حدیث و اما الحوادث الواقعه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
حدیث و اما الحوادث الواقعه
متن حدیث
«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ‏ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى‏ رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ»
ترجمه حدیث
و اما درباره مسائلی که پیش‌آمد می‌کند پس در آنها به راویان حدیث ما رجوع کنید؛ زیرا ایشان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر ایشانم
مشخصات حدیث
صادره ازحضرت مهدی (ع)
راویان
محتوای حدیث
دلالت حدیث
منابع حدیث
منابع شیعه

توقیع امام زمان (ع) به اسحاق بن یعقوب معروف به روایت "و اما الحوادث الواقعه" از معروف‌ترین روایاتی است که برای اثبات ولایت فقیه به آن استدلال شده است.

دلالت توقیع امام عصر (ع) بر ولایت فقیه

اسحاق بن یعقوب از چهره‌های مورد اعتماد شیعه و از جمله اصحاب امام زمان (ع) در عصر غیبت صغری است. وی در نامه‌ای که مرحوم شیخ صدوق آن را روایت کرده است، مسائل و مشکلات خویش را نوشته و از طریق محمد بن عثمان عمری از نائبان خاص حضرت به دست امام زمان (ع) می‌رساند. آن حضرت در بخشی از آن نامه که به توقیع شهرت دارد در پاسخ به یکی از سوالات اسحاق، چنین فرموده‌ است: «و اما درباره مسائلی که پیش‌آمد می‌کند پس در آنها به راویان حدیث ما رجوع کنید؛ زیرا ایشان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر ایشانم»[۱].

آنچه در این روایت برای دلالت بر ولایت فقها مورد بحث قرار می‌گیرد، اولاً واژه «الْحَوَادِثُ‏ الْوَاقِعَة» و ثانیاً عبارت “آنها حجت بر شمایند و من نیز حجت خدا بر ایشان هستم” است. عبارت “حوادث واقعه” عبارتی مطلق است؛ از این‌رو تمامی آنچه برای مردم پیش می‌آید، از جمله مسائل شرعیه جدید یا حوادث سیاسی و اجتماعی جدید را شامل می‌شود. با این حال برخی اندیشمندان با توجه به لفظ “روات حدیث” منظور از حوادث واقعه را تنها سوالات شرعی جدید در نظر گرفته‌اند؛ زیرا رجوع به روات حدیث به معنای رجوع برای کشف حکم شرعی است؛ چراکه حکم شرعی از روایت و حدیث استخراج می‌شود[۲]. در مقابل، برخی دیگر از فقها معتقدند که رجوع به فقها در سؤالات جدید شرعی در زمان حضور اهل بیت (ع) هم متداول بوده است؛ لذا معنا ندارد که اسحاق بن یعقوب از امام بپرسد که در مواجهه با سؤالات جدید چه باید کرد[۳]؛ بنابراین باید حوادث واقعه را به معنای هر چیزی که حادثه جدید است، دانست[۴].

با این توضیح مراد امام (ع) از راویان احادیث، تنها روایت کننده حدیث نیست؛ بلکه منظور، کسی است که اولاً با منابع روایی آشنایی کامل داشته و روایت معتبر را از غیر معتبر می‌شناسد و ثانیاً به همه جوانب کلمات معصومان (ع) و چگونگی به دست آوردن حکم شرعی از سخنان ایشان آگاه بوده و تمام مقدّمات و ابزارهای لازم برای فهم درستِ سخنان ایشان را فراگرفته است. این برداشت با فراز بعدی این روایت که امام (ع) راویان حدیث را حجت خود بر مردم شمرده، نیز هماهنگ است؛ زیرا حجت بودن راوی، با اموری تناسب دارد که رأی و نظر او در آن امور ملاک و معیار باشد؛ یعنی زمانی این راوی حدیث حجت بر دیگران است که استنباط و برداشت او از کلام معصوم (ع) برای دیگران حجت باشد و الّا اگر قرار بود به خود کلام معصوم (ع) استناد شود، نمی‌فرمود: آنها ـ خودشان ـ حجت بر شما هستند[۵].

جمله پایانی روایت مورد بحث یعنی “آنها حجت من بر شمایند و من نیز حجت خدا بر ایشان هستم” نیز دلیل دیگری بر دلالت این روایت بر ولایت فقهاست. حجت بودن به معنای چیزی است که صاحب حجت با دیگران بر اساس آن محاجه می‌کند و بدین ترتیب عذری برای ایشان باقی نمی‌گذارد[۶]. حال حجت بودن فقها بر مردم از جانب اهل بیت (ع) به معنای احتجاج خداوند با بندگانش در روز قیامت به وسیله فقهاست. این نکته را می‌توان بدین‌گونه نیز بیان کرد که مطابق با اندیشه‌ها و آموزه‌های شیعه، حجیت ائمه اطهار (ع) در تمامی شئون زندگی از جمله امور حکومت و سیاست است؛ بنابراین آن‌گاه که امام عصر (ع) در عبارت فوق می‌فرمایند من حجت خدا بر فقها هستم، به معنای حجیت در جمیع شئون است. با آشکار شدن معنای حجیت ائمه اطهار (ع) از جانب خداوند و اطلاق این حجیت در همه امور زندگی بشر، اتصال حجیت فقها به ائمه اطهار (ع) و از آن طریق به خدای متعال به معنای اطلاق حجیت ایشان نیز هست[۷]؛ زیرا هیچ دلیلی بر سرایت نکردن آن اطلاق به این حجیت در عبارت فوق ذکر نشده است؛ از این‌رو از عبارت «فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ»احتجاج مطلق امام زمان با شیعیان به وسیله فقها و جانشینی در تمام امور از جمله حکومت برداشت می‌شود. این روایت در مسئله اختیارات فقها نیز مورد توجه قرار می‌گیرد[۸].

منابع

پانویس

  1. «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ‏ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى‏ رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ»؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۴۸۳، ح۴.
  2. مؤمن قمی، الولایة الإلهیة الإسلامیة أو الحکومة الإسلامیة، ج۱، ص۴۱۴.
  3. خمینی (امام)، ولایت فقیه، ص۷۹.
  4. مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص ۱۸۸.
  5. ر. ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۱۱-۲۲۰.
  6. مظفر، اصول الفقه، ج۳، ص۱۳.
  7. خمینی (امام)، کتاب البیع، ج۲، ص۶۳۶-۶۳۷.
  8. مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص ۱۸۸؛ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۳۵-۲۴۲.