امامت در فلسفه اشراق چگونه ترسیم شده است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
امامت در فلسفه اشراق چگونه ترسیم شده است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ امامت
مدخل اصلیامامت در فلسفه اشراق
تعداد پاسخ۱ پاسخ

امامت در فلسفه اشراق چگونه ترسیم شده است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث امامت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.

پاسخ نخست

محمد تقی فیاض‌بخش

آقایان محمد تقی فیاض‌بخش و آقای دکتر فرید محسنی در کتاب «ولایت و امامت از منظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌‌اند:

«شیخ اشراق و بعد از او شارحان حکمت اشراق، با بیان‌های گوناگون به تبیین مقام امامت در جامعه پرداخته‌اند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. امام، یک انسان عادی نیست و اصولاً مقام امامت، مقامی اعتباری نیست که توسط مردم قابل عزل یا نصب باشد؛ زیرا امام، هر آنچه از فضائل و علوم و معارف که دارد، از عالم بالا و مستقیماً از جانب خداوند دریافت می‌کند[۱].
  2. امام در میان مردم صاحب علوم و ودیعه‌های الهی است و چون متوغّل در پروردگار و صاحب اسرار الهی است، می‌باید پاک و منزه از همه زشتی‌ها باشد[۲].
  3. امام مصدر همه رحمت‌های الهی بر خلق و رابط میان خلق و خالق است. این همان مقام شفاعت کبری و حبل متصل میان زمین و آسمان است. و هو خلیفة الله، لأن الباری تعالی لابد له فی کل عالم من ذات تکون اقرب الیه من الباقی، یصل الفیض و الرحمة الیهم بتوسطه، فکما ان حفاظ الملک علی الملک و نوابه خلفائه، فکذا حفاظ العلوم الحقیقة و القائمون بحججه و بیناته خلفاء الله علی خلقه و نوابه و مصلحو بریئته[۳].
  4. با توجه به آنکه امام و خلیفه خداوند، واسطه فیوضات و انوار الهی بر خلایق است، باید همیشه امام حی وحاضری در عالم وجود داشته باشد تا فیض خداوند بر مردم منقطع نشود[۴].
  5. قطب شیرازی، شارح حکمت اشراق، با توجه به نکته فوق، ضرورت وجود دائمی امام در میان مردم و جامعه را اثبات می‌کند؛ اما نه فقط از منظر ریاست و حکومت بر مردم (چنان‌که در برهان لطف از آن استفاده می‌شود)، بلکه از جهت قطع فیض رحمت رحیمیه پروردگار و بسته شدن راه کمالات معنوی بر مردم و در نتیجه، شیوع فساد و هرج و مرج در جامعه[۵].
  6. در یک جمع‌بندی می‌توان گفت که بنا بر مبانی حکمت اشراق، لازم است که در همه زمان‌ها، نور الهی توسط امام معصوم و حجج الهی (ع) در میان مردم جریان داشته باشد. وجود مبارک امام، مظهر همه فضائل و کمالات الهی در نظام تکوین و تشریع در میان خلایق است؛ او حافظ شریعت در تشریع و نگهبان عالم از فساد در تکوین است و اگر عالم لحظه‌ای از وجود او خالی باشد، شیرازه وجود جهان از هم گسسته می‌شود. بیان شیخ شهاب الدین سهروردی، شیخ اشراق، دراین رابطه چنین است: لایخلو العالم من الخلیفة الذی سماه أرباب المکاشفة و أرباب المشاهدة القطب، فله الریاسة و إن کان فی غایة الخمول و إن کانت السیاسة بیده کان الزمان نورانیا و إذا خلی الزمان عن تدبیر مدبر الهی کانت الظلمات غالبة. و قال فی شرح النصوص، لا یزال العالم محفوظا ما دام فیه هذا الإنسان الکامل، أن الخلیفة ظاهر بصورة مستخلفه فی خزائنه والله یحفظ صورة خلقه فی العالم، فانه طلسم الحفظ من حیث مظهریته لأسمائه واسطة تدبیره بظهور تأثیرات أسمائه فیها[۶].
  7. با توجه به مجموعه آنچه گفته شد، روشن می‌شود که تنها راه استضائه از انوار هدایت الهی در حکمة الاشراق، از طریق بهره‌مندی از انوار چنین شخصیت‌های الهی است، که خود آنها مستقیماً مهتدی به نور هدایت الهی هستند.
  8. بدیهی است که تعیین چنین شخصیت ارجمندی، هرگز به انتخاب مردم نخواهد بود. انتخاب او از اسراری است که تنها خداوند بر آن آگاه است و او را به مردم معرفی می‌نماید. شهروزی، شارح حکمة الاشراق، در پایان استدلال خود بر ضرورت وجود دائمی امام در عالم، چنین می‌نویسد: بل العالم ما خلا قط من الحکمة و عن شخص قائم بها عنده الحجج و البینات، لان العنایة الإلهیة کما اقتضت وجود هذا العالم فهی تقتضی صلاحه، و صلاحه انما هو بالحکماء الشارعین للشرائع و الواضعین للنوامیس او بالحکماء المتألهین الباحثین، فوجب أن لاتخلوا الأرض عن واحد منهم او عن جماعة یقومون بحجج الله و یؤدوها الی اهلها عند الاحتیاج، فهم حفاظ العالم و اوتاده، بهم یدوم نظامه و تستقر احواله و یتصل فیض الباری تعالی، و لوخلا زمان ما عن جملتهم لعظم الفساد و کثر الخبط و هلاک الناس بالهرج و الجهل و العنایة الازلیة تاباه... او سپس به کلام امیرالمؤمنین علی (ع) استناد می‌نماید که می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ»[۷]»[۸]

پانویس

  1. و لاتخلو الأرض من متوغل فی التأله أبدا، و لا ریاسة فی أرض الله للباحث المتوغل فی البحث الذی لم یتوغل فی التأله، فإن المتوغل فی التأله لا یخلو العالم عنه... إذ لا بد للخلافة من التلقی، لأن خلیفة الملک و وزیره لا بد له من أن یتلقی منه ما هو بصدده، أی: یأخذ منه ما یحتاج إلیه الخلافة. فالمتأله له قوة الأخذ عن الباری والعقول، دون فکر و نظر، بل لاتصال روحی (شرح حکمة الاشراق (قطب الدین الشیرازی) (ط. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ ه.ش)، ص۲۲).
  2. شرح حکمة الاشراق (الشهرزوری) (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲ ه.ش)، ص۲۴.
  3. شرح حکمة الاشراق (الشهرزوری) (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲ ه.ش)، ص۲۴.
  4. شرح حکمة الاشراق (الشهرزوری) (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲ ه.ش)، ص۲۵.
  5. شرح حکمة الاشراق (قطب الدین الشیرازی) (ط. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ ه.ش)، ص۱۸.
  6. شبیه به این بیان را سهروردی در مقدمه حکمة الاشراق دارد (حکمة الاشراق (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۳ ه.ش)، ص۱۱). عبارت متن، برگرفته از منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (ط مکتبة الإسلامیة، ۱۴۰۰ ه.ق)، ج۱۶، ص۴۸ و لطائف غیبیه (ط. مکتب السید الداماد، بی‌تا)، ص۳۵۷) به نقل از شیخ اشراق است.
  7. نهج البلاغة (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ ه.ق)، ص۴۹۶، کلام ۱۴۷.
  8. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۳ ص ۱۴۶.