حباب بن منذر سلمی خزرجی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از حباب بن منذر بن جموح)

آشنایی اجمالی

منسوب به تیره بنوشمه، از قبیله بزرگ خزرج است[۱]. نام مادر حباب، شموس دختر حق بن امة بن حرام[۲] و کنیه‌اش «ابوعمر» (و به قولی «ابوعمرو»)، شاعر و از بزرگان و اشخاص صاحب نفوذ خزرجیان است[۳]. او در بیشتر غزوات و سرایا شرکت داشت و عهده‌دار پرچم خزرجیان بود[۴]. با توجه به اینکه معمولا رسول خدا (ص) در جنگ‌ها پرچم را به دست نامداران هر قومی می‌سپرد، باید وی را از نامداران بزرگ انصار دانست[۵]. حباب در ۳۲ سالگی در جنگ بدر شرکت کرد و قبل از جنگ به رسول خدا مشاوره داد[۶].

در آستانه جنگ بدر رسول خدا (ص) زودتر از کفار قریش به آب رسید و بر لب بزرگترین چاه بدر موضع گرفت، از اصحاب خود خواست درباره محل پیاده شدن و توقف سپاه رأی خود را بگویید[۷]. حباب بن منذر برخاست و گفت: ای رسول خدا اگر به امر الهی فرود آمده‌ای ما هم به ناچار فرود می‌آییم و قدمی پیش و پس نمی‌گذاریم، اما اگر می‌‌توانیم نظر بدهیم من این سرزمین و چاه‌های آن را خوب می‌شناسم، اگر مصلحت بدانی حرکت کنید و مردم را بر سر چاهی که به قرشیان نزدیک‌تر و آب آن بسیار شیرین و مقدار آن هم زیاد است، فرود آیید و همه چاه‌های دیگر را کور کنید و بر سر آن چاه حوضی بسازید و پُر از آب کنید[۸]. با آنها جنگ می‌کنیم در حالی که ما آب داریم و آنها ندارند. حضرت رأی حباب را پسندید[۹] و حرکت کرد تا به چاه نزدیک قرشیان رسید، آنجا فرود آمد و دستور داد چاه‌ها دیگر را کور کردند و حوضی بر سر آن چاه ایجاد کردند و آن را از آب پُر کردند[۱۰] و ظرف در آن انداختند[۱۱]. گفته شده رسول خدا (ص) در جنگ بنی نضیر و بنی قریظه هم مشورت کرد؛ آنجا هم حباب بن منذر برخاست و گفت: عقیده‌ام این است که میان دژهای ایشان فرود آییم و ارتباط آنان را با یکدیگر قطع کنیم، و رسول خدا (ص) به پیشنهاد او عمل فرمود[۱۲]، اما در جنگ خیبر پیشنهاد حباب را رد کرد. حباب در خیبر نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا (ص) شما نزدیک به حصار میان نخلستان و زمین‌های مرطوب فرود آمده‌اید، از طرفی هم من مردم قلعه نطاة را می‌شناسم، هیچ قومی آزمندتر و تجاوزگرتر از ایشان نیست، و آنها هم اکنون بر ما مشرف‌اند، این موجب می‌شود که بیشتر در تیررس آنها قرار گیرید، ظاهراً آن حضرت پیشنهاد حباب را نپذیرفت و فرمود: همین امروز با آنان می‌جنگیم[۱۳]؛ مقریزی[۱۴] در جای دیگری این داستان را مربوط به جنگ طائف دانسته است. برخی محققان با استناد به اینکه رسول خدا (ص) همیشه درست عمل می‌کرد و هیچ گاه دچار خطا نمی‌شد، در صحت روایات پیش گفته و تغییر موضع آن حضرت به سبب مشورت و رأی دیگران، تردید کرده‌اند[۱۵]. قبل از شروع جنگ بدر حضرت چند پرچم بست و پرچم خزرجیان را به حباب بن منذر داد و برای آنان شعار «یا بنی عبدالله» را معین کرد[۱۶]، ابن هشام[۱۷]، گفته است «یا بنی عبدالله» شعار خزرجیان در جنگ حنین بوده که البته منافاتی با اینکه شعار آنان در دیگر جنگ‌ها نیز باشد ندارد. خالد بن اعلم[۱۸] و بنا به قولی ابو قیس بن فاکه نیز که از دشمنان سرسخت رسول خدا (ص) بود، در بدر به دست حباب کشته شدند[۱۹] و گوشه بینی امیه نیز با شمشیر حباب قطع شد[۲۰]. «عایشه» دختر قدامه گوید: در مکه مادر صفوان بن امیه به حباب بن منذر نگاه کرد. به او گفتند: این همان کسی است که پای علی بن امیه را در بدر جدا کرد. مادر صفوان گفت: ما را از خاطره افرادی که در شرک و کفر کشته شده‌اند رها کنید! خداوند علی را با ضربت حباب خوار ساخت و حباب را به واسطه ضربتی که به علی بن امیه زد گرامی داشت[۲۱]. ابن سعد[۲۲] گوید: همه سیره‌نویسان حباب را از شرکت کنندگان در بدر می‌دانند، اما محمد بن اسحاق او را در شمار شرکت کنندگان بدر نیاورده و این اشتباهی است که از او سر زده است و شرکت حباب در بدر بسیار مشهور است. حباب در جنگ احد نیز از پایداری کنندگان[۲۳] و پرچمدار خزرجیان بود[۲۴] و با چند نفر دیگر پیمان بستند تا زمان مرگ پایداری کنند[۲۵]. قبل از جنگ احد رسول خدا (ص)، حباب بن منذر را مخفیانه برای کسب خبر و ارزیابی دشمن میان ایشان فرستاد و به او امر فرمود: چون برگشتی نزد هیچ یک از مسلمانان به من گزارش نده، مگر اینکه بگویی دشمن را اندک دیدم. حباب برگشت و در خلوت به پیامبر گزارش داد[۲۶]. واقدی به طریق خود از قول کسی که به حباب بن منذر می‌نگریسته نقل کرده است که می‌‌گفت: حباب در جنگ احد با دستار سبزی که بر سر خود بسته بود، مشخص بود و او چنان گرداگرد دشمن می‌گشت و حمله می‌کرد که گویی بر گله گوسفندان حمله می‌کند و دشمنان چنان او را محاصره کرده بودند که گفته شد: حباب کشته شد، اما او در حالی که شمشیر در دستش بود آشکار شد و دشمن از گرد او پراکنده شده و به هر سوی گریختند [۲۷].

حباب بن منذر علاوه بر شرکت در جنگ‌ها و غزوات همواره از افراد تأثیرگذار در حوادث صدر اسلام بود. او در جنگ بنی قریظه با سعد بن عباده خدمت رسول خدا (ص) رسیده عرض کردند: گویا اوسیان به جهت هم پیمانی با بنی قریظه از کشته شدن ایشان راضی نیستند. سید بن حضیر به مقابله با آنان برآمد و پیشنهاد داد تا به هر خانه اوسی اسیری برای گردن زدن، داده شود و هر اوسی به این کار رضایت ندهد، خداوند بینی او را به خاک بمالد. واقدی[۲۸] در ادامه، گزارش‌هایی ارائه داده است که رسول خدا (ص) پس از این، اسرای یهود را برای گردن زدن به تیره‌ها و خانه‌های اوسیان فرستاد[۲۹].

در جنگ با اهل نطاة (خیبر) یهودیان سخت فراهم بودند و گاه تیرهای آنان به لشکرگاه مسلمانان می‌رسید، حباب از آن حضرت خواست مکان سپاه را تغییر دهد و نخل‌های یهودیان را که از فرزندان نورس خود بیشتر دوست داشتند، قطع کند [۳۰]. در جنگ خیبر نیز حباب پرچمدار بنی اسلم بود و به تحریض و تشویق رسول خدا (ص) به حصار صعب بن معاذ حمله کرد و یوشع یهودی را کُشت و آن قلعه را گشود.

پس از رحلت رسول خدا (ص) که انصار از خوف امارت مهاجران در سقیفه بنی ساعده برای بیعت با سعد بن عباده جمع شدند، حباب بن منذر هم آنجا حاضر بود، ابوبکر، عمر، ابو عبیدة بن جراح و دیگر مهاجران نیز حاضر شدند[۳۱]، و چون سخن گفتند، حباب بن منذر برخاست و گفت: ای گروه انصار، دست‌هایتان را نگه دارید، مردم در پناه و در زیر سایه‌های شما هستند و هیچ ستمگری بر شما نمی‌تواند ستم کند و هیچ مردمی از رأی شما سرپیچی نخواهند کرد، شما گروهی هستید عزیز، ثروتمند و شجاع و مردم می‌نگرند که شما چه می‌کنید. با یکدیگر نزاع و اختلاف نکنید در غیر این صورت رأیتان فاسد می‌شود و کارهایتان به سرانجام نمی‌رسد[۳۲]. سپس ادامه داد که شما گروه پناه دهنده و یاری دهنده رسول خدا (ص) هستید. هجرت به سوی شما بود و اجر و پاداش شما مثل أجر نخستین ایمان آورندگان است. شما قبل از مهاجران صاحب خانه و ایمان بوده‌اید. سوگند به خدا، فقط در سرزمین شما بود که خداوند به صورت آشکار مورد پرستش قرار گرفت و فقط در مسجد شما نماز به صورت گروهی برگزار شد، عرب به واسطه شمشیرهای شما کوچک شد. شما بیشترین بهره را از کار خلافت دارید، اگر مهاجران خودداری کردند، در این صورت حاکمی از آنان باشد و حاکمی نیز از ما[۳۳].

بشیر بن سعد انصاری بدون توجه به سخنان حباب بن منذر پیش افتاد و با ابوبکر بیعت کرد. حباب بن منذر فریاد زد: ای بشیر کار را ضایع کردی، چه چیزی تو را مجبور بر این کار کرد، آیا بر اینکه پسر عمویت امیر شود حسادت ورزیدی؟[۳۴]

بعد از بیعت بشیر با ابوبکر، با دعوت اسید بن حضیر اوسیان نیز با ابوبکر بیعت کردند و در این حال، حباب بن منذر برخاست و به جهت گرفتن شمشیر اسید بن حضیر به او حمله کرد، اما دیگران نیز به حباب حمله بردند و شمشیر اسید را از حباب گرفتند و حباب نیز با لباس خود به صورت مردم میزد تا اینکه همه از بیعت با ابوبکر فارغ شدند. حباب می‌‌گفت: گروه انصار بدانید، سوگند به خدا، روزی را می‌بینم که با فرزندان خود در خانه‌های مهاجران خواهید ایستاد و از آنان آب خواهید خواست و أتان از شما دریغ خواهند کرد[۳۵]. ابوبکر به حباب گفت: حباب، آیا از ما می‌ترسی؟ حباب گفت: از تو نمی‌ترسم ولی از کسانی می‌ترسم که پس از تو می‌آیند و پدران و برادرانشان به دست ما کشته شده‌اند[۳۶]. ابن ابی الحدید[۳۷] گوید: این خبر را بر استاد خود ابوجعفر نقیب خواندم، فراست و هوشیاری حباب بن منذر را ستود. حباب مثل واقعه حره را پیش بینی کرد. در واقعه حره قریشیان عوض کشته‌های خود در بدر، از انصار انتقام گرفتند[۳۸].

در نقل دیگر آمده است حباب بن منذر برخاست و گفت: ای گروه انصار، مراقب کار خویش باشید و سخن این و یارانش را نشنوید که نصیب شما را از این کار ببرند و اگر آنچه را خواستید دریغ دارند از این دیار بیرونشان کنید و کارها را به دست گیرید که حق شما به این کار از آنها بیشتر است، که در سایه شمشیر شما دیگران به این دین گرویده‌اند. من درختی هستم که معیار و محک قوم میباشم و نخل پربار و حراست شده آنم اگر خواهید از نو آغاز کنیم[۳۹]. عمر گفت: در این صورت خدا تو را می‌کشد. حباب گفت: خدا تو را می‌کشد[۴۰]. بعد از این حباب بیعت نکرد تا به روزگار خلافت عمر در حدود ۵۵ سالگی درگذشت[۴۱]. با توجه به سن حباب در جنگ بدر (۳۳ساله) باید او ۱۸ سال قبل از بعثت متولد شده و در اواخر دوران خلافت عمر درگذشته باشد. عامر بن واثله از او روایت دارد[۴۲].

حباب دو پسر به نام‌های خشرم و منذر و دختری به نام ام جمیل داشت که مادرشان زینب دختر صیفی بن صخر بن خنساء از بنی‌عبید بن سلمه بود و مسلمان شد و با رسول خدا (ص) بیعت کرد[۴۳]. ابن سعد گوید: نسلی از او باقی نماند.[۴۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. سمعانی، الأنساب، ج۳، ص۲۸۰.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۷.
  3. ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۴۲.
  4. ابن حجر، الاصابه، الاصابه، ج۲، ص۹.
  5. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴.
  6. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۶۵.
  7. مقریزی، احمد بن علی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۹۸.
  8. بیهقی، سنن، ج۹، ص۸۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۶۵.
  9. و به قولی جبرئیل حضور آن حضرت رسید و رأی حباب را تأیید کرد، از این رو او را حباب ذوالرأی لقب دادند؛ بنگرید: ابن سعد، الطبقات الکبری، و ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۶۷.
  10. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۰؛ ذهبی، تاریخ، ج۲، ص۵۳ و ۱۰۸؛ بیهقی، دلائل، ج۳، ص۳۵.
  11. ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۱، ص۲۹۳.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۸.
  13. مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۹، ص۲۳۱.
  14. مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۲۳۶.
  15. جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۵، ص۲۹.
  16. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۰۹.
  18. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴۱.
  19. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۶؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۱۵۸۸.
  20. واقدی، المغازی، ج۱، ص۸۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۶.
  21. واقدی، المغازی، ج۱، ص۸۵.
  22. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۸.
  23. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۹.
  24. مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۱۳۵؛ سمعانی، الأنساب، ج۳، ص۲۷۸.
  25. مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۱۴۸.
  26. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۲؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۱۳۳.
  27. شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۴، ص۲۰۴؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۶.
  28. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۶.
  29. نیز ر. ک: مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۲۵۱؛ شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۵، ص۱۲.
  30. مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۹، ص۲۶۱.
  31. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۹.
  32. طبری، تاریخ، ج۳، ص۲۲۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۸، ص۳۲۷.
  33. ابن قتیبه، الأمامه، ج۱، ص۲۴ و بنگرید: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۳۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه، الکامل، ج۲، ص۳۲۹.
  34. ابن اثیر، اسد الغابه، الکامل، ج۲، ص۳۳۰؛ سید مرتضی، علی بن الحسین، الثانی فی الأمامه، ج۳، ص۱۸۹.
  35. ابن قتیبه، الإمامه، ج۱، ص۲۶.
  36. ابن قتیبه، الأمامه، ج۱، ص۳۶.
  37. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵۲.
  38. ابن حجر، فتح، ج۱۲، ص۱۳۵؛ مظفر، السقیفه، ص۹۷
  39. واقدی، المغازی، رده، ص۳۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۸.
  40. طبری، تاریخ، ج۳، ص۲۲۰.
  41. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۷۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۹.
  42. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۷۷.
  43. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۷ و ج۸، ص۴۰۱.
  44. محمدی، رمضان، مقاله «حباب بن منذر بن جموح سلمی خزرجی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۵۱۷-۵۱۹.