حبیب بن مظاهر اسدی در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

وی از قبیله بنو اسد بن خزیمه است که در انتساب، وی را «فَقعَسی» و اسدی گویند [۱]. فقعسی و اسدی با یکدیگر تنافی نداشته و فقعس بن طریف خود شاخه‌ای از بنواسد است. ابن حجر[۲] در قسم سوم الأصابه (مخضرمین) از او با عنوان «حتیت بن مظهر» یاد کرده که تصحیف است و نام صحیح وی چنان که در دیگر منابع آمده «حبیب» است. نام پدرش نیز به سه گونه «مُظَهَّر»، «مُظاهِر» و «مُطَهَّر»[۳] گفته شده که گونه اخیر تصحیف است و گونه نوشتاری با «الف» برخلاف رسم الخط قدیمی است[۴]. چنان که برخی «مظهر» را به کسر هاء (= ظهر) نوشته‌اند که صحیح نیست[۵]. کنیه حبیب در منابع متأخر[۶]، «ابوالقاسم» نوشته شده است که این کنیه با توجه به نام فرزند وی «قاسم» برای او ساخته شده است، هرچند در منابع کهن از کنیه وی به تصریح خبری نیست. منسوبین به این خاندان را «مظهری» گویند[۷].

حبیب عصر رسول خدا (ص) را درک کرد، اما وی تابعی است و کتاب‌های صحابه‌نگاری وی را در شمار صحابه نیاورده‌اند. تنها برخی منابع متأخر مانند کاشفی در روضة الشهداء[۸] و سماوی[۹] او را صحابی دانسته‌اند، اما هیچ سندی بر این ادعا ارائه نکرده‌اند. طوسی در رجال، سه بار از او یاد کرده است. نخست در شمار یاران امام علی (ع)[۱۰] بار دیگر در شمار اصحاب امام حسن (ع)[۱۱] و بار سوم در میان یاران امام حسین (ع) [۱۲] اینکه طوسی، حبیب را در ردیف صحابه رسول خدا (ص) نیاورده نشان آن است که وی را صحابی نمی‌دانسته است؛ چنان که دیگر رجال نویسان شیعه به صحابی بودن وی اشاره‌ای نکرده‌اند. در منابع شیعی وی یکی از یاران نزدیک امام علی (ع) شمرده شده است [۱۳] چنان که برقی[۱۴] وی را از شرطة الخمیس، که یاران ویژه امام علی (ع) بودند، دانسته است. برخی منابع متأخر[۱۵] سن وی هنگام شهادت را ۷۵ نوشته‌اند که براین اساس وی هنگام رحلت رسول خدا (ص)، حدود پانزده سال داشته است[۱۶].

برخی از ویژگی‌های اخلاقی وی تنها در روضة الشهداء[۱۷] آمده است. کاشفی می‌نویسد: «حبیب مردی با کمال و جمال و پیر کهنسال بود و قرآن مجید به تمام حفظ داشت، هر شب ختم کلام الله کردی، و بعد از ادای نماز خفتن تا دمیدن صبح قرآن را تمام کردی، به خدمت حضرت رسالت (ص) مشرف شده و از آن حضرت احادیث شنوده و به ملازمت امیرالمؤمنین علی (ع) مدت‌ها مکرم و معزز بوده و حضرت امام حسین (ع) فرمود که تو مرا از جد و پدر یادگاری و مرا با تو انسان تمام است، مرا تنها مگذار».

اطلاع و خبری از وی در دوران خلفای نخست در دست نیست، با اینکه حبیب بد از یاران خاص امام علی (ع) شمرده شده، و در منابع متأخر گفته شده که وی در تمام جنگ‌های دوره امام علی، همراه وی بود[۱۸] و امام شهادت او را پیشگویی کرده بود[۱۹]، اما هیچ گزارشی درباره حضورش در حوادث این دوره در دست نیست. براساس روایتی کی داستانی در رجال کشی، دیداری میان حبیب بن مظاهر و میثم تمار در مجلس بنی اسد صورت می‌گیرد که در این دیدار آن دو درباره سرنوشت و نحوه شهادتشان سخنانی بر زبان می‌آورند که موجب بهت و تعجب حاضران شده و از سوی جمع تکذیب می‌شوند. پس از رفتن آن دو، رشید هجری به مجلس می‌آید و بر پیشگویی‌ها می‌افزاید. او می‌گوید: کسی که سر (حبیب بن مظاهر) را می‌آورد بر پاداشش افزوده می‌شود. جمع حاضر وی را نیز تکذیب می‌کنند، اما بعدها آن پیشگویی‌ها، همانگونه که گفته شده بود به وقوع می‌پیوندد[۲۰].

مهم‌ترین فراز زندگی حبیب مربوط به حضور او در حادثه کربلاست که بیشتر منابع به آن پرداخته‌اند. براساس این گزارش‌ها وی یکی از سران و بزرگان کوفه و در ردیف افرادی چون سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه بود که با ارسال نامه از امام برای حضور در کوفه دعوت کردند[۲۱] و چون مسلم بن عقیل به کوفه آمد، حبیب بن مظاهر از جمله کسانی بود که از وی حمایت نموده و آمادگی خود را برای یاری امام اعلام کرد[۲۲] و مردم نیز براساس سخنان حبیب بیعت کردند[۲۳]، منابع تصریح کرده‌اند که او در کوفه برای امام حسین (ع)از مردم بیعت می‌ستاند[۲۴].

چون امام راهی کوفه شد، حبیب به آن حضرت پیوست و در کربلا ملازم وی بود. حبیب چون اندک بودن یاران امام را دید از آن حضرت اجازه خواست تا به سوی گروهی از بنی اسد که در آن نزدیکی سکونت داشتند، رفته و آنان را برای همراهی امام فراخواند. حبیب چون به میان آنان رفت، توانست هفتاد نفر را با خود همراه کند، اما نیروهای دشمن از پیوستن آنها به اردوی امام ممانعت کردند[۲۵].

حبیب از هر موقعیتی برای فراخواندن افراد به اردوی امام بهره می‌گرفت و از هیچ تلاشی کوتاهی نمی‌کرد. چنان که با نزدیک شدن به حادثه عاشورا، چون قرة بن قیس حنظلی از سوی عمر سعد مأمور ابلاغ پیامی به امام شد، حبیب که او را به نیکی می‌شناخت، از وی خواست که به سوی دشمن بازنگشته و امام را یاری کند[۲۶]. حبیب از جمله افرادی است که در این حادثه، هر جا نیاز به هماوردی با دشمن بود، حاضر شده و برای مقابله اعلام آمادگی کرده است[۲۷].

با گریزناپذیر شدن نبرد، امام لشکر خود را سازماندهی کرد و حبیب بن مظاهر را به فرماندهی جناح چپ لشکرش گماشت[۲۸]. چون دشمن در آستانه شروع نبرد از اصحاب امام حسین (ع) خواست که بر حکم امیر گردن نهند، حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین کوشش کردند تا ارتش اموی را نسبت به خطاهایشان متقاعد سازند. گفتگوهایی میان آن دو و مخالفانشان انجام شد. حبیب بن مظاهر که درصدد برانگیختن احساسات و عواطف دشمنان بود با آنان چنین سخن گفت: به خدا قسم چقدر بی‌چاره و بدبخت و شرورند مردمی که پس از قتل خاندان و اهل بیت پیامبرشان و بندگان سحرخیز شهرشان، در پیشگاه خداوند حضور یابند[۲۹].

حبیب در دیگر صحنه‌های مذاکره و نبرد نیز حضوری جدی داشت. وی در مقابل شمر بن ذی الجوشن که به سخنان امام - که نسب و حرمت خود را به آنان یادآور شد - بی‌اعتنا بود، تاخت و گفت که وی نمی‌داند چه می‌گوید و خداوند بر دلش مهر زده است[۳۰]. چنان که در میدان نبرد چون مسلم بن عوسجه اسدی بر زمین افتاد، حبیب بن مظاهر نزدیک او شد و به او بشارت بهشت داد. حبیب به او گفت که اگر چنین نبود که به زودی به او می‌پیوندد، دوست داشت که وصایای وی را شنیده و سپس عمل نماید. مسلم بن عوسجه با اشاره به امام حسین (ع) گفت که تنها وصیتش این است که در دفاع از حسین جان خویش را فدا کند. حبیب سوگند یاد کرد که چنین خواهد کرد[۳۱].

حبیب در میدان جنگ مسرور و شادمان بود و شوخی می‌کرد، چون سبب از او پرسیدند، گفت که به زودی حورالعین را در آغوش خواهد کشید[۳۲].

با شدت گرفتن درگیری، چون هنگام نماز فرا رسید، امام از دشمن خواست که اجازه نماز خواندن به وی دهد، حصین بن تمیم گفت که این نماز پذیرفته نیست. حبیب به او گفت: چگونه نماز از آل رسول الله پذیرفته نباشد، اما از تو پذیرفته شود![۳۳]، سپس حصین بن تمیم بر آنان حمله کرد. حبیب که از شجاعان کوفه بود، چون با حصین بن تمیم درگیر شد، او را از اسب به زیر افکند، حبیب چنین رجز می‌خواند:

أنا حبيب وأبي مظهّر وفارس الهيجاء ليث قسور
أنتم أعدّ عدّة وأكثرونحن أوفى منكم وأصبر
حن أعلى حجة وأظهرحقا واتقى منكم وأعذر
من حبیبم و پدرم مظاهر است، یکه سوار عرصه نبرد و جنگ افروزان، شمار شما بیشتر است، اما ما وفادارتر و صبورتریم، با حجت برتر و حق آشکار، از شما پرهیزکارتریم، با دستاویز قوی‌تر.

حبیب پس از چند درگیری، به دست حصین بن تمیم به شهادت رسید و سرش به دست مردی تمیمی از بدن جدا شد. حصین برای مدتی سر جدا شده حبیب را بر گردن اسب خویش آویخت، و در لشکر چرخید تا نشان دهد که وی نیز در کشتن حبیب شریک بوده است، سپس سر را به مرد تمیمی داد که با آن به ابن زیاد تقرب جسته و پاداش مناسبی دریافت کند. در کوفه چون قاسم فرزند حبیب، سر پدر را دید از آن مرد خواست که سر را به او دهد، اما وی نداد. بعدها و در ایام مصعب بن زبیر، قاسم انتقام پدر را از آن مرد تمیمی گرفت و او را کشت[۳۴]. در منابع شیعی تعداد کشته شدگان دشمن به دست حبیب ۳۱ نفر[۳۵] و گاه ۶۲ نفر[۳۶] ذکر شده که رقمی مبالغه‌آمیز است.

شهادت حبیب بر امام بسیار گران آمد و فرمود: جان خود را و محافظان یارانم را پیش خدا ذخیره می‌نهم[۳۷].

پس از شهادت امام حسین (ع) و یاران، بنو اسد شهدا را به خاک سپردند. آنان جسد حبیب را که هم قبیله‌ای ایشان بود، در قبری جداگانه در نزد سر امام که اینک نیز در همان مدفن آرمیده است، دفن کردند[۳۸]. براساس گزارش داستانی کاشفی[۳۹]، قاتل حبیب سر وی را به مکه برد، در آنجا قاسم، فرزند حبیب وی را کشت و سر پدر را در گورستان معلی دفن کرد. کاشفی در پایان می‌گوید: و حالا آن موضع مزاری است مشهور و معروف به «رأس الحبیب»، اما آنچه صحیح‌تر به نظر می‌رسد، اینکه سر حبیب به احتمال بسیار همراه تعدادی از سرهای شهدا به شام برده شده و پس از رفع نیاز از آن در «مقبره باب الصغیر» دفن شده است. چنان که تا عصر حاضر در باب الصغیر مشهدی برای سر عباس و علی بن الحسین اکبر و حبیب بن مظاهر وجود داشته و نام این سه سر بر سنگی در آن مکان نوشته بوده است. بعدها این مقبره برای تعمیر تخریب شد و نام تعداد بیشتری از شهدای کربلا بر آن نوشته شد[۴۰]. در زیارت ناحیه[۴۱] و دیگر زیارت‌های مربوط به شهدای کربلا نام حبیب بن مظاهر آمده و به آن بزرگوار سلام شده است[۴۲].

در کتب روایی شیعی از حبیب بن مظاهر روایتی از امام صادق (ع) درباره طواف در حج نقل شده است[۴۳]. طبیعی است که حبیب بن مظاهر مورد نظر ما، عصر امام صادق (ع)را درک نکرده، بنابراین رجال نویسان، حبیب بن مظاهر یادشده را فرد دیگری غیر از حبیب بن مظاهر که در کربلا به شهادت رسید دانسته‌اند[۴۴]. تستری[۴۵]، احتمال داده که ابوعبدالله مذکور در روایت، امام حسین (ع) باشد. در این صورت راویانی که روایت را از حبیب نقل کرده‌اند هرچند در عصر امام صادق (ع) می‌زیسته‌اند، اما واسطه‌ها را حذف کرده‌اند. روایت دیگر حبیب درباره خلفت و نور ائمه (ع) است[۴۶].

نسل حبیب بن مظاهر تا عصر حاضر امتداد داشته است. برخی از علمای شیعه نسب خود را به حبیب رسانده‌اند. از جمله ایشان شیخ احمد طریحی است که فخرالدین طریحی صاحب مجمع البحرین از نوادگان اوست[۴۷].[۴۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. نسب وی را بنگرید: ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب قد والیمن الکبیر، ص۱۷۰.
  2. ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۱۴۲.
  3. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۹ و ج۱۱، ص۱۶۱.
  4. امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج۴، ص۵۵۳.
  5. ابن داود حلی، تقی الدین، رجال، ص۶۹.
  6. امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج۴، ص۵۵۳.
  7. سمعانی، الأنساب، ج۵، ص۳۳۱.
  8. کاشفی، ملا حسین، روضة الشهداء، ص۳۸۰.
  9. سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، ص۱۰۰.
  10. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص۶۰.
  11. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص۹۳.
  12. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص۱۰۰ و ر. ک: ابن حجر، لسان، ج۲، ص۱۷۳؛ که این سه بار را به کشی نسبت داده است.
  13. مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۴.
  14. برقی، احمد بن محمد، رجال، ص۴.
  15. امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج۴، ص۵۵۴ به نقل از مجالس المؤمنین شوشتری.
  16. شوشتری، قاضی نوراله، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۳۰۸، درباره سن حبیب در هنگام شهادت همان گزارش روضة الشهداء را نقل کرده و نوشته که وی در واقعه کربلا پیری کهنسال بود، اما به سن وی منعرض نشده است.
  17. کاشفی، روضة الشهداء، ص۳۸۰.
  18. سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص۱۰۱.
  19. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۳۰۶.
  20. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۹۲.
  21. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۹؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۳۵۲؛ ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۲۷.
  22. طبری، تاریخ، ج۵، ص۳۵۵.
  23. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۳۴.
  24. رسان، فضیل بن زبیر اسدی، تسمیة من قتل مع الإمام الحسین، ص۱۵۲.
  25. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۸۸؛ ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۹۰؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۴۵.
  26. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۸۶؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۱۱.
  27. بنگرید: بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۲؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۱۶ و ۴۲۹.
  28. دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۲۵۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۵؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۲۲.
  29. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۲؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۱۶.
  30. طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۲۵؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۵۸.
  31. طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۳۶.
  32. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۹۳؛ طبرسی، ج۱، ص۱۳۰، در طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۲۳، شبیه این داستان برای بریر بن خضیر ذکر شده است.
  33. طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۳۹.
  34. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۲؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۳۹؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۸۳ و ر. ک: فتال نیشابوری، محمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۴۲۳؛ ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ص۹۳؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۲.
  35. فتال نیشابوری، محمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۴۳۳؛ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۴.
  36. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۱۱۲.
  37. « أحْتَسِبُ نَفْسِي وَحُماةَ أَصْحابِي»؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۴۰.
  38. امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج۱، ص۶۱۳.
  39. کاشفی، ملاحسین، روضة الشهداء، ص۳۸۱.
  40. امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج۱، ص۶۲۷.
  41. ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ج۳، ص۷۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۶۵.
  42. شهید اول، المزار، ص۱۱۷ و ۱۵۱.
  43. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ج۲، ص۳۹۵.
  44. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۲۴.
  45. تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۳، ص۱۰۱.
  46. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ج۱، ص۲۳.
  47. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۱، ص۲۲۵؛ امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج۳، ص۳۰.
  48. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «حبیب بن مظهر بن رئاب کندی فقعسی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۵۳۴-۵۳۷.