حضرت ادریس در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ادریس نام یکی از انبیای الهی قبل از حضرت نوح است[۱] برخی کلمه ادریس را مشتق از دراست دانسته و گفته‌اند چون آن حضرت بیشتر از سی صحیفه را تدریس کرده، به این نام خوانده شده است[۲]. بعضی می‌‌گویند ادریس اسمی عجمی است و نمی‌تواند مشتق از دراست باشد[۳].

به قولی، ادریس همان هرمس است که در یونان باستان واسطه بین خدایان و انسان به حساب آمده است[۴] و به قول دیگر، وی همان کسی است که در تورات اخنوخ نامیده شده و نام[پدر ویبرد بن مهلیل است[۵] و چون اسامی ادریس را، عرب از اهل تورات گرفته و مخارج حروف در زبان عربی با مخارج حروف در زبان یهود فرق می‌‌کند، چنین اختلافی در اسامی او به وجود آمده است[۶].

در منابع عربی اسلامی، ادریس را در سلسله نسب پیامبر اسلام (ص) ذکر کرده‌اند[۷] هر چند برخی این مطلب را نپذیرفته و عقیده دارند که چون وی حضرت محمد (ص) را در شب معراج الاخ الصالح نامیده[۸] پس نمی‌تواند از اجداد پیامبر اکرم باشد، هر چند منابعی دیگر او را از اجداد نوح ذکر کرده‌اند[۹].

درباره زندگانی ادریس (ع) و سرانجام او نیز اختلاف بسیاری وجود دارد و مطالب موجود چندان قابل اعتماد نبوده و بیشتر آنها از زمره اسرائیلیات به حساب می‌‌آیند[۱۰].

بعضی منف مصر را محل ولادت ادریس می‌‌دانند[۱۱] و برخی می‌‌گویند در بابل به دنیا آمده است و دویست سال بعد از آدم به نبوت برانگیخته شده است[۱۲] و قبل از آن نزد غاذیمون مصری که برای هدایت اهل یونان و مصر مبعوث شده بود، درس می‌‌خواند[۱۳].

ادریس نخستین کسی بود که جامه دوخت و پوشید و جامه مردم تا آن زمان از پوست بود و نیز وی نخستین کسی بود که قلم را برای نوشتن به کار بست و به دانش ستاره‌شناسی و حساب پرداخت[۱۴]، از این رو ادریس را نخستین مدرس انسان می‌‌دانند که مبادی فاضله را آموزش داد، تا به کمال و فضیلت برسند و اصول هر علم را منتهی به او می‌‌دانند، و به همین دلیل انسان‌ها در رشته‌های نجوم، هندسه، فلسفه، حساب، منطق و حکمت... مدیون او می‌‌باشند[۱۵]

گفته شده است، ادریس مأمور هدایت دودمان قابیل بود که به ملاهی و مناهی می‌‌پرداختند و مشرک و میگسار و بت پرست بودند[۱۶]، وی مردم را به حق و توحید دعوت کرده و از آنان می‌‌خواست از شریعت آدم و شیث پیروی کنند، نسبت به همدیگر با عدل و انصاف رفتار کرده و در مورد ضعیفان کوتاهی نکنند. برای جهاد با دشمنان دین آماده باشند و با پرداخت زکات به یاری فقرا بشتابند و روزه گرفتن در روزهای معهود را فراموش نکنند[۱۷] و چون مردم سخنان او را نپذیرفتند، گرفتار خشم خداوندی گشته و از میان رفتند[۱۸]

در مورد سرانجام او نیز گفته‌اند، چون آن حضرت، گناهان فرزندان قابیل را دید از خداوند خواست که او را به سوی خود بالا ببرد و خداوند هم اجابت کرد و هم اکنون در آسمان چهارم یا ششم زندگی می‌‌کند[۱۹] و برخی گفته‌اند وی به آسمان چهارم رفت و در آنجا هم جان داد[۲۰] و بعضی معتقدند که او به صورت زنده وارد بهشت شد و هرگز بیرون نگشت[۲۱].

قرآن کریم دوبار و در دو سوره از حضرت ادریس یاد می‌‌کند و او را پیامبری صدیق، صابر و صالح و دارای منزلتی والا می‌‌داند و از داخل شدن او در رحمت الهی خبر می‌‌دهد "مریم:۵۶ـ ۵۷؛ انبیاء:۸۵ـ ۸۶". برخی با تمسک به آیات و روایات می‌‌گویند خداوند او را به بعضی از طبقات آسمان بالا برده است[۲۲]، از این رو در قرآن آمده است: "ورفعناه مکاناً علیّاً". برخی دیگر معتقدند رفعت مکانی و صعود به جایی بلند هر چند بلندترین مکان‌ها باشد مزیت به شمار نمی‌آید و مراد از مکان علیّ یکی از درجات قرب است و از سیاق داستان‌هایی که در این سوره به ردیف ذکر می‌‌شود و مواهب نبوت و ولایت را که مقامات معنوی و الهی است ذکر می‌‌کند، همین تفسیر و تعلیل فهمیده می‌‌شود[۲۳].

روایات می‌‌گویند: حضرت ادریس (ع) از میان پیروانش هفت تن را برگزید که این تعداد دعا کنند و بقیه آمین بگویند، خداوند نیایش آنان را پذیرفت و به طریق عبادت دلالت نمود و ادریس را به پیام آوری برگزید[۲۴].

آن حضرت زاهد و عابد بود و هر روز هزاران بار خدا را تسبیح می‌‌گفت و بیت او را مسجد سهله می‌‌دانند که خیاطی نیز می‌‌کرده است و امام علی (ع) فرموده است خداوند ادریس را رفعت مکان داد و بعد از وفاتش از طعام بهشت استفاده می‌‌کند[۲۵].[۲۶]

منابع

پانویس

  1. اثبات الوصیه، ص۲۴ـ ۲۵؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۳؛ المنتظم، ج۱، ص۲۳۳؛ کشف الاسرار وعدة الابرار، ج۶، ص۵۶
  2. لسان العرب، ج۴، ص۳۲۹؛ مجمع البیان، ج۶، ص۴۹۲؛ علل الشرایع، ص۲۷
  3. تاج العروس، ج۴، ص۱۴۹؛ الکشاف، ج۳، ص۲۳
  4. اثبات الوصیه، ص۲۴؛ تاریخ ابن خلدون، جزء دوم، ص۷؛ رسائل اخوان الصفاء، ج۱، ص۱۳۸؛ تمهید القواعد، ص۹؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص۱۸
  5. کتاب مقدس، سفر تکوین، فصل پنجم، بند ۱۹ـ ۲۵؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۰
  6. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۷
  7. البدایة والنهایه، ج ۱، ص۹۳؛ السیرة النبویة، جزء۱، ص۳
  8. الروض الأنف، جزء۱، ص۱۳ـ۱۴؛ صحیح بخاری، جزء۱۴، ص۲ـ۳
  9. تفسیر کبیر، ج۲۱، ص۲۲۳؛ تفسیر المنار، جزء۷، ص۶۰۵؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۵۴۹
  10. المیزان، ج۱۴، ص۷۱ـ ۷۳
  11. ربیع الابرار، ج۱، ص۳۶۹ـ ۳۷۱
  12. تاریخ روضة الصفا، ص۴۹
  13. اخبار العلماء بأخبار الحکماء، ص۲
  14. الملل والنحل، ج۲، ص۳۵۳؛ اعلام النبوه، ج۲۳، ص۴۶؛ مروج الذهب، ج۱، ص۴۳
  15. المیزان، ج۱۴، ص۷۲؛ رسائل اخوان الصفاء، ج ۱، ص۱۳۸
  16. کلیات قصص الأنبیاء، ص۴۶؛ تاریخ طبری،، ج۱، ص۱۱۶
  17. اخبار العلماء بأخبار الحکماء، ص۴؛ الانبیاء حیاتهم وقصصهم، ص۶۵ـ ۶۶
  18. کمال الدین وتمام النعمة، ص۳۲۶ـ ۳۳۳
  19. اخبار الزمان، ص۷۹؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۳۵۰؛ شرح فصوص الحکم، ص۳۳۲
  20. مجمع البیان، ج۶، ص۴۹۲؛ الکشاف، ج۳، ص۲۴
  21. المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۱، ص۲۳۴؛ تفسیر کبیر، ج۲۱، ص۲۳۳
  22. البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۳۴؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۷۰
  23. تفسیر التحریر والتنویر، ج۱۶، ص۵۷
  24. علل الشرایع، ص۲۸
  25. بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۷۴ـ ۲۸۰
  26. محمدی وفایی، سید محمد صادق، مقاله «ادریس»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۲۱۲.