حق در فلسفه اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از حق در فلسفه)

معناشناسی

در آثار فیلسوفان مسلمان، معانی متعددی برای "حق" بیان شده است:

  1. مطلق وجود که در خارج تحقق و فعلیت دارد؛ بنابراین حق بودن هر چیزی عبارت است از نحوه وجود عینی آن [۱].
  2. وجود دائمی[۲] مانند وجود عقل[۳].
  3. وجود واجب بالذات[۴] که گاهی از آن به حق بالذات تعبیر می‌کنند در مقابل ممکن که باطل بالذات است و از آن به حق بالغیر نیز تعبیر می‌نمایند [۵].
  4. اعتقاد و کلام مطابق با واقع، هنگامی که گفته می‌شود این کلام یا این اعتقاد حق است یعنی مطابق با واقع است و بهترین اقوال از نظر صدق، قولی است که صدق آن دائمی باشد[۶].
  5. اختصاص: اختصاصی که به طور اجمال، قبل از تشکیل جامعه هم وجود داشته است و پس از تشکیل آن، به شکل‌های گوناگون و متنوعی ظاهر می‌شود که یکی از آنها حق است. بدین معنی که از اختصاص اجمالی مذکور، آنچه که به عین مال مربوط می‌شود، ملک و آنچه که مربوط به فایده مال است، "حق" نامیده می‌شود. در این دیدگاه، مسئلۀ اختصاص و مالکیت، امری اعتباری دانسته شده است و این اعتبار ریشه در امری غریزی و فطری دارد[۷].

همچنین در فلسفه غرب، حق در معانی زیر به کار می‌رود:

  1. مطابقت قول با واقع.
  2. موجود حقیقی نه موجود توهمی.
  3. تصور دور از تناقض یا تصور چیزی که عقلا ممکن باشد[۸].

حاصل آنکه، از تعاریف بیان شده در آثار فلسفی، معنای پنجم که معنای مورد نظر علامه طباطبائی است، می‌تواند در حوزه‌های فقهی، حقوقی، اجتماعی و سیاسی مورد استفاده قرار گیرد. معانی دیگر، گرچه در فلسفه کاربرد دارد و در استعمالات فیلسوفان، امری رایج است، اما در اینجا، محل بحث نیست[۹].

بنا بر تعریف فارابی از حق، این کلمه دارای سه معناست: گفتار مطابق با واقع؛ موجود بالفعل و موجود زوال‌ناپذیر. تمام این معانی بر خداوند صادق است؛ زیرا حق یا در ذات الهی اعتبار می‌گردد که در این صورت بر طبق معنای دوم و سوم، خداوند حق است یا بر امر او اعتبار می‌گردد که در این صورت نیز بنا بر معنای اوّل حق است؛ چه اینکه امر الهی همان گفتار اوست و چون ماورای ذات او چیزی در بدو امر متصور نیست و اراده او بر وفق علم ازلی متحقق می‌گردد، امر الهی حق است که در این صورت حق وصف فعل خداوند خواهد بود. اهل کلام و علمای متقدم چون حقّ را به معنای موجود و باطل را به معنای معدوم و موجود بالذات را خداوند می‌دانستند، بر این نظر متفق بودند که حقِّ مطلق واجب‌الوجود است و بقیه موجودات خارجی حق‌های مقیّدی هستند که به جعل واجب نیازمندند؛ لذا خداوند از طرفی هم حق مطلق است و هم حق‌کنندۀ غیر[۱۰]، ﴿وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ[۱۱].[۱۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.
  2. ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸.
  3. الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹، پاورقی، ملاهادی سبزواری.
  4. ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.
  5. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۸، ص۲۴۸.
  6. ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.
  7. علامه طباطبایی، اصول فلسفه رئالیسم، ص۱۴۴-۱۴۶؛ المیزان، محمد باقر موسوی، ج۲، ص۷۶-۷۷.
  8. منوچهر صانعی دره بیدی، فرهنگ فلسفی، ص۳۱۶ تا ۳۱۷.
  9. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۶- ۲۸.
  10. حامد ناجی، حق، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۱، ص۹۵۰.
  11. «و خداوند حقّ را با کلمات خویش درست می‌دارد هر چند گنهکاران نپسندند» سوره یونس، آیه ۸۲.
  12. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص:۲۳۶-۲۳۷.