ابوسفیان بن حرب در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

سال ولادت او، متفاوت ذکر شده است. برخی آن را ده سال پیش از عام الفیل، یعنی حدود ۵۶۰ میلادی دانسته‌اند[۱]. پدرش حرب، ندیمِ عبدالمطلب و از بزرگان مکه بود؛ از این رو، پس از مرگ او، زنان قریش گویا مدت‌ها در سوگواری‌ها با نوحه «واحربا» از او یاد می‌کردند[۲]. ابوسفیان خود از اشراف[۳]، حاکمان و از جراران مکه[۴] (کسانی که بر بیش از هزار تن فرماندهی دارند)[۵] و ندیم عباس بن عبدالمطلب بود[۶] و پس از پدر، رهبری قریش را در جنگ‌ها و کاروان‌های تجاری برعهده گرفت[۷]. وی یکی از معدود باسوادان قریش[۸] و از بازرگانان بود[۹] که روغن و پشم می‌فروخت[۱۰]. گاه با دارایی‌های خویش و دیگران، بازرگانان را تجهیز کرده، به سرزمین‌های عجم می‌فرستاد وگاهی خود نیز با آنان همراه می‌شد[۱۱]. رأی او نافذ، و پرچم مخصوص سران، معروف به "عُقاب" در اختیارش بود[۱۲]. فردی خویشاونددوست بود[۱۳] و شاید آن چه از او در حمایت از فاطمه (س) در مقابل ابوجهل نقل کرده‌اند، به دلیل همین ویژگی باشد[۱۴]. او را از زنادقه قریش نام برده‌اند[۱۵]. تاریخ از بی بندوباری او سخن‌ها دارد. ماجرای هم خوابگی او با سمیه (زن بدکاره معروف) و تولد زیادبن ابیه، بحث‌های بسیاری را در تاریخ برانگیخته است[۱۶]. به هر حال، جزئیات زندگی او پیش از اسلام، روشن نیست و پس از آن نیز به جهات سیاسی و اقتدار امویان، آن چه در مسلمانی و تنزیه او نقل شده، محل نقد است.

پس از برانگیخته شدن پیامبر (ص)، ابوسفیان با دیگر سران مکه، از سَر حسادت و رقابت دیرینه قومی - قبیله ای، به دشمنی با حضرت برخاست[۱۷]؛ چون با حضور پیامبر، دیگر جای گاهی برای اونمی مانْد و در قدرت اجتماعی او ضعف و سقوط راه می‌یافت [۱۸]. ابوسفیان خود نیز به این مسأله اذعان کرده، در پاسخ پرسش پیامبر (ص) که چرا با این که می‌دانی من رسول خدایم، با من می‌جنگی، گفت: می‌دانم تو راست می‌گویی؛ اما تو جای گاه مرا در قریش می‌دانی و چیزی آورده‌ای که با آن، دیگر بزرگی و شرفی برای من نمی‌ماند؛ پس با تواز سر حمیت و کراهت می‌جنگیم[۱۹]. او از جمله کسانی است که می‌کوشیدند پیامبر (ص) را از حرکت باز دارند[۲۰] و چون با اصرار پیامبر و پایداری او بر اهدافش مواجه شدند، از او خواستند تا پیامبری خویش را اثبات کند، و بخشی از مشکلات زیستی مردم مکه را به اعجاز برطرف سازد[۲۱]؛ آن گاه در جمع شاکیان بر ضد پیامبر، نزد ابوطالب رفته، گفتند: برادرزاده ات به خدایان ما بد می‌گوید. دین ما را زشت، بزرگان ما را نادان و پدران ما را گمراه می‌شمارد. یا او را از این کار بازدار، یا از ما دورش کن[۲۲]. به رغم همه این دشمنی‌ها، او از جمله کسانی است که پنهان و شبان گاه، پشت خانه رسول خدا می‌نشستند و بی خبر از هم، آیات الهی را می‌شنیدند و هنگامی که «اخنس» نظر او را درباره آیات قرآن پرسید، گفت: ای ابوثعلبه! به خدا چیزهایی شنیدم که می‌فهمم و منظور از آن را نیز می‌دانم. چیزهای دیگری نیز شنیدم که نه می‌فهمم و نه مقصود آن را می‌دانم[۲۳].

ابوسفیان چون از تصمیم پیامبر برای هجرت به مدینه آگاه شد، با شرکت در دارالندوة، و برای پیش گیری از گسترش اسلام، پیشنهادِ مطرح شده (ترور) را پذیرفت[۲۴]. پس از هجرت پیامبر (ص) با "اُبی بن خلف جمحی" به مردم مدینه نامه نوشته، از پناه دادن حضرت، ابراز ناخرسندی کرد[۲۵] وبرای فرو نشاندن خشم خویش، دارایی‌های مهاجران مسلمان را مصادره نمود و خانه جحش بن ریاب اسدی (از پسرعمه‌های پیامبر) را به فروش گذاشت. این عمل، نکوهش و هجو ابواحمد بن جحش را - با این که دخترش "رفاعه" در کابین ابواحمد بود در پی داشت[۲۶].

نخستین مواجهه نظامی مشرکان بامسلمانان، هشت ماه پس از هجرت در بطن رابُغ (ده میلی جحفه) به رهبری ابوسفیان بود که بدون درگیری پراکنده شدند[۲۷]. در سال دوم هجرت، دربازگشت از شام که ریاست کاروان تجاری قریش را بر عهده داشت، در نزدیکی مدینه از بیم رویارویی با مسلمانان، از بیراهه و جاده ساحلی، کاروان را به سلامت به مقصد رساند. او از این مخمصه جان سالم به در برد؛ اما به واقع، علت پیدایش جنگ بدر، تقاضایش از اهل مکه برای حمایت از کاروان بود[۲۸]. در این جنگ یک فرزند ابوسفیان (حنظله) کشته و فرزند دیگرش (عمرو) اسیر شد و وقتی مسلمانان برای آزادی اواز ابوسفیان فدیه خواستند، گفت: مال و خون باهم جمع نمی‌شود[۲۹].

ابوسفیان پس از شکست مشرکان در بدر، به روش‌های گوناگون به تحریک قریش پرداخت[۳۰]. گریستن بر مردگان را برای همه و استعمال بوی خوش و هم خوابگی با زنان را برای خویش، تا انتقام حرام کرد[۳۱]. او که از آن پس، تمام جنگ‌های قریش را بر ضد اسلام رهبری می‌کرد[۳۲]، اندکی بعد شبان گاه با سپاهی بر بنی نضیر وارد شد و با کسب خبر از آنان، سحرگاه به "عریض" در سه میلی مدینه رفته، مردی از انصار را کشت و خانه‌ها و کاه‌ها را آتش زد که با تعقیب پیامبر (ص) پا به فرار گذاشت و برای سبک بالی، فرمان داد تا کیسه‌های آرد خود را بریزند؛ ازاین رو این تعقیب و گریز، غزوه "سویق" (آرد) نام گرفت[۳۳]. در سال سوم با سه هزار تن، سپاهی بزرگ را بر ضد مسلمانان سازمان دهی کرد[۳۴] و جنگ اُحد را پیش آورد. مشرکان در مسیر راه اُحد، در منطقه «ابواء» بر آن شدند تا قبر آمنه مادر پیامبر را نبش و خاکه استخوان‌های او را با خود ببرند تا ضمانتی برای مصونیت زنانشان در جنگ باشد؛ اما در رایزنی ابوسفیان با اهل نظر، از بیم آن که بنی بکر و بنی خزاعه به عمل مشابهی بر ضد آنان دست زنند، از انجام آن منصرف شدند[۳۵]. پس از جنگ اُحد که با پیروزی مشرکان خاتمه یافت، ابوسفیان بر فراز کوه رفته، فریاد برآورد که جنگ، گاه به نفع شما و گاه به نفع ما است و بدین شکل به سرزنش مسلمانان پرداخت که با درایت پیامبر (ص) به او پاسخی در خور داده شد[۳۶]. وی در بازگشت از اُحد، برای سال دیگر، جنگی را وعده داد که پیامبر در آن موعد به کارزار آمد. ابوسفیان و یارانش از مکه بیرون آمدند و تا «مجنه» (مرالظهران) پیش رفتند؛ اما به بهانه سخت سالی برگشتند[۳۷]. این جریان به غزوه بدرالصغری مشهور شده است. در سال چهارم، پس از واقعه بنی نضیر، ابوسفیان فردی را برای ترور پیامبر (ص) به مدینه فرستاد که بعد از دست گیری او و افشای توطئه، حضرت، عمروبن امیه ضمری و سلمة بن اسلم را برای کشتن ابوسفیان به مکه روانه کرد که به انجام آن توفیق نیافتند[۳۸]. رسول خدا، در پاسخ به هجو ابوسفیان نیز به حسان بن ثابت فرمان داد تا او را هجو کند[۳۹]. او در سال پنجم، به تحریک یهودیان، جنگ بزرگ احزاب (خندق) را رهبری کرد که با ناکامی مشرکان خاتمه یافت[۴۰]. ابوسفیان در صلح حدیبیه، در حبس عثمان که به نمایندگی از طرف رسول خدا به شهر مکه رفته بود، نقشی آشکار داشت[۴۱]. پس از آن که اشراف قریش، با یاری پنهان بنی بکر (هم پیمان خویش) بر ضد بنی خزاعه (هم پیمان مسلمانان) پیمان شکستند، ابوسفیان به نمایندگی از طرف مکه برای تجدید پیمان، به گفتوگو باپیامبر (ص) مأمور شد[۴۲] وبرای متقاعدکردن حضرت، افرادی را واسطه قرار داد؛ ولی بی آن که توفیقی یابد، به مکه بازگشت[۴۳]. در سال هشتم هجری، در قضیه فتح مکه و پیش ازآن، به ترغیب عباس، اسلام آورد[۴۴] و چون فردی افتخارجو و امتیازطلب بود، با وساطت همو، پیامبر (ص) خانه‌اش را محل امن قرار داد[۴۵]؛ ازاین رو اهل تحقیق، اسلام ابوسفیان را به دیده تردید نگریسته، بدان وقعی نمی‌نهند[۴۶]. از کرده‌ها و گفته‌های او پس از اسلام آوردنش، به خوبی می‌توان ظاهری بودن اسلامش را دریافت[۴۷]؛ چنان که وقتی تجمع مردم را بر گرد پیامبر دید، به حسادت گفت: ای کاش این جمع از او برگردند! پیامبر بر سینه‌اش کوفت و فرمود: خداوند خوارت کند! او استغفار کرد و گفت: به خدا سوگند! آن را فقط به جهت آن چه در خاطرم گذشت، بر زبان راندم و... اکنون یقین کردم که تو رسول خدایی[۴۸].

در بازگشت مسلمانان از مکه، در نبرد با هوازن (غزوه حنین) که بسیاری از مسلمانان گریختند، بر پایه روایتی، ابوسفیان آنان را مسخره کرد[۴۹] و این نخستین نبردی بود که در جمع مسلمانان حضور داشت و با پیروزی مسلمانان و کسب غنایم بسیار، نتوانست چشم داشت خود را از آن غنایم کتمان کند و از پیامبر (ص) خواست تا وی را نیز از آن بهره‌مند سازد[۵۰]. رسول خدا آن را میان قریش تقسیم کرد و بخش عمده آن را به "مؤلفة القلوب" که ابوسفیان نیز یکی از آنان بود، داد[۵۱] او صد شتر و چهل اوقیه گرفت؛ سپس از پیامبر خواست تا به فرزندانش نیز سهمی دهد که حضرت چنین کرد؛ آن گاه به پیامبر گفت: تو چه بزرگواری! پدر و مادرم فدای تو. آن گاه که با تو جنگیدم، بهترین جنگ جو بودی و وقتی تسلیم توشدم، چه نیکو مداراگری[۵۲]. در غزوه طایف در سپاه اسلام بود، و در آن، یک چشم خود را از دست داد[۵۳]. هنگامی که مردم هوازن تسلیم شدند، رسول خدا او و مغیرة بن شعبه را به شکستن بت "لات" در دیار آنان (طایف) مأمور کرد[۵۴]؛ هم چنین بنابه قولی، برای شکستن بت "منات" که در ناحیه "مشلل" در "قُدَید" (منطقه‌ای در اطراف مکه) بود، فرمان یافت[۵۵]. گفته‌اند: هنگام رحلت پیامبر (ص) نماینده حضرت در نجران[۵۶]، یا مسعاة[۵۷] برای جمع صدقات بود. در بازگشت، در میان راه وقتی از جانشینی ابوبکر و به تعبیر او ابوالفصیل آگاه شد، گفت: من چیزی را می‌بینم که جز خون آن را فرو نمی‌نشاند[۵۸]؛ البته واقدی حضور وی را در مدینه، در آن هنگام، نظر اجماعی اصحاب می‌داند[۵۹]؛ به هر روی، از مدائنی نقل است که در این قضیه، نزد علی (ع) رفت وازاین که فردی از پست‌ترین قبیله قریش به خلافت رسیده، خواست تا حضرت که به خلافت سزاوارتر است، به اعتراض و ستیز برخیزد[۶۰] وآمادگی خودرا برای حمایت از خلافت علی اعلام کرد؛ اما امام علی نپذیرفت[۶۱]. عمر که فتنه گری او را می‌دانست، به ابوبکر پیشنهاد کرد تا او را تطمیع کند و بدین گونه بر جای نشست و بیعت کرد[۶۲]. در حجی که با ابوبکر همراه بود، موجب خشم او شد. ابوقحافه (پدر ابوبکر) که حاضر بود، گفت: پسرم! صدایت را نزد ابن حرب پایین بیاور[۶۳]. در زمان خلافت عمر، مورد احترام خلیفه بود و بر فرشی که اختصاصی او و عباس بود، می‌نشست[۶۴]. در سال ۱۳ هجری، در نبرد "یرموک" همراه فرزندش یزید شرکت کرد[۶۵] و چشم دیگر خود را در آن از دست داد و نابینا شد[۶۶]. در دوره خلافت عثمان که در یک دگرگونی چندین ساله، امویان بر رقیب خود برتری یافتند، منزلتی مضاعف یافت[۶۷] و در جمع امویان آشکاراگفت: حال که گوی خلافت به دست شما افتاده، در میان خود آن را بگردانید و نگذارید از دستتان بیرون رود[۶۸].

وفات ابوسفیان رانیز به اختلاف، سال‌های۳۰، ۳۱، ۳۳ یا ۳۴ نقل کرده‌اند؛ بنابراین، هنگام مرگ، ۸۸ یا ۹۳ سال داشت[۶۹]. از او فرزندانی چون معاویه سر سلسله امویان و ام حبیبه همسر پیامبر (ص) ماند. نقل است: روزی بر شتری سوار بود. معاویه افسار آن را می‌کشید و یزید از دنبال، آن را می‌راند که پیامبر (ص) سواره، کشنده و راننده را لعن کرد[۷۰]. ازمدائنی نقل شده که پیامبر سائلی را عطایی داد و او ثنا گفت و شکر کرد. رسول خدا فرمود: اگر به ابوسفیان بخشش شود، ثنا نمی‌گوید و شکر نمی‌گزارد [۷۱][۷۲].

ابوسفیان در شأن نزول

مفسران، در ذیل آیات بسیاری از ابوسفیان نام برده‌اند که بیش‌تر آنها در نفی و زشت شماری ابوسفیان و حاکی از واقعیت زندگی او است؛ اما اندکی از آن‌ها، به گونه‌ای در تأیید و نیکونمایی او آمده که با توجه به اقتدار امویان و کوشش آنان در تنزیه وی، تردید در آنها امری پذیرفتنی است.

  1. ابن عباس از ابوبکر نقل کرده که مقصود از آیات ﴿وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى[۷۳] ﴿وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى[۷۴] ابوسفیان بن حرب است[۷۵]. "اشقی" در آیه پانزدهم همین سوره را نیز او دانسته‌اند[۷۶].
  2. ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ[۷۷]؛ ﴿فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ[۷۸] گفته شده است که ابوسفیان، هر هفته دو شتر نحر می‌کرد. یتیمی نزدش آمد و از او چیزی خواست. وی او را با عصایش راند و این آیات درباره‌اش نازل شد[۷۹].
  3. آیات ﴿وَعَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ[۸۰]؛ ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ[۸۱]؛ ﴿وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ[۸۲] روایت شده که دسته‌ای از اشراف قریش، از جمله ابوسفیان، نزد ابوطالب آمده، درباره پیامبر با او گفت و گو و شکایت کردند. پیامبر (ص) به آنان فرمود: یک کلمه است که اگر بدان روی کنید (=آن را بپذیرید) بر عرب سیطره یافته، عجم را به فرمان می‌آورید و آن این است که بگویید:لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ و خود را از هرچه جز او است، عاری کنید. مشرکان دست برهم زده، گفتند: ای محمد! آیا می‌خواهی خدایان را به خدای واحد بدل کنی؟ این کار تو بس شگفت است! سپس پراکنده شدند و این آیات درباره آنان نازل شد[۸۳]. ابن هشام از ابتدای سوره را در شأن آنان می‌داند[۸۴].
  4. از ابن عباس نقل شده که ابوسفیان و دیگر سران، گرد هم آمده، بر آن شدند تا با پیامبر (ص) درباره آن چه مدعی است، گفت و گو کنند که شاید عذر او را بپذیرند؛ ازاین رو او را فراخوانده، ابتدا با سرزنش، سپس با تطمیع با او سخن گفتند وچون پافشاری پیامبر را دیدند، گفتند: ای محمد! اگر آن چه را می‌گوییم، نمی‌پذیری، پس بدان که زندگی هیچ کس از مردم، چون ما در تنگی و سختی نیست؛ پس از خدایی که تو را به پیامبری برانگیخته است بخواه تا این کوه‌ها را که مکه در محاصره آنها قرار دارد، هموار سازد و سرزمین ما را بگسترد. پیامبر این خواسته را نیز رد کرد و... ؛ سپس گفتند: به راستی ما به تو ایمان نمی‌آوریم، جز این که آن چه را گفته ایم، انجام دهی. خداوند آیات ﴿ وَقَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ يَنبُوعًا أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنْهَارَ خِلالَهَا تَفْجِيرًا أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاء كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ قَبِيلاً أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلاَّ بَشَرًا رَّسُولاً [۸۵] را درباره آنان نازل کرد و به پیامبرش فرمان داد تا این گونه بدانان پاسخ گوید[۸۶]: ﴿قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولا.
  5. ابوسفیان، ابوجهل و اخنس بن شریق، در تاریکی شب، برخلاف آن چه از دیگران می‌خواستند، خود، به شنیدن آیات الهی می‌ایستادند. کلبی گفت: ابوسفیان، ولید و دیگران همه باهم آمدند و گوش فرا دادند که رسول قرآن می‌خواند، و خواندن وی، در دل‌های ایشان اثر نمی‌کرد؛ از آن که دل‌های ایشان زنگار کفر داشت و حق پذیر نبود[۸۷]. خداوند در آیه ﴿وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَاؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ [۸۸] درباره آنان فرموده است: بعضی از ایشان به سخن تو گوش می‌دهند؛ ولی ما بر دل‌هایشان پرده‌ها افکنده ایم تا آن را درنیابند و گوش‌هایشان را سنگین کرده ایم و هر معجزه‌ای را که بنگرند، بدان ایمان نمی‌آورند وچون نزد تو آیند، با تو به مجادله پردازند. کافران می‌گویند که این‌ها چیزی جز اساطیر پیشینیان نیست: ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ[۸۹].
  6. در ذیل آیه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ[۹۰]نقل شده: مقصود آیه، ابوسفیان است. او به لات و عزی سوگند خورد که قیامت نخواهد آمد و ما برانگیخته نمی‌شویم[۹۱].
  7. در ذیل آیه ۳۶ سوره انبیاء آمده است[۹۲] که پیامبر (ص) بر ابوسفیان و ابوجهل گذشت. ابوجهل به استهزا گفت: به پیامبر بنی عبدمناف بنگر! ابوسفیان گفت: مگر چه می‌شد اگر پیامبری از بنی عبدمناف بود. پیامبر پس از پاسخ به ابوجهل، به ابوسفیان گفت: تو نیز از سر تعصب و حمیت سخن گفته ای! خداوند درباره آنان فرمود: ﴿وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا[۹۳].
  8. آیه ۳۰ سوره انفال به ماجرای دارالندوه اشاره دارد که در آن، سران مشرک مکه از جمله ابوسفیان در توطئه‌ای تصمیم گرفتند تا پیامبر را زندانی یا تبعید کنند یا از پای درآورند[۹۴]: ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[۹۵].
  9. مقصود از طایفه ﴿غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ در آیه ۷ سوره انفال را کاروان تجارتی قریش به سرپرستی ابوسفیان دانسته‌اند که خداوند در این آیه دست یابی به آن یا پیروزی در جنگ بدر را به مسلمانان وعده داده است[۹۶]: ﴿ وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللَّهُ أَن يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ[۹۷]. مفسران[۹۸] مقصود از ﴿وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ را در آیه ۴۲ سوره انفال ابوسفیان و اصحابش دانسته‌اند. آن گاه که پیامبر از حضور کاروان تجاری در منطقه آگاه شد، جاسوسانی را برای تهیه گزارش فرستاد. ابوسفیان با آگاهی از آن، راه خود را تغییر داد و به سوی ساحل رفت. آیه، بیان این ماجرا است: ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ[۹۹].
  10. ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ[۱۰۰] گفته شده است که ابوسفیان بن حرب، دو هزار تن را در جنگ اُحد به مزدوری گرفت تا با پیامبر کارزار کنند و این آیه درباره او نازل شد[۱۰۱].
  11. برخی مفسران[۱۰۲]، مقصود از ﴿مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ[۱۰۳] را ابوسفیان و یارانش دانسته‌اند که در بدر و اُحد، بر ضد پیامبر با یک دیگر هم دست شدند. گرچه نمی‌توان در واقعه بدر، نقشی را برای ابوسفیان پذیرفت، کوشش‌های او پس از آن و ترغیب به انتقام جویی از کشتگان بدر و نیز سرمایه‌گذاری‌هایش، تردیدناپذیر است؛ از این رو آن چه در تفسیر آمده، پذیرفتنی می‌نماید.
  12. سالم بن عبدالله از پدرش ابن عمر نقل می‌کند: پیامبر افرادی از جمله ابوسفیان را لعنت کرد که خداوند، آیه ۱۲۸ سوره آل عمران را نازل فرمود: ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ[۱۰۴] [۱۰۵]. برخی از محققان معاصر، در این روایت که یکی از چند روایت سبب نزول آیه است، تردید کرده‌اند[۱۰۶].
  13. در ذیل آیه ۱۴۹ سوره آل عمران ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ[۱۰۷]، آمده است که مقصود از ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا ابوسفیان و اصحاب اویند[۱۰۸]؛ زیرا پس از شکست اُحد، بعضی از مسلمانان وسوسه شدند تا با آنان رابطه برقرارکنند که خداوند بدین گونه آنان را بازداشت.
  14. ﴿سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ[۱۰۹] از سدی نقل است که ابوسفیان و همراهانش پس از پیروزی اُحد، در بازگشت به مکه، تصمیم گرفتند بازگشته، کار مسلمانان را یک سره کنند که خداوند در دل‌هایشان هراس افکند و به ناچار برگشتند. این آیه درباره آنان نازل شد[۱۱۰].
  15. گفته‌اند: منظور از ﴿إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ[۱۱۱] ابوسفیان و دیگر یاران اویند که پس از اُحد یا در بدرصغرا به گردآوری مشرکان برای جنگ با مسلمانان پرداختند[۱۱۲].
  16. آیه ۱۲ سوره دخان را اشاره به تقاضای ابوسفیان از پیامبر برای رفع عذاب قحطی و گرسنگی از اهل مکه دانسته‌اند[۱۱۳]: ﴿رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ[۱۱۴].
  17. از ابن عباس نقل است[۱۱۵] که ابوسفیان نزد پیامبر آمد و گفت: ای محمد! تو را به خداوند و خویشاوندی سوگند می‌دهم. آیا ما کرک و خون بخوریم؟ آیا تو نیستی که گمان می‌کنی برای عالمیان به رحمت برانگیخته شده ای؟ پیامبر فرمود: آری. گفت: تو پدران را به شمشیر و فرزندان را به گرسنگی کشتی. خداوند در این باره فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ[۱۱۶] البته چنین گزارشی در کتاب‌های تاریخی نقل نشده است.
  18. آیه ۱ سوره احزاب را درباره ابوسفیان، عکرمه و ابوالاعور سلمی دانسته‌اند[۱۱۷]. آنان پس از اُحد به مدینه آمده، به همراهی عبدالله بن ابی بر پیامبر وارد شدند و گفتند: ای محمد! دست از خدایان ما، لات و عزی و منات بردار و بگو بت‌ها کسانی راکه آن هارامی پرستند، شفاعت می‌کنند. ما نیز تو را با خدایت وا می‌نهیم. این سخن بر پیامبرگران آمد و آنان رااز مدینه بیرون کرد. خداوند در تأیید پیامبرش فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا[۱۱۸].
  19. از مجاهد نقل است که مقصود از ﴿جُنُودٌ در آیه 9 سوره احزاب سپاه احزاب از جمله سپاه ابوسفیان است[۱۱۹]. در آیه ۱۰ همین سوره نیز ﴿مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ[۱۲۰] سپاه ابوسفیان دانسته شده است[۱۲۱]: ﴿إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ[۱۲۲].
  20. ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا را در آیه ۸۴ سوره نساء، ابوسفیان و دیگر مشرکان دانسته‌اند[۱۲۳]. طبق این نقل، خداوند پیامبر را به ترغیب مؤمنان برای جنگ با آنان در بدر صغرا فرمان داده است: ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْكِيلًا[۱۲۴].
  21. در ذیل آیه ۱۰۴ سوره نساء از ابن عباس نقل شده است[۱۲۵] که ابوسفیان در کارزار اُحد، پیامبر را بر آن چه روی داد، سرزنش گونه به سخره گرفت و در پی تضعیف مسلمانان برآمد که پیامبر فرمان داد تا بدو پاسخ داده، به مقابله برخیزند و این آیه نازل شد: ﴿وَلَا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا[۱۲۶].
  22. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى[۱۲۷] از مقاتل نقل شده است[۱۲۸] که سبب نزول این آیه آن است که در فتح مکه، بلال به امر رسول خدا (ص) بر بام کعبه بانگ نماز برآورد و چند تن از سران مکه درباره او زبان به نکوهش گشودند. ابوسفیان به طعنه و سخره گفت: من چیزی نمی‌گویم. می‌ترسم خداوند به پیامبر خبر دهد! سپس این آیه نازل شد.
  23. ابن عباس و قتاده مقصود از ﴿أَئِمَّةَ الْكُفْرِ در آیه ۱۲ سوره توبه را ابوسفیان و دیگر رؤسای قریش که خداوند مسلمانان را به کارزار با آنان امر فرمود، می‌دانند[۱۲۹]؛ گرچه بلنسی با توجه به زمان نزول آیه که پس از تبوک و در سال ۹ هجری است، ارتباط آن را با ابوسفیان که در این زمان اسلام را پذیرفته بود، نمی‌پذیرد و حمل آیه را بر عموم، سزاوارتر می‌داند[۱۳۰].
  24. مفسران در ذیل آیه ۶۰ سوره توبه از ابوسفیان یاد کرده‌اند که در جایگاه یکی از ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ سهمی از غنایم را گرفت[۱۳۱].

برخی از مفسران در ذیل ۳ آیه، به گونه‌ای از ابوسفیان به نیکی یاد کرده‌اند که با توجه به آن چه گذشت، پذیرفتنی نمی‌نماید:

  1. از مقاتل بن حیان، در ذیل آیه ۳۴ سوره فصلت ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ[۱۳۲]، نقل شده است که در شأن ابوسفیان بن حرب فرود آمد که اول، دشمن بود و در دل با رسول خدا و با مؤمنان عداوت داشت و به آخر دوست شد...[۱۳۳].
  2. ﴿عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً[۱۳۴] برپایه روایتی، منظور از این آیه، اسلام آوردن ابوسفیان است و "مودت" به ازدواج پیامبر (ص) با دختر او «ام حبیبه» اشاره دارد[۱۳۵]؛ گرچه باتوجه به نزول آیه در سال‌های آخر حیات پیامبر و تحقق ازدواج در سال‌ها پیش تر، ارتباط آیه با ابوسفیان منتفی است.
  3. برخی از مفسران در ذیل آیه ۱۵ سوره توبه گفته‌اند که مقصود از ﴿وَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ[۱۳۶] ابوسفیان و دیگرانند[۱۳۷].[۱۳۸].

منابع

پانویس

  1. الاصابه، ج‌۳، ۳۳۳.
  2. انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۹.
  3. الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۲۴۰.
  4. المحبر، ص‌۱۳۲.
  5. المحبر، ص‌۱۳۲.
  6. المحبر، ص‌۱۷۵.
  7. اخبار مکه، ص‌۱۱۵.
  8. فتوح البلدان، ص‌۴۵۷.
  9. الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۲۴۰.
  10. المعارف، ص‌۵۷۵‌.
  11. الاغانی، ج۶، ص۳۵۹؛ الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۲۴۰.
  12. الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۲۴۰.
  13. سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۴۱۳.
  14. انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۴.
  15. المحبر، ص‌۱۶۱.
  16. العقد الفرید، ج‌۵‌، ص‌۷.
  17. السیر و المغازی، ص‌۱۴۴.
  18. الاستیعاب، ج‌۲، ص‌۲۷۱.
  19. انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۶.
  20. السیر و المغازی، ص‌۱۹۷ و ۱۹۸.
  21. همان؛ سیره ابن هشام، ج‌۱، ص‌۲۹۵ و ۲۹۶.
  22. سیره ابن هشام، ج‌۱، ص‌۲۶۴ و ۲۶۵.
  23. همان، ص‌۳۱۵ - ۴۸۱.
  24. همان، ج‌۲، ص‌۴۸۰ و ۴۸۱.
  25. المحبر، ص‌۲۷۱.
  26. اخبار مکه، ج‌۲، ص‌۲۴۴ و ۲۴۵.
  27. الطبقات، ج‌۲، ص‌۴.
  28. الطبقات، ج‌۲، ص‌۹.
  29. سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۶۵۰‌.
  30. سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۶۷.
  31. الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۲؛ السیر و المغازی، ص‌۳۱۰ و ۳۱۱.
  32. انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۲.
  33. السیر و المغازی، ص‌۳۱۰ و ۳۱۱؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۳.
  34. السیر و المغازی، ص‌۳۲۲ و ۳۲۳؛ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۴۷.
  35. المغازی، ج‌۱، ص‌۲۰۶.
  36. سیره ابن هشام، ج‌۳، ص‌۹۳ و ۹۴.
  37. الطبقات، ج‌۲، ص‌۴۵ و ۴۶.
  38. الطبقات، ج‌۲، ص‌۷۲؛ المحبر، ص‌۱۱۹.
  39. العقد الفرید، ج‌۵‌، ص‌۲۸۱.
  40. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۱ و ۴۴۲؛ الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۴ و ۹۵.
  41. سیره ابن هشام، ج‌۳، ص‌۳۱۵.
  42. الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۱۵۵.
  43. سیره ابن هشام، ج‌۴، ص‌۳۹۶ و ۳۹۷؛ الارشاد، ج‌۱، ص‌۱۳۲ و ۱۳۳.
  44. الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۰۲ و ۱۰۳؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۸‌.
  45. اخبار مکه، ج۲، ص۲۳۵؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۰.
  46. الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۲۴۱.
  47. قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷.
  48. الاصابه، ج‌۳، ص‌۳۳۳.
  49. سیره ابن هشام، ج‌۴، ص‌۴۴۳.
  50. المغازی، ج‌۳، ص‌۹۴۴ و ۹۴۵.
  51. الارشاد، ج‌۱، ص‌۱۴۵.
  52. المغازی، ج۳، ص‌۹۴۵؛ الاستیعاب، ج‌۲، ص۲۷۰.
  53. انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.
  54. المحبر، ص ۳۱۵.
  55. سیره ابن هشام، ج‌۱، ص‌۸۶‌.
  56. انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۸.
  57. العقد الفرید، ج‌۴، ص‌۲۴۰.
  58. انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۸.
  59. انساب الاشراف، ج‌۲، ص‌۲۷۱.
  60. الفتوح، ج‌۲، ص‌۵۵۹‌.
  61. الفتوح، ج‌۲، ص‌۵۵۹‌؛ انساب الاشراف، ج‌۲، ص‌۲۷۱.
  62. العقد الفرید، ج‌۴، ص‌۲۴۰.
  63. همان، ص‌۱۴.
  64. العقد الفرید، ج‌۲، ص‌۲۷۲.
  65. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۳۳۶؛ الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۲۴۰.
  66. الاستیعاب، ج‌۲، ص‌۲۷۰.
  67. قاموس الرجال، ج‌۵‌، ص‌۴۸۷ و ۴۸۸.
  68. انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۹؛ قاموس الرجال، ج‌۵‌، ص‌۴۸۸.
  69. انساب الاشراف، ج۵، ص۱۹؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۵.
  70. الخصال، ج‌۱، ص‌۱۹۱.
  71. انساب الاشراف، ج‌۵‌، ص‌۱۸.
  72. واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوسفیان»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۶۷۹ ـ ۶۸۳.
  73. «و اما آنکه تنگ‌چشمی کند و بی‌نیازی نشان دهد،» سوره لیل، آیه ۸.
  74. «و وعده نیکوترین (بهشت) را دروغ شمرد،» سوره لیل، آیه ۹.
  75. الدرالمنثور، ج‌۸‌، ص‌۵۳۶‌.
  76. مبهمات القرآن، ج‌۲، ص‌۷۲۳.
  77. «آیا آن کس را که (روز) پاداش و کیفر را دروغ می‌شمارد دیده‌ای؟» سوره ماعون، آیه ۱.
  78. «او همان کسی است که یتیم را می‌راند» سوره ماعون، آیه ۲.
  79. مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۸۳۴‌.
  80. «و از اینکه بیم‌دهنده‌ای از خودشان به سراغشان آمد شگفتی کردند و کافران گفتند: این جادوگری بسیار دروغگوست» سوره ص، آیه ۴.
  81. «آیا (همه) خدایان را خدایی یگانه کرده است؟ بی‌گمان این چیزی شگفت است» سوره ص، آیه ۵.
  82. «و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) می‌خواهند» سوره ص، آیه ۶.
  83. مبهمات القرآن، ج‌۲، ص‌۴۲۳.
  84. سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۴۱۷ و ۴۱۸.
  85. و گفتند: هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا برای ما از زمین چشمه‌ای فرا جوشانی. یا باغستانی از نخل و انگور داشته باشی که لابه‌لای آن جویبارهایی، نیک روان سازی. یا چنان که می‌پنداری، آسمان را پاره‌پاره بر سر ما افکنی یا خداوند و فرشتگان را پیش روی آوری. یا خانه‌ای زرّین داشته باشی یا به آسمان فرا روی و فرا رفتنت را (هم) هرگز باور نخواهیم داشت مگر نوشته‌ای برای ما فرو فرستی که آن را بخوانیم؛ بگو: پاکا که پروردگار من است، مگر من جز بشری پیام آورم؟؛ سوره اسراء، آیه: 90 - 93.
  86. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۰۴ - ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج‌۶‌، ص‌۶۷۸‌.
  87. کشف الاسرار، ج‌۳، ص‌۳۲۶.
  88. و برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش می‌دهند در حالی که بر دل‌هایشان پوشش‌هایی افکنده‌ایم تا درنیابند و در گوش‌هایشان سنگینی‌یی (نهاده‌ایم) و اگر هر نشانه‌ای ببینند به آن ایمان نمی‌آورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش می‌ورزند؛ کافران می‌گویند این (چیزی) جز افسانه‌های پیشینیان نیست، سوره انعام، آیه: 25.
  89. «و برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش می‌دهند در حالی که بر دل‌هایشان پوشش‌هایی افکنده‌ایم تا درنیابند و در گوش‌هایشان سنگینی‌یی (نهاده‌ایم) و اگر هر نشانه‌ای ببینند به آن ایمان نمی‌آورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش می‌ورزند؛ کافران می‌گوی» سوره انعام، آیه ۲۵.
  90. «و کافران گفتند برای ما رستخیز نخواهد آمد؛ بگو: چرا، سوگند به پروردگارم داننده غیب که برای شما خواهد آمد؛ همسنگ ذرّه‌ای در آسمان‌ها و زمین از (دید) او دور نمی‌ماند و خردتر و کلان‌تر از آن نیست مگر که در کتابی روشن (آمده) است» سوره سبأ، آیه ۳.
  91. قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۱۶۷؛ غرر التبیان، ص‌۴۲۵.
  92. کشف الاسرار، ج‌۶‌، ص‌۲۴۷ و ۲۴۸.
  93. «و چون کافران تو را ببینند، جز به ریشخند نمی‌گیرندت (و می‌گویند) آیا این همان است که از خدایانتان (به بدی) یاد می‌کند؟ در حالی که آنان (نسبت) به یادکرد (خداوند) بخشنده انکار دارند» سوره انبیاء، آیه ۳۶.
  94. روض الجنان، ج‌۹، ص‌۱۰۱.
  95. «و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.
  96. مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۸۰۲‌؛ الدرالمنثور، ج‌۴، ص‌۲۸.
  97. و (یاد کن) آنگاه را که خداوند به شما وعده می‌فرمود که (پیروزی بر) یکی از دو دسته از آن شما باشد و شما دوست می‌داشتید که آن دسته بی‌جنگ‌افزار از آن شما گردد اما خداوند می‌خواست که حقّ را با کلمات خویش تحقّق بخشد و ریشه کافران را بر کند، سوره انفال، آیه: 7.
  98. عیاشی، ج‌۲، ص‌۶۵‌؛ مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۸۳۹‌.
  99. «(یاد کن) آنگاه را که شما بر کناره نزدیک‌تر (مدینه) بودید و آنان بر کناره دورتر و آن کاروان (تجاری قریش) پایین‌تر از شما بودند و اگر با هم وعده (ی کارزار) می‌گذاشتید در آن خلاف می‌کردید امّا خداوند بر آن بود تا کار انجام یافتنی را به پایان رساند تا هر ک» سوره انفال، آیه ۴۲.
  100. «بی‌گمان کافران دارایی‌های خود را برای بازداشتن (مردم) از راه خدا می‌بخشند؛ به زودی (همه) آن را خواهند بخشید آنگاه برای آنان مایه دریغ خواهد بود سپس مغلوب می‌گردند و کافران به سوی دوزخ گرد آورده می‌شوند» سوره انفال، آیه ۳۶.
  101. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۳۲۳؛ مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۸۳۱‌.
  102. مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۸۱۸‌.
  103. «داستان آنچه در زندگی این جهان می‌بخشند همچون داستان بادی است دارای سوز سرما که بر کشتگاه گروهی بر خویش ستم کرده بوزد و آن را نابود سازد و خداوند به آنان ستم نکرده است بلکه آنان خود به خویش ستم می‌ورزند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۷.
  104. «- تو را در این کار هیچ دستی نیست- چه (خداوند) توبه آنان را بپذیرد یا عذابشان کند، که آنان بی‌گمان ستمگرند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۸.
  105. التفسیر الکبیر، ج‌۸‌، ص‌۲۳۱؛ جامع البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۱۱۸.
  106. الصحیح من سیرة النبی، ج‌۶‌، ص‌۱۶۷ و ۱۶۸.
  107. «ای مؤمنان! اگر از کافران پیروی کنید شما را به (باورهای) گذشته‌تان (در جاهلیت) باز می‌گردانند و از زیانکاران می‌گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۴۹.
  108. التبیان، ج‌۳، ص‌۱۴.
  109. «به زودی در دل کافران بیم خواهیم افکند زیرا برای خداوند چیزی را شریک قرار می‌دهند که (خداوند) حجّتی بر آن فرو نفرستاده است و سرای آنان دوزخ است و سرای ستمکاران، بد (جایگاهی) است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۱.
  110. مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۴۱۴؛ التفسیر الکبیر، ج‌۹، ص‌۳۲.
  111. «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما هم‌داستان شده‌اند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
  112. مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۸۸۶‌؛ ماوردی، ج‌۱، ص‌۴۳۸.
  113. کشف الاسرار، ج‌۹، ص‌۹۶؛ مناقب، ج‌۱، ص‌۲۷۵.
  114. «پروردگارا! عذاب را از ما بگردان که ما مؤمنیم» سوره دخان، آیه ۱۲.
  115. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۵۸ و ۵۹‌؛ اسباب النزول، ص‌۲۶۱ و ۲۶۲.
  116. «و به راستی آنان را با عذاب فرو گرفتیم؛ باز در برابر پروردگار خویش فروتنی نورزیدند و زاری (هم) نمی‌کنند» سوره مؤمنون، آیه ۷۶.
  117. مجمع البیان، ج‌۸‌، ص‌۵۲۵‌.
  118. «ای پیامبر! از خداوند پروا کن و از کافران و منافقان فرمانبرداری مکن، بی‌گمان خداوند دانایی فرزانه است» سوره احزاب، آیه ۱.
  119. جامع البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۵۴؛ الدرالمنثور، ج‌۶‌، ص۵۷۳‌.
  120. «هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.
  121. جامع البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۵۵ و ۱۵۶.
  122. «هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.
  123. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۱۲۸.
  124. «در راه خداوند نبرد کن! تو را جز به (وظیفه) خویش مکلّف نکرده‌اند و مؤمنان را (نیز به نبرد) ترغیب کن، باشد که خداوند سختی کافران را (از شما) باز دارد و خداوند سختگیرتر و سخت کیفرتر است» سوره نساء، آیه ۸۴.
  125. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۵‌، ص‌۳۵۷.
  126. «و در پیجویی گروه (مشرکان) سست نشوید، اگر شما (در پیکار با آنها) به رنج افتاده‌اید آنان نیز چون شما به رنج افتاده‌اند و شما به خداوند امیدی دارید که آنان ندارند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۰۴.
  127. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  128. کشف الاسرار، ج‌۹، ص‌۲۶۳.
  129. الدرالمنثور، ج‌۴، ص‌۱۳۶.
  130. مبهمات القرآن، ج‌۱، ص‌۵۳۵ و ۵۳۶‌.
  131. کشف الاسرار، ج‌۴، ص‌۱۵۹؛ الدرالمنثور، ج‌۴، ص‌۲۲۳؛ الکافی، ج‌۲، ص‌۳۹۱.
  132. «نیکی با بدی برابر نیست؛ به بهترین شیوه (دیگران را از چالش با خود) باز دار، ناگاه آن کس که میان تو و او دشمنی است چون دوستی مهربان می‌گردد» سوره فصلت، آیه ۳۴.
  133. کشف الاسرار، ج‌۸‌، ص‌۵۲۷‌؛ الکشاف، ج‌۴، ص‌۲۰۰.
  134. «امید است خداوند میان شما و کسانی از آنان که با هم دشمنی دارید دوستی اندازد و خداوند تواناست و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره ممتحنه، آیه ۷.
  135. ماوردی، ج۵، ص۵۱۹؛ الدرالمنثور، ج۸، ص‌۱۳۰.
  136. «و خشم دل‌های آنان را بزداید و خداوند از هر که خواهد توبه می‌پذیرد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۱۵.
  137. کشف الاسرار، ج‌۴، ص‌۱۰۲؛ غررالتبیان، ص‌۲۷۲.
  138. واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوسفیان»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۶۸۴ ـ ۶۸۹.