بحث:زینب بنت جحش

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

یکی از همسران رسول خدا(ص) است. داستان ازدواج رسول اکرم(ص) با زینب، حکمت متفاوتی دارد. مصلحان جهان در اجرای نقشه‌های اصلاحی خود که برای اجتماع طرح می‌کردند؛ خود از همه کس پیش قدم‌تر بوده؛ اصلاح را از خود و خانواده خود شروع می‌کردند، و از هرگونه فداکاری و از خود گذشتگی که در هدف مقدس‌شان لازم بود خودداری نمی‌کردند؛ و پس از آن نزدیکان و خویشان و سرانجام دیگر افراد بشر را به عمل آن دعوت می‌کردند. پیغمبر خدا؛ یگانه مصلح عالم بشریت نیز از این قانون مستثنی نبود. او برای اصلاح اجتماع و درهم شکستن عادات و رسوم منفور جاهلیت بنا به فرمان خدا، از خویشان خود شروع کرد. روی همین اصل «حجة الوداع» فرمود: هر ربائی لغو است؛ و اولین ربائی را که لغو می‌نمایم ربای عمویم عباس است[۱]. هر خونی که در جاهلیت ریخته شده است هدر، و اولین خونی که هدر می‌کنم خون فرزند ربیعه نواده عبدالمطلب است[۲].

در سیره رسول خدا(ص) شواهد تاریخی بر این مطلب بسیار است. داستان تزویج زینب دختر جحش نیز یکی از مواردی است که پیغمبر اسلام برای در هم کوبیدن بنای جهل و نادانی و رسوم زشت جاهلیت انجام داده است. هدف رسول خدا(ص) در این ازدواج مبتنی بر دو اصل اساسی بوده است:

  1. از بین بردن [[فاصله طبقاتی
  2. نقض احکام پسر خواندگی[۳].

زید بن حارثه پسر خوانده پیغمبر خدا(ص) در کودکی مورد هجوم جمعی از عرب‌ها قرار گرفت و ربوده شد و سپس در مکه به معرض فروش در آمد. رسول خدا(ص) هنگام فروش زید حضور داشت، او را پسندید و برای همسرش خدیجه خریداری فرمود؛ خدیجه زید را به رسول خدا بخشید. پدر و مادر زید که از غیبت و ناپدید شدن جگر گوشه خود غرق در اندوه و رنج بودند از سرنوشت او خبر نداشتند، برحسب تصادف روزی جمعی از افراد قبیله زید در مکه زید را دیدند و همدیگر را شناختند. زید به وسیله آنان در ضمن اشعاری به پدر و مادر خود چنین پیام فرستاد: برای من ناراحت نباشید. من در خانواده شریف‌ترین قبیله از قبائل عرب زندگی می‌کنم و وسائل استراحت من از هر جهت فراهم است. پدر و عموی زید که از حال و محل زید اطلاع یافته بودند، مبلغی پول به همراه خود برداشتند و عازم مکه شدند، به این امید که زید را خریداری کنند. چون به خدمت رسول خدا(ص) رسیدند و مقصود خود را عرضه داشتند، آن حضرت فرمود: چنان‌چه زید مایل باشد که از من جدا شود من حرفی ندارم پس از آن زید را خواست. زید چون آمد، پدر و عموی خود را شناخت و به فرزندی خود اعتراف کرد. آن‌گاه رسول خدا(ص) هدف پدر و عموی زید را برای او تشریح کرد و او را در رفتن و اقامت مخیر ساخت. زید جواب داد: من هرگز کسی را بر شما ترجیح نخواهم داد! پدر زید در پاسخ فرزند گفت: فرزند! تو بندگی را به آزادی و در کنار پدر ترجیح می‌دهی؟! زید جواب داد: آری با چنین کسی و اشاره به رسول خدا کرد.

آن گاه رسول خدا دست زید را گرفت و به حجر اسمعیل آورد و به بانگ بلند فرمود: «گواه باشید، زید فرزند من است. او از من، و من از او ارث می‌برم». پدر و عموی زید چون چنان دیدند خرسند گردیدند و بازگشتند. از این تاریخ، مردم زید را که آزاد کرده رسول خدا(ص) بود، زید بن محمد بن عبدالله می‌خواندند. زینب دختر جحش که عمه زاده پیغمبر اسلام بود، تحت کفالت آن حضرت قرار داشت و از طرف بعضی افراد قریش خواستگاری شده بود. او از رسول خدا(ص) کسب تکلیف کرد. آن حضرت او را برای زید خواستگاری کرد. زینب چون چنین دید برآشفت و گفت من دختر عمه تو هستم، و تو مرا به آزاد کرده خویش می‌دهی؟!. خواهر و برادر زینب نیز با این ازدواج از نظر اختلاف طبقاتی موافق نبودند، تا این که از جانب حق چنین دستوری نازل شد: «هیچ مرد و زن مؤمنی را نمی‌رسد که در برابر حکمی که خدا و پیامبرش صادر فرموده‌اند، خود رأیی و خود مختاری پیش گیرند. و هر که از فرمان خدا و رسولش سرپیچی کند، مسلماً آشکارا گمراه شده است»[۴].

این آیه هر سه را امر به سکوت و اعلام موافقت کرد. زینب آمادگی خود را برای ازدواج با زید اعلام داشت. رسول خدا(ص) در اجراء همان هدف عالی که برداشتن فاصله طبقاتی و اشرافی‌گری بوده است زینب را به عقد زید در آورد. زینب به خانه زید رفت، و با زن دیگر او به نام ام ایمن که او نیز آزاد کرده رسول خدا(ص) بود و فرزندش اسامه شریک زندگی گردید. مسلم است که این طرز زندگی به هر حال زینب را ناراحت کرده بود که بنای بدرفتاری را با زید گذارد تا جائی که زید شکایت او را به رسول خدا(ص) برد و از وی اجازه خواست تا زینب را طلاق دهد. پیغمبر خدا(ص) می‌فرمود: «از خدا بترس و همسر خود را از دست مده»[۵] ولی ناسازگاری زینب کار را بر زید تنگ کرد تا جائی که بر اثر اصرار وی رسول خدا(ص) با طلاق زینب موافقت فرمود و زید زینب را طلاق داد. چون عده طلاق زینب سپری شد، رسول خدا(ص) از جانب حق مأمور گردید که به منظور درهم شکستن رسمی دیگر از عادات جاهلیت با زینب ازدواج کند تا مردم عملاً ببینند که احکام فرزند صلبی برای پسر خوانده ثابت نیست و شخص می‌تواند طلاق داده پسر خوانده خود را به عقد خود درآورد.

اجرای این امر برای رسول خدا(ص) دشوار بود، و از مردم و یاوه سرائی‌های آنان نگرانی داشت تا این که آیه زیر که نشانگر حالت روحی و نگرانی شدید آن حضرت است نازل گردید: «از مردم می‌ترسی؟! در حالی که خدای را سزاوارتر است تا از او بترسی؟ اینک چون زید آن زن را رها کرده است، ما او را به عقد تو در می‌آوریم تا بدین وسیله برای مؤمنان درباره زن‌های طلاق داده پسر خوانده‌هاشان حرجی نباشد». با این آیه و صراحتی که در آن به کار رفته است، رسول خدا(ص) در اجرای اوامر الهی و درهم شکستن عادات و رسوم منفور و غیر منطقی جاهلیت، زینب را به عقد خود درآورد.

از آن چه گذشت معلوم می‌شود که غالب ازدواج‌های رسول خدا(ص) بر مبنای حکمت و سیاست و مصلحت اجتماع و اجرای قوانین الهی، و نیز در هم شکستن آداب و رسوم منفور جاهلیت بوده است، نه ارضای هواهای نفسانی و غرائز حیوانی[۶]. زینب اهل بذل و بخشش بود. همسران پیامبر(ص) از ایشان سوال کردند: کدام یک از آنان زودتر به او ملحق خواهند شد و حضرت فرمودند: «أَطْوَلُكُنَّ يَداً»؛ گشاده دست‌ترین شما. عایشه می‌گوید: هنگامی که زینب زودتر از دیگر همسران پیامبر از دنیا رفت، فهمیدیم که او گشاده دست‌ترین ما در خیر و صدقه بوده است[۷]. سال وفات زینب را مشهور، سال ۲۰ هجری در ایام خلافت عمر بن خطاب - و در ۵۰ یا ۵۳ سالگی گفته‌اند[۸]. زینب بنت جَحش روایاتی از رسول خدا(ص) نقل کرده و بعضی نیز مانند پسر برادرش محمد بن عبدالله بن جَحش، ام حبیبه بنت ابی سفیان، زینب بنت ابی سلمه و کلثوم بنت مصطلق از او روایت کرده‌اند[۹].[۱۰]

منابع

  1. عباس عموی رسول خدا در عصر جاهلیت از رباخواران معروف مکه بوده است.
  2. نواده عبدالمطلب، فرزند ربیعه، کودکی شیرخوار در قبیله بنی لیث بود که افراد قبیله هذیل او را به خطا کشتند و بنی‌هاشم تا آن تاریخ که رسول خدا(ص) این سخنان را فرمود، خواهان خون آن کودک از قبیله مزبور بودند (سیره ابن هشام، ج۴، ص۳۷۵).
  3. در جاهلیت رسم چنین بوده که اگر کسی پسری را به فرزندی خود انتخاب می‌کرد و پسر هم راضی می‌شد بعد از آن او را به فرزندی آن شخص خطاب می‌کردند و تمام احکام فرزند صلبی برای چنان فرزند خوانده‌ای ثابت بود.
  4. سوره احزاب/ ۳۶.
  5. سوره احزاب/ ۳۷.
  6. نقش عایشه در تاریخ اسلام، سید مرتضی عسکری، ج۱، ص۶۶.
  7. طبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۰۳؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۷، ص۱۴۰.
  8. الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۱۴؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۶۹.
  9. الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۱۳؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب ج۲، ص۲۸۴.
  10. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۵۴۱.