تألیف قلوب در فقه اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

«تألیف» مشتق از واژه «الّف»، هم به معنای انس و الفت و دوستی و مهربانی است و هم به معنای جمع کردن چیزهای پراکنده و پیوند زدن آنهاست[۱]. اما اصطلاح تألیف قلوب در فقه به معنای ایجاد الفت و مهربانی در دل افراد است که برای مقاصد نیکی مانند دعوت به دین، دفع شر و باقی ماندن در دین صورت می‌گیرد. البته امروزه افزون بر اهداف یاد شده، ممکن است اهداف دیگری از قبیل استحکام بخشیدن به بنیه امنیتی و دفاعی کشور با تألیف قلوب برخی از کشورها، حمایت سیاسی از حکومت اسلامی در صحنه بین‌المللی، یاری و حمایت نظامی از کشور اسلامی در صورت وقوع جنگ، خوش رفتاری با اقلیت‌های مسلمان ساکن کشور اسلامی، جلوگیری از ظلم و اجحاف نیز مد نظر قرار گیرد[۲].

نگاهی به موضوع تألیف قلوب در فقه و گستره کاربرد آن به عنوان یک قاعده فقهی و نیز موارد مصرف آن، نشان می‌دهد تألیف قلوب را هم می‌توان در مبحث امنیت به مفهوم فراسنتی آن (ابعاد غیر نظامی امنیت) بررسی کرد و هم در قالب گفتمان ایجابی که در آن رضایتمندی مبنا و ملاک است. تألیف قلوب از نظر فقهی عبارت است از: حمایت اقتصادی پیامبر(ص)، امام‌(ع) و یا ولی امر مسلمین از مسلمانان یا کفار با هدف جلب آنان برای جهاد و اسلام و دفاع از آن. در فقه برای این حمایت اقتصادی، بودجه خاصی اختصاص یافته و آن زکات است. همان‌گونه که در قرآن کریم تصریح شده، یکی از موارد هشتگانه مصرف زکات، تألیف قلوب است: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۳]. فقها در استدلال برای حکم تألیف قلوب، افزون بر آیه فوق، به روایات[۴]، دلیل عقلی و سیره رسول خدا(ص) نیز استناد کرده‌اند. روایات متعددی بیانگر سیره پیامبر اکرم(ص) در تألیف قلوب در برخی از غزوات است؛ از جمله در جنگ حنین به ابوسفیان و عینیه غنایم بیشتری نسبت به مسلمانان عطا کردند[۵].

با وجود اجماع فقها در خصوص تألیف قلوب به عنوان یکی از مصارف زکات و جواز یا لزوم آن در برخی مواقع، اما در مصداق ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ اختلاف نظر دارند؛ برخی این حکم را فقط شامل کافران می‌دانند[۶]، بعضی مصادیق آن را مسلمانان معرفی می‌کنند[۷] و گروهی نیز مصادیق ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ را اعم از کافران و مسلمانان قلمداد می‌کنند[۸]. صاحب جواهر قول اخیر را پذیرفته و معتقد است: التحقيق بعد التأمل التام في كلمات الأصحاب و الأخبار المزبورة و معقد الإجماع و نفي الخلاف أن ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ عام للكافرين الذين يراد ألفتهم للجهاد أو الإسلام والمسلمين الضعفاء العقائد، لا أنهم خاصون بأحد القسمين[۹]: «با تأمل کامل در گفته‌های فقهای شیعه و روایات وارده و موارد اجماعی و غیر اختلافی به دست می‌آید که اصطلاح ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ هم کافرانی را که برای دعوت به جهاد یا اسلام تصمیم به الفت با آنان گرفته شده، شامل می‌شود و هم مسلمانان سست عقیده را، و به یک از این دو اختصاص ندارد». محقق حلی به نقل از شیخ مفید، مسلمانانی را که تألیف قلوب آنها لازم است، در چهار گروه خلاصه کرده است: ۱. تازه مسلمانانی که اگر عطایی داده شوند بزرگانشان نیز به اسلام ترغیب می‌شوند؛ ۲. مسلمانان سست ایمانی که با تألیف قلوب، بر ایمانشان استوار می‌مانند؛ ۳. مرزنشینان مسلمان که موجب پذیرش اسلام توسط مشرکان همجوارشان می‌شود؛ ۴. مجاوران پرداخت کنندگان زکات که با تألیف قلوب، حاضر به گردآوری زکات مجاوران خود هستند. محقق حلی خود نیز به این تقسیم اشکالی نمی‌گیرد و آن را بر اساس مصلحت کشور اسلامی می‌داند که تشخیص این مصلحت به امام و حاکم واگذار شده است[۱۰]. گفتنی است شیخ مفید به مشرکان مشمول تألیف قلوب، دو گروه افزوده است: ۱. آنان که قدرت و اقتدار زیادی دارند و با تألیف قلوب می‌توان از قدرت آنان به سود مسلمانان یا دولت اسلامی بهره جست، ۲. کسانی که قدرت مادی زیادی ندارند و تنها افراد یا دولت‌های بانفوذی هستند که از نفوذ آنها می‌توان در جهت منافع کشور اسلامی استفاده کرد[۱۱].

امام خمینی درباره شمول اصل تألیف قلوب بر کافران و مسلمانان می‌نویسد: ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ و آنان کافرهایی هستند که هدف آن است که به جهادکردن [برای اسلام] و یا به دین اسلام مایل می‌شوند و مسلمانانی هستند که عقایدشان ضعیف است که به خاطر تألیف قلوبشان به آنها زکات داده می‌شود و ظاهر آن است که این گروه [نیز] در این زمان ساقط نشده است»[۱۲]. شیخ ضیاءالدین عراقی، از فقهای برجسته معاصر در بیانی جامع در مورد تألیف قلوب می‌نویسد: و هم الذين يستمالون للجهاد و إن كانوا كفارا... المراد من الجهاد في المتن أيضاً معناه الأعم من الدفاع، بل لا اختصاص له به، فيشمل كل من يكون في استمالته دخل في شوكة الإسلام، كافرا كان أم غير كافر و لا اختصاص أيضاً لهذا الصنف بالفقراء منهم و لا زمان الحضور[۱۳]: ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ کسانی هستند که برای جهاد ترغیب بشوند؛ اگرچه کافر باشند... مراد از جهاد در بحث تألیف قلوب، اعم از دفاع است و بلکه تألیف قلوب به دفاع هم اختصاص ندارد و شامل هر آن چیزی می‌شود که ترغیب به آن موجب شوکت و عظمت اسلام می‌شود؛ خواه ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ کافر باشد یا غیر کافر و در مورد غیر کافر اختصاصی به فقرا ندارد و نیز مختص زمان حضور امام معصوم نیست». آرای فقهای بزرگی همچون صاحب جواهر، امام خمینی، شیخ مفید، محقق حلی و آقاضیا عراقی- که نظرشان در بالا ذکر شد - درباره مصادیق ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ و نیز مصادیق مصرف آن نشان می‌دهد گستره مصادیق و مصارف آن بسیار وسیع است؛ چراکه غایت و هدف آن همانا تعظیم اسلام و شعائر آن و حفظ نظام اسلامی در پرتو ترغیب گروهی، مسلمان و کافر، به جهاد یا اعمال مشابه آن است.

امروزه اسباب و ابزار تعظیم و تحکیم نظام اسلامی و جایگاه مسلمانان بسیار متفاوت و متغیر شده است و نباید به این مقوله صرفاً با نگرشی سنتی به حفظ کیان اسلام از جمله جهاد نظامی پرداخت. ایجاد رضایتمندی در افراد یا مؤسسات یا احزاب و حتی دولت‌ها جهت افزایش بازدارندگی نظام اسلامی در برابر دولت‌های متخاصم، شیوه‌های گوناگونی را بر می‌تابد که تألیف قلوب با نگاهی جدید می‌توان یکی از این ابزارها باشد. نکته شایان ذکر اینکه تألیف قلوب تنها درباره افراد خارجی نیست و در جهت جلب نظر و دیدگاه مخالفان داخلی در جهت اهداف و ارزش‌های اسلامی نیز مصداق می‌یابد.[۱۴]

منابع

پانویس

  1. ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی اسلام، ص۴۰۴.
  2. روح الله شریعتی، قواعد فقه سیاسی، ص۳۰۹.
  3. «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
  4. عیاشی، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۹۷.
  5. رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج۱، ص۴۲۳.
  6. محمد بن حسن طوسی، الخلاف، ج۲، ص۳۵۱.
  7. علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۳، ص۲۰۰.
  8. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۳۴۱.
  9. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۳۴۱.
  10. محقق حلی، المعتبر، ج۲، ص۵۷۳.
  11. روح الله شریعتی، قواعد فقه سیاسی، ص۳۱۳.
  12. سیدروح الله موسوی خمینی، ترجمه تحریر الوسیله، ج۲، ص۵۳.
  13. آقاضیاء الدین عراقی، شرح تبصره المتعلمین، ج۳، ص۱۱-۱۲.
  14. نباتیان، محمد اسماعیل، فقه و امنیت ص ۲۸۰.