بحث:زندیق

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

زندیق نام شخصی است که قبل از قیام حضرت، از قزوین خروج می‌کند. مردم مشرک و مؤمن در اطاعت از او سرعت می‌گیرند و او کوه‌ها را پر از خوف می‌کند[۱]. البته برخی گفته‌اند: مراد از زندیق در این حدیث، همان معنی لغوی آن -کافر- می‌باشد.[۲].

زندیق در فرهنگ مطهر

اولاً این کلمه چه کلمه‌ای است و چه ریشه‌ای دارد؟ آیا کلمه «زندیق» معرب کلمه «زندیک» است؟ یا ریشه دیگر دارد؟ و به هر حال به چه اشخاصی زندیق می‌گفته‌اند؟ آیا مقصود اتباع مانی می‌باشند؟ یا مقصود ایرانیانی هستند که به دین قدیم خویش باقی مانده بودند اعم از مانوی و مزدکی؟ و یا مقصود طبقه‌ای بودند که منکر ماوراء طبیعت و قهراً منکر همه ادیان بوده‌اند و به مانویت نیز اعتقاد نداشته‌اند. قدر مسلم این است که به همه اینها کلمه زندیق اطلاق شده است. حتی به گروهی از مسلمانان که عملاً لاابالی و اهل فسق و فجور بوده‌اند و متدینین را به باد تمسخر میگرفته‌اند و احیاناً از باب دهن‌کجی به زهاد و متدینین سخنانی به نظم و یا به نثر از آنها صادر شده که توهین به اسلام تلقی شده، نیز زندیق گفته شده است. راجع به معنی و مفهوم اصلی این کلمه، عقیده محققین این است که در ابتدا فقط در مورد مانویان به کار می‌رفته و بعد در مورد دهریین و یا مجوس و بعد درباره هر مرتدی به کار رفته است[۳]. کلمه «زندیق» عنوان فحش ندارد. مثل امروز که ما به هرکس بخواهیم فحش بدهیم می‌گوئیم «زندیق». راجع به این که ریشه کلمه «زندیق» چیست، خیلی حرف‌ها زده‌اند و بیشتر نظرشان این است که زنادقه مانوی بودند و در اوایل قرن دوم ظهور کردند که قرآن امام صادق است. بسیاری از اروپائی‌ها و غیر آنان برای کشف ریشه زنادقه در اسلام بحث‌ها کرده‌اند و بیشتر نظرشان این است که اینها همان مانوی‌ها بوده‌اند. البته کیش مانی کیش ضد خدایی نیست، بلکه مانی خودش ادعای پیغمبری داشت، البته توحیدی نبود، ثنوی بود. مانی از زرتشت ثنوی‌تر بوده است و بسیاری احتمال می‌دهند که زرتشت خودش موحد بوده، لااقل توحید ذاتی را قائل بوده است. گو این که توحید در خالقیت را در کلمات او نمی‌شود اثبات کرد. ولی به هر حال او یک مبدأ ازلی برای کل عالم قائل بوده است. امّا مانی قطعاً ثنوی بوده و خود را از طرف خدای خیر پیغمبر می‌دانست ولی مانوی‌هایی که بعداً ظهور کردند گرایش پیدا کردند به طبیعی‌گری و مادی‌گری و اساساً به هیچ چیز اعتقاد نداشتند[۴].[۵]

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۲.
  2. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۳۸۷.
  3. خدمات متقابل اسلام و ایران، ۳۹۹.
  4. امامت و رهبری، ص۱۹۲.
  5. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۴۵۶.