وجودی که ظاهراً اسلام آورده بود، معذالک در روز فتح مکه همین که دید بلال موذن پیامبر (ص) بر بالای بام خانه کعبه اذان میگوید، آهی با تأسف از نهادش برآمد و زیر لب گفت: خوشا به حال عتبة بن ربیعه که مرد و این روز را ندید[۲]. روزی ابوسفیان خدمت پیامبر (ص) آمد و گفت: یا رسول الله میخواهم از تو سوالی بکنم! فرمود: که اگر میخواهی من بگویم که چه میخواهی بپرسی؟ گفت: بگو! فرمود: آمدهای از عمر من بپرسی که چند سال خواهد شد؟ گفت: بلی یا رسول الله. حضرت فرمود: ۶۳ سال زندگانی خواهم کرد. ابوسفیان گفت: گواهی میدهم تو راست میگویی. حضرت فرمود: به زبان گواهی میدهی و در دل ایمان نداری.
ابن عباس گفت: به خدا سوگند چنان بود که آن حضرت فرمود، ابوسفیان منافق بود. یکی از شواهد نفاقش آن بود که چون در آخر عمر نابینا شده بود، روزی در مجلسی نشسته بودیم و علی (ع) در آن مجلس حضور داشت، موذن اذان گفت. به اشهد ان محمدا رسول الله رسید، ابوسفیان گفت: در این مجلس کسی هست که از او باید ملاحظه کرد؟ شخصی از حاضران گفت: نه! ابوسفیان گفت: ببینید این مرد هاشمی نام خود را در کجا قرار داده است. پس امام علی (ع) فرمود: خدا دیده تو را گریان گرداند ای ابوسفیان خدا چنین کرده است، او نکرده! زیرا خداوند فرموده: ﴿وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ﴾[۳] ابوسفیان گفت: خدا بگریاند دیده کسی را که گفت در اینجا کسی نیست که از او باید ملاحظه کرد و مرا بازی داد.
پیامبر (ص) فرمود: «إن أهل بيتي سيلقون بعدي من أمتي قتلاً و تشريداً و إن أشد قومنا لنا بغضاً بنو أمية و بنو المغيرة و بنو مخزوم و مروان بن الحكم كان طفلاً قال له النبي هو الوزغ بن الوزغ و الملعون بن الملعون»[۴]. زود است که اهل بیت من بعد از من کسانی از امتم را ملاقات میکنند که آنها را میکشند و آواره میکنند و بغض و کینه بنیامیه و بنیمخزوم نسبت به ما از همه بیشتر است و مروان حکم در آن موقع بچه بود، حضرت فرمود: این وزغ پسر وزغ و ملعون پسر ملعون میباشد[۵].