تألیف قلوب در فقه سیاسی
مقدمه
تألیف، از ریشه الفت، به معنای گردآوری و پیوند است[۱] و در اصطلاح، عبارت است از کمک مالی حکومت اسلامی به سستباوران، کافران و مشرکان به منظور جلب رضایتشان به اسلام و دفاع و جهاد در راه خدا[۲]. به همین منظور، بودجه خاصی از زکات به این امر اختصاص مییافت. تألیف قلوب، از مبانی سیاست خارجی اسلام است و با این اصل، نهضتهای آزادیبخش و ضد استعماری، مورد حمایت سیاسی و اقتصادی دولت اسلامی قرار میگیرند.
در واقع، تألیف قلوب چتر حمایتی دولت اسلامی بر مستضعفان و مظلومان جهان است. به افراد مورد حمایت ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ اطلاق میشد[۳]. پیامبر (ص) براساس این اصل "صفوان بن امیه" و "ابوسفیان" را به اسلام دعوت نمود تا جایی که صفوان، در جنگ حنین به همراه مسلمین جنگید و از غنائم سهم برد[۴]. دربارۀ نسخ و یا عدم نسخ حکم تألیف قلوب، پس از رحلت پیامبر (ص)، اختلاف است که فرقه امامیه، قایل به عدم نسخ میباشند[۵][۶].
تألیف قلوب در فقه سیاسی اسلام
از نظر فقهی تألیف قلوب عبارت است از: “حمایت اقتصادی مسلمین و یا کفّار توسط پیامبر، امام و یا ولی امر مسلمین به منظور جلب آنان برای جهاد و اسلام و دفاع از آن”. برای این حمایت اقتصادی اسلام بودجه خاصی را اختصاص داده و آن قسمتی از زکات است که به عنوان مالیات اسلامی، از مردم مسلمان گرفته میشود. کسانیکه چنین مورد کمک و حمایت قرار میگیرند “مؤلفة قلوبهم” و یا مؤلف القلوب” نامیده میشوند.
در قرآن مجید برای بودجه هنگفت زکات هشت مورد مصرف بیان گردیده است. متن آیه شریفه در اینباره چنین است: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۷]. “همانا زکات مخصوص: فقرا، مسکینان، بینوایان، کارمندان دولت اسلامی که مسؤول جمعآوری زکاتند، مؤلفةالقلوب، آزادی بردگان، مقروضان و ورشکستگان، فی سبیلالله (کارهای عامالمنفعه، مانند: ساختن مسجد، پل، بیمارستان، کتابخانه و...)، ابن سبیل (کسانی که در حین مسافرت و دور از وطنشان خرج راه خود را تمام کرده و به آن نیاز دارند)... ”.
اینها موارد مصرف بودجه زکات اسلامی است و فقهای شیعه و سنی نیز همه متفقند که موارد مصرف زکات این هشت مورد است که خداوند به طور صریح بیان فرموده است[۸]. اما فقها، بعد از اتفاقشان بر این هشت مورد، در مورد کیفیت هر یک از عناوین، اختلاف فتوا و نظر جزئی پیدا کردهاند. چنانکه ملاحظه فرمودید یکی از موارد هشتگانه “مؤلفةالقلوب” میباشد که باید از زکات سهمی به آنان داده شود تا در جهاد و مبارزه شرکت کنند؛ اینان را خداوند به این خاطر “مؤلفةالقلوب” نامیده است که رهبر و امام مسلمین با پشتیبانی و حمایت مالی جدی آنان، دلهایشان را نسبت به اسلام و مسلمین تألیف و پیوند میدهد و آنان را برای دفاع از اسلام و یا مبارزه علیه دشمنان اسلام، تشویق و دلگرم میسازد. پیامبر اسلام (ص) در دوران حیاتش، اصل تألیف قلوب را به کار میبست. مثلاً از مشرکان شخصی به نام “صفوان بن امیه” و از منافقان، ابوسفیان تألیف قلوب شدند[۹]. صفوان بن امیه در جنگ حنین به همراه مسلمین جنگید و از غنایم نیز سهم برد.
نتیجه مطالب مذکور این است که دین مقدس اسلام، برای تشویق و تقویت ایمان مسلمانان ضعیفالایمان و نیز برای جلب کفّار به جهاد و مبارزه علیه طاغوتها و یا جلب آنان برای شرکت در دفاع از وطن اسلامی، بودجه مالی ویژهای را در نظر گرفته و اعمال چنین سیاستی در سیاست خارجی “تألیف قلوب” نامیده میشود.[۱۰]
مصادیق تألیف قلوب
نظریات فقها در این مسأله گوناگون است به طوریکه شیخ یوسف بحرانی یکی از فقهای برجسته تشیع در اینباره میگوید: “سخنان اصحاب ما در تفسیر کلمه مؤلفةالقلوب و تعیین حوزه عملکرد اصل تألیف قلوب بسیار پراکنده و گوناگون است و احتمالهای زیادی را در بر دارد به طوریکه برخی آن را مخصوص غیر مسلمانان و کفّار میدانند. برخی دیگر منافقان را مصداق مؤلفةالقلوب میشمارند و عده دیگر، دستهای از مسلمانان را مشمول آن قرار میدهند... و شگفتانگیز و عجیب است که با وجود اخبار و روایات روشن و صریح درباره مؤلفةالقلوب، چرا فقهای ما این همه دچار احتمالات شدهاند و... ”[۱۱]. به هر حال ما مصمم هستیم که اقوال و نظریات فقها را در قالب یک ترتیب و نظم خاص بیان کرده و سرانجام نتیجه مطلوب را بگیریم.
نظریات و اقوال فقها در مورد این که منظور از مؤلفةالقلوب چه کسانی هستند، از قرار زیر است:
- فقط کفّار: عدهای از فقها معتقدند که تألیف قلوب فقط شامل کفّار است که امام مسلمین بدین وسیله آنان را نسبت به اسلام خوشبین کرده و به همکاری در جهاد و مبارزه جلب میکند. شیخ مفید از جمله طرفداران این قول است[۱۲]. اما شهید اول صاحب متن لمعه در کتاب “بیان” خود خلاف این قول را به شیخ مفید نسبت داده و گفته است: “شیخ تألیف قلوب مسلمانان را نیز جایز میداند”[۱۳]. محقق حلی در کتاب معتبر خود شیخ طوسی را از جمله طرفداران انحصار تألیف قلوب به کفّار میشمارد[۱۴].
- منافقان: قول دیگر این است که: اصل تألیف قلوب فقط شامل منافقان میشود تا بدین وسیله آنان دلشان نرم شده و از نفاق خود دست بردارند. شهید اول در کتاب “بیان” این قول را به ابنجنید نسبت داده است که یکی از بزرگان فقهای شیعه میباشد[۱۵]. در سیره پیامبر اسلام (ص) نیز مواردی مشاهده میشود که در آنها منافقان را “تألیف قلوب” کرده است؛ مانند: ابوسفیان و.... در این رابطه صاحب حدائقالناضره داستانی را نقل میکند که دانستن آن بیفایده نیست: پیامبر اسلام (ص) در جنگ حنین، باتوجه به اصل تألیف قلوب عدهای از سران عرب، مانند: ابوسفیان و عینیه بن الحصین الفراری و امثال آنان را در جنگ شرکت داد و از غنایم جنگی نیز سهمی برای آنان قائل شد. عدهای از اصحاب ناراحت شدند و به همراهی “سعدبن معاذ” به حضور رسول خدا رفتند و سعد بن معاذ از طرف آنان خطاب به پیامبر (ص) عرض کرد: اگر تقسیم مال میان مسلمانان واقعی و منافقان – و نیز کفّار و مشرکان، مانند: صفوان بن امیّه – بر طبق آیهای است که از جانب خدا نازل شده ما آن را میپذیریم و اگر غیر آن باشد، ما به آن راضی نیستیم. پیامبر (ص) از آن جماعت پرسید: آیا همه شما در رأی با سرپرست خودتان سعد موافقید؟ گفتند: سرپرست و سید ما خدا و پیامبر اوست، اما رأی ما در این مسأله مثل رأی سعد است و لذا خداوند در پاسخ آیه تألیف قلوب را نازل کرد و سهمی برای مؤلفةالقلوب قائل شد”[۱۶]. اسکافی نیز مؤلفةالقلوب را فقط منحصر به منافقان میداند[۱۷]. با توجه به اسناد و مدارک میتوان گفت: منافقان یکی از مصادیق مؤلفة قلوبهم هستند و نه تنها مصداق منحصر به فرد آن.
- مسلمانان ضعیفالایمان: قول دیگر این است که اصل تألیف قلوب شامل حال مسلمانانی است که به توحید خدا و نبوت حضرت محمد (ص) اعتراف دارند، اما دارای ایمانی ضعیف و متزلزل و مضطرب هستند؛ با بهکار گرفتن اصل تألیف و تحبیب قلوب گرایش آنان به اسلام زیادتر میگردد و از تزلزل و اضطراب بیرون میآیند. شیخ یوسف بحرانی صاحب “حدائق الناضرة” از جمله قائلان و طرفداران این قول است. او در کتاب خود برخی از احادیث ائمه اطهار (ع) را برای تأیید نظر خود نقل کرده است؛ اما این نظر صحیح به نظر نمیرسد؛ زیرا برخی از احادیث را توجیه کرده و از برخی نیز اصولاً صرفنظر نموده و نقل نکرده است. مثلاً وقتی که داستان جنگ حنین را نقل میکند فقط از منافقان نام میبرد و وجود صفوان بن امیّه را در جنگ اصلاً ذکر نمیکند که از کفّار و مشرکان بود[۱۸].
- کفّار، منافقان و مسلمین: نظریه و قول دیگر این است که اصل تألیف قلوب، یک اصل “عام” است شامل همه مصادیق ذکر شده مانند کفّار، منافقین، مسلمین ضعیفالایمان، مسلمانان مرزنشین و... میشود و همه را در بر میگیرد و هیچگاه اختصاص و انحصار به یکی از آن مصادیق نداشته و ندارد[۱۹]
دیدگاه فقهای شیعه درباره مصادیق تألیف قلوب
در رأس علما و فقهای شیعه اثناعشری میتوان از شهید اول و شهید ثانی به عنوان طرفداران قول و نظریه عمومیّت اصلی تألیف قلوب یاد کرد. فشرده نظریات شهیدین چنین است: “مؤلفة قلوبهم، هم کفّار و هم مسلمانان را شامل میشود. مؤلفةالقلوب از کفّار، آن کسانی هستند که برای جلب آنان به جهاد و مبارزه، سهمی برایشان قرار داده میشود و مؤلفةالقلوب از مسلمانان چهار دستهاند:
اول، آن دسته از مسلمانان که از مشرکان و کفّار، هم چشم داشته باشند، در این مورد، مسلمین تألیف قلوب میشوند تا کنار هم چشم آنان نیز راغب به اسلام شوند.
دوم، آن دسته از مسلمین که نیّت و ایمانشان ضعیف است و در امر دین متزلزلند، اینان نیز تألیف قلوب میشوند تا شاید ایمانشان تقویت گردد و از تزلزل خارج شوند.
سوم، آن دسته از مسلمین که در همجواری محل جمعآوری زکات باشند.
چهارم، آن دسته از مسلمین که مرزنشین باشند، آنها نیز تألیف قلوب میشوند تا در دفاع و حراست از مرزها، قویتر و مصمّمتر باشند”[۲۰].
از سخنان شیخالطائفه ابو جعفر طوسی در کتاب “نهایه” نیز چنین بر میآید که مانند شهیدین، معتقد به شمول و عمومیت اصل تألیف قلوب است؛ زیرا شیخ در نهایه به طور عام گفته است: “مؤلفة قلوبهم کسانی هستند که بدین واسطه به امر جهاد و مبارزه، ترغیب و تشویق میگردند”[۲۱]. و هیچ توضیحی نداده است.
همچنین محقق حلّی نیز تصریح کرده است که تألیف قلوب شامل مسلمین و کفّار هر دو میشود[۲۲]. همچنین از متأخرین، حاج آقا ضیاء الدین عراقی نیز معتقد است که تألیف قلوب عمومیت دارد و شامل کفّار و غیر مسلمانان نیز میشود[۲۳]. و نیز فقیه مجاهد و مرجع بزرگ اسلام آیةالله العظمی امام خمینی معتقد به عمومیت و شمول اصل تألیف قلوب بر کفّار و مسلمین میباشد. ایشان در تحریر الوسیله چنین میفرماید: “مؤلفة قلوبهم آن عدّه از کفّار هستند که با تألیف قلوب، قصد میشود که آنان به جهاد و مبارزه ترغیب شوند و یا اینکه گرایش پیدا کنند به دین اسلام. همینطور آن عده از مسلمانان که عقیده آنان نسبت به اسلام ضعیف است، مشمول تألیف قلوب هستند”[۲۴][۲۵]
دیدگاه فقهای اهل سنت درباره مصادیق تألیف قلوب
فقهای اهل سنّت نیز در این مسأله چندان اختلافی با فقهای شیعه ندارند و معمولاً عمومیت تألیف قلوب را با شکل ویژهای تصریح میکنند. اختلاف آنان فقط در نسخ و عدم نسخ حکم تألیف قلوب بعد از رحلت پیامبر است که در آینده به آن خواهیم پرداخت. در کتاب “دلیلالطالب” که بر اساس فقه احمد بن حنبل نوشته شده است درباره مسأله مورد بحث ما چنین میگوید: منظور از مؤلفةالقلوب آن کسی است که در میان عشیره و قبیله خود صاحب نفوذ و مطاع باشد؛ چنین کسانی تألیف میشوند: یا به خاطر اینکه به اسلام ایمان بیاورند و یا برای اینکه ایمان ضعیفشان تقویت گردد و یا عاملان زکات را در برابر بازدارندگان آن حمایت کند”[۲۶]. چنانکه از کتاب “الفقه علی المذاهب الخمسة” استفاده میشود، بقیه مذاهب فقهی اهل سنّت نیز عموماً قائلند که حکم تألیف قلوب عمومیّت دارد به مسلمان و غیر مسلمان، مشروط بر اینکه این حمایت اقتصادی و تألیف، به مصلحت اسلام و جامعه اسلامی باشد[۲۷].
سید محمد شیخالاسلام از علمای شافعی ایران در کتاب خود، مؤلفةالقلوب را به چهار قسم زیر تقسیم کرده است:
- تازه به اسلام گرویدهای که ایمان او ضعیف باشد؛
- کسی که مسلمان شده و در میان قبیله خود عنوان و وجههای دارد و همراهی مالی با او از طریق اعطای زکات، باعث اسلام آوردن دیگران بشود؛
- مسلمان قویالایمان که به وسیله زکاتدادن به او، مسلمانان از شرّ قبیله کافر او مصون بمانند؛
- کسی که در وصول زکات و گرفتن آن از مانعالزکات، مسلمانان را حمایت کند[۲۸]؛ در اینجا قسم چهارم مطلق است و میتوان آن را عمومیت داد. قرضاوی نویسنده کتاب محققانه و ارزشمند “فقهالزکات” ضمن یک بررسی فقهی همه جانبه از مسأله تألیف قلوب، در مورد اقسام مؤلفه قلوب همچنین مینویسد:
“مؤلفة قلوبهم اعم از کافر و مسلمان دارای انواع و اقسام ذیل میباشد:
- دستهای از آنها کسانی هستند که با عطا و کمک اقتصادی، امید آن میرود که خود و یا قبیله و اقوامشان اسلام را بپذیرند؛ مانند صفوان بن امیه که پیامبر (ص) در روز فتح مکه به او امان داده بود، پیامبر چهار ماه به او مهلت داد که در کار خویش بیندیشد و راهش را انتخاب نماید و در این مدت، غایب بود و لکن در جنگ حنین، قبل از آنکه مسلمان شود، شرکت جست و پیامبر هنگام عزیمت به حنین اسلحه او را به عاریت گرفت و شتران بسیاری به او بخشید و... ، سپس او مسلمان شد و در این باب احمد با اسناد خود از انس روایت کرده است که: پیامبر (ص) در مورد جلب دیگران به اسلام از عطا کردن و بخشیدن، هیچ ابا و امتناعی نداشت؛ چنانکه مردی از آن حضرت چیزی درخواست کرد و حضرت دستور فرمود: گوسفندان زیادی به او بدهند و آنگاه که او به میان قبیله خود بازگشت چنین گفت: ای قوم! اسلام را بپذیرید، زیرا که محمد در بخشش چون کسی است که هرگز از فقر و تنگدستی نمیهراسد.
- دسته دیگر از مؤلفةالقلوب کسانی هستند که به خاطر دفع شر آنان و وابستگانشان، مورد تألیف قرار میگیرند، چنانکه ابنعباس نقل کرده است که: هرگاه جماعتی نزد پیامبر میآمدند و آن حضرت چیزی از زکات را به آنان میپرداخت و آنها نیز زبان به مدح اسلام میگشودند و میگفتند: این دین، دین خوبی است و اگر آن حضرت چیزی به آنها نمیداد، میگفتند این، دین بدی است.
- گروه دیگر آنهایی هستند که تازه مسلمان شدهاند، اینان نیز به این دلیل مورد حمایت اقتصادی و تألیف قرار میگیرند که در اسلام خود ثابتقدم بمانند. از زهری درباره “مؤلفةالقلوب” پرسیدند که چه کسانی هستند؟ او پاسخ داد: کسیکه از نصارا و یهود به دین اسلام بگروند؛ گفته شد: آیا اگر غنی باشد چطور؟ پاسخ داد: هر چند که غنی باشد. همچنین حسن (بصری) نیز گفته است: مؤلفةالقلوب کسانی هستند که تازه مسلمان شدهاند. و این مسأله به این دلیل است که فرد تازه مسلمانشده به خاطر نفی دین سابق خود و پذیرش اسلام، موقعیت خود را در میان خانواده از دست میدهد و چه بسا با او به مبارزه بپردازند و بهطور کلی وی را طرد کنند، در اینصورت، زندگی اقتصادی او به مخاطره میافتد و بیشک به کمک و حمایت اقتصادی نیاز دارد تا بتواند در عقیده انتخابی خود ثابتقدم بماند.
- از جمله مصادیق مؤلفةالقلوب، بزرگان و زعمای مسلمانانی هستند که از کفّار، نظیر و هم چشم داشته باشند، با تألیف قلب شخصیتهای مسلمان، نظیر آنها از کفّار نیز به اسلام تمایل پیدا میکنند، چنانکه ابوبکر در مورد “عدی بن حاتم” و “برقان بن بدر” چنین عمل نمود، با این که اسلامشان نیک بود و لکن این کار به خاطر منزلتی بود که در پیش اقوام و قبیله خود داشتند.
- از مصادیق دیگر مؤلفةالقلوب، زعما و شخصیتهای ضعیفالایمان مسلمین هستند که در میان قوم خود، دارای نفوذ کلام باشند، اینان نیز مورد تألیف قرار میگیرند تا در دین خود استوار شوند و احتمالاً در امور مربوط به جهاد کمک نمایند، چنانکه رسول خدا (ص) اموال زیادی از غنایم جنگ “هوازن” را به “طلقای مکه” عطا کرد، در حالیکه در میان آنها، هم ضعیفالایمان وجود داشت و هم منافقان بودند، اما بعد از آن جریان، ایمان اکثر آنها تقویت و تثبیت گردید[۲۹].
- دسته دیگر از گروه مؤلفةالقلوب، مسلمانانی هستند که در مرزهای کشور اسلامی زندگی میکنند، اینان نیز بدین طریق مورد حمایت قرار میگیرند تا در مقابل تجاوز احتمالی دشمن، تقویت شوند.
- و از مصادیق مؤلفةالقلوب کسانی هستند که با استفاده از نفوذ کلام خود، در میان بعضی از اقوام که از پرداخت زکات به دولت اسلامی امتناع دارند، آنها را ترغیب به پرداخت زکات نمایند و بدین وسیله زکاتدهندگان را یاری کنند. همه اینها که بر شمردیم، تحت عنوان کلی و عمومی “مؤلفة قلوبهم” داخل هستند و استثنا ندارند”[۳۰].
- فقهای زیدیه: احمد بن یحیی المرتضی یکی از علمای برجسته و مهم فرقه زیدیه (در قرن هشتم هجری) در کتاب فقهی خود، درباره معنای تألیف قلوب و مصادیق خارجی آن چنین مینویسد: وتألیف کل أحد جائز للإمام فقط لمصلحة دینیة ومن خالف فیما أخذ لأجله رد[۳۱]؛ “تألیف قلوب هر کسی که امام و رهبر مسلمین به صلاح اسلام تشخیص دهد، جایز است؛ اما اگر پول را آن شخص در آن منظوری که امام داشته است مصرف نکند و یا آن کارِ مطلوبِ امام را به جای نیاورد، پول پس گرفته میشود”.
- نتیجهگیری: از سخنان فوق معلوم میشود که طبق آرای همه مکاتب و مذاهب فقهی اسلام (با اختلاف نظر جزئی) اصل تألیف قلوب، یک اصل عام است شامل دستههای مختلف مسلمین و کفّار و منافقان میشود؛ یعنی امام و رهبر جامعه اسلامی میتواند در تألیف قلوب هرکس و یا قبیله و دستهای که برای اسلام مصلحت ببیند، از زکات بپردازد و قلب آنان را تألیف کند.
شیخ ضیاء الدین عراقی، از علما و فقهای برجسته متأخر شیعه اثناعشری به صراحت میگوید: “تألیف قلوب شامل مسلمان و کافر، هر دو میگردد، نه تنها برای اینکه مستقیماً در جهاد با کفّار دیگر همراه مسلمین بشوند، بلکه برای دفاع از اسلام و نیز افزودن به شرکت و عظمت نام آن، میتوان پول خرج کرد و تألیف قلوب نمود، حتی نه تنها مسلمانبودن مؤلفةالقلوب شرط نیست، بلکه فقیر بودن آنان نیز شرط نیست؛ در صورت غنیبودن آنان نیز اگر مصلحت اسلام اقتضا کند، باید پول به آنان داد تا تألیف قلوب گردند”[۳۲][۳۳]
﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾
واژه سیاسی - فقهی ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ که در آیه مربوط به مصارف زکات در قرآن آمده است دارای مفهوم سیاسی و نظامی و حاوی نوعی پشتیبانی امنیتی و نظامی دولت اسلامی است. زکات که یکی از منابع مالی تأمین کننده بودجه دولت اسلامی است، به شیوه خاص و طبق مقررات معین از داراییهای مشخص شدهای توسط دولت اسلامی گرفته میشود و بر اساس مقررات و مصارف تعیین شده، توزیع و مصرف میشود. قرآن برای زکات، هشت مصرف کلی مشخص کرده که یکی از این موارد، ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ است. بر این اساس، مؤلفة قلوبهم عنوان خاص در مصارف بودجه دولت اسلامی داشته و در واقع ردیف مخصوص و ثابت در برنامه و بودجه و اقتصاد سیاسی اسلام دارد. گرچه دولت اسلامی موظف نیست که در آمارهای حاصل از زکات را در همه موارد هشتگانه و بهطور مساوی توزیع کند، اما مصرف ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ به عنوان یک ردیف ثابت در بودجه دولت اسلامی برای همیشه منظور شده است. کلمه مؤلفه از ماده الف گرفته شده که در لغت به معنای ترکیب منظم آمده است. راغب اصفهانی در مفردات میگوید: ماده الف به حالت اجتماع و ترکیبی گویند که توأم با التیام و جوشش باشد و در مورد انسانها نیز به معنای ایجاد الفت و جوشش بهکار میرود و از همین ریشه است کلمه الفت[۳۴].
در مورد کلمه مؤلف که از مشتقات ماده الف است مینویسد: مؤلف مجموعهایست از اجزا مختلف که با ترتیب خاصی انتظام یافته و در آن، آنچه که باید پیش گیرد، مقدم شده و از آنچه که سزاوار است در آخر آید مؤخر آمده است[۳۵]. راغب اصفهانی به همین منوال کلمه الف را تفسیر میکند: الف عدد مخصوصی را گویند و بدان سبب به این نام تفسیر میشود که اعداد در آن عدد مؤلف و گرد هم پیوستهاند؛ زیرا اصول اعداد، عبارتند از: آحاد، عشرات، مئون و الوف هنگامی که عدد به مرحله الف (هزار) میرسد، گویی همه یکجا گرد هم میآیند و پس از آن اعداد مکرر آید، بعضی از دانشمندان گفتهاند از همین ریشه است الف؛ زیرا که اساس و سرچشمه نظام میباشد[۳۶]. از این گفتار به خوبی واضح میشود که کلمه الف و الفت با کلمه ترکیب و اجتماع مترادف نبوده و به جز مفهوم آن دو خصوصیت دیگری در معنی الف و تألیف مأخوذ میباشد و به همین دلیل در موارد استعمال واژه مزبور باید معنی نظم و ترتیب و جوشش و ارتباط اجزاء منظور گردد. این مطلب را میتوان با مراجعه به گفتار دیگر کتب لغت نیز به دست آورد. در قاموس، ذیل تفسیر مشتقات ماده مزبور چنین آمده است: تألیف فلانا یعنی با وی مدارا نمود و به او نزدیک شد و با وی ارتباط پیدا کرد تا وی را به خود جلب نماید[۳۷]. فرید وجدی، در دائرة المعارف الاسلامیه، کلمه الفت را به معنی انس و الف الشئ را به معنی ارتباط دادن اجزا چیزی به یکدیگر تفسیر میکند[۳۸].
اگر مفهوم الفت را در یک مقیاس جهانی و به معنی سازش سیاسی در روابط بینالمللی مورد مطالعه قرار دهیم و آن را در رابطه با مسائل بینالمللی تطبیق دهیم، خواه ناخواه با مفاهیمی چون همزیستی ملتها، صلح و امنیت دستهجمعی، بشر دوستی و سازش سیاسی دولتها، ارتباط منظم پیدا خواهد کرد، که خود بخشی از مهمترین مسائل و مباحث حقوق بینالملل بهشمار میرود. اسلام در روابط بینالمللی، صلح را به عنوان اصل اولی و زیربنای زندگی جمعی در سطح جهانی پذیرفته و ملل جهان را به اصل همزیستی مسالمتآمیز و صلح جهانی دعوت کرده است؛ آیات متعددی در قرآن دورنمایی از چگونگی این همزیستی و انساندوستی را برای ما ترسیم کرده است[۳۹] و در این رهگذر از وسایل معنوی و عوامل مادی در جهت تحکیم پیوندهای انسانی سود برده است، تا آنجا که از انگیزههایی چون احسان و نیکی برای جلب عواطف دوستان بالقوه و دشمنان بالقوه استفاده کرده است و عنوان ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ در قرآن حاکی از این واقعیت است. اصل تألیف القلوب در اسلام یک قاعده عمومی است و محل پرداخت هزینه آن اختصاص به زکات ندارد. جریان تقسیم غنایم جنگی غزوه حنین که مورد اتفاق عموم فقها و مورخان شیعه و سنی است و روایات عامه و هم احادیث شیعه آن را تأیید میکند. بنابراین اگر مشاهده میشود که عنوان ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ تنها در آیه زکات مورد اشاره قرار گرفته، نمیتوان به استناد آن، اصل مزبور را تنها به مورد مصارف زکات اختصاص داد؛ زیرا غنایمی که پیامبر اکرم(ص) برای تألیف قلوب افراد نامبرده مصرف کرد، از زکات نبود، بلکه از اموال خمس و مربوط به غنایم جنگ حنین بود و این نکته به وضوح در نقل طبقات ابنسعد، به چشم میخورد. بنابراین، پیشوای اسلام (امام المسلمین) میتواند از مالیاتهای دیگری که از درآمدهای مسلمانان گرفته میشود و یا سایر اموال بیتالمال و حقوق عمومی مسلمانان سهمی را برای تألیف و تحبیب قلوب افراد و یا گروهها به منظور تقویت اسلام و بنیه دفاعی و امنیتی جامعه اسلامی اختصاص دهد. اصولاً ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾[۴۰] گروهی هستند که جلب تمایل و یا حمایت آنها به نحوی در جهت مصالح اسلام و امت و نظام اسلامی سودمند باشد و به همین دلیل اختصاص به باب جهاد ندارد[۴۱].
بر این اساس میتوان ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ را به چند گروه تقسیم کرد: گروه اول: قومی از بزرگان مسلمین هستند که آنان دوستان، همدستان و یارانی از کفار دارند که هرگاه به آنها سهمی از زکات داده شود، امید میرود که دوستان کفار آنها هم به اسلام بگروند و از آن حمایت کنند، مانند: عدی بن حاتم و زبرقان بن بدر که هر دو مسلمان بودند، ولی این دو در میان قبیله و خویشان خود که هنوز به اسلام نگرویده بودند، دارای منزلت بودند[۴۲].
گروه دوم: رؤسا و بزرگان و سرکردگان با نفوذ مسلمان که ضعیفالایمان هستند، ولی در میان مردم خود دارای نفوذند، و امید میرود که با دادن سهم ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ به آنان، ایمانشان قویتر و علاقهشان بیشتر شود و در صحنههای جهاد و نظایر آن قوم خود را به حمایت از اسلام وادارند؛ مانند کسانی که پیغمبر اسلام(ص) از غنایم هوازن، عطایای بسیار به آنان داد و آنان عدهای از طلقاء اهل مکه بودند که اسلام آورده بودند، اما بعضی منافق و عدهای ضعیفالایمان بودند؛
گروه سوم: مرزنشینان مسلمان هستند که با دریافت سهمی از ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ از مرزهای سرزمینهای اسلامی دفاع و محافظت میکنند و این گروه میتواند همان مرابطین (مرزداران) باشند که فقها در زمره مصارف فی سبیلالله از آنها یاد کردهاند و اکنون نیز میتوان این گروه را شامل آن عده از مسلمانانی دانست که در معرض تهاجم فرهنگی و تبلیغاتی دشمنان قرار گرفته و کفار با جلب دوستی آنها، میخواهند آنان را از دینشان گمراه و فرهنگشان را تباه کنند؛
گروه چهارم: طایفهای از مسلمانانند که برای جمعآوری زکات، مورد نیازند؛ زیرا که جز با نفوذ و قدرت آنان، دریافت زکات امکانپذیر نیست و بیشک این مصلحت بر اقدام به جنگ در صورت عدم پرداخت زکات رجحان دارد؛
گروه پنجم: قومی از کفارند که امید میرود با به دست آوردن دلهای آنان، ایمان بیاورند، مانند صفوان بن امیه که پیغمبر در روز فتح مکه به او امان داد و مدت چهار ماه به او مهلت داد که در اختیار دین نظر کند و در این مدت غایب بود و در غزوه حنین حاضر شد و به سود مسلمانان جنگ کرد، پیش از آنکه اسلام بیاورد و چون به جنگ حنین رفت، پیغمبر اسلحه او را عاریه گرفت و او در آن روز گفت «لَأَنْ يَرُبَّنِي رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يَرُبَّنِي رَجُلٌ مِنْ هَوَازِنَ» و پیغمبر اسلام به او در وادی شتر فراوانی با بار عنایت کرد و او گفت: هَذَا عَطَاءُ مَنْ لَا يَخْشَى الْفَقْرَ مسلم و ترمذی از طریق سعید بن مسیب از او روایت کردهاند که گفت: وَاللهِ لَقَدْ أَعْطَانِي النَّبِيُّ(ص) وَإِنَّهُ لَأَبْغَضُ النَّاسِ إِلَيَّ، فَمَا زَالَ يُعْطِينِي حَتَّى إِنَّهُ لَأَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ و ابن سعد گفته: كَانَ صَفْوَانُ أَحَدَ الْمَطْعِمِينَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَالْفُصَحَاءِ، وَقَدْ حَسُنَ إِسْلَامُهُ (صفوان از مهمانداران معروف و از اطعام کنندگان دوران جاهلیت و نیز از جمله فصیحان و سخنوران نامی بود و اسلام وی نیکو گردید)؛
گروه ششم: آن دسته از کفارند که از شرّ آنان باید هراسید و با پرداخت سهمی از زکات، انتظار میرود شرّ آنان دفع شود[۴۳]، ابنعباس میگوید گروهی بودند که پیش پیامبر اکرم(ص) میآمدند، هرگاه چیزی به آنها داده میشد، اسلام را مدح میکردند و میگفتند این دین و آیین خوبیست و هرگاه پیامبر(ص) چیزی به آنها نمیداد، نکوهش میکردند و به اسلام خرده میگرفتند و از جمله آنان ابوسفیان فرزند حرب و عینیه فرزند حصین و اقرع فرزند حابس بودند که پیامبر اکرم(ص) در تقسیم غنایم هوازن به هر کدام صد شتر بخشید[۴۴]. شیخ طوسی در «النهایه» بهطور اجمال میگوید: ... فهم الذين يتألّفون و يستمالون إلى الجهاد. ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ کسانی هستند که با آنها انس و الفت گرفته میشود و میل آنان به جهاد جلب میگردد[۴۵]. ولی در کتاب «المبسوط» مینویسد: «﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ به نظر ما (شیعه) آن دسته از کفارند که با سهمی از زکات تمایل آنان به اسلام جلب میگردد و با آنان انس و الفت گرفته میشود تا در جنگ با مشرکین از آنها یاری بجویند و اصحاب ما گروه مؤلفهای از مسلمین نمیشناسند»[۴۶]. فقهای مالکیه معتقدند: ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ کفاری هستند که مقداری از زکات به آنها داده میشود که نسبت به اسلام رغبت پیدا کنند و میتوانند از قریش باشند و گفته شده ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ مسلمانان تازه به اسلام گرویدهای هستند که به آنان کمک مالی میشود، تا اسلام در دلهای آنان استقرار یابد و بنابر قول دوم حکم آنان باقی است و فسخ نشده است و هماکنون نیز به آنان از زکات داده میشود و اما بنابر تفسیر اول، در اینکه حکم ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ تا زمان ما ادامه دارد یا نه؟ اختلاف وجود دارد و تحقیق مطلب آنست که هرگاه اسلام نیازمند به تحبیب قلوب کفار باشد و مقتضیات آن را ایجاب نماید، به آنان از زکات داده میشود و الا نه[۴۷]. به عقیده فقهای حنبلی: ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ عبارت از پیشوایان و بزرگان عشیرهها هستند که امید میرود با دادن سهمی از زکات مسلمان شوند و یا بیم آن رود که از آنان شری عاید مسلمین شود یا ممکن است به این وسیله ایمانشان قوی شود و یا کفار و گروهی که با آنان نظیر و همچشم هستند به اسلام بگروند و یا در گردآوری زکات به آنان نیازی باشد در این موارد سهمی از زکات به آنان داده میشود تا تألیف قلوب آنها حاصل شود[۴۸].
فقهای شافعیه معتقدند: ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ چهار طایفه هستند:
گروه اول: افراد ضعیف الایمانی هستند که تازه اسلام آوردهاند و به آنان از زکات داده میشود تا اسلامشان قوی شود؛
گروه دوم: آنانی که اسلام آوردهاند و در عشیره خود دارای مقام و منزلتی هستند که هرگاه به آنان کمک کنیم، دیگر کفار نیز اسلام بیاورند[۴۹]؛
گروه سوم: مسلمانان قوی الایمان میباشند که انتظار میرود با دادن زکات به آنان شر کفاری که در پشت سر آنان قرار گرفتهاند، بدان وسیله دفع شود؛
گروه چهارم: کسانی هستند که شرّ مانعین زکات را دفع میکنند[۵۰]. بر اساس نظریه فقهای حنفیه، ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ سهمی از زکات ندارد و مدرک و مستند آنان در این زمینه رفتار خلیفه اول نسبت به ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ است[۵۱]. ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ در زمان خلافت خلیفه اول از زکات منع شدند و در عمل این بخش از احکام سیاسی اسلام تعطیل شد. به اعتقاد شیعه این عمل خلاف شریعت بوده و در نظر اهل سنت اجتهاد محسوب شده است. بدون تردید تألیف قلبها در مورد هر دو گروه کفار و مسلمانان متحقق میشود، الا اینکه ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ در زمان پیامبر اکرم(ص) کسانی بودند که به آنها از زکات و از غیر زکات بیشتر از دیگران داده میشد و آنها به ظاهر از کفار نبودند و اظهار اسلام میکردند، ولی از نظر ایمان ضعیف بودند و در میان قوم خویش از اشراف و بزرگان محسوب میشدند، مانند: ابوسفیان و اقرع و عینیه و امثال آنها، ابنجنید در این مورد گفتار مشابهی دارد میگوید: پیامبر اکرم(ص) اینان را خوب میشناخت که به زبان، اظهار دین میکنند و مسلمانان و پیشوایان را کمک مینمایند و جز قلبشان با آنان هستند. فقهای شیعه بهطور معمول عنوان ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ را به کفار اختصاص داده و شهید اول در کتاب «الدروس» و محقق حلی در کتاب «شرایع الاحکام» و سید بن زهره در کتاب «الغنیه» و علامه حلی در کتاب «ارشاد الاذهان» و مؤلف «مصباح» بر این نظریه تصریح کردهاند و شیخ طوسی در کتاب «الخلاف» بر آن، ادعای اجماع کرده است[۵۲].
به جز این نظریه، دو نظریه دیگر هم در آرای فقهای شیعه دیده میشود که یکی از آن دو درست در نقطه مقابل نظریه اول قرار گرفته که بر اساس آن، ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ اختصاص به گروه مسلمانانی دارد که به جهت ضعف ایمان، سهم ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ به آنان تعلق میگیرد تا ایمانشان نیرو و ثبات گیرد. شیخ مفید و صاحب کتاب «الحدائق» از کسانی هستند که این نظریه را پذیرفته و آن را تأیید کردهاند. نظریه سوم که جمعی از فقهای شیعه آن را پذیرفتهاند آن است که ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ شامل هر دو گروه میشود و منظور اصلی جلب تمایل و حمایت آنان خواهد بود که در مورد هر دو گروه صادق است. صاحب «جواهرالکلام» در توجیه این نظریه به شواهد تاریخی و عمل پیامبر گرامی(ص) در غزوات اشاره میکند و نتیجه میگیرد که ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ در زمان پیامبر اکرم(ص) کسانی بودند که به آنها از مصارف زکات و نیز از سایر منابع بیتالمال بیشتر از دیگران داده میشد و آنها به ظاهر از کفار نبودند و اظهار اسلام میکردند، ولی از نظر ایمان ضعیف بودند و در میان قوم خویش از اشراف و بزرگان محسوب میشدند، مانند ابوسفیان، اقرع، عینیه و امثال آنها[۵۳]. صاحب «الحدائق» از فقهای متأخر شیعه، معتقد است که ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ شامل کفار نمیشود و این عنوان در آیه زکات اختصاص به مسلمانان ضعیف العقیدهای دارد که با دادن زکات شاید ایمانشان قویتر شود و به یاری مسلمانان بشتابند. شاید دلیل این نظریه آن باشد که در بسیاری از احادیثی که در زمینه تفسیر ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ وارد شده از گروه مسلمانان ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ یاد شده و همین روایات است که نارسایی نظریه اول را هم که ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ را به گروه کفار اختصاص داده، ثابت میکند. بنابراین اطلاق ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ با توجه به مفهوم عام لغوی آن میتواند صحت نظریه سوم را که ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ را شامل هر دو گروه مسلمانان و کنار میداند اثبات کند[۵۴].
فقیه همدانی در کتاب «مصباح الفقیه» مینویسد: آنچه که با تدبر در روایات، اخبار و گفتار اصحاب بهدست میآید، اینست که ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ که در قرآن برای آنان سهمی قرار داده شده، شامل همه گروهها و نیز شامل کفاری میشود که مقصود از تحبیب و تألیف قلوب آنان گرویدنشان به اسلام است. اما بررسی این مطلب نتیجه مهمی ندارد؛ زیرا وقتی ثابت شد که والی میتواند زکات را در اینگونه موارد که تأیید اسلام بهشمار میرود، مصرف کند و لازم نیست زکات را بر همه اصناف مستحقان توزیع و بسط دهد، فرقی میان سهمها نخواهد ماند، نهایت اگر کفاری که تحبیب قلوب آنان برای اسلام آوردن و یا شرکت در جهاد منظور است، در ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ داخل نشوند - همانطوری که صاحب «الحدائق» معتقد است - قهرا در سهم فی سبیلالله داخل خواهد بود. به این ترتیب آرای فقهی درباره ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ را میتوان در چهار نظریه خلاصه کرد:
- اختصاص ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ به گروه کفار؛
- اختصاص ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ به گروه مسلمانان ضعیف الایمان؛
- اختصاص ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ به گروه منافقین که به ظاهر ادعای اسلام میکنند، ولی در دل مشرک و مُرَدَّند؛
- شمول ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ به هر دو یا هر سه گروه.
روایات و آرای تفسیری در ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾:
- ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ گروهی هستند که خدا را یگانه میدانند و عبادت غیر خدا را از دل کندهاند و لکن معرفت و ایمان به نبوت و رسالت رسول خدا در دل آنان رسوخ ننموده و رسول خدا نسبت به آنان دلجویی میکرد و آنان را شناسایی مینمود و معرفی میکرد تا بشناسند و برای آنان سهمی از زکات قرار داده بود که معرفت پیدا کنند و به رغبتی بیایند[۵۵]؛
- آنان گروهی هستند که خداوند را به یکتایی قبول دارند و عبادت غیر خدا را از دل بیرون کردهاند و گواهی دادهاند به کلمه «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» ولی اینان در این گواهی تردید به دل راه دادهاند و در قسمتی از رسالت پیامبر اکرم(ص) تردید نمودهاند، خداوند به رسول خود امر فرمود: که از آنان دلجویی کند تا با مال و احسان اسلامشان نیکو و در دینی که گرویده و به آن اقرار نمودهاند، ثابتقدم باشند[۵۶].
رسول خدا(ص) در جنگ حنین رؤسای عرب را از قریش و سایرین دلجویی کرد، از جمله آنان ابوسفیان ابنحرب و عینیة بن حصین الفزاری و نظایر آنها بودند، تا آنکه انصار به خشم آمدند و به گرد سعد بن عباده درآمدند، وی آنان را به خدمت رسول خدا(ص) آورد و گفت: ای رسول خدا آیا اجازه میدهی با تو سخن بگویم. حضرت فرمود: بگو. سعد بن عباده گفت: اگر این عملی که در مورد این اموال نمودی و از آن بین خویشاوندان خویش تقسیم کردی، طبق وحی منزل الهی بود، ما بدان راضی هستیم و اگر غیر از این باشد ما هرگز به آن رضایت نمیدهیم. زراره میگوید شنیدم امام باقر(ع) فرمود: رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود: ای گروه انصار آیا همگی با گفتار بزرگتان سعد، موافقید؟ گفتند بزرگ ما خدا و رسول اوست، در پاسخ سومین تأکید رسول خدا(ص) گفتند: ما نظیر گفتار وی را میگوییم، زراره میگوید: امام باقر(ع) فرمود: خداوند نور آنان را حفظ فرمود و برای ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ سهمی در قرآن واجب نمود[۵۷]؛
- امام صادق(ع) به اسحاق بن غالب فرمود: ای اسحاق چطور میبینی مصادیق این آیه را: ﴿فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ﴾[۵۸] اینان بیش از دو ثلث مردمند؛
- ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ شامل هر فرد و گروهی است که امام در هر زمان، تألیف قلوب آنان را لازم ببیند[۵۹].
طبرسی در مجمعالبیان درباره ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ مینویسد[۶۰]: ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ دستهای از اشراف بودند در زمان پیامبر(ص) و آن حضرت برای اینکه دلهای آنان به سوی مسلمین جلب گردد و از آنان در جنگ با دشمنان کمک بگیرد، به آنان سهمی از زکات عنایت میفرمود، اختلاف است میان علماء که آیا این سهم از زکات، بعد از پیغمبر(ص) ثابت است یا خیر؟ بعضی گفتهاند این سهم در هر زمانی ثابت است، این قول از شافعی نقل شده و جبایی آن را اختیار کرده و از امام باقر(ع) نیز روایت شده: جز اینکه جبایی گفته، شرط ثبوت این سهم از زکات آنست که امام عادلی وجود داشته باشد که به وسیله این سهم، آنان را تألیف کند و بعضی گفتهاند این سهم از زکات مخصوص به زمان پیغمبر(ص) بوده و پس از آن ساقط شده زیرا خداوند اسلام را عزیز و شرک را مقهور گردانیده است. این قول از حسن و شعبی نقل شده و ابیحنیفه و اصحابش به آنان قائل شدهاند. مفسران نیز به نوبه خود ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ را از ابعاد مختلف به بحث و بررسی گذاشتهاند و احتمال انقطاع حکم آن را پس از اقتدار اسلام مورد مناقشه قرار دادهاند[۶۱]و[۶۲].[۶۳]
﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ در فقه حنبلی
به عقیده فقهای حنبلی: ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ عبارت از پیشوایان و بزرگان عشیرهها هستند که امید میرود با دادن سهمی از زکات مسلمان شوند و یا بیم آن رود که از آنان شرّی عاید مسلمین شود یا ممکن است به این وسیله ایمانشان قوی شده و یا کفار و گروهی که با آنان نظیر و همچشم هستند به اسلام بگروند و یا در گردآوری زکات به آنان نیازی باشد، در این موارد سهمی از زکات به آنان داده میشود تا تألیف قلوب آنها حاصل شود[۶۴]و[۶۵].[۶۶]
مؤلفة قلوبهم در فقه حنفیه
بر اساس نظریه فقهای حنفیه﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ سهمی از زکات ندارند و مدرک و مستند آنان در این زمینه رفتار خلیفه اول نسبت به ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ است[۶۷]و[۶۸].[۶۹]
﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ در فقه شافعیه
فقهای شافعیه معتقدند[۷۰]: ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ چهار طایفه هستند:
گروه اول: افراد ضعیف الایمانی هستند که تازه اسلام آوردهاند و به آنان از زکات داده میشود، تا اسلامشان قوی شود.
گروه دوم: آنانی که اسلام آوردهاند و در عشیره خود دارای مقام و منزلتی هستند که هرگاه به آنان کمک کنیم دیگر کفار نیز اسلام بیاورند[۷۱]؛
گروه سوم: مسلمانان قوی الایمان هستند که انتظار میرود با دادن زکات به آنان شر کفاری که در پشت سر آنان قرار گرفتهاند به این وسیله دفع شود.
گروه چهارم: کسانی هستند که شر مانعین زکات را دفع میکنند[۷۲]و[۷۳].[۷۴]
﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ در فقه مالکی
فقهای مالکیه معتقدند: ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ کفاری هستند که مقداری از زکات به آنها داده میشود که نسبت به اسلام رغبت پیدا کنند و میتوانند از قریش باشند و گفته شده ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ مسلمانان تازه به اسلام گرویدهای هستند که به آنان کمک مالی میشود، تا اسلام در دلهای آنان استقرار یابد و بنابر قول دوم حکم آنان باقی است و فسخ نشده است و هماکنون نیز به آنان از زکات داده میشود و اما بنابر تفسیر اول در اینکه حکم ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ تا زمان ما ادامه دارد یا نه، اختلاف وجود دارد و تحقیق مطلب آنست که هرگاه اسلام نیازمند به تحبیب قلوب کفار باشد و مقتضیات، آن را ایجاب کند به آنان از زکات داده میشود و الّا نه[۷۵]و[۷۶].[۷۷]
منابع
پانویس
- ↑ ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا﴾ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید و نعمتهای خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دلهای شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳؛ لغتنامه دهخدا، ج۴، ص۶۳۲۶.
- ↑ شرح لمعه، ج۲، ص۴۵؛ تحریر الوسیله، ج۱، ص۳۳۶؛ جامع المقاصد، ج۳، ص۳۱؛ شرایع الاسلام، ج۱، ص۱۶۱؛ نهایه شیخ، ص۱۸۴؛ دلیل الطالب، ص۷۴.
- ↑ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
- ↑ فقه الامام جعفر الصادق (ع)، ج۲، ص۹۰؛ المغازی، ج۳، ص۹۴۶.
- ↑ الحدائق الناضره، ج۵، ص۳۶-۳۵؛ المعتبر فی شرح المختصر، ص۵۷۳؛ بدایة المجتهد، ج۱، ص۲۰۱؛ تحریر الوسیله، ج۱، ص۳۳۶.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۶۴.
- ↑ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
- ↑ ر. ک: البیان (شهید اول)، ص۱۹۳ به بعد و بدایة المجتهد، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ فقه الإمام جعفر الصادق (ع)، ج۲، ص۹۰.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۴۰۵.
- ↑ حدائق الناضرة، ج۵، کتاب زکات، ص۳۶.
- ↑ شرح لمعه، ج۱، ص۱۷۰.
- ↑ البیان، ص۱۹۴.
- ↑ المعتبر، ص۲۷۹.
- ↑ المعتبر، ص۲۷۹.
- ↑ الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهره، ج۵، ص۳۶.
- ↑ مستمسک العروة، ج۹، ص۲۴۶.
- ↑ الحدائق الناضرة، ج۵، ص۳۷.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۴۰۷.
- ↑ شرح لمعه، ج۱، ص۱۷۰.
- ↑ النهایة فی الفقه والفتاوی، ص۱۸۴.
- ↑ المعتبر فی شرح المختصر، ص۲۷۹.
- ↑ شرح تبصرة المتعلمین، ج۳، ص۱۲۷.
- ↑ تحریر الوسیله، ج۱، ص۳۳۶، مسأله ۱۲.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۴۱۰.
- ↑ مرعی بن یوسف حنبلی، دلیل الطالب، ص۷۴.
- ↑ الفقه علی المذاهب الخمسه، ص۱۸۰.
- ↑ راهنمای مذهب شافعی، ج۱، ص۹۹.
- ↑ پس از فتح مکه، پیامبر اسلام (ص) گروهی از مشرکان را از مجازات معاف داشت و فرمود: «أَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»؛ شما آزادید”. از جمله طلقا ابوسفیان پدربزرگ یزیدبن معاویه بود که حضرت زینب (س) در دوران اسارت خود خطاب به او با لحن تحقیر آمیز فرمود: یابن الطلقاء.
- ↑ فقه الزکاة، ج۲، ص۵۹۵.
- ↑ عیون الأزهار فی فقه الائمة الاطهار، ص۱۳۵.
- ↑ شرح تبصرة المتعلمین، ج۳، ص۲۱۷.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۴۱۲.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۰.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۱.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۱.
- ↑ قاموس، ص۵۳۱.
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱، ص۴۶۲.
- ↑ ﴿وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾«و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ «ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۰۸؛ ﴿إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا﴾ «مگر آنان را که با گروهی وابستگی دارند که میان شما و ایشان پیمانی است یا آنکه با دلتنگی از نبرد با شما و یا نبرد با قوم خویش، نزد شما آمدهاند- و اگر خداوند میخواست آنان را بر شما چیرگی میداد و با شما به نبرد میپرداختند- باری، اگر اینان از شما کنارهجویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۹۰..
- ↑ تفسیر المیزان، ج۹، ص۳۲۵.
- ↑ تفسیر المنار، ج۱۰، ص۴۹۴.
- ↑ تفسیر المنار، ج۱۰، ص۴۹۴.
- ↑ تفسیر المنار، ج۱۰، ص۴۹۶- ۴۹۴.
- ↑ تفسیر المنار، ج۱۰، ص۴۹۵.
- ↑ النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص۱۸۴.
- ↑ المبسوط، ج۱، ص۲۴۹؛ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۲۳ – ۵۰۲.
- ↑ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۲۳ – ۵۰۲.
- ↑ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۲۳ – ۵۰۲.
- ↑ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۲۳ – ۵۰۲.
- ↑ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۲۳ – ۵۰۲.
- ↑ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۲۳ – ۵۰۲.
- ↑ جواهر الکلام، ج۱۵، ص۳۸۸ – ۳۳۹.
- ↑ جواهر الکلام، ج۱۵، ص۳۸۸ – ۳۳۹.
- ↑ جواهر الکلام، ج۱۵، ص۳۴۱.
- ↑ قلائد الدرر، ج۱، ص۲۸۹؛ تذکرة الفقها، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۴۵.
- ↑ کافی، ج۳، ص۳۰۱ – ۲۰۲.
- ↑ «اگر از آن به آنان داده شود خرسند میشوند و اگر داده نشود ناگهان به خشم میآیند» سوره توبه، آیه ۵۸.
- ↑ کافی، ج۲، ص۳۰۱.
- ↑ تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۴۲؛ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
- ↑ تفسیر المنار، ج۱۰، ص۴۹۶.
- ↑ فقه سیاسی، ج۶، ص۸۸ – ۸۶، ۹۴ – ۹۲، ۹۹ -۹۶ و ۱۰۳ – ۱۰۱.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۴۵۲.
- ↑ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۲۳ – ۵۰۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۹، ص۱۸۱.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص۴۵۸.
- ↑ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۲۳-۵۰۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۹، ص۱۸۱.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص۴۵۸.
- ↑ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۲۳-۵۰۲.
- ↑ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۲۳-۵۰۲.
- ↑ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۲۳-۵۰۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۹، ص۱۸۱.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص۴۵۸.
- ↑ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۱، ص۶۲۳-۵۰۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۹، ص۱۸۰.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص۴۵۸.