از دیرباز پرسشهایی معماگونه در باره قدرتخداوند مطرح کردهاند. پرسشها را به گونهای ساختهاند که هرگونه پاسخ مثبت و منفی به آنها، موجب انکارقدرت مطلق خداوند شود؛ مثلًا اینکه آیا خدا میتواند سنگی بیافریند که نتواند آن را بردارد، یا آیا میتواند موجودی بیافریند که نتواند نابودش کند.
اما پاسخی که متکلمان به این معماها دادهاند، این است که قدرت خدا محدودیت ندارد؛ ولی آن فرضها نیز محال عقلیاند و شدنی نیستند. تحقق چنین فرضهایی مستلزم اجتماع نقیضین است؛ مثلًا تحقق اینکه خالق نتواند مخلوق را از میان بردارد، مستلزم این است که هم خالق باشد و هم نباشد؛ زیرا علت بر همه شئون معلول سلطه دارد[۱۲]. در روایتی آمده است که کسی از امام علی (ع) پرسید: "آیا پروردگار تو میتواند جهان را در تخم مرغی جای دهد بی آنکه جهان کوچک شود یا تخم مرغ فراخ گردد؟" امام پاسخ داد: "خداوند عجز و ناتوانی ندارد؛ ولی آنچه تو خواستی، شدنی نیست"[۱۳][۱۴].
قدرت الهی در فرهنگ اصطلاحات علم کلام
قدرت، از صفات ثبوتی و ذاتی الهی بوده، به معنای مبدئیت فاعل مختار برای فعلی از روی علم و اراده میباشد[۱۵]؛ اما رکن اصلی نوع تعریفهایی که در منابع کلامی برای قدرت صورت گرفته است، تمکن بر انجام دادن و عدم انجام دادن است[۱۶].
اما در قدرت الهی، آنچه اهمیت دارد و در تعریف اول به آن اشاره شد، این است که قدرت فرع بر علم و اراده است. از اینرو مبدئیت فاعلهای طبیعی و مبدئیت انسان برای افعال طبیعی بدنی خویش قدرت نامیده نمیشود[۱۷].
اساساً علم و قدرت عین یکدیگرند؛ علم عین قدرت است و قدرت عین علم و تفکیکی که انسان میان علم و قدرت صورت میدهد، یک اشتباه است؛ لذا در ذات پروردگار، هر دو قدرت و علم به شکل واحد موجود هستند. در قرآن کریم در آن آیه که صحبت از علم است، میگوید: ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى﴾[۱۸] در حقیقت علم را کنار قدرت ذکر میکند؛ و یا: ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[۱۹].
از نظر قرآن کریم کسی که به خدای قادرمتعالمعتقد است، یعنی خدایی که فعال ما یشاء است، باید چنین انگارد که هیچ قانونی در جهان قطعی نیست؛ زیرا اگر قانونی قطعی شد، قدرت و اراده خدا محدود خواهد بود، یعنی به صورت ضمنی گفتهایم که خدا مجبور است از این قانونپیروی کند. اگر خلاف یک قانون محال است، بدان معناست که حتی خدا هم مجبور است از این قانونپیروی کند، یعنی همان حرفی که یهود درباره خدا گفتهاند: ﴿يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ﴾[۲۰]؛ و خدا میفرماید: ﴿غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ﴾[۲۱]. قوانین طبیعی صددرصد مثل قوانین موضوعه است که امکان نقض آن قوانین برای ما وجود ندارد؛ اما خدای واضع قانون میتواند آنها را نقض کند[۲۲].
مقتضی برای عمومیتقدرت الهی موجود، و مانع دراینباره مفقود است؛ زیرا آنچه میتواند در این راه مانع باشد دو چیز است: نخست اینکه چیزی ممتنع عقلی باشد که این قسم ممتنع از محل بحث خارج است؛ چه آنکه اساساً محال عقلی به قدرت و عجز متصف نمیشود.
دوم اینکه چیزی مانعاعمالقدرت او گردد؛ چنین فرض و چنین چیزی هم متصور نیست؛ زیرا ممکن و مخلوق نمیتواند مانع نفوذ واجبالوجود و خالق خویش شود[۲۳][۲۴].
پانویس
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید: