بنی امیه در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مظلومیت پیامبر خاتم در برخورد با بنی‌امیه

مظلومیت پیامبر (ص) در تأثیر ژنتیک حسادت در بنی‌امیه

بنی‌هاشم اصیل‌ترین خانواده‌ای بودند که در مکه به خوش نامی و خوش خدمتی به حجاج شهرت داشتند. بزرگان این خانواده به سیادت و سروری مکه مفتخر بودند و از دیر باز مورد رشک و حسادت قبیله بنی‌امیه واقع شده بودند و این حسادت که از امیه بن عبد شمس آغاز شده بود، گویا به شکل ژنتیک و وراثت در اولاد و ذریه آنها به ارث رسید. کینه ابوسفیان نسبت به پیامبر (ص) و عداوت و دشمنی معاویه نسبت به امیر المؤمنین و خشونت و قهر یزید نسبت به سید الشهداء تا پایان حکومت هزار ماهه امویان ترجمان این حقیقت تلخ است.

تاریخ شاهد است که در سال‌های تنگدستی، خشکسالی و قحطی جز هاشم کسی نبود که به مردم مکه کمک کند، از این رو به هاشم، پدر و بزرگ سرزمین بطحا می‌گفتند. او هم در زمان تنگنا و سختی و هم زمان گشایش و رفاه، همواره سفره‌اش گسترده بود. او به تمام در راه ماندگان کمک می‌کرد و افراد بیمناک را پناه می‌داد. امیه بن عبد شمس بر موقعیت هاشم حسد می‌برد و با تکلف می‌خواست با هاشم در بذل و بخشش رقابت کند و مانند او رفتار نماید؛ ولی او نتوانست رقابت را ادامه دهد و مورد سرزنش قریش واقع شد. بدین جهت هاشم را به مفاخره دعوت کرد. هاشم نپذیرفت؛ ولی در پی اصرار امیه قرار گذاشتند هر کدام را داور پس از مفاخره محکوم کرد پنجاه شتر به دیگری بدهد و مدت ده سال حق سکونت در مکه را نداشته باشد و بالاجبار از مکه کوچ کند و در پایان داور به نفع هاشم نظر داد و او را از امیه بالاتر دانست. آنگاه امیه پنجاه شتر کشت و سپس به شام کوچ کرد این اولین بذر دشمنی بود که میان دو خانواده اموی و هاشمی پاشیده شد[۱].

استمرار این کینه‌ورزی را در انتقام‌گیری و ظلم بر اولاد هاشم می‌توان مشاهده کرد. صفحات تاریخ از ظهور این حقد و کینه‌ها خونین است. در روایتی به طور صحیح از رسول خدا آمده است: «إِذَا بلغت بنو امیه اربعین اتخذوا عبادالله خولا و مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ كِتَابَ اللَّهِ دَغَلًا» هنگامی که بنی امیه به چهل نفر برسند، بندگان خدا را برده و مال خدا را بخشش و کتاب خدا را وسیله سوء استفاده قرار می‌دهند[۲]. ابوسفیان در پاسخ به این پرسش پیامبر (ص) که چرا با اینکه می‌دانی من رسول خدایم با من می‌جنگی؟ گفت: می‌دانم تو راست می‌گویی! اما تو جایگاه مرا در قریش می‌دانی و چیزی آورده‌ای که با آن، دیگر بزرگی و شرفی برای من نمی‌ماند. سپس با تو از سر حمیت و کراهت می‌جنگم[۳][۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. عدالت صحابه، ص۴۱۵.
  2. ترجمه الغدیر، ج۹، ص۲۵۲.
  3. انساب الاشراف، ج۵، ص۱۶.
  4. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۱۵۶.